اصول هستیشناختیِ بنیادین مارکس – بخش دوم
نوشتهی: جُرج لوکاچ
ترجمهی: کمال خسروی
بیدلیل نیست که مارکس در «کاپیتال» ارزش را بهمثابه نخستین مقوله و بهمثابه مقولهی مقدماتی و برخوردار از اولویت مورد پژوهش قرار میدهد. بهویژه از لحاظ شیوهای که زایش و پیدایش ارزش پدیدار میشود، این نکته حائز اهمیت است: این زایش و پیدایش از یکسو بهنحو انتزاعی، همانا فروکاسته به یک وجه وجودیِ انتزاعی، نشانگر عامترین نقشهی بنیادینِ تاریخ کلِ واقعیتِ اقتصادی است، از سوی دیگر، این گزینش برهانی است برای بارآوری آن؛ بارآوریای که این مقوله بهواسطهی آن، همراه با مناسبات و ارتباطاتی که ضرورتاً از وجودش منتج میشوند، بهترین وجه ساختار هستی اجتماعی، یعنی اجتماعیتِ تولید را اساساً آشکار میکند. زایش و پیدایش ارزش، آنگونه که مارکس در اینجا عرضهاش میکند، بلافاصله بر مضاعفبودنِ روشش پرتو میافکند: این روندِ زایش و پویش، خود، نه قیاسی منطقی است از مفهوم ارزش و نه توصیفی استقرایی از مراحل ویژهی تاریخی تکاملش تا نقطهای که شکل اجتماعی نابش را مییابد، بلکه آن [ارزش] یک همنهاد [یا سنتز] بیهمتا و تازه است که هستیشناسیِ تاریخیِ هستی اجتماعی را بهلحاظ نظری ـ انداموار با کشف نظریِ قانونمندیهای مشخص و واقعاً مؤثرش متحد میکند.