مرحلهی ضدانقلابی و توسعهی حزب طبقاتی (تزهای ۵۷)
نوشتههای دریافتی/دیدگاهها
نوشتهی: آریگو چروتو
ترجمهی: مهرزاد شجاعی
درسوم و چهارم نوامبر ۱۹۵۷، اولین کنگرهی جنبش کمونیسم چپ[1] در لیورنو برگزار شد. آریگو چروتو و لورنزو پارودی در این کنگره «تزهایی در باب توسعهی امپریالیستی، مدت زمان مرحلهی ضدانقلابی و توسعهی حزب انقلابی» را ارائه کردند. این تزها که به «تزهای ۱۹۵۷» موسوم هستند، برای اولین بار به شکلی ارگانیک دیدگاه استراتژیک جریان لنینیستی را ارائه کردند. این تزها با شناسایی روندهای بینالمللی و تعیین وظایف سازمان طبقاتی پایه و اساس توسعهی حزب لنینیستی در ایتالیا را تشکیل دادند. چشمانداز زمان و ایدههای کلی که پیرامون آن وجود داشت، امکان درک دهههای بعد تا زمان ما، و مرحلهی استراتژیک جدیدی که در آن قرار داریم، را فراهم کرد.*
تحلیل کل دورهی سیاست بینالملل که در این اثر مرور میکنیم و تحلیل دقیقتر وقایعی که در سال گذشته در صحنهی جهانی رخ داده است، ویژگیهای کلاسیک امپریالیسم را که در نظریهی لنینیستی توصیف شده است تایید میکند. نظریهی لنینیستی نه تنها اعتباری تاریخی کسب کرده است، بلکه جنبههای خاصتر آن امروزه به ما در بررسی وضعیت جهان کمک میکند.
ما به طور خاص به عامل «بازار اقتصادی جهانی» اشاره میکنیم که لنین در مرکز قوانین تعیینکنندهی توسعهی امپریالیستی سرمایهداری قرار داده است. بنابراین، امپریالیسم را نباید صرفاً از جنبههای سیاسی ـ نظامی آن، که برخی از آنها در حال دگرگونی هستند (برای نمونه استعمار) نگریست، بلکه بیش از هر چیز باید آن را پدیدهای اقتصادی دانست.
امپریالیسم اساساً تصاحب یا تقسیم بازار و در نتیجه مبارزه با ابزارهای مسالمتآمیز ـ دیپلماتیک، یا با ابزارهای اجباری ـ نظامی است: تصاحب و تقسیمی که از طریق برتری در مبادلات تجاری و صدور سرمایه توسط صنعتیترین کشورها صورت میگیرد.
با در نظر گرفتن این جنبه از نظریهی مارکسیستی و لنینیستی، از اینکه امپریالیسم را به عنوان پدیدهای بدانیم که فقط خود را در اشکال قدیمی استعمار نشان میدهد اجتناب میکنیم و در عوض آن را در تمام اشکال اساسی موجودِ اقتصادیِ خود شناسایی میکنیم.
به عبارت دیگر، بحث برقراری مجدد تعریف «امپریالیسم» با بازگشت به همان منابع تئوری مارکسیستی و قوانین عینیای است که در فرآیند تولید سرمایهداری کشف شده است.
در چارچوب این تعریف وفادارانه از امپریالیسم، مسئلهی مضاعف توسعهی سرمایهداری و تضادها و بحرانهای آن وجود دارد که مشکلی اساسی برای استراتژی حزب انقلابی است، زیرا سیر کلی و زمانهای خاص کنش سیاسی حزب به آن بستگی دارد.
بنابراین اولین وظیفهی یک تحلیل سیاسی جدی از اقلیّت انقلابی، تحلیل توسعهی امپریالیستی است؛ تحلیلی که باید بیش از هر چیز بر ارزیابی بازار جهانی متمرکز شود. خطوط استراتژی، یعنی خطوط اقدام طولانی و گسترده، از این تحلیل بیرون میآیند.
با این حال، تایید ویژگیهای کلاسیک سرمایهداری در مرحلهی امپریالیستی امری مقدماتی است.
۱) توسعهی فناورانه اشکال جدید تولید در سرمایهداری غربی (اتوماسیون، انرژی اتمی و غیره) و به ویژه در ایالات متّحده، روابط تولید کلاسیک سرمایهداری را تغییر نداده است.
پدیدهی توسعهی فناوری منحصراً غیر مستقیم به اَشکال فرآیند تولید مربوط میشود و این پدیده نه تنها مربوط به تغییر نیروهای مولده نیست، بلکه به تقویت آنها و گرایش به اجتماعیشدن وسایل تولید مرتبط است. تمرکز و تراکم سرمایهداری انحصاری و دولتی ــ فرآیندی که توسعهی فناورانه را تعیین میکند و با آن همراه است ــ شرایط را برای انحلال اشکال عقبماندهی مالکیت کوچک و تولید کوچک، برای گسترش پرولتاریاییشدن، برای اجتماعیشدن وسایل تولید که در سازمانهای بزرگ سرمایهداری و در دولت متمرکز شدهاند، ایجاد میکند.
کشورهایی که این فرآیند در آنها بسیار پیشرفته است، برای یک اقتصاد سوسیالیستی آماده هستند. فقدان دگرگونی انقلابی روابط تولید کنونی عمدتاً به امکانات توسعهی امپریالیستی که بازار توسعهنیافتهی جهانی ارائه میدهد بستگی دارد.
بنابراین لازم است همهی آن تزهای تجدیدنظرطلبانه را که کم و بیش پنهانی ــ در سایهی همهی نشریات «سرمایهداری نوین»، «سرمایهداری خلقی» و غیره ــ تمایل دارند مرحلهی کنونی سرمایهداری را با عباراتی غیر از آنچه مارکسیسم به صورتی علمی بیان کرده است ارائه دهند، رد کرد.
۲) توسعهی برخی از اشکال حقوقی، که روبنای اجتماعی را شکل میدهند، مانند حق مالکیت ابزار تولید، روابط تولید کلاسیک سرمایهداری را عوض نکرده یا تغییر نداده است.
در مرحلهی کنونی ــ و به ویژه در برخی کشورها ــ گرایش به سمت «سرمایهداری دولتی» در حال توسعه است، روندی که قبلاً انگلس در «آنتی دورینگ» پیشبینی کرده بود و لنین در «امپریالیسم» و در دیگر آثار مورد مطالعه قرار داده است و شامل تمرکز اهرمهای اجرایی-بخشنامهای دستگاههای اقتصادی در نهادهای دولتی است. این توسعهی اقتصادی که روابط تولید را بدون تغییر میگذارد (سرمایه و دستمزد، گردش کالا بر اساس قانون ارزش و غیره) با گذار قانونی از مالکیت خصوصی به مالکیت دولتی همراه است. از نظر اقتصادی هیچ تغییری در ویژگیهای بنیادی سرمایهداری روی نداده است، به طوری که «سرمایهداری دولتی» واجد هیچ «بدعت» کیفی نسبت به سرمایهداری کلاسیک نیست. از نظر اجتماعی تغییری اساسی در جامعهای تقسیمشده به دو طبقهی متخاصمی که جایگاه اساسی خود را در فرآیند تولید حفظ کردهاند روی نداده است.
توسعهی اقتصادی «سرمایهداری دولتی» ــ که به طور عام در جهان و تا حدی در همهی کشورهای پیشرفتهی صنعتی گسترش یافت ــ به دنبال شکلگیری فوقالعادهی عوامل مساعد و ضرورتهای تاریخی در اتحاد جماهیر شوروی گسترهی خاصی داشت. نیازهای اقتصادی اجتنابناپذیری که خود را در روسیه نشان دادند، پس از انقلاب عظیم اکتبر که تلاش کرد عصر انقلاب سوسیالیستی بینالمللی را بدون موفقیت و بدون داشتن بسترهای مادی برای شروع اقتصاد سوسیالیستی باز کند، توسعهی سرمایهداری دولتی را ضروری کرد.
خارج از هر گونه قضاوت اخلاقی، ویژگیهای توسعهی اقتصادی شوروی نظریهی مارکسیستی توسعهی سرمایهداری را تأیید میکنند. بنابراین، قضاوتهایی که با تکیه بر نظریههای استالینیستی یا تروتسکیستی، جامعهی شوروی را «سوسیالیستی» یا اساساً سوسیالیستی تعریف میکنند، باید کنار گذاشته شوند.
به نظر ما میشود خطوط کلّی وضعیت بازار جهانی را از این طریق ترسیم کرد.
الف) وجود کشورها در سطح اقتصادی پیشرفته، متوسط و عقبمانده. معیار ارزیابی هر سطح گسترش نظام تولید سرمایهداری در آن کشور است. بنابراین درجهی این سطح بر اساس تولید ناخالص ملّی، تولید صنعتی، درآمد ملّی و درآمد سرانه اندازهگیری میشود.
ب) در نتیجه وجود سه بخش کمی بزرگ در اقتصاد جهانی. در این شرایط، تمایز کیفی تنها از بلوغ سرمایهداری و عقبماندگی پیشاسرمایهداری یا فئودالی هر کشور ناشی میشود. ارزیابی ساختارهای اقتصادی کنونی به عنوان ساختار سوسیالیستی باید مطلقاً کنار گذاشته شود، زیرا طبق برداشت مارکسیستی، منظور از سوسیالیسم، روابط کیفیتاً جدید تولید است. در سه بخش فوق، بدون استثناء، مشکلات اقتصادی همچنان افزایش کمی در تولید است و هنوز نمیتواند تغییر کیفی به معنای سوسیالیستی باشد.
در هر سه بخش، بدون استثنا، توسعهی کمّی تولید با افزایش نیروهای مولده در ایجاد پایههای مادی سوسیالیسم مشارکت دارد و تنها زمانی که تقابل آنها در مقیاس بینالمللی تعمیم داده شود، به طور برگشتناپذیری در تضاد با روابط تولید سرمایهداری قرار میگیرد.
ج) وجود بخشی متشکل از کشورهای پیشرفتهی صنعتی همراه با تضاد تاریخی. با این حال، این تضاد همچنان در بازار جهانی متشکل از بخش متوسط و بخش عقبمانده راهحلی پیدا میکند. صدور این تضاد، دینامیسمی برای سرمایهداری امپریالیستی شده است.
برای کشورهای پیشرفته، مشکل بقای اقتصادی سرمایهداری اکنون در گسترش بازار خارجی نهفته است.
تولید برای منطقهی ملّی به تنهایی ناگزیر بحران ایجاد میکند و با تولیدی که برای مناطق راکد یا نیمهراکد تولید میشود به تعویق میافتد و متوقف میشود.
نظریهی مارکسیستیِ بحران در عمل تأیید معتبرتری مییابد. با این حال، جایی که باید بیشتر دقت کرد، توضیح مارکسیسم انقلابی در مورد نظریه و مشکلات توسعهی سرمایهداری است. همانطور که تاریخ چند دههی اخیر به وضوح نشان میدهد، توسعهی سرمایهداری توسط بازار جهانی و همچنین عوامل فنی داخلی تعیین میشود. تا زمانی که در این بازار منطقهی بسیار وسیعی که دو سوم جمعیت جهان را شامل میشود، در شرایط عقبماندگی ماقبل سرمایهداری باشد، تولید کشورهای پیشرفته در آنجا مفر خروج و راهحلی برای تناقضات خود خواهد یافت.
کل مبارزهی سیاسی ـ ایدئولوژیک ـ نظامی که توسط قدرتهای بزرگ در گذشته و اکنون انجام میشود، در نهایت مبارزهای برای تصاحب و تقسیم مجدد بازار غولپیکر اقتصادی جهان است.
د) وجود بخش وسیعی با اقتصاد عقبمانده که نه تنها توسعهی نابرابر سرمایهداری بلکه در عین حال توسعهی نابرابر پایههای مادی سوسیالیسم را نیز مشروط میکند. با توجه به وابستگی متقابل بینالمللی عوامل اقتصادی، راهحلی ملّی برای ظهور اقتصاد سوسیالیستی نمیتواند وجود داشته باشد، همانطور که راهحلی ملّی برای توسعه یا بحران سرمایهداری نمیتواند وجود داشته باشد.
مشکل توسعهی سرمایهداری، بحران و انقلاب سوسیالیستی عملاً به یک مشکل بینالمللی تبدیل شده است و تنها در این سطح [بینالمللی] میتوان برای آن راهحلی تاریخی یافت.
با توجه به سطح فعلی بازار جهانی، که مناطق وسیعی برای آن هنوز در مرحلهی اول ساخت سرمایهداری هستند، مشکل انقلابی ظهور اقتصاد سوسیالیستی در مقیاس بینالمللی هنوز به طور انضمامی مطرح نیست. این مشکل به طور خاص در کشورهای منفرد به وجود میآید، اما با توجه به امکان انضمامی سرمایهداری برای یافتن یک منطقهی اقتصادی گسترده که تولید، سرمایه و بحران خود را به آنجا صادر کند، نمیتوان به طور ایجابی به آن پرداخت مگر در دورههایی که در کوتاهمدت به پایان خواهند رسید. این بدان معنا نیست که تضادهای امپریالیستی نمیتوانند بحرانهای جزئی و انقلابهای پرولتری منزوی را برانگیزد. بلکه، سیر آیندهی امپریالیسم با دورههای مشابهی همراه خواهد بود، اما دورههای منفردی باقی خواهند ماند که بسیار زود در شبکهی جهانی منافع امپریالیستی هضم خواهند شد. در این دوره میتوان، مانند قیام سال ۱۹۵۶ مجارستان، شاهد قیامهای پرولتری باشکوه و سخاوتمندانهای بود که با توجه به موقعیت ضد انقلابی بینالمللی که این قیامها در آن به وجود میآیند، ارزش «کمونهای» انقلابی در گامهای انقلاب سوسیالیستی بینالمللی خواهند داشت، اما هنوز هدف پیروزمندانهی [انقلاب سوسیالیستی بینالمللی] نخواهند بود.
ه) در نتیجه، عدم وجود شرایط عمومی انقلاب سوسیالیستی. برای اینکه این شرایط به طور انضمامی ایجاد شود، آن بخش [از جهان] با اقتصاد عقبمانده، باید تمام مرحلهی اول صنعتیشدن را پشت سر بگذارد. تنها در این صورت و به ترتیب زمانی، در جریان یک چرخهی اقتصادی، مشکل انقلاب سوسیالیستی با چنان وزنی از تضادهای طبقاتی ظاهر خواهد شد که میتوان به لحاظ سیاسی و اقتصادی در چارچوب تاکتیکهای بینالمللی به آن پرداخت. در عمل، مشکل انقلاب سوسیالیستی در مقیاس بینالمللی تنها زمانی در دستور کار قرار خواهد گرفت که توسعهی اقتصادی مناطق عقبمانده به حدی از خودکفایی برسد که دیگر لازم به جذب واردات کالا و سرمایه از قدرتهای امپریالیستی دیگر نباشد.
بدون درک دقیق وضعیت بازار جهانی و چشمانداز توسعهی آن، نمیتوان به ویژگیهای دوران ضد انقلابی کنونی پی برد و خط و نقش اقلیت انقلابی را تعیین کرد.
و) جنبه دوگانهی جنبش استعماری که توسط کشورهای وابسته به بخش عقبمانده بیان شده است. یک رشتهی کامل از این کشورها در حال حاضر جنبش قوی استقلال سیاسی را بیان میکنند، جنبشی که قرار است رشد و نمو کند، قوای خود را تجدید کند و خود را تعمیق بخشد. همهی کشورهایی که تا دیروز یا حتّی امروز همچنان در شرایط استعماری و نیمهاستعماری قرار داشته و دارند در جریان مبارزات کم و بیش خونین، ناگزیر استقلال سیاسی خود را به دست خواهند آورد. این واقعیت مهم، اگر روبناهای سیاسی خاص امپریالیسم را تضعیف کند، پویایی اقتصادی آن را تضعیف نمیکند. استقلال سیاسی کشورهای استعماری و نیمهاستعماری به هیچ وجه نشان دهندهی استقلال اقتصادی نیست، بلکه هر چه استقلال سیاسی بیشتر عملی شود، نیازهای اقتصادی و در نتیجه وابستگی اقتصادی به کشورهایی افزایش مییابد که تنها به دلیل ظرفیت تولیدی خود میتوانند با کمک، وام، صادرات سرمایه، و مبادلات تجاری در ارتقای توسعهی صنعتی و کشاورزی مناطق عقبمانده مداخله کنند. بدون چنین مداخلهای از سوی کشورهای امپریالیستی، امکان پیشرفت اقتصادی برای کشور عقبمانده وجود ندارد. مثال چین و هند ممکن است برای نشاندادن اعتبار این گفته کافی باشد.
در واقع میتوان گفت کشورهای عقبمانده با ورود به مرحلهی جدید اقتصادی و شکستن رکود قدیمی بیحرکتی استعماری، ظرفیت بازار جهانی را گسترش میدهند و امکان توسعهی اقتصادی را در اختیار امپریالیسم میگذارند.
به طور غیرمستقیم، بیداری کشورهای عقبمانده از یک سو مواضع سیاسی امپریالیسم را تضعیف میکند و برخی از معمولترین تضادهای آن را تشدید میکند، در حالی که از سوی دیگر به نفع بقای اقتصادی آن عمل میکند. نمونهی بارز آن جنبش استقلال سیاسی آفریقایی ـ آسیایی است که با تضعیف مواضع استعماری انگلیس و فرانسه، در عین حال، امکان گسترش و نفوذ سرگیجهآور سرمایههای آمریکا و آلمان را فراهم کرد. همهی وقایعی را که در قارههای آفریقا و آسیا، و اکنون به ویژه در خاورمیانه، هر چند در چارچوبی پیچیده از ابتکارات دیپلماتیک و تبلیغاتی، یکی پس از دیگری روی میدهند، باید در پرتو این روندهای اساسی اقتصادی دید.
ز) بنابراین مقدمات ضروری توسعهی امپریالیستی در مبارزه برای استقلال کشورهای مستعمره نهفته است. جنبههای بیرونی این مبارزه را نمیتوان بهطور عینی ضد امپریالیستی دانست، بلکه باید بهعنوان مظاهر تضاد درونی شدید جریانهای امپریالیسم در نظر گرفته شود؛ تضادی که در آن یک قشر «قدیمی» و یک پویایی «جدید»، با غلبهی آشکار دومی بر اولی و با تغییر توازن به نفع دومی، روبهروی یکدیگر قرار میگیرند.
به هیچ وجه، آنگونه که تزهای خروشچف میگوید، مبارزه برای استقلال کشورهای عقبمانده را نمیتوان مرحلهای از محدودیت بازار جهانی به ضرر امپریالیسم دانست. در واقع، دقیقاً برعکس این اتفاق میافتد، با تحمیل الزامات توسعهی سرمایهداری در کشورهای عقبمانده، بازار لاجرم بیش از پیش گسترش خواهد یافت. تنها زمانی بازار به دلیل وجود امپریالیسم کوچک میشود که توسعهی این کشورهای جدید به حداقلی از خودکفایی برسد. علاوه بر این، توسعهی اقتصادی این کشورها به هیچ وجه نمیتواند به شکلی صورت گیرد که سرمایهداری را کنار بگذارد و بتوان آن را «سوسیالیسم» تعریف کرد.
این تز پوچ مورد حمایت خروشچف و طبقهی حاکم شوروی است و به راحتی مقاصد پنهان را آشکار میکند. این تز مشابه توسعهی اقتصادی شوروی، فرآیند تاریخاً ضروری تکامل اقتصادی سرمایهداری دولتی را به عنوان «ساختمان سوسیالیسم» تعریف میکند.
یک بار دیگر باید تأیید کرد که طبق برداشت مارکسیستی از جامعهی سوسیالیستی، سوسیالیسم محصول حداکثر سطح نیروهای مولده بهدستآمده در اقتصاد سرمایهداری است، محصولی که انقلاب سوسیالیستی آن را از بندهای ایجادشده توسط روابط قدیمی تولید رها میکند، اما مطلقاً نمیتواند آن را بسازد. اگر سطح نیروهای مولده هنوز به نقطهی تولید اقتصادی سوسیالیسم نرسیده باشد، فرآیند ساختمانسازیِ این سطح را ضرورتاً فقط سرمایهداری، چه خصوصی و چه دولتی، میتواند انجام دهد.
اقدام سیاسی کمونیسم چپ مستقیماً از تحلیل، ارزیابی، از منظر وضعیت بینالمللی ناشی میشود. هیچ ویژگی ملی وجود ندارد که استقلال ایتالیا را در مسائل استراتژی و تاکتیک انقلابی توجیه کند. ویژگیهای ملی فقط به روند شکلگیری جنبش ما در گذشته و آینده مربوط میشود.
بنابراین در چارچوب یک ارزیابی بینالمللی است که کمونیسم چپ باید خطوط اصلی اقدامات سیاسی خود را ترسیم کند.
در تثبیت این خط، دو ردیف مشکل پیش میآید، یکی دارای ماهیتی عام و دیگری دارای ماهیتی خاص است. حل این مشکلات نمیتواند به صورت انفرادی انجام شود، زیرا با توجه به ماهیتشان، آنها را فقط در مجموعهای که به شدت به آن الحاق شدهاند میتوان طرح و حل کرد.
ردیف اول مشکلات مربوط به تحلیل وضعیت ایتالیا و هژمونی سرمایهداری، تحلیل به اصطلاح «سرمایهداری نوین» و «سرمایهداری دولتی»، روند مبارزهی طبقاتی در ایتالیا، ماهیت و ویژگیهای دموکراسی پارلمانی بورژوایی، ماهیت، نقش، و کارکردهای احزاب دارای پایگاه کارگری مانند حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا است.
از سوی دیگر، ردیف دوم مشکلات مربوط به جنبههای ملموستر تاکتیکهای ماست، یعنی برنامهی اقدام کمونیسم چپ، تاکتیکها نسبت به حزب کمونیست ایتالیا و رهبری آن، تاکتیکها نسبت به حزب سوسیالیست ایتالیا و قضاوت در مورد وحدت سوسیالیستی، روابط با دیگر گروههای مخالف قدیم و جدید، رویکرد نظری و عملی به مسئلهی انتخابات، اقدام در اتحادیههای کارگری و چارچوبی برای مخالفت طبقاتی است.
بدیهی است که برای برخورد جدی با همهی این مشکلات تاکتیکی، باید تعریف روشنی از مشکلات کلی داشت که در تحلیل نهایی، چیزی جز مصوبات نیست.
کمونیسم چپ که از بحران حزب کمونیست ایتالیا و جنبش کارگری ایتالیا زاده شده است، نمیتواند خود را بالاتر از بحران قرار دهد، نمیتواند بازسازی حزب انقلابی را هدف قرار دهد، نمیتواند عنصر مثبت ناشی از بحران باشد مگر این که خود را در مقام یک هستهی نظری و به عنوان اولین هستهی سازمانیافتهی یک بررسی نظری گسترده و عمیق از تجربه و مشکلات مربوط به جنبش بینالمللی کارگری قرار دهد.
بدون این کار تئوریک عمیق و پرشور، کمونیسم چپ هرگز نمیتواند مقدمات حزب طبقاتی آینده را تشکیل دهد و در برزخ تهییج، کار بدون چشمانداز، فعالیت کوتاهمدت درگیر اتفاقات روز باقی خواهد ماند که در طول زمان، از علل ملموسی که کمونیسم چپ برای آنها پدید آمده تخطی میکند.
به عبارت دقیقتر: یا کمونیسم چپ چشمانداز تشکیل هستهی پیشتاز حزب انقلابی آینده را جدی میگیرد و، هرچند با محدودیت، کار میکند و خود را جزئی جداییناپذیر از این حزب میداند، یا حضور، فعالیت و تلاشهایش چیزی جز دورههای منفرد و زودگذری نخواهند بود که در طول زمان توسط گرایشی که از سوی پیشرفتهترین سرمایهداری از طریق احزاب سوسیالیست برای سوسیال دموکراتیزه کردن تودهها در جریان است، مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
و انتخابی که نمیتوان از آن فرار کرد: یا برای ساختن حزب انقلابی کار میکنی یا بدون اینکه بدانی برای [پیترو] ننی [دبیر کل حزب سوسیالیست ایتالیا] کار میکنی. ما فقط میتوانیم به این انتخاب پاسخی صریح بدهیم. مشکل تشکیل حزب باید به طور عینی مطرح شود؛ شما باید آن را با موادی که وجود دارد، در شرایطی که وجود دارد، در محدودیتهایی که متاسفانه وجود دارد، طرح کنید. پرسیدن این مشکل به معنای تشکیل حزب انقلابی با یک اقدام صرفاً صوری نیست، بلکه به معنای آن است که این مشکل را در مرکز کار خود قرار دهیم، تکتک مشکلات دیگر و تکتک ملاحظات تاکتیکی دیگر را، چشمانداز تشکیل حزب قرار دهیم. یعنی تمام انرژی خود را صرف این دیدگاه کنید.
برای این کار باید از نظر تئوریک بررسی و بحث کرد و از مباحثه، هر چقدر هم مناقشهانگیز باشد، نترسید، زیرا تنها با مباحثه، تحقیق و تعریف نظری است که حزب انقلابی تشکیل، انتخاب، آزمایش و تثبیت میشود. حزب انقلابی، که حزبی از کادرهاست، نمیتواند بدون سطح نظری بالا به حیات خود ادامه دهد: در واقع برای حزب هر مشکل اقدام سیاسی یک مشکل تئوریک است و بالعکس. فقط یک دیالکتیک درونی در سطح تئوریک بالا به حزب انقلابی اجازه میدهد که اساس نظری خود را بسط، تدوین و به عمل سیاسی ترجمه کند.
تصور روشن از آنچه کمونیسم چپ در آینده باید باشد، پیشفرض لازمی است برای تعیین آنچه کمونیسم چپ امروز در ایتالیا باید انجام دهد. به زبان ساده: شما نمیتوانید بدانید که چه کاری باید «انجام دهید» بدون این که بدانید چه «میخواهید».
با این مقدمه، فکر میکنیم که مشکلات کلی که در حال حاضر به وجود میآیند را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد.
الف) وضعیت ایتالیا یک موقعیت ضد انقلابی است که با اعمال هژمونی گسترده و دامنگیر سرمایهداری مشخص میشود. این هژمونی هر بخش از حیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را با فشارهای عظیم، به صورت آشکار و پنهان، مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر خود قرار میدهد.
ب) یکی از اشکال اصیل این هژمونی به اصطلاح «سرمایهداری نوین» است که جدیدترین تجلی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک توسعهی سرمایهداری است.
ج) ملازم سرمایهداری نوین، و اغلب اوقات، جوهر جداییناپذیر آن «سرمایهداری دولتی» است که نشاندهندهی روند توسعهی عمومی سرمایهداری است. این توسعه، از جمله، با موقعیت سیاسی و ایدئولوژیک حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا مورد حمایت قرار میگیرد که جامعهای با ساختار اقتصادی سرمایهداری دولتی را به عنوان یک جامعهی سوسیالیستی معرفی میکنند.
این احزاب به دلیل این موقعیت، که بزرگترین سوء تفاهم ایدئولوژیک را در تاریخ جنبش کارگری ایجاد کرده است، نقش مروج و اشاعهدهندهی سرمایهداری دولتی را در درون تودههای کارگر بر عهده گرفتهاند. وجه تمایز آنها ایدئولوژیک نیست، بلکه صرفاً تاکتیکی است و با رویدادهای کاملاً سیاسی تعیین میشود که آنها را گاه در تضاد و گاه در توافق با گرایشهای خاص سرمایهداری دولتی ایتالیا و شوروی قرار میدهد.
د) کارکرد و نقشی که حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا دارند ــ تکلیف احزاب دیگر از دموکراسی مسیحی تا حزب سوسیال دموکرات ایتالیا که آشکارا خود را در خدمت سرمایهداری قرار میدهند مشخص است ــ در درون تودههای کارگر را فقط میتوان به عنوان اصلاحطلب و اپورتونیست طبقهبندی کرد. حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا، صرفنظر از پایگاه تشکیلاتی طبقاتی آنها و موارد طبقاتی که گهگاه برخی از مواضع آنها را تعیین میکنند، نقش حامیان سرمایهداری دولتی را در درون جنبش کارگری ایفا میکنند. بنابراین آنها خود را خارج از پرولتاریا به عنوان عوامل دشمن طبقاتی آن قرار میدهند.
ه) ماهیت سیاسی حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا قصد تغییر این احزاب از درون برای اهداف انقلابی را بدون تردید منتفی میسازد. در عین حال، هرگونه قصد احتمالی برای تشکیل جناحهای انقلابی در درون آنها نیز منتفی است. هر گونه تلاش برای اقدام در جهت اول و دوم عملاً به تقویت این احزاب و در نتیجه منجر به تقویت هژمونی سرمایهداری بر جنبش کارگری میشود.
با این حال، این امر که در فرآیند تشکیل حزب انقلابی، ممکن است در احزاب کارگری، گروههای نزدیک به مواضع ما به وجود بیایند منتفی نیست. کمونیسم چپ برای حمایت از سیر تجارب سیاسی و ایدئولوژیک آنها و به منظور تصدیق تدریجی مواضع سازمانی اقلیت انقلابی از سوی آنها، به منظور گفتوگوی ایدئولوژیک و سیاسی برادرانه، اما بسیار روشن و سازشناپذیر، به دور از هر شکلی از سازش و میانجیگری، با این گروهها و مجامع کار خواهد کرد. هر شکلی از اتحاد یا ادغام با هر گروه ناراضی، منشعب از احزاب تودهای، که از نظر سازمانی با احزاب خود نگسستهاند، مطلقاً منتفی است.
و) خصلت «ماشینهای سیاسی» به شدت بوروکراتیزهشده که از لحاظ تاریخی حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا در پیش گرفتهاند، تاکتیک رقابت با چنین احزاب را به قاطعترین شکل منتفی میسازد. بوروکراتیزاسیون این احزاب پدیدهی انحطاط جنبش کارگری نیست، بلکه ضرورت سرمایهداری است که از طریق عوامل سیاسی خود، هژمونی خود را بر جنبش کارگری اعمال میکند. فکرکردن به رقابت با این شکل خاص از سازماندهی هژمونی سرمایهداری بیمعنی است.
ز) مبارزهی کمونیسم چپ تنها میتواند مبارزهای در همهی جبههها علیه همهی نهادهای هژمونی سرمایهداری باشد. مبارزهی کمونیسم چپ، حتی برای ملاحظات «تاکتیکی» روزمره نیز، نمیتواند مبارزهای تدریجی و مختص به یک بخش باشد. بدون دستاورد نظری کادرهای انقلابی در فرآیند تشکیل حزب، هر مبارزهی تدریجی به نفع این یا آن بخش، که شامل هژمونی سرمایهداری میشود، رو به زوال خواهد رفت. هر اقدامی که علیه رهبری تولیاتی در حزب کمونیست ایتالیا انجام شود و وظیفهی انحصاری کمک به تشکیل کادرهای انقلابی برای سازمان ما را نداشته باشد، موقعیتهای قدرت هژمونی سرمایهداری را یک میلیمتر جابجا نخواهد داد، همانطور که هرگونه تضعیف رهبری تولیاتی معنایی غیر از تقویت یک عامل سیاسی دیگر سرمایهداری، که در این مورد خاص میتواند سوسیال دموکراسی ساراگات یا ننی باشد، ندارد.
تحت این شرایط، اقدام سیاسی کمونیسم چپ تنها میتواند یک هدف فوری داشته باشد: تقویت سازمان خود. هیچ هدف دیگری، در حال حاضر، برای اهداف انقلابی امکان تحقق ندارد. هرگونه اقدام به گسست گسترده در داخل حزب کمونیست ایتالیا دست نیافتنی است، هرگونه قصدی برای ترویج یا حتی هدایت یک جنبش گستردهی مبارزهی طبقاتی دستنیافتنی است، هرگونه تلاش برای تشکیل یک سازمان سیاسی تودهای دستنیافتنی است، هرگونه جاهطلبی برای نمایندگی یک وزن سیاسی در شرایط کنونی دستنیافتنی است. کمونیسم چپ، با توجه به تضادهای طبقاتی، بدنهای درونی و انقلابی را در جنبش کارگری نمایندگی میکند؛ بدنهای که به دلیل ناپختگی و شرایط نامناسب ضدانقلابی هنوز قادر به سازماندهی مستقل خود نیست و گرفتار نهادهایی است که در میدان جاذبهی هژمونی سرمایهداری قرار گرفتهاند. کمونیسم چپ اما وظیفهای تاریخی دارد که خود را به عنوان پیشاهنگ این بدنهی انقلابی سازماندهی کند.
ح) بهرغم هژمونی سرمایهداری، وضعیت اجتماعی ایتالیا شامل امکانات و مظاهر مبارزهی طبقاتی است، امکانات و مظاهری که همواره در یک جامعهی تقسیمشده به طبقات وجود خواهند داشت. پدیدههای جدیدی در ساختار ایتالیایی وجود دارد که به پرولتاریای صنعتی مربوط میشود و باید به دقت مورد مطالعه قرار گیرند، اما شرایط اجتماعی مبارزهی طبقاتی در این مناطق سرمایهداری پیشرفته نیز وجود دارند. در این شرایط، و در شرایط دیگر که در مناطق عقبماندهتر وجود دارند، هستههای کمونیست چپ باید وارد عمل شوند و متناسب با نیروی خود، مبارزهی طبقاتی را تشویق کرده و به توسعهی آن کمک کنند. شکل مداخلهها عملی کاملاً تشکیلاتی است: این مداخلهها میتوانند درون گروههای سیاسی خاص یا در جریانهای سندیکایی سازماندهیشده درون کنفدراسیون عمومی کارگران ایتالیا (CGIL) صورت گیرند.
هدف مداخله، فارغ از نوع راهحل، تنها میتواند یکی باشد: استفادهی ابزاری از مظاهر مبارزهی طبقاتی به منظور ترویج آگاهی نظری در تودههای کارگر و انتخاب تشکیلاتی برای آموزش مبارزان و کادرهای انقلابی در دل مبارزه.
این شکل از مداخلهی تاکتیکی، که در شرایط عینی کنونی نمیتواند مدعی تغییر مسیر جریان مبارزهی طبقاتی، حتّی به شکلی جزئی، باشد، نیروی محرکهی تشکیل حزب انقلابی است، زیرا کادرهایی که آن را تشکیل میدهند جز در مبارزه و از طریق مبارزه شکل نمیگیرند و تنها میتوانند خود را در مبارزه انتخاب و محک بزنند.
بنابراین، هر گرایش فرصتطلبی که به بهانهی عدم دستیابی به نتایج فوری و یا به بهانهی حفظ مبارزان برای نبردهای مبرمتر آینده، میخواهد سازمان انقلابی را ورای و بیرون از هر شکلی از مبارزهی طبقاتی نگه دارد، باید کنار گذاشته شود.
با روشن شدن مشکلات کلی و شفافسازی لازم در مورد آنها، فکر میکنیم که حل مشکلات تاکتیکی آسانتر شده باشد.
در نهایت رویکرد اقدام سیاسی کمونیسم چپ نتیجهی عملی برداشت حاصل از تحلیل، ارزیابی و تعریف مشکلات کلی استراتژیک است. تعریف دقیقتر تاکتیک ممکن است با تفاوتهایی در جزئیات مواجه شود، اما نه در کلیّت آن. به همین دلیل فکر میکنیم در حالی که توضیح کاملتر تاکتیک فقط با بحث جمعی قابل بیان است، پایههای تاکتیک را میتوان از قبل تعیین کرد.
تاکتیکها نسبت به حزب کمونیست ایتالیا. مبارزه با رهبری حزب کمونیست ایتالیا، مبارزهای که آشکارا هیچگونه حمایتی را شامل نمیشود، باید با شدیدترین انسجام ایدئولوژیک، که در شعار «انقلابیون با انقلابیون و اصلاحطلبان با اصلاحطلبان» خلاصه میشود، انجام گیرد.
جدای از هرگونه وسوسهی موفقیت تبلیغاتی آسان، مبارزه باید، علاوه بر ویژگی واضح تمایز ایدئولوژیک، هدفی با ماهیت تئوریک و سیاسی دقیق داشته باشد: جذب آن دسته از مبارزان انقلابی که هنوز در حزب کمونیست ایتالیا باقی ماندهاند به سوی ایدهها و سازمان ما. هر هدف یا پدیدهی دیگری که به امری مستقل از اقدام ما مربوط باشد برای کمونیسم چپ بیگانه است. به همین دلیل مهم نیست است که ۲۰۰٬۰۰۰ نفر در یک سال حزب کمونیست ایتالیا را رها کرده و به صفوف بزرگ ناامیدان بپیوندند.
نظر ما در مورد اتحاد سوسیالیستی. قبل از صدور یک حکم خاص در مورد یک عمل سیاسی، که در حال حاضر هنوز تکلیفش تعیین نشده است، لازم است دربارهی پدیدهای کلی مرتبط با جنبش کارگری تعیین تکلیف کنیم که در نوشتههای دیگر از آن به عنوان «سوسیال دموکراتیک شدن» یاد کردهایم. این پدیده از نظر ما مرحلهای از ادغام جنبش کارگری در دستگاه سیاسی هژمونی سرمایهداری است و در نتیجه، باید به طور قطع محکوم شود. در عین حال باید بر سهمی که این پدیده به طور عینی باعث ایضاح سوءتفاهم شبهانقلابی میشود، که عوامفریبی حزب کمونیست ایتالیا آن را نمایندگی میکند، تاکید کرد. گاه جنبههایی در این پدیده ظاهر میشوند، و توسط گرایشات زیربنایی که آنها را مشروط میکنند لاجرم از بین میروند، که میتوانند بر روند شکلگیری ایدئولوژی انقلابی تأثیر مثبت بگذارند.
مسئلهی انتخاباتی. با توجه به تحلیل شرایط مادی موجود و با توجه به نارسایی تشکیلاتی جنبش ما، دخالت مستقیم ما در انتخابات سیاسی بعدی منتفی است. با کنارگذاشتن امکان ارائه فهرستهایی که میتوانند حداقل موفقیت سیاسی را به دست آورند، با کنارگذاشتن تاکتیک حمایت از فهرستهای دیگر، با کنارگذاشتن تاکتیک حمایت از برخی عناصر فهرستهای دیگر، با کنارگذاشتن امکان ارائهی فهرستهای ما در حوزههای انتخابیه، چیزی جز تاکتیک امتناع از انتخابات برای کمونیسم چپ باقی نمیماند. تاکتیک کنارهگیری از انتخابات، هدفی بیواسطه نیست، بلکه هدف آن باید مداخلهی تبلیغاتی در کارزار انتخاباتی، ترویج شعارها و مواضع ایدئولوژیک و سیاسی ما باشد. تبلیغات ما بیش از آن که تحریک به رأیندادن باشد شناساندن سازمان ما، ویژگیهای تئوریک و سیاسی آن و جلب حداکثر توجه و بحث پیرامون آن خواهد بود.
مسئلهی اتحادیههای کارگری. بدون تعرض به این اصل که اقدام ما باید به سمت انجام «فعالیتی انقلابی در اتحادیههای کارگری» و نه «اتحادیهگرایی» گرایش داشته باشد، کمونیسم چپ باید جریان اتحادیهی کارگری خود را درون کنفدراسیون عمومی کارگران ایتالیا سازماندهی کند و از همهی ابتکارات و همهی ابزارها برای حمایت از سازمان استفاده کند (از رایگیریها و کنفرانسهای اتحادیه، انتصاب نمایندگان کارگران در اتحادیه، بولتن اتحادیه و غیره). با توجه به ماهیت تنها جریان سندیکایی انقلابی موجود در کنفدراسیون عمومی کارگران ایتالیا ، کمیتههای دفاع سندیکایی، کمونیسم چپ باید با رفقای آنارشیست مذاکره کند تا با اتحاد احتمالی، یک جریان واحد اقلیّت انقلابی درون کنفدراسیون عمومی کارگران ایتالیا تأسیس شود.
برای مخالفتی طبقاتی. کمونیسم چپ باید اصول استراتژی و تاکتیکی را که از مباحثهای عمیق نتیجه میشوند را در قالب یک سند خط مشی تبلیغاتی خلاصه کند. اقدامات تبلیغاتی ما به طور خاص باید اصولی را که از وجود سیاسی ما خبر میدهد، برجسته کنند و هیچ حاشیهای برای جنبههای عمومی و خودانگیخته باقی نگذارند.
از تحلیل پیشین اوضاع بینالمللی و ایتالیا و از تعریف مشکلات استراتژیک و تاکتیکی که به وجود میآیند، چشمانداز تشکیل حزب انقلابی روشن و واضح است.
در شرایط بسیار سختی که در آن قرار داریم، شرایطی که به هیچوجه امکان آغاز یک بحران عمومی سرمایهداری را نمیدهد، یکی از وظایف تاریخیای که به ما محول شده چنین است: تلاش برای تشکیل حزب انقلابی.
هر کار دیگری در مقایسه با این وظیفه ثانویه است. بنابراین، باید تمام انرژی خود را در این مسیر متمرکز کنیم. باید یک کار سخت، طولانی و طاقتفرسا برای ساختن حزب را شروع کنیم، بدون بیحوصلگی، بدون اشتیاق سادهلوحانه، بدون جاهطلبی برای موفقیتی آسان، و در واقع باید فکر کنیم که هر شکست محتملی هرگز این موفقیت را باطل نمیکند که گروههای انقلابیون آگاه برای حزب طبقاتی، برای آینده کار میکنند. تنها در صورتی که بدانیم چگونه برای ایجاد یک شبکهی تشکیلاتی، هرچند کوچک، و تشکیل گروههای هرچند کوچک از کادرهای انقلابی، با جدیت کار کنیم، در صورت مساعد شدن شرایط مادی، مقدمات لازم را برای ابتکار انقلاب فراهم خواهیم کرد. اگر این مأموریت تاریخی به عنوان هدف زندگی تعیین نمیشد، کمونیسم چپ هیچ دلیلی برای وجود نداشت.
به عبارت دقیق، بحث بر سر سازماندهی مجموعهای کامل از گروهها در مقیاس ملّی است که از پایگاه محلی که به صورت استانی و منطقهای، تا تشکیل کمیتههای استانی و منطقهای که ارتباط نزدیک با مرکز دارند، هماهنگ میشوند. برای هر گروه و برای هر کمیته، افراد مسئول برای تکتک شاخههای کاری باید تشکیل شوند. برای هر گروه و برای هر کمیته، دبیرخانههای مسئول مرکز و کل سازمان باید تشکیل شوند.
ابزار ایجاد چنین سازمانی، نشریات کمونیست چپ، نهادهای مدیریتی ملّی و شبکهی دائمی از مبارزان انقلابی است که به انجام کار هماهنگی مستمر در مناطق جداگانه اختصاص یافتهاند. ایجاد چنین شبکهی سازمانی مبتنی بر کادرهای مسئول و منتخب انقلابی، نه تنها برای توسعهی کمی و کیفی ضروری است، بلکه ضامن محکمی برای تربیت کادرهای جدید، تداوم سازمانی و تداوم قاطعانهی خط نظری و سیاست انقلابی، بدون انحراف و نفوذ همیشه ممکن عناصر و نظریههای مخالف است. چنین سازمانی که، بدون تقلید سادهلوحانه، از الگوی بزرگ و تاریخی حزب طرحشده توسط لنین الهام گرفته شده است، تنها تضمین برای آینده است که کار کنونی کمونیسم چپ و اعضای کنونی آن از هم نپاشد و تغییر ماهیت ندهد. یقیناً چنین سازمانی همهی مشکلات داخلی حزب انقلابی را حل نمیکند؛ مشکلاتی که تجربهی تاریخی اخیراً مطرح کرده و بحث مهمی را پیرامون آن در بخشهای مشخصی از جنبش کارگری گشوده شده است. منظور ما مشکلاتی مانند سانترالیسم دموکراتیک، جریانهای داخلی، رابطهی حزب و طبقه، رابطهی حزب و سازمان تودهای است، یعنی مشکلاتی که قبلاً در مناقشهی بسیار جالب لنین و لوکزامبورگ در مورد مفهوم حزب مطرح شده بود.
این مشکلات باید با دقت مطالعه و به طور جدی حل شوند، اما این مشکلات به صورت «انتزاعی» و در عالم نظر قابل حل نیستند، بلکه ما این مشکلات را، پس از ایجاد سازمان، پس از این که در زمینهی سازمان مشغول به کار شدیم، به صورت «انضمامی» و با عمل تجربهی سازمانی بررسی و حل میکنیم. در حال حاضر که در مرحلهی ضد انقلابی که در آن فعالیت میکنیم، معتقدیم که کار تشکیلاتی اولیه لزوماً باید ویژگیهایی را که در بالا خلاصه شد، سازمان بدهد. در این مدت، بیایید پایههای حزب انقلابی را بسازیم؛ ساختار و شکل حزب در جریان مبارزه، تجربه و واقعیتی که باید با آن روبرو شود، تعریف خواهد شد.
*
دربارهی نویسنده: آریگو چروتو**
تمام افتخار من در این بوده و هست که ابزار انتقام کسانی باشم که تقدیرشان گمنامی است و کسانی که در تمدن مادی تنها میمانند.[2] – آریگو چروتو، یادداشتهای ۱۹۸۱-۱۹۸۲.
آریگو چِروِتو (Arrigo Cervetto) در ۱۶ آوریل ۱۹۲۷ در بوئنوسآیرس آرژانتین از پدر و مادری از مهاجران ایتالیایی، آمادئو چروتو (Amadeo Cervetto) و برنادرینا پاسکوئینا (Bernardina Pasquino) که هر دو اصالتاً اهل استان لیگوریای (Liguria) ایتالیا بودند، به دنیا آمد. در اوان نوجوانی به زادگاهش در لیگوریا بازگشت و در مجتمع صنعتی فولاد ایلوا (ILVA) واقع در ساوونا (Savona) به عنوان کارآموز به کار مشغول شد. تجربهی کار در مجتمعی صنعتی به عنوان کارگر عاملی تعیینکننده در شکلگیری آگاهی طبقاتی وی داشت، موضوعی که وی بعدها تحقیقات مفصلی در مورد آن انجام خواهد داد. در ۲۵ ژوئیهی ۱۹۴۳ در اولین تظاهرات پس از سقوط موسولینی شرکت کرد و در ۸ سپتامبر به عنوان پارتیزانی از بریگاد فوریو سگوئرسوی ساوونا در لانگهی پیهمونته در طول جنگ آزادیبخش ایتالیا علیه فاشیستها و نازیها جنگید و در ژوئیهی ۱۹۴۴ نشان صلیب شایستگی را دریافت کرد.
آریگو چروتو به همراه پیرو پاریزوتو و آنتونیو بولیانی پس از یک سال عضویت، از ۲۵ آوریل ۱۹۴۵ تا بهار ۱۹۴۶، از حزب کمونیست ایتالیا (Partito Comunista Italiano (PCI)) خارج شد و سیاستهای پالمیرو تولیاتتی را رد کرد. تولیاتی برخلاف سنت بخش بزرگی از چپ ایتالیا (آنارشیستها، کمونیستهای چپ، سوسیالیستهای حداکثرگرا) در آوریل ۱۹۴۴ در ابتکاری موسوم به «چرخش سالرنو»، (Svolta di Salerno) به پیروی از برنامهی اتحاد شوروی تحت رهبری استالین، اتحاد با نیروهای بورژوازی، یعنی نیروهای طرفدار نهاد سلطنت را پیشنهاد کرد. در نتیجه چروتو به این نتیجه رسید دیگر امکان فعالیت در حزب کمونیست وجود ندارد و از آن خارج شده و ترجیح میدهد خود را آنارشیست اعلام کند.
در ساوونا، که جنبش آنارشیستی ریشهداری دارد، با اومبرتو مارزوککی (Umberto Marzocchi)، از معتبرترین شخصیتهای آنارشیست، آشنا شد و با وی به مطالعهی آثار کمونیسم لیبرتارین میپردازد. در سال ۱۹۴۸ همچنین با پییر کارلو مازینی و لورنزو پارودی آشنا میشود که پارودی تا آخر عمر در مبارزه با چروتو همراه باقی میماند. در آن سالها چروتو، کارگری خودآموخته بود و شروع به خواندن آثار کلاسیک مارکسیسم، مارکس، انگلس و لنین میکند و به مواضع مارکسیستی نزدیکتر میشود. او مینویسد: «من خود را یک مارکسیست-آنارشیست معرفی میکنم. اما هنوز نمیدانم: هنوز چیزهای بیشتری برای خواندن، مطالعه، بررسی […] دارم.» [3]
در مارس ۱۹۵۰، در کنفرانسی که فدراسیون آنارشیستی لیگوریا در جنووا-پونتهدچیمو (Genova-Pontedecimo) سازماندهی کرده بود، شرکت کرد و از مواضع گروه برای «جنبشی جهتدار و هماهنگ» برای مبارزه با «هیچگرایی» [4] آنارشیستی و عرضهی چشمانداز مبارزهی سیاسی انضمامی به فدراسیون آنارشیست ایتالیا [5] حمایت کرد. چروتو از مه ۱۹۵۰ تا مه ۱۹۵۱ با روزنامهی میلانی لیبرتاریو همکاری کرد و طی این مدت ۲۱ مقاله در موضوعات جنگ سرد و استعمارزدایی نوشت. همچنین طی سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۷ در روزنامهی ایمپولسو (نبض) ارگان «گروههای آنارشیستی عمل پرولتاریا» [6] به تعمیق مفهوم امپریالیسم پرداخت و با دفاع از نظریهی سرمایهداری دولتی ماهیت سرمایهداری اتحاد جماهیر شوروی را بررسی کرد.
چروتو با مطالعهی اثر لنین با عنوان «امپریالیسم، عالیترین مرحلهی سرمایهداری» نظریهی «امپریالیسم واحد» [7] را بسط داد که با بینش رایج جهان دوقطبی و تقسیم بازار جهانی به دو اردوگاه «سوسیالیستی»، یعنی کشورهای مرتبط با اتحاد جماهیر شوروی، و «سرمایهداری»، یعنی آمریکا و کشورهای غربی، مخالف است. چروتو، در این نظریه، با شروع از تزهای آمادئو بوردیگا در مورد ماهیت اجتماعی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان شکلی از سرمایهداری دولتی، استدلال میکند که تمام قدرتهای مطرح امپریالیستی هستند و توسعهی نابرابر رشد اقتصادی منجر به مبارزهی مداوم برای تصاحب بازارهای جدید برای صادرات سرمایه و کالا میشود. بنابراین هیچ تفاوتی ماهوی بین این دو «بلوک» وجود ندارد.
همچنین در جنووا-پونتهدچیمو، از ۲۴ تا ۲۵ فوریه ۱۹۵۱، وی که از بنیانگذاران «گروههای آنارشیستی اقدام پرولتاریا» (گااپ) بود، تز «انحلال دولت به عنوان دستگاهی طبقاتی» را ارائه کرد. او در تز خود استدلال میکند که «انقلاب اجتماعی، که جامعهای بدون طبقه را برپا میکند، با انحلال همزمان بورژوازی به عنوان یک طبقه و انحلال دولت بهعنوان یک دستگاه طبقاتی انجام میشود […] این وظیفهی سازمانهای تودهای پرولتری (شورای کارخانهها، مزارع جمعی، کمیتههای مردمی) است که امکانات نظام سرمایهداری را مصادره کنند و مدیریت مستقیم و جمعی را بر عهده گیرند.» [8]
در گااپ، یک سنت سوسیالیستی لیبرتارین، با نمایندگی پیر کارلو مازینی، و یک جریان مارکسیستی و لنینیستی، با نمایندگی چروتو، همزیستی داشتند. واگرایی مواضع مختلف بعداً منجر به گسست قطعی از مازینی (۱۹۵۸) شد.
در گزارشهای کنفرانسهای سالانهی بعدی گااپ، چروتو موضوع عمیقترکردن تجزیه و تحلیل تضادهای امپریالیستی را مطرح میکند تا مبارزان به سمت توجه به مسائل سیاست بینالملل و بحرانهای متعاقب آن، که هنوز «پیرامونی» هستند، سوق داده شوند. (جنبشهای کارگران برلین شرقی، مخالفت طبقهی کارگر فرانسه با جنگ هند و چین و غیره).
چروتو در دسامبر ۱۹۵۰ در جریان بازسازی از ایلوا اخراج شد و در مه ۱۹۵۱ به آرژانتین بازگشت و به مدت یک سال، تا مه ۱۹۵۲ در آنجا ماند. بازگشت به ساوونا او را بلافاصله درگیر مبارزه سیاسی ـ تئوریک و تلاش سازمانی برای تشکیل هستهای از کادرهای انقلابی میکند. چروتو که بدون حقوق باقی مانده بود، پیشنهاد انتشارات فلترینللی برای تحقیق در مورد جنبش کارگری ساوونا را میپذیرد. در آن سالها، او تحقیقات تاریخی خود را در مورد ریشههای آگاهی طبقاتی در پرولتاریا، که خود وی اولین گامهای کسب آگاهی سیاسیاش را در آن حوزه برداشته بود، عمیقتر میکند: بین سالهای ۱۹۵۴ و ۱۹۵۸ سه مطالعه در مورد «مبارزات کارگران ذوب آهن ساوونا در سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۹۱۳»، در مورد «بحران جنبش کارگری ساوونا و فعالیت جاچینتو منوتتی سراتی در سال ۱۹۱۲»، و همچنین مطالعهای در مورد «سالهای سرخ پس از جنگ و ظهور فاشیسم در ساوونا» [9] انجام میدهد و بر روی یک مطالعه در مورد مقاومت در ساوونا کار میکند. بعداً برای تأمین مخارج خود، کارِ نماینده انتشارات جولیو آیناودی ادیتوره را میپذیرد.
چروتو این دورهی اول توسعهی حزب تا سال ۱۹۵۶ را به عنوان «مبارزه برای انترناسیونالیسم»تعریف کرد.
پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ و با شروع بحران استالینیسم در شوروی، این بحران در حزب کمونیست ایتالیا در برخوردهای بین پالمیرو تولیاتی و پیترو سکییا منعکس میشود. جولیو سنیگا، دستیار سابق سکیا، در سال ۱۹۵۴ جنبش آتزیونه کمونیستا (اقدام کمونیستی) را به عنوان سخنگوی جناح مخالف درون حزب کمونیست ایتالیا تأسیس کرد.
در سال ۱۹۵۶، به دنبال وقایع مجارستان و «گزارش خروشچف»، بحران استالینیسم به شدت شتاب گرفت و در ژوئن همان سال روزنامهی «اقدام کمونیستی» منتشر شد. در دسامبر، اقدام کمونیستی همراه با جریانهای مختلف تاریخی ضد استالینیستی، گااپ، حزب کمونیست انترناسیونالیست اونوراتو دامن، تروتسکیستهای گروههای کمونیست انقلابی لیویو مایتان، با گردهمایی در سینمای دانته در میلان «جنبش کمونیست چپ» را تشکیل میدهند.
چرونتو، به دنبال تصمیم کمیتهی ملّی گااپ، بهرغم مخالفت خودِ او، برای کار در روزنامه به میلان فرستاده شد. او تا اوت ۱۹۵۶ در این روزنامه کار کرد و تلاشهای وی برای مقابله با حداکثرگرایی و افراطگرایی، و بیش از همه تحلیل و تعریف نظام اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان «سرمایهداری دولتی» به عنوان ورود یک امپریالیسم به بازار جهانی، باعث حادترین واگراییها شد. در میان حامیان اقدام کمونیستی، علاوه بر سنیگا گروهی دیگر از اعضای سابق حزب کمونیست ایتالیا نیز بودند که هنوز از «اسطورهی» استالینیستی اتحاد جماهیر شوروی حمایت میکردند، مانند رایموندی، نوئه و ویناتزا، پیر کارلو مازینی که به طور فزایندهای بر حزب سوسیالیست ایتالیا تمرکز کرده بود و یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیا در لیوورنو یعنی برونو فورتیکییاری. جورجو گاللی نیز با روزنامه همکاری میکرد.
در سال ۱۹۵۷ گااپ در اقدام کمونیستی منحل و اولین کنفرانس ملی جنبش کمونیست چپ در لیوورنو از ۳ تا ۴ نوامبر ۱۹۵۷ برگزار شد. چروتو و پارودی که اکنون مواضع آشکارا لنینیستی دارند، چشمانداز استراتژیک خود را به شیوهای ارگانیک ارائه کردند. در «تزهایی در مورد توسعهی امپریالیستی، مدت زمان مرحلهی ضد انقلابی و توسعهی حزب طبقه» [10] معروف به «تزهای ۵۷» آنها چرخهی جهانی سرمایهداری را تحلیل میکنند و به صراحت امکان وقوع بحران جهانی در کوتاهمدت را منتفی دانسته و تشکیل حزب طبقه با شروع از «یک کار نظری عمیق و پرشور» [11] را در اولویت قرار میدهند. اما اختلاف نظرها باعث اخراج مازینی و سنیگا در سال ۱۹۵۹ شد که بعدها بعد از «گشایش» حزب به سوی آنها توسط پییترو ننی به حزب سوسیالیست ایتالیا پیوستند.
در سال ۱۹۵۹ نقش چروتو و پارودی در هیئت تحریریههای اقدام کمونیستی پررنگتر میشود. اما ضربهی اخراج مازینی و سنیگا به قدرت سازمانی بسیار سنگین است: از دستدادن مبارزان، تضعیف روحیه، جداییها. بنابراین امکان عمل سیاسی فعال محدود شد، و در نتیجه سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ برای چروتو و پارودی بیش از همه سالهای مطالعه و تحلیل نظری در مورد چین به عنوان «سرمایهداری دولتی نوپا»، در مورد مسئلهی استعمار و در مورد اروپا به عنوان یک بلوک اقتصادی جدید بود.
در سال ۱۹۶۳، اختلاف نظرها در مورد چین و جنبش مائوئیستی باعث گسست رایموندی و دیگر هواداران سابق حزب کمونیست ایتالیا شد که آشکارا مخالف تزهای چروتو در مورد چین مائوئیستی بودند که چین مائوئیست و سیاست اقتصادی آن را نتیجهی انقلابی بورژوا ـ دموکراتیک و سرمایهداری دولتی تلقی میکردند.
در سال ۱۹۶۳ چروتو و فورتیکییاری تصمیم گرفتند که تحریریه و چاپ روزنامه را به جنووا منتقل کنند و از آوریل ۱۹۶۴ مجموعهای از مقالات چروتو منتشر شد که هدف آن «روشنکردن خطوط اساسی برداشت لنینیستی از حزب» بود که لنین ایدهی اولیهی کارل مارکس «دربارهی روند طبیعی ـ تاریخی توسعهی شکلبندیهای اجتماعی ـ اقتصادی» را پی گرفته بود. این مطالعهای است که دو سال بعد در کتابی با عنوان «مبارزهی طبقاتی و حزب انقلابی» گردآوری میشود و در مورد مفهوم لنینیستی عمل سیاسی به عنوان پایهی راهحل علمی «مشکلاتی است که با گرایش عینیتگرای آمادئو بوردیگا و سوبژکتیویست لئون تروتسکی حل نشده رها شدهاند.» [12]
چروتو راهحل را در پیوند ارگانیک بین «سرمایهی» کارل مارکس و «چه باید کرد؟» لنین پیدا کرد؛ وی از اینجا به موضوعات ائتلاف کارگران و قانون اقتصادی که آن را تعیّن میبخشد و البته موضوع آگاهی سیاسی طبقه که از بیرون از روابط بین کارگران و کارفرمایان اعمال میشود، میپردازد؛ فصل آخر بر نقش حزب انقلابی در تعریف استراتژی، به عنوان «نتیجه تحلیل علمی مرحلهای معین از مبارزه طبقاتی» تمرکز میکند.
چروتو پس از تجربهی همزیستی مواضع ناسازگار در اقدام کمونیستی، یک سازمان جدید و کاملاً همگن تشکیل داد. در دسامبر ۱۹۶۵ اولین شمارهی لوتتا کمونیستا (مبارزهی کمونیستی) منتشر شد و کار گستردهی تأسیس سازمانی آغاز شد. تحکیم و توسعهی حزب به چروتو اجازه داد تا حرفهای طولانی در تحلیل سیاسی ـ اقتصادی آغاز کند.
از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۵ آریگو چروتو ۷۹۴ بار مقاله نوشت. تا سال ۱۹۶۳، ۲۴۱ مقاله و از ۱۹۶۴ به بعد، ۵۵۳ مقاله منتشر شدند. آنها بیشتر در اومانیتا نووا (Umanità Nova)، وولونتا، آمیکو دل پوپولو، لیبرتاریو، ایمپولسو، پرومتئو، آتزیونه کمونیستا و از دسامبر ۱۹۶۵ در لوتتا کمونیستا منتشر شدند. همچنین میتوان به آجیتاتزیونه (آژیتاسیون، تحریک)، بولتن داخلی کمونیست چپ، اورینتامنتی (مواضع) و مجلات تاریخی موویمنتو اوپرایو (جنبش کارگران)، ریویستا ایستوریکا دل سوچالیسمو (مجلهی تاریخی سوسیالیسم) و موویمنتو اوپرایو اِ سوچالیستا این لیگوریا (جنبش کارگری و سوسیالیستی در لیگوریا) اشاره کرد. موضوعات مربوط به بخش بزرگی، یعنی ۳۴۰ مقاله، تحلیل روند توسعهی نابرابر اقتصادی و سیاسی امپریالیسم و بازار جهانی است. بقیه به موضوعات نظری، ۲۰۲ مقاله، چرخهی ایتالیایی در جنبههای اقتصادی و سیاسی آن، مبارزه برای تأسیس حزب لنینیست، تحقیقات تاریخی، و دیگر نوشتههای جزئی مربوط میشوند. تثبیت و توسعهی این کار به چروتو اجازه میدهد تا روند طولانی سازماندهی مجدد تولید نظری پنجاه سالهی خود را آغاز کند تا موضوعات اصلی تحلیل خود را به شکلی ارگانیک منتشر کند:
- امپریالیسم واحد، میلان، ۱۹۸۱، که در آن مطالبی برای تحلیل سیر امپریالیسم جهانی از دههی ۱۹۵۰ تا دههی ۱۹۸۰ به صورتی ارگانیک گردآوری شده است؛
- رقابت جهانی، میلان، ۱۹۹۰، که در آن رقابت امپریالیستی دههی هشتاد به عنوان «نخستین نتیجهی جنگ سرمایه که پنجاه سال است ادامه دارد» تلقی میشود: در جبههی شرقی، روسیه شکست خورد و آلمان پیروز شد، در حالی که در جبههی غربی، پایان هنوز باز است؛
- چرخهی سیاسی سرمایهداری دولتی، ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۷، میلان، ۱۹۸۹: گرایش به شکلگیری سرمایهداری دولتی در توسعهی تولید سرمایهداری شناسایی میشود و استالینیسم به عنوان جنبشی سیاسی حامی آن شکل قانونی مالکیت تلقی میشود؛
- توسعهی سیاسی نابرابر ۱۹۶۸ تا 1979، میلان، ۱۹۹۱: ارزیابی توسعهی سرمایهداری ایتالیا در دههی هفتاد و تحلیل عدم تعادل عمیق بین حرکت اقتصاد و حرکت روبنای سیاسی؛
- مسئلهی دشوار زمانها، میلان، ۱۹۹۰، در این اثر چروتو در مورد بحث زمان وقوع انقلاب بین استالین، تروتسکی و بوردیگا مداخله میکند: در حالی که تشخیص علمی روند کلی، یا آنگونه که لنین میگوید تکامل، سرمایهداری و پیشبینی ناگزیربودن خروجیها یا نتایج آن امکانپذیر است، پیشبینی ضربالاجلهای آن، جاییکه حزب به عنوان یک عامل فعال وارد میشود، غیرممکن است؛
- پوستهی سیاسی، میلان، ۱۹۹۴، که حاوی تأملی در برداشت مادی از سیاست است، در اواسط دههی هفتاد، تحلیل «سر سیاسی» در مواجهه با روش مطالعهی «بدن اجتماعی» را آغاز کرد.
چروتو در ۲۳ فوریهی ۱۹۹۵ در ساوونا درگذشت، اما انتشار نوشتههای او توسط انتشارات لوتتا کمونیستا ادامه دارد. بعد از ۱۹۹۵ آنها به این شکل منتشر شدهاند:
- جهان چندقطبی، ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵، میلان، ۱۹۹۶: در نوشتههای سالهای آخر چروتو دربارهی سیاست بینالملل، بر تعدد شخصیتهای اصلی صحنهی جهانی، در یک چرخهی اقتصادی پایدار با ابعاد بیسابقه و با پویایی در حال شتابِ تغییر و بیثباتی توازنها و اتحادها تأکید شده است؛
- نیروها و صور تغییر ایتالیایی، میلان، ۱۹۹۷، که در آن روند تغییر شکلبندی اقتصادی ـ اجتماعی ایتالیا در چارچوب گسترش طولانی بینالمللی شروع شده و از دوره دوم پس از جنگ بازسازی میشود؛
- روش و حزب علم، میلان، ۱۹۹۸: در اینجا نوشتههای تحقیقاتی چروتو در خاستگاههای روش و علوم سیاسی، در تاریخ جدید از قرن شانزدهم، و «محور نظریه» برای گذار به دوران جدال چندقطبی گردآوری شده است؛
- تحقیقات و نوشتهها، میلان، ۲۰۰۵، که آثار دههی پنجاه را جمعآوری کرده است، از مطالعه در مورد خاستگاه بورژوازی ساوونا تا خاستگاه کارگران ساوونا، از اولین مبارزات کارگران ذوبآهن تا جنبش مقاومت.
یادداشتها:
* این تزها بخشی از کتاب «امپریالیسم واحد» اثر چرونتو است و معرفی فوق از مقدمهی ناشر این کتاب برگرفته شده است. –م
** معرفی پرونتو از ویکیپدیای ایتالیایی برگرفته شده است که خود خلاصهای از دو جلد کتاب پیرامون تاریخچهی حزب «لونتا کمونیستا»ست. – م
از سال ۲۰۱۵، انتشار مجموعه آثار چروتو در ۲۷ جلد در انتشارات لوتتا کمونیستا در حال انجام است. برخی از متون اصلی چروتو به زبانهای فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، روسی (توسط نشریه سیانس مارکسیست پاریس) و یونانی (توسط انتشارات دییتنیسموس (Diethnismos, Διεθνισ) (انترناسیونالیسم پرولتری) آتن) ترجمه شدهاند.
[1] Movimento della Sinistra Comunista.
[2]In ciò stava e sta tutto il mio orgoglio: essere lo strumento della rivincita di chi è destinato all’anonimato e di chi resta solo nella civiltà materiale.
[3] “mi identificherei come marxista-anarchico. Però non so ancora: molto, molto devo ancora leggere, studiare, vagliare […]”.
[4] nullismo.
[5] Italian Anarchist Federation (FAI).
[6]Gruppi Anarchici di Azione Proletaria (GAAP).
[7]imperialismo unitario.
[8] “la rivoluzione sociale, instauratrice di una società senza classi, si compie con la simultanea liquidazione della borghesia come classe e dello Stato come apparato di classe […] è compito delle organizzazioni proletarie di massa (consigli di fabbrica, collettività agricole, comitati popolari) espropriare il regime capitalistico delle sue strutture ed assumerne la gestione diretta e collettiva”.
[9] La crisi del movimento operaio savonese e l’attività di G. M. Serrati nel 1912.
[10] Tesi sullo sviluppo imperialistico, sulla durata della fase controrivoluzionaria e sullo sviluppo del partito di classe
[11] un profondo ed appassionato lavoro teorico.
[12] ai problemi lasciati insoluti dall’inclinazione oggettivista di Amadeo Bordiga e da quella soggettivista di Trotsky.
لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-2OU