All posts filed under: تالیف

Talif

مقدمه به ترجمه نظریه‌هایی پیرامون ارزش اضافی کمال خسروی

نظریه‌هایی پیرامون ارزش اضافی

مقدمه به ترجمه‌ی ‌فارسی

نوشته‌ی: کمال خسروی

دستنوشته‌های 1863-1861 مارکس مجموعه‌ی بسیار بزرگی در سی دفتر است که علاوه بر بخش مربوط به نظریه‌هایی پیرامون ارزش اضافی، شامل آثار بسیار مهم دیگر او از جمله مجلدهای دوم و سوم کاپیتال نیز هست که پس از مرگ مارکس از سوی انگلس منتشر شدند. به بخش نظریه‌هایی پیرامون ارزش اضافی، که مجموعه‌ی بررسی‌های انتقادی مارکس از دیدگاه‌های نظریه‌پردازان «اقتصاد سیاسی» و طرح دیدگاه‌های خود او در نقد اقتصاد سیاسی است، نخستین‌بار انگلس در 22 مه 1884، در نامه‌ای به لورا لافارگ، و سپس در نامه‌ی دیگری در 16 فوریه‌ی همان سال به کائوتسکی، اشاره می‌کند و آن را «تاریخ اقتصادی و تفصیلی هسته‌ی مرکزی اقتصاد سیاسی، همانا نظریه‌ی ارزش» می‌نامد.

نقد مارکسیسم غیرسیاسی کمال خسروی

نقد مارکسیسم غیرسیاسی

برخی نتایج و ادعانامه‌ای در آستانه‌ی روز جهانی کارگر

نوشته‌ی: کمال خسروی

آن‌گاه که قدرت سیاسی هم‌چون امری بدیهیْ ناپیدا و ناملموس می‌شود، نیرویی که می‌تواند این قدرت را به چالش بکشد، یعنی قدرت انقلابی، مغفول می‌ماند. قدرت را می‌توان و باید با قدرت سرنگون کرد، اما قدرت انقلابی بدون سازمان‌یابی ارگانیک، بدون تشکل تعریف‌شده و منظم و برخوردار از قرارومدارهای مشخص و معین، ممکن نیست و آن‌چه مارکسیسم غیرسیاسیْ هم‌چون طاعون از آن بیزار است، همین سازمان‌یابی ارگانیک است.

پیرامون «بیانیه»ی نخستین «نقد» کمال خسروی

پیرامون «بیانیه»ی نخستینْ «نقد»


نوشته‌ی: کمال خسروی

تئوری، به‌مثابه‌ی علم اجتماعی یا تئوری انتقادی، تنها بر بنیادی ماتریالیستی ممکن است و فقط برمبنای یک درک ماتریالیستی نسبت به جامعه امکان‌پذیر است؛ تئوری، در هر دوره‌ی معین اجتماعی/تاریخی عام و پیوسته است؛ نه قابل تقلیل به تجربه‌های ویژه در حوزه‌ی اجتماعی و تاریخی است، و نه قابل تعمیم به فلسفه‌ی تاریخی جهان‌شمول و زمان‌شمول.

نگاهی به مفهوم «سرمایه‌داری سیاسی»

نگاهی به مفهوم «سرمایه‌داری سیاسی»


نوشته‌ی: حسن آزاد

مفهوم «سرمایه‌داری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض می‌شود: از اشکال پیشامدرن «سرمایه‌داری» در زمان حمورابی تا سرمایه‌داری قرن بیست‌ویکم، از سرمایه‌داری توسعه‌گرا تا دولت‌های ورشکسته، از «سرمایه‌داری سازمان‌یافته»ی بعد از جنگ جهانی دوم تا سرمایه‌داری‌های ناکارآمد و فاسد، از سرمایه‌داری دموکراتیک تا فاشیسم و دیکتاتوری‌های نظامی، از سرمایه‌داری با نرخ بالای سود (بعد از جنگ جهانی دوم) تا سرمایه‌داری با نرخ پایین سود .

جستاری در بازبینی قیام ژینا

در آستانه‌ی سالگرد انقلاب 57

نوشته‌ی: امین حصوری

در ماه‌های اخیر، پیامدهای جهانی و منطقه‌ای گسترش تهاجم نظامی اسرائیل به غزه فضای مساعدی در اختیار حاکمان جمهوری اسلامی نهاد تا در کنار پیش‌برد ضربتیِ کلان‌‌طرح‌های ناظر بر سلب مالکیت از فرودستان، رویه‌ی پیشروی تهاجمی علیه مخالفان سیاسی‌اش را تشدید کند. مهم‌ترین نمود این پیشرویْ بی‌گمان افزایش شمار اعدام‌هاست. بدین‌ترتیب، دولت اسلامی سیاست مرعوب‌سازی را به کران‌های آن رسانده و سرمست از پیروزی بر مخالفان، ولی هم‌چنان نامطمئن از دوام آن، صریحاً به تمامی ستم‌دیدگان جامعه‌ اعلان جنگ کرده است. از آن‌جا که هدف اصلی این سیاست (مرعوب‌سازی)، نابودسازی مازادهای خیزش مردمی‌ و تضعیف امکان سربرآوردن مجدد (یا دست‌کم تعویق حداکثری) آن است، طرح این پرسشْ هم موجه و هم بجاست که آیا از پی این رویه‌ی کمابیش یک‌ساله‌ی مرعوب‌سازی و تضعیف، اساساً چیزی از آن خیزش انقلابی باقی‌ مانده است؟

نوزایی اندام‌واره‌های اقتدار توده‌ای

بخش سوم: گذر به ساختارهای جدید ـ زایشی با تاخیر و چالش

نوشته‌ی: همایون ایوانی

ضرورت هم‌کاریِ بین‌گروهی که توانایی هماهنگی و مبارزه‌ی مشترک بین افراد و گروه‌ها را در جنبش‌های اجتماعی و طبقاتی کنونی در ایران برای دست‌یابی به اهداف مشترک‌شان تسهیل کند، تاکنون پاسخی مناسب نیافته است. دلایل بی‌شماری وجود دارد که هرکدام به‌عنوان عوامل مؤثر و تأثیرگذار در تاخیر چنین زایشی پراهمیت وجود دارند. در این نوشتار، تنها به یک سویه‌ی آن، یعنی ناکارآمدی ساختار مورد استفاده و ضرورت تلاش برای شکل‌دهی و تقویت شبکه‌های فدرالیستی پرداختیم

در حاشیه‌ی «بحران مارکسیسم» امروز ما

در حاشیه‌ی «بحران مارکسیسم» امروز ما


نوشته‌ی: یاشار دارالشفاء

امروز بزرگ‌ترین مشکل در ارتباط با تئوری مارکسیسم در ایران بالفعل نشدن قابلیت‌های آن در سطح تحلیل‌های ملی و منطقه‌ای است. انبوهی از آثار کلاسیک و نوین مارکسیستی با سرعتی بی‌نظیر به فارسی برگردانده می‌شوند، اما در این وادی نه محل بحث و جدل نظری قرار می‌گیرند و نه چندان به‌عنوان چارچوب‌هایی نظری برای فهم کنونی مورد استفاده واقع می‌شوند. به یک معنا تئوری به خدمت گرفته نمی‌شود و لذا پویایی‌هایش آشکار نمی‌گردد

نظم پارلمانی، نظم شورایی

نظم پارلمانی، نظم شورایی


نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

جای‌گاه‌‌های اجتماعی و هویت‌ها در باور افراد چنین وانمود شده‌اند و می‌شوند که آن‌ها حامل نظم در جامعه، مدافع منافع «عموم» و آزادی و برابری انسان‌اند … آن‌ها جامعه‌ی مدرن را شکل داده‌اند و ضرورتی ابدی برای جوامع بشری هستند! … درحالی‌که چنین نیست، آن‌ها حامل نظم نیستند، حامل سلطه‌اند؛ جامعه را شکل نداده‌اند، جامعه آن‌ها را شکل داده است؛ ضرورتی ابدی نیستند، ضرورت تاریخی عصر سرمایه‌اند.

جدال فمینیسم‌های پسااستعماری و مارکسیستی

جدال فمینیسم‌های پسااستعماری و مارکسیستی


نوشته‌ی: سمیه رستم‌پور

نظریه‌ی پسااستعماری، در گفت‌وگو با سنت غالبِ پیش از آن یعنی مارکسیسم، با روشی ساختارشکنانه و با تأکید بر عرصه‌های مقاومت در برابر شکل‌های استعماری و نواستعماریِ قدرت، دعاوی معرفت‌شناسانه و هستی‌شناسی نوینی را برای درک مناسبات سلطه و شالوده‌شکنی از امتیازها و تبعیض‌ها و استعمارزدایی از گفتمان‌ها مطرح کرده و به‌صورت‌های فرهنگی چندگانه‌ای مشروعیت می‌بخشد که به مطالعات حوزه‌ی جنسیت نیز غنا داده‌اند. مباحثات میان مارکسیسم و نظریه‌ی پسااستعماری اساساً حول ماهیت مدرنیته سرمایه‌داری در جنوب جهانی است. نظریه‌ی پسااستعماری ادعا می‌کند که در حرکت سرمایه از «غرب» به «شرق»، سرمایه‌داری دست‌خوش تحولاتی شده که آن را از پیکربندی غربی‌اش متمایز کرده است؛ به عبارت دیگر، هنگامی که سرمایه از طریق استعمار به کشورهای غیرغربی رسید، نتوانست رویه‌های نسخه اصلی را که بر اساس آن روش تولید سرمایه‌دارانه همه‌ی حوزه‌های زندگی اجتماعی را دگرگون می‌کند، تکرار کند.

قیام ژینا در پرتو مرکز- حاشیه

قیام ژینا در پرتو مرکز ـ حاشیه

مازادهای ضداستعماری و ضدطبقاتی مبارزات پیرامونی

نوشته‌ی: سمیه رستم‌پور

پرسش این است که آیا می‌توان تمام این تفاوت‌ها و تبعیض‌هایی را که ملل تحت ستم تجربه می‌کنند نادیده گرفت و سوژه‌های انقلاب ژینا در مرکز و حاشیه را صرفاً با شباهت‌های‌شان، و به‌ویژه امر مشترک «نفی جمهوری اسلامی» تعریف کرد، طوری‌که انگار تفاوتی در مطالبات و تصویر آن‌ها از جامعه‌ی آینده وجود ندارد؟ آیا «کشف» حاشیه توسط مرکز طی قیام انقلابی ژینا، توانسته است به شکل مادی در به‌رسمیت‌شناختن انباشتی از ستم‌ها که موجب اقلیت‌بودگی آن‌ها شده، نقشی موثر ایفا کند؟ آیا این شناخت آن قدری هست که تکثر اشکال سیاست‌ورزی در مرکز و حاشیه را بپذیرد؟