و تشکلیابی کارگران در ایران
(1397-1285)
بخش نخست
یاشار دارالشفاء
مقدمه:
تاریخ اعتراضات و مبارزات کارگران و نیز شکلگیری و تکوین تشکلهای کارگری در ایران موضوعی است که تا کنون پژوهشهای قابل توجهی پیرامون آن بهزبان فارسی و غیر از آن انجام گرفته است؛ اما بهسبب وسعت موضوع، چالشهای پیرامون مفهومپردازی «طبقه» بهطور کلی و «طبقهی کارگر» به طور خاص، پراکندگی منابع، ممزوج بودن آن با بخش قابل توجهی از تاریخ جنبش چپ، و بهتبع آن بازشناسی سهم خود کارگران در تشکلیابی و مبارزهی طبقاتی، دورهبندی این سیر و تحلیل و تبیین آن و درسهایش برای امروز، هنوز تا اندازهی زیادی کار دارد.
اهمیت این کار پژوهشی در آن است که شکلگیری تشکلهای کارگری، مبارزاتشان و بهطور کلی هر شکلی از کُنشگری کارگران متأثر از هویت طبقاتیشان، آن لحظههایی است که مفهوم «طبقه» متولد میشود. به قول میکسینزوود «چون مردم هرگز عملا در طبقات «گردهم نمیآیند»، فشار تعیینکنندهای که شیوهی تولید در شکلگیری طبقات اعمال میکند، نمیتواند به سادگی و بدون رجوع به چیزی مشابه تجربهی مشترک – تجربهی زندهای از مناسبات تولیدی، تقسیماتِ میان تولیدکنندگان و تصاحبکنندگان، و در عرصهی عمل تجربهی مناقشات و مبارزات نهفته در مناسبات استثمار- نمایان شود. در این میان از طریق تجربهی ازسرگذرانده است که آگاهی اجتماعی و همراه با آن گرایش به رفتار طبقاتی شکل میگیرد» (میکسینزوود، 1386: 122-121). به بیان ای. پی. تامپسون به واسطهی «تجربهی مشترک» است که فشارهای وارده از شیوهی تولید، افرادِ واقعشده در جایگاههای مشابه را متوجه یکدیگر میکند و «دردی مشترک» به محض به ثمر نشستن، مسائلی جدید را پیش میکشد که خودِ آن «درد مشترک» را دستخوش تغییر خواهد کرد. پولانزاس اهمیت لحاظ کردن این به اصطلاح «درد مشترک» در تحلیل طبقاتی را این چنین بیان میکند:
«طبقات اجتماعی فقط در مبارزهی طبقاتی وجود دارند» (پولانزاس، 1390: 263).
به میانجی مرور تاریخ پُرفراز و نشیب مبارزات کارگران و تشکلیابیهایشان در ایران مدرن، ضمن اینکه میتوانیم مبتنی بر قیاس، تحولات زمینهای و تأثیرگذاری آن بر بینش و منش کارگران و مدافعان منافع ایشان (و بالعکس تأثیر این بینش و منش بر روندهای سیاسی-اجتماعی) را دریابیم، قادر خواهیم بود تا الگویی از رفتار بورژوازی (چه در قامت دولت و چه فرد استثمارگر) نیز بدست آوریم.
از سوی دیگر مرور این تاریخ به ما کمک خواهد کرد تا آن لحظات درونماندگار در نقد بنبستهای عمل متشکل طبقاتی را در میان کارگران (به ویژه امروز) دریابیم و فارغ از مؤلفهی سرکوب، بحران تئوریک (نقد منفی) و بحران چشم انداز تاریخی (نقد مثبت) را در زمان و مکان خویش بازشناسیم. این امر به نوبهی خود به ما کمک خواهد کرد تا امکاناتی را که میتوان به واسطهی مداقهی تئوریک و تجربههای نوین پراتیکی به منظور ایجاد گشایشی در به ترتیب بحران چشمانداز تاریخی و تئوریک داشت، فعال کنیم.
کمال خسروی در مقالهی «افسانه و افسون طبقهی متوسط» جمعبندی کاربردی مناسبی برای تبیین دادههای تاریخی دورههای متفاوت پیرامون رفتارهای اعضای جامعهی بورژوایی در هیأت سه وجه وجودی طبقه ملهم از «امر اقتصادی»، «امر سیاسی» و «امر ایدئولوژیک» بهدست میدهد. او منبعث از این وجوه، بیآنکه به درکهای «تیپ ایدهآل» وبری دربغلطد، سرشتنماهایی از سه گروه «کارگران»، «سرمایهداران» و «میانی» بهدست میدهد که امکان ناوابستگی و گسست فرد از یک گروه و وابستگی و پیوست به گروه دیگر -بنا به دریافتِ خودِ فرد از خود- را فراهم میکند:
- وجه باصطلاح «اقتصادی»، یعنی جایگاه عضو در فرآیندهای بیواسطهی تولید و تحقق ارزش و در فرآیندهای تولیدِ مناسباتِ تولید سرمایهدارانه؛
- وجه سیاسی، یعنی وابستگی و پیوستگی آرزومندانه یا واقعی به نهادهای درگیر و در کشاکش در مناسبات قدرت یا شیوهی سازماندهی جامعه؛
- وجه ایدئولوژیک، یعنی امکان بالقوهی مخاطب قرارگرفتن در برابر نهادها و انتزاعاتِ پیکریافته، همانا ایدئولوژیها.
با تکیه بر چنین ابزاری ما کوشیدهایم تا گاهشمار مبارزات کارگران ایران را از خلال یک دورهبندی 12گانه از صدر انقلاب مشروطه تا به امروز بازسازی کنیم. این بازسازی تماما به کمک اسناد و پژوهشهایی صورت گرفته که در زمرهی منابع دست اول برای فهم تکوین طبقهی کارگر ایران است. بیشک در دل این بازسازی گاهشمارانه منبعث از منابعی که ذکر شده است، تحلیلهایی به چشم میخورد که متأثر از اینکه با چه رویکردی به کلیت موضوع مینگریم میتوان با همه یا بخشی از آنها مخالف یا موافق بود، اما این نکته تغییری در صحت دادهها نمیدهد. دورهبندی 12گانهای که از نظر خواهد گذشت تماما از آنِ مؤلف است و همچنان که ذکر آن آمد این کار بر اساس تأثیر و درک من از درنظرگرفتن سه وجه وجودی برای طبقه در مقالهی خسروی است. این 12 دوره عبارتاند از:
دوره اول (1285-1299): نخستین جوانهها
دوره دوم (1300-1320): فریاد زیر چکمهها
دوره سوم (1320-1332): دههی طلایی
دوره چهارم (1332-1341): رام کردن اسب سرکش
دوره پنجم (1341-1348): زمستان است
دوره ششم (1348-1355): از کارخانه به جنگل
دوره هفتم (1355-1357): به سوی انقلاب
دوره هشتم (1357-1360): نان، کار، آزادی، ادارهی شورایی
دوره نهم (1360-1369): سرکوب و تشکلزُدایی
دوره دهم (1369-1380): خارج از محدوده
دوره یازدهم (1380-1389): احیا
دوره دوازدهم (1389-1397): علیه بازار
پیش از ورود به اتفاقات هر دوره، زمینه و زمانهایی که منجر به مهاجرت بخشهای وسیعی از نیروی کار مرد ایران برای کاریابی در دوران رکود کشاورزی در داخل و رونق صنایع مدرن در روسیه شد، و به واسطهی قرارگرفتن آن در کوران مبارزاتِ انقلابی کارگران روسیه و فعالیتهای جریانهای چپ آن دیار تأثیرات سیاسی عمیقی پذیرفت را جداگانه آوردهایم تا اهمیت این آغازگاهِ پیکریافتگی سه وجه وجودی برای ساختن یک طبقه را نشان دهیم.
قفقاز: مدرسهی تشکلیابی
1278-1285ش (1906-1900م)
علت مهاجرت: فروپاشی نظام اقتصاد سنتی در اواخر قرن نوزدهم در ایران و به همراه آن خانهخرابی دهقانان و پیشهوران به رهایی و بیکاری نیروی کار، به ویژه دهقانان، منجر شد. موقعیت خاص تاریخی-جغرافیایی اقتصاد ایران در زمان ادغامش در نظام جهانی چنان بود که نیروی کار مازادی که از بخشهای سنتی آزاد میشد، نمیتوانست از طریق استخدام در بخشهای جدید دوباره جذب اقتصاد شود. این ناشی از این واقعیت بود که، برخلاف سرمایهداری در اروپا، نظام اقتصادی جدید ایران در جهت ایجاد و رشد بنگاههای صنعتی هدایت نمیشد. در نتیجه، نیروی کاری که از بخشهای سنتی آزاد شد راهی جز رفتن به مهاجرت نداشت، که در آغاز قرن بیستم ابعاد گستردهای پیدا کرد. گزارشهای کنسولگریهای خارجی (به ویژه انگلستان) از موج نخست این مهاجرتها حاکی از آن است که تعداد زیادی از دهقانان سلماس و سایر نواحی آذربایجانِ ایران در جستجوی کار به باکو، ایروان و تفلیس (منطقهی قفقاز) رفته بودند (نک: شاکری، 1384: 115-113).
وضعیت کار در قفقاز: در سی سال پایانی سدهی نوزدهم، صنعت به قفقاز راه گشود و سرمایهگذاری در راهآهن، ذغالسنگ و نفت این منطقه را به یکی از مراکز صنعتی امپراتوری تبدیل کرد. به همراه صنعتی شدن، جمعیت شهرها به سرعت رشد کرد. افزایش جمعیت تا حد زیادی پیامد مهاجرت به قفقاز، به خصوص در مناطق شهری، بود. افرادی از چهل و چهار ملیتِ شناخته شده در این شهر میزیستند. پرجمعیتترینشان از این قرار بودند: روسها 74 هزار نفر، آذربایجانیهای بومی 54 هزار نفر، ارمنیها 34 هزار نفر، و ایرانیان 5/8 هزار نفر. طبقهی کارگر قفقاز در حدود 100 هزار نفر میشدند. نیمی از آنها در باکو بهسر میبردند. در سال 1903 چرخهای صنعت نفت این شهر را 30 هزار کارگر میگرداندند (یزدانی، 1391: 68-69).
وضعیت کارگران مهاجر ایرانی: حدود چهار تا پنج هزار ایرانی در باتوم به عنوان کارگر غیرماهر یا یدی کار میکردند؛ اکثر آنان باربر بودند، در حالی که حدود پنجاه نفر از آنان میوهفروش بودند. گزارشها حاکی از آن است که از هزاران نفری که در کار ساختن راهآهن فرانسوی خزر مشغول بودند، کارگران دائمی عمدتا ایرانی بودند (شاکری، 1384: 121).
در سال 1284 کنسول ایران در باکو به دولت تهران اطلاع داد که حدود بیست هزار تبعهی ایران در باکو «تهیدست» و «گرسنگی کشیده»اند. افزون بر وضعیت بسیار دشواری که کارگران مهاجر ایرانی در قفقاز در آن بهسر میبردند، نمایندگان دولت ایران نیز برای آنان گرفتاری درست میکردند. برای نمونه حتی حقوق بیمهی عمر که به کارگرانی که در معادن یا کارخانههای قفقاز کشته میشدند تعلق میگرفت به بستگانشان در ایران مسترد نمیشد، بلکه کارکنان کنسولگری آن را ضبط میکردند. کارگران ایرانی در قفقاز و آسیای میانه، علیرغم، یا بهسبب، فقرشان از سوی جمعیت محلی نیز با رفتار ناخوشایندی روبرو میشدند. دشمنی نسبت به آنان شدید بود. کتک خوردن کارگران ایرانی از سوی کارگران دیگر اتفاق نامعمولی نبود. عنوان «همشهری» بهزودی معنای «حیوان»، «گدا» و «شبهانسان» پیدا کرد (همان: 123-122).
در میان کارگران مهاجر، وضع ایرانیان از نظر شرایط و روابط کاری به این صورت بود که غالبا جایگزین کارگران محلی میشدند که حاضر نبودند در وضعیت غیربهداشتی، نظیر مناطق باتلاقی، گرمای شدید، و بدون آب آشامیدنی، کار کنند. سختترین کارها را در مقابل پایینترین دستمزدها انجام میدادند. اغلب در همان محلی که کار میکردند، میخوابیدند. با گذشت زمان و افزایش تعداد ایرانیان، آنان بهتدریج وارد بنگاههای صنعتی شدند. مثلا تعداد کارگران ایرانی در صنعت نفت باکو از 1/11 درصد در سال 1272 به 2/22 درصد در 1282 افزایش یافت. این اتفاق در دیگر عرصهها (نظیر بارانداز) هم افتاد، تا حدی که ایرانیها را بهسبب حاضربودنشان به تندادن به شرایط کاری سخت با دستمزد کم به روسها ترجیح میدادند. در واقع دشمنیِ گسترده نسبت به مهاجران ایرانی در بخش آسیایی روسیه عمدتا ناشی از نقش ایشان در پایین نگهداشتن سطح دستمزدها بود. این دشمنی بر پایهی منافع اقتصادی متضاد دو گروه جمعیتی مزدبگیر استوار بود: مسلمانان، یعنی ارمنیها، گرجیها، و روسها. اختلافات ایدئولوژیکی غالبا این دشمنی را تشدید میکرد. کارفرمایان با بهرهگیری از عقبماندگی سیاسی مهاجران ایرانی، نه تنها به تعصبات دینی و قومی دامن میزدند، بلکه از مهاجران به عنوان اعتصابشکن نیز استفاده میکردند (همان: 127-124).
«طبقه شدن» کارگران ایرانی: مبتنی بر این توصیفات یکی از دلایل اصلی ایجاد سازمانهای کارگری در میان مسلمانان قفقاز جنوبی (چه تاتارها و چه ایرانیان) نقش پلیدی بود که آنان به عنوان اعتصابشکن وادار به انجامش میشدند. این مسئله موضوع اصلی تمام گفتگوهای سوسیال دموکراتهای آن زمان دربارهی مهاجران ایرانی یا انقلاب در ایران بود (همان: 127).
از سال 1900 تا 1903 کارگران راهآهن تفلیس، باتوم، رستف-دن چندبار دست به اعتصاب زدند. راهآهن یکی از پیشرفتهترین بخشهای صنعت شمرده میشد و کارگران راهآهن در سرتاسر روسیه از پیشتازان انقلاب 1905 بودند. اعتصاب بزرگ باکو در مارس 1903 رخ داد. ماه بعد این حرکت از سر گرفته شد. سرانجام در ماه ژوئن اعتصاب عمومی باکو را فراگرفت که در آن 45 هزار کارگر شرکت داشتند. پلیس معتقد بود که آن جنبش ماهیت سیاسی داشته است و سوسیال دموکراتها بهراهش انداختهاند. در دسامبر 1904 اعتصاب عمومی دیگری صنعت نفت باکو را از کار انداخت. خواستههای اقتصادی مطرح شدند، اما خواستههایی سیاسی نیز به میان آمدند که چنین بودند: آزادی کامل مجامع، سخن، انتشارات، اتحادیهها و اعتصاب؛ مخالفت با تزار و تقاضای برپایی فوری مجلس مؤسسان، برابری حقوق شهروندی، و پایان بخشیدن به جنگ با ژاپن. کارفرمایان در برابر خواستههای اقتصادی سر تسلیم فرو آوردند و با نمایندگان کارگران سندی را امضا کردند که نخستین «توافقنامهی جمعی» در روسیه شناخته میشود. اربابان نفت 9 ساعت کار روزانه، افزایش دستمزد، پرداخت حقوق بیماری، الغای اضافهکاری، تأمین سوخت رایگان برای کارگران را پذیرفتند (یزدانی، 1391: 72-71).
اعتصابهای سالهای 1904-1903 به دلایل گوناگون اهمیت داشتند. کارگران مرز همبستگیهای ملی، زبانی، و مذهبی را درنوردیدند و به جنبش خود جنبهی طبقاتی دادند. کارگران روس و ارمنی و مسلمان -از جمله ایرانی- در اعتصابها شرکت جستند (همان: 72).
به این ترتیب بود که نام ایرانیها در چند اعتصاب به میان آمد:
- در 1285 (1906) حدود 2500 کارگر ایرانی معادن مس اللهوردی در ارمنستان «هستهی اصلی اعتصابیون» را تشکیل دادند. اعتصاب 16 روز به طول انجامید و به همین سبب کارگران ایرانی معتصب را در واگنهای باری ریختند و به سوی مرز ایران فرستادند.
- در تابستان 1285 (1906) 150 کارگران ایرانی، به همراه روسها و قفقازیها، در کارخانهی نساجی سرمایهداری ایرانی به نام تقییف، دست به اعتصاب زدند و از کنسول ایران خواستند به نفع آنان مداخله کند. کارگران حوزهی نفت از این درخواست پشتیبانی کردند. این نگرانی وجود داشت که این مسئله به اعتصاب عمومی صدهزار کارگر در باکو منجر شود (نک به: یزدانی، 1391: 109-110 و شاکری، 1384: 130-129).
مبتنی بر این توصیفات میتوان از اصطلاح «طبقه شدن» کارگران ایرانی برای تبیین نقش آنان در جریان این مبارزات استفاده کرد. در واقع به اعتبار این کنشهای جمعیِ متشکل بود که کارگران ایرانی دریافتند که میتوانند خود را ذیل «هویت جمعی»ای تعریف کنند که همانا نامش «طبقهی کارگر» است. این تجربهایست که آنان هنگام بازگشتشان به ایران، همچون توشهای با خود به همراه آوردند و به واسطهاش دستاندرکار شکل دادن تشکلها، اعتصابات و انواع و اقسام امکانهای هویتیابی جمعی طبقاتی شدند.
نخستین جوانهها (1285-1299):
- اعتصاب ماهیگیران بندر انزلی در آبان-آذر 1285: نخستین اقدام ثبت شدهی یک گروه از کارگران در طول ماههای پُرتلاطم انقلاب مشروطیت، یعنی بین 30 آبان و 24 آذر 1285، صورت گرفت، و آن هنگامی بود که ماهیگیران در بندر انزلی به قیمتهای پایینی که صاحب امتیاز روسی-ارمنی لیانازوف برای صیدشان میپرداخت، اعتراض کردند. آنان اظهار میداشتند که از این پس صید خود را به شرکت تحویل نخواهند داد و خود مستقیما اقدام به فروش آن خواهند کرد. در نتیجهی حملهی نیروهای دولتی تحت کنترل کنسول روس، دیکتاتور واقعی ساحل ایرانی دریای خزر، یک ماهیگیر کشته شد. اعتصابکنندگان طبعا نزد مردم، که از تسلط روسها بر ایالتها و کشورشان نفرت داشتند، محبوبیت پیدا کردند (شاکری، 1384: 134). شمار اعتصابیون سه هزار تن ذکر شده که در جریان حملهی نیروهای دولتی، شکایتنامهای را به مجلس شورای ملی تلگراف کردند. فریدون آدمیت معتقد است، قیام ماهیگیرانِ انزلی در درجهی اول نتیجهی فعالیتِ فرقهی مجاهدین انزلی بود، که یکی از شاخههای «اجتماعیون عامیون» بهحساب میآمد. سپس توضیح میدهد که به طور کلی شاخههای چهاردهگانهی فرقهی مجاهدین که همگی از «اجتماعیون عامیون» بودند، در شمال نفوذ داشتند و فعالیت میکردند (محمودی و سعیدی، 1381: 112).
- اعتصاب آذر 1285 کارگران سیستم تراموا در تهران: این کارگران که برای خود انجمنی تشکیل داده بودند، به واسطهی بیکاری در زمستان دست به اعتصاب زدند. خواستهای این اعتصاب که دوازده روز به طول انجامید عبارت بود از:
- محدود شدن اختیارات مدیریت
- بهبود وضع کارگران
نخستین خواستهی آنان پذیرفته شد اما دومی با قاطعیت رد شد (شاکری، 1384: 135).
- اعتصاب عمومی اسفند 1285 کارگران تلگراف: در اسفند 1285 سه ماه پس از آنکه محمدعلی میرزا به دنبال مرگ پدرش به سلطنت رسید، اعتصاب مهم دیگری رخ داد. این یک «اعتصاب عمومی» از سوی کارگران تلگراف بود که در استخدام دولت بودند. خواستهای آنان از این قرار بود:
- تلگرافچیها را باید مستخدم دولت بهحساب آورد، نه کارگران مستقل؛
- هیچ تلگرافچیای نباید بیجهت و بدون آنکه مرتکب خطایی شده باشد، اخراج شود؛
- ترفیع هر کارگری باید بر اساس شایستگی باشد و نباید پیش از سه سال خدمت انجام گیرد؛
- افزایش دستمزد فوری و افزایش دستمزدهای بعدی باید بر اساس سابقهی خدمت پرداخت شود؛
- باید پس از 25 سال خدمت، یک مستمری مادامالعمر به میزان نصف دستمزد ماهانه پرداخت شود.
شاه جدید تقریبا بیدرنگ خواستهای آنان را پذیرفت، زیرا کنترل ایالات از سوی دولت در دورهی ناپایداری سیاسی به ارتباطات از طریق دستگاه تلگراف بهشدت بستگی داشت. بهنظر میرسد که این اقدام تلگرافچیها تحت رهبری انجمنشان سازمان یافته بود (همان: 135-134).
- اعتصاب بهار 1286 کارگران چاپخانههای تهران: در بهار 1286 کارگران چاپخانههای تهران به نشانهی همبستگی با یکی از همکارانشان که توسط اعتمادالسلطنه -رئیس چاپخانهی دولتی- کتک خورده بود، اعتصاب میکنند (محمودی و سعیدی، 1381: 112).
- اعتصاب مجدد تلگرافچیان: جهت افزایش حقوق و علیه رفتار خشن صاحبمنصبانِ اداره (همان).
- اعتصاب تیر 1286 چاپچیها، روزنامهنگاران و کتابداران: تیر ماه 1286 به دنبال توقیف نشریهی «حبلالمتین»، کارگرانِ چاپخانهها همگام با روزنامهنگاران، کتابداران و … در حدود یک هفته اعتصاب کردند که از آن میتوان به عنوان نخستین اعتصاب سراسری در تاریخ مطبوعات یاد کرد. به دنبال این اعتراض همگانی، دولتیها گردن نهادند و از حبلالمتین رفع توقیف شد (همان: 117).
- اعتصاب مرداد ماه 1286 کارگران کارخانه برق امینالضربِ تهران: 11 مرداد ماه 1286 کارگران کارخانهی برق امینالضرب در تهران سه روز اعتصاب کردند و بخشی از پایتخت را از برق محروم ساختند. آنان خواستار یک روز تعطیلی با حقوق در هفته، لباس کار، و غرامت آسیبهای بدنی و ضایعات دائمی ناشی از کار مانند «بقیهی نقاط دنیا» بودند (شاکری، 1384: 136).
- اعتصاب 20 مرداد 1286 کارگران سیستم تراموا در تهران: کارگران تراموا در جریان این اعتصاب خواستار دستمزد برای روزهای تعطیل شدند (همان: 135).
- کارگران کارگاههای نظامی دولتی و بانکها: اعتصاب کردند و خواستار دستمزد بیشتر شدند (همان).
- اعتصاب شهریور ماه 1286 تلگرافچیهای بندر انزلی: اوایل شهریور 1286 در بندر انزلی تلگرفچیها با خواست پرداخت دستمزدهای عقبافتاده دست به اعتصاب میزنند (همان).
- اعتراض مهر 1286 کارکنان دارای تحصیلات عالیِ وزارت امور خارجه: این کارکنان به رفتار وزیر خارجهی جدید اعترض میکنند. از نگاه معترضان، وزیر جدید با دعوت از افراد بیکفایتِ ناآشنا با وزارتخانه برای همکاری با خود، تعهداتش را زیرپا گذاشته بود. آنان وزیر را متهم میکردند که بگذارد نخست آنان به وزیر ایران ادای احترام کنند؛ با توهین به کارکنان وزارتخانه، و بالاخره با بیتوجهی و نادیده گرفتن محرمانه بودن امور این وزارتخانه بهطوری که هیئتهای خارجی به اسرار ملی پی برده بودند، شأن وزارت و ملت را پایین آورده بود (همان: 136).
- اعتراض خدمتکارانِ ایرانی خارجیانِ مقیم ایران در مهر 1286: مهر 1286 خدمتکاران ایرانیای که برای خارجیان مقیم ایران کار میکردند، اعتصاب کردند. آنان انجمن خود را تشکیل دادند و از خدمتکارانی که برای هیئتهای دیپلماتیک خارجی در پایتخت کار میکردند دعوت کردند که برای مبارزه به خاطر منافعشان به آنان بپیوندند (همان).
- تشکیل انجمنی از سوی کارگران کفاش در مهر و آبان 1286: مهر و آبان 1286 کارگران کارگاههای کفاشی یک انجمن مستقل تشکیل دادند و به عنوان وظیفهی میهنی خود، برای ممنوعیت ورود کفشهای خارجی و درعین حال بهبود کیفیت کفشهای ساخت کشور به مبارزه دست زدند (شاکری، 1384: 136).
- اعتصاب تلگرافچیهای تبریز در دی ماه 1286: در تبریز تلگرافچیها با خواست پرداخت دستمزدهای عقب افتاده دست به اعتصاب میزنند (همان).
- اعتصاب قایقرانان انزلی در 1287: در سال 1287 قایقرانان بندر انزلی دست به اعتصاب زدند و از دسترسی به پیر بازار برای بارگیری و باراندازی کشتیهای تجاری جلوگیری میکردند. خواست کارگران اخراج کرجیها و قایقهای موتوری از لنگرگاه بود (همان: 137).
- اعتصاب کارگران گمرک انزلی در 1287: در سال 1287 کارگران گمرک انزلی اعتصاب کردند و از بارگیری و باراندازی محمولهها جلوگیری کردند (همان).
- اعتصاب کارگران چرمسازی تبریز در آبان 1287: در 6 آبان 1287 حدود 150 کارگر 3 کارخانهی چرمسازی تبریز در بحبوحهی استبداد صغیر برای مدت 4 روز دست به اعتصاب زدند. آنان خواستهای زیر را پیش کشیدند:
- افزایش یک شاهی به دستمزدشان؛
- استخدام و اخراج کارگران تنها با مشورت با کارگران؛
- تأمین وضعیت بهداشت محیط کار؛
- تأمین مراقبت پزشکی از سوی مدیریت در مدت بیماری کارگر؛
- پرداخت نیمی از دستمزدهای مقرر در ایام بیماری؛
- کاهش اضافهکاری؛
- پرداخت دوبرابر دستمزد عادی برای اضافهکاری؛
- جایگزین نکردن کارگران اعتصابی با کارگران دیگر؛
- پرداخت دستمزد ایام اعتصاب؛
- عدم اخراج کارگران به خاطر شرکت در اعتصاب.
اعتصاب تنها با موافقت دو خواستهی «جایگزین نکردن کارگران اعتصابی با کارگران دیگر» و «عدم اخراج کارگران به خاطر شرکت در اعتصاب» پایان مییابد (همان). تاریخنگاران معتقدند سوسیال دموکراتهای قفقازی در شکل دادن این اعتصاب نقش داشتند. همچنین گزارش شده که کارگران «صندوق اعتصاب» تشکیل دادند و کمیسیونی برای مذاکره با کارفرمایان انتخاب کردند (محمودی و سعیدی، 1381: 116-115). دستآوردهای ناچیز اعتصاب، سوسیال دموکراتها را به سازماندهیِ سه محفل برای آموزش کارگران در آن شهر واداشت (شاکری، 1384: 137).
- اقدامات پراکندهی کارگران در طول سال 1288 از سوی کنسول روسیه در ساحل خزر پیدرپی به سنپترزبورگ مخابره میشد، تا آنجا که دولت روسیه احساس کرد ناگزیر است «برای دفاع از دستگاه اداری بندر در برابر شدت عمل کارگران، که خواستار آن بودند که مقامات بندر دستمزدشان را بپردازند، از نیروی نظامی استفاده کند» (همان: 138-137).
- دومین اعتصاب تلگرافچیها در سال 1289: در سال 1289 تلگرافچیها دومین اعتصاب خود را انجام میدهند (همان: 138) {مشخص نیست که تلگرافچیهای کدام شهر و اینکه اولین اعتصابِ سال 1289 کِی بوده؟}
- اعتراض کارگران چاپخانه در تیر 1289: در تیر ماه 1289 کارگران چاپخانهها اقدام به اعتصاب میکنند و انتشار تمامی روزنامهها بجز نشریهای که مربوط به سازمان خودشان بود («اتفاق کارگران») را تعطیل میکنند. خواستهای آنان که در شمارهی نخست نشریهشان اعلام شده بود (5 تیر 1289
- حداقل دستمزد برای کارگران حروفچین نباید کمتر از سه تومان در ماه باشد؛ کارگرانی که تا کنون بین سه تا پنج تومان در ماه میگرفتند باید به دستمزدشان 15 درصد اضافه شود؛ کسانی که 5 تا 10 تومان، 10 تا 15 تومان، 15 تا 20 تومان، و 20 تا 25 تومان میگرفتند، باید به ترتیب 12، 10، 8 و 5 درصد به دستمزدشان اضافه شود؛
- به هر کارگری که بدون دلیل اخراج شود باید از طرف کارفرما بر اساس سابقهی اشتغال به کارش خسارت پرداخت شود؛ برای شش ماه، دستمزد 15 روز، بیش از یک سال، یک ماه دستمزد، بیش از دو سال، یک ماه و نیم دستمزد؛ بیش از سه سال، دو ماه دستمزد؛
- کارفرما تنها در صورتی می تواند کارگری را بیدلیل اخراج کند که پانزده روز جلوتر به او اطلاع داده باشد؛
- رفتار با کارگران نباید برخلاف ضوابط ادب و احترام باشد؛
- برای کار اضافی و شبانه باید 150 درصد نرخ دستمزد معمولی پرداخت شود؛ چاپخانههایی که کار شبانهی دائمی دارند باید کارگرانی را برای این شغل خاص استخدام کنند؛
- علاوه بر تعطیلات عمومی، هفتهای یک روز استراحت به عنوان حق هر ملتی شناخته میشود؛
- دستمزد هر کارگر بیماری باید پرداخت شود و او حق داشته باشد به سر کار سابقش بازگردد؛
- هر چاپخانهای باید پزشک مخصوص خود را داشته باشد؛
- هر کارگری که در حین کار آسیب ببیند باید تا زمان بهبودی، حقوق کامل خود را دریافت کند، که سقف آن سه ماه خواهد بود؛
- به هر کارگری که در حین کار آسیب دائمی ببیند باید بابت ضرر و زیانش خسارت پرداخت شود؛ میزان خسارت را باید کارفرما و کارگران مشترکا تعیین کنند؛
- هر چاپخانهای باید یک رئیس داشته باشد؛
- هر چاپخانهای باید مقررات ادارهی خود را بر اساس توافق بین مالکان و نمایندگان کارگران تعیین کند.
این خواستها برای ایران، که در آن زمان اکثر مزدبگیرانش در صنایع سنتی مشغول به کار بودند و هنوز تحت تأثیر فرهنگ سیاسی سنتیشان قرار داشتند، خیلی مدرن و پیشرفته بود. بنابراین تنظیم و ارائهی چنین خواستهایی نشانهی درجهی بالای آگاهی اجتماعی-سیاسی کارگران چاپخانهها بود. هم این اعتصاب و هم روزنامهی اتفاق کارگران اهمیت تاریخی خاصی دارند، تا بدان حد که براون از آن به عنوان نخستین نمود یک جنبش جمعگرا و سوسیالیستی یاد میکند. دربارهی سرنوشت اتحادیهی کارگران چاپخانهها اطلاعات اندکی وجود دارد، از گزارش سلطانزاده درمییابیم که این اتحادیه به زودی منحل یا ناگزیر به انحلال شد، چه با حزب دموکرات ایران ارتباط داشت که رهبرانش با رژیم جدید به سازش سیاسی رسیدند و پستهای وزارتی گرفتند (همان: 140-138).
- تشکیل گروه حزبی آقایف-اکبری در سال 1294 (1916) در باکو بین کارگران مهاجر ایرانی: پس از سه سال رکود جنبش کارگری روسیه ناشی از ورود این کشور به جنگ جهانی اول، از اوایل سال 1916 بار دیگر تلاشهایی در جهت نضج دادن آن آغاز گشت. در این میان کارگران ایرانی که شمار آنان به طور روزافزون بیشتر میشد، مانع جدی در برابر رشد و گسترش این جنبش بودند (اعتصابشکن بودن به خاطر آگاهی کم). به همین خاطر کمیتهی باکوی حزب سوسیال دموکرات روسیه تصمیم گرفت اعضای ایرانی این کمیته را تحت مسئولیت بهرام آقایف و محمدعلی اکبری مأمور تبلیغ و سازماندهی کارگران ایرانی شاغل در صنایع و معادن باکو کند. بیشتر اعضای ایرانی تشکیلات باکو حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه، کارگرانی بودند که در جریان انقلاب 1905 روسیه به این حزب پیوسته بودند. برخی از این اعضا مانند بهرام آقایف، درویشی و اکبری از فعالان کارگری حزب بودند و در سازماندهی اعتصابها و تظاهرات کارگری باکو در خرداد 1293 (ژوئیه 1914) نقش داشتند و به همین علت دستگیر و شش ماه زندانی شدند. گروه حزبی مذکور تا انقلاب فوریه 1917 (بهمن 1295) روسیه به صورت مخفی در بین کارگران ایرانی فعالیت میکرد. از اقدامات این گروه برای سازماندهی کارگران ایرانی، بجز اشارهی جعفر پیشهوری به تبلیغات آنان در «معادن نفتآلود سیاه و در روی نیمکتهای خشن و کثیف کارگری»، اطلاعی در دست نیست. پس از انقلاب فوریه و گشایش سیاسی ناشی از آن، گروه حزبی بهرام آقایف-اکبری که همچنان عضو تشکیلات باکوی حزب کارگر سوسیال دموکرات بودند، مانند دیگر احزاب و گروههای سیاسی باکو فعالیت خود را آشکار کردند و گسترش دادند. از جمله اقدامات مهم این گروه حزبی برای متشکل کردن کارگران ایرانی و دفاع از منافع صنفی آنان، تشکیل «شورای کارگران ایرانی مهاجر» بود. این شورا، کارگران ایرانی شاغل در کارخانهها و معادن باکو را دربرمیگرفت و به عنوان تشکل صنفی کارگران ایرانی با شوراهای کارگری دیگر ملیتهای ساکن باکو بخصوص بلشویکها همکاری میکرد (خسروپناه، 1388: 5-4).
- اعتصاب اسفند 1295 (مارس 1917) کارگران ایرانی محلهی صابونچی به خاطر اجحافات حبیبالله خان (نماینده کنسولگری ایران در باکو): کارگران ایرانی این محله که از اجحافات و تعدیهای میرزا حبیبالله خان بهتنگ آمده بوند، در اواسط اسفند 1295 (مارس 1917)، میرزا اسدالله غفارزاده اردبیلی (از اعضای گروه حزبی آقایف-اکبری) را به عنوان نماینده و سخنگوی خود در رأس هیأتی از کارگران به کنسولگری ایران در باکو فرستادند. غفارزاده شکایتها و تقاضاهای کارگران ایرانی محلهی صابونچی را با میرزا جوادخان سینکی کنسول ایران در میان گذاشت و خواستار عزل حبیبالله خان شد. در نتیجهی بیتوجهی کنسول به شکایتها و درخواستهای کارگران چهار روز بعد، در مراسمی که در مدرسهی اتحاد ایرانیان به عنوان جشن نوروز برگزار شده بود و تمامی چهرههای برجستهی جامعهی ایرانی باکو و همچنین اعضای کنسولگری حضور داشتند، غفارزاده و جمعی از کارگران صابونچی بدان مجلس آمده و نارضایتی خود را آشکارا بیان کردند. غفارزاده که از رسیدگی کنسول ایران به شکایتها و اجابت درخواست کارگران ناامید شده بود، خطاب به حاضران اعلام کرد «چون قونسول ایران به شکایت ما رسیدگی نکرده لهذا خود ما آگنط مزبور را عزل و قونسولگری را هم […] بایقوت کردیم و کارهای خودمان را دیگر به آنجا واگذار نخواهیم کرد.» کنسول و اعضای کنسولگری ایران که گویی متوجه تغییر و تحولات اوضاع باکو پس از انقلاب فوریه و تأثیر آن بر کارگران ایرانی نشده بودند، سخنان و اتمام حجت غفارزاده را جدی نگرفتند و مانند سنوات قبل از اقداماتی برای رسیدگی به شکایتهای کارگران دست بر نداشتند. ادامهی پیگیری این موضوع از سوی کارگران به نمایندگی غفارزاده در نهایت به اینجا انجامید که 20 اردیبهشت 1296 (10 مه 1917) حدود صد نفر از کارگران محلهی صابونچی به کنسولگری رفته، میرزا جوادخان را توقیف و او را وادار کردند کتبا از مقام خود استعفا دهد و تا هنگام ورود کنسول جدید، ساعدالوزرا، ساختمان کنسولگری در تصرف آنان بود (همان: 6-5 و 8).
- اعتصاب کارگران چاپخانههای تهران در 1297: در سال 1297 کارگران چاپخانههای تهران به اعتصابی چهارده روزه برای «قراردادهای دستهجمعی»، «تبدیل روز کاری به 8 ساعت»، «تعیین مقرری برای اضافهکاری»، «توقف اخراج بیرویهی کارگران» و «فراهم آمدن خدمات پزشکی» دست زدند و به خواستهایشان رسیدند.
- تشکیل اتحادیهی نانواها و نساجان در 1298: در سال 1298 نانواها و شاگردان دکانهای بزازی (نساجان) اتحادیههای خود را تشکیل دادند. سازماندهندهی اصلی آنان سید محمد دهگان بودکه به پارچهبافان (خبازان) نیز در کار سازماندهی یاری داد. دهگان پس از مشاهده وضعیت کاری آنان، برای هر سه اتحادیه کارت عضویت اتحادیهی کارگران صادر کرد. یک هفته بعد، اعضای اتحادیهی جدید به منزل یکی از اعضا دعوت شدند و در آنجا انتخابات صورت گرفت و شکرالله مانی، به سمت دبیر اتحادیه انتخاب شد (همان: 11). بهجز تهران در سایر استانهای ایران به ویژه آذربایجان و گیلان تشکلاتی ایجاد گشتند. طبق گزارش دهگان به دفتر اجرایی بینالملل سندیکاهای سرخ، در تبریز با 30 هزار کارگر، 3 هزار نفر در اتحادیهها عضویت داشتند. در رشت با 15 هزار کارگر، 3 هزار نفر در اتحادیه متشکل بودند. در انزلی و حومهی آن، اتحادیهی کارگران ماهیگیر، 9 هزار عضو داشت که 30 درصد آنان را روسها تشکیل میدادند (محمودی و سعیدی، 1381: 132).
- تشکیل اتحادیه/انجمن کارگری در تبریز موسوم به «حزب کارگران» در 1299: در تبریز، سازمانی که از حقوق کارگران دفاع میکرد خود را نه اتحادیه یا انجمن کارگری، بلکه «حزب کارگران» مینامید. علاوه بر این، حزب مذکور بیشتر از منافع کاسبکاران جزء در مقابل مالکین بزرگ دفاع میکرد. در آن زمان در بازار تبریز، 17 هزار مغازه، انبار، کارگاه و غیره وجود داشت. از اینها 1300 واحد به مالکان کوچک متعلق بود. مالکانِ بزرگ با استفاده از موقعیت برتر خویش مرتب کرایهی مغازهها را افزایش میدادند و مبلغ قابلِ توجهی از سود دکانداران را میربودند (محمودی و سعیدی، 1381: 132). در مرامنامهی این تشکل آمده بود که فقط کسانی میتوانند به عضویت آن درآیند که از طریق استثمار کار دیگران زندگی نکنند (به نقل از: اتابکی، 1397: 111). سلطانزاده مینویسد:
«اتحادیهی تبریز (حزب کارگران) به منظور تشدید تضاد بین مالکین بزرگ و صاحبان مغازههای کوچک بازار، تصمیم گرفت اینان را بر حسب حرفهشان متشکل سازد. جلسهی نمایندگان حرفه دفتر عمومی انتخاب نمود که مسایل مهم را در توافق با دفتر اتحادیه تبریز، حل مینمود. بدین سان نه تنها رهبری ایدئولوژیک، بلکه همچین رهبری عملی این سازمانِ وسیع که به دور خود بیش از 12 هزار عضو گردآورده است، در دست اتحادیه [حزب کارگران] است. مهمترین تصمیمات ممهور به امضای ارگان اجرایی اتحادیه [حزب کارگران] است. مثلا در سال گذشته بنا بر پیشنهادِ اتحادیه، در بازار تخفیفِ 20 درصد کرایهی مغازه از طریق انقلابی تحقق یافت. و از این جاست خشم صاحبانِ مستغلات بازارِ [تبریز]. ولی اینان قادر نبودند کاری کنند، زیرا هر مغازه با تکیه بر تصمیم حزب کارگری قاطعانه از پرداخت بیش از 80 درصد کرایهی سابق سرباز زد.» (به نقل از: محمودی و سعیدی، 1381: 133).
- اتحادیههای کارگری انزلی: در همان سالهای 1298-1299 در انزلی نیز سازمانهایی که به نام اتحادیه تشکیل شده بودند، بیشتر ثمرهی تلاشهای کمونیستها و بهویژه اعضای فرقهی کمونیست ایران بودند. حتی نام تشکلی که آنها برای کارگران ساخته بوند، به زبانِ روسی یا بهصورت دقیقتر نوشته باشیم معادل روسی واژهی «اتحادیه» بود. یوسف افتخاری (از چهرههای برجستهی ساماندهی اعتصاب نفتِ جنوب در 1308) مینویسد:
«اتحادیهی کارگرانِ بندر پهلوی [انزلی] که کارگران [آن را] در آن موقع به نام «سایوز» مینامیدند (سایوز به زبان روسی یعنی اتحادیه)، فاقد ارزش تشکیلاتی بود، زیرا که اکثر اعضای اتحادیه را باربران گمرک و باربرانِ کشتیها و باربرانِ کرپسها تشکیل میدادند که اغلب آنها دهاتی بوده و علاقهی خودشان را از دهات قطع نکرده و در فکر این بودند که مبلغی جمعآوری کرده سرِ زراعت خود برگردند. بنابراین، به مبارزهی طبقاتی چندان علاقهای نشان نداده فقط به پرداختِ حق عضویت و حضور در جلسات اکتفا میکردند و حتی از باربران گمرک عدهی قلیلی عضویت اتحادیه را پذیرفته بودند. قسمتی از کرجیبانان [ّبلمرانان] مالک کرجی بودند، چون در مقابل کارفرمای معینی [قرار] نداشتند و مستقیما از طرف کسی استثمار نمیشدند، لذا مثل یک نفر کارگر صنعتی از اتحادیه حُسن استقبال نمیکردند فقط برای حفظ منافع آنی و جلوگیری از پیشآمدهای احتمالی در اتحادیه شرکت میکردند، عدهی متعصب و فداکار توی آنها نسبتا کم بود.»
افتخاری خاطرنشان میسازد که «کلیهی تعلیمات رهبرانِ اتحادیهی بندر پهلوی روی اصولِ مبارزاتِ طبقاتی و تحصیلِ قدرت جهت تشکیل حکومتِ کارگری بود.» رهبر سیاسی اتحادیه میرزا محمد آخوندزاده (سیروس بهرام) عضوِ کمیتهی مرکزی فرقهی کمونیست ایران بود. بابا جمالزاده و مشهدی ابراهیم گوگانی نیز رهبران اتحادیه کرجیبانان و باربران بودند. پس از تبعید این رهبران، اتحادیه که پایهی صحیحی نداشت، منحل شد (محمودی و سعیدی، 1381: 134-133).
- اعتصاب آذر 1299 (دسامبر 1920) کارگران ایرانی در اعلام همبستگی با کارگران هندی در پالایشگاه نفت آبادان: در این تاریخ حدود 2000 کارگر هندی پالایشگاه نفت آبادان برای مطالبهی دستمزد بیشتر و بهبود وضع معیشتشان دست به اعتصاب زدند. طولی نکشید که کارگران ایرانی پالایشگاه نیز به آنان پیوستند. گستردگی اعتصاب مدیران شرکت نفت را وادار کرد تا به پذیرش برخی از خواستههای آنان تن دهند (در این زمان شمار کارگران شرکت نفت به 12342 میرسید که از اینان 3616 تن هندی بودند و 8441 تن ایرانی و بقیه از ملتهای دیگر بودند) (اتابکی، 1397: 111 و 124).
- اعتصاب دوم پالایشگاه آبادان در اسفند 1299 (مارس 1921): این اعتصاب را دوباره کارگران هندی در 23 اسفند 1299 (14 مارس 1921) آغاز کردند و در کوتاه مدتی کارگران ایرانی نیز به آنان پیوستند. خواست کارگران در این اعتصاب افزایش دستمزد بود. ولی واکنش شرکت اینبار بهدور از هرگونه سازش و عقبنشینی بود. شرکت نفت از شیخ خزعل خواست تا تمامی اعتصابگران ایرانی را بازداشت کند، که کرد. سپس نوبت به کارگران هندی رسید. شرکت نفت ایران و انگلیس رأی به بازگرداندن این کارگران به هند داد و نزدیک به 2000 کارگر هندی را با دو کشتی به کشورشان بازگرداند (همان: 112).
لاجوردی تاریخ این اعتصاب را سال 1301 عنوان میکند و دربارهاش به صحبتهای الول ساتن (Elwell Sutton) که در دههی 1310 در سفارت انگلستان در تهران خدمت میکرد در رابطه با سرانجام این اعتصاب ارجاع میدهد:
«مِن باب آسودگی وجدان، به دستمزد کارگرانی که باقی ماندند 75 درصد اضافه شد» (لاجوردی، 1369: 24).
دوره دوم (1300-1320): فریاد زیر چکمهها
- اعتصاب 25 مهر 1300 معلمان: در این تاریخ معلمان به مدت ده روز (از 25 مهر الی 5 آبان) مدارس را تعطیل کرده و در مسجد سپهسالار تحصن نمودند (همان: 153). اما به چرایی این اعتصاب و نحوهی برخورد با آن اشارهای نشده است.
- تشکیل «شورای مرکزی اتحادیههای کارگری تهران» در مهر 1300: در سال 1300 (1921) تعداد اتحادیههای کارگری در تهران به ده اتحادیه رسید. و سرانجام در همان سال برای اینکه حضور خود در عرصهی سیاسی کشور را به نمایش بگذارند و به خواستههایشان هویتی ملی دهند، در همان سال با یکدیگر متحد شدند و «شورای مرکزی کل کارگران تهران» را تشکیل دادند.
از هر اتحادیه سه نماینده در شورای مرکزی عضو بودند. عدهی نمایندگان کارگران در شورای مرکزی به 30 تا 40 نفر میرسید. در آغاز جلسات شورا شبهای جمعه در دفتر روزنامهی حقیقت (خیابان لختی، کوچه غفاری) و بعدا در یکی از منازل خیابان ناصریه و یا اول بازار برگزار میگشت.
اتحادیههای کارگری در تهران و شمار اعضای آن در سالهای 1300/1921 و 1302/1923
(منبع: اتابکی، 1397: 110)
*آمارهای دیگری (با تفاوتهایی کم) در این دو منبع نیز قابل رؤیت هستند:
- محمودی، جلیل و سعیدی، ناصر. (1381)، شوقِ یک خیزِ بلند: نخستین اتحادیههای کارگری در ایران (1285-1320)، تهران: انتشارات قطره، ص: 145.
- لاجوردی، حبیب. (1377)، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه: ضیاء صدقی، تهران: نشر نو، ص: 12-13.
- تهدید به اعتصاب «حزب کارگران تبریز» در آبان 1300: در آبان 1300 (اکتبر 1921) به دنبال ضرباتی که شهردار تبریز به یکی از اعضای حزب زده بود، حزب از استاندار خواست تا شهردار را برکنار سازد، ولی استاندار از پذیرش این امر سر باز زد. حزب در مقابل درصدد برآمد از نفوذ خود استفاده کند و بازار را به تعطیلی بکشاند. ولی به دلیل عقبنشینی استاندار و کسب امتیازاتی، حزب از این کار چشم پوشید (محمودی و سعیدی، 1381: 133).
- اعتصاب زمستان 1300 (1922) کارگران پُست و تلگراف: در دی 1300 (ژانویه 1922) کارگران پست و تلگراف که از وضعیت دستمزد خود ناراضی بودند، به سبب آنکه مدیر سوئدی تلگرافخانه (مولیتور)، اتحادیهی آنان را منحل اعلام کرده بود، دست به اعتصاب زدند. در جریان این اتفاق، احمد قوام (که نخست وزیر وقت بود) جانب مدیر سوئدی را گرفت و کوشید با صدور بخشنامهی دولتی، کلیهی کارمندان دولت را از پیوستن به اتحادیهها باز دارد (لاجوردی، 1369: 23). در جریان این اتفاق اتحادیهی پست مرکزی تهران با انتشار کتابچهای به افشای تعدیات و دزدیهای مولیتور پرداخت. اتحادیه، اسنادی در مورد اختلاس او منتشر کرد و موضوع را به افکار عمومی کشاند. حکومت قوام آشکارا به حمایت از مدیر بلژیکی برخاست و با صدور حکمی عضویت کارکنان دولت در اتحادیه را ممنوع اعلام کرد. اما فعالانِ اتحادیه که در مورد حمایت شورای مرکزی اتحادیهها بودند، از مبارزه روی نگرداندند. سرانجام با تلاش اتحادیه، مولیتور اخراج میشود و اتحادیه در نبرد با مستشار بلژیکی و حکومت سربلند بیرون میآید (محمودی و سعیدی، 1381: 156-155).
- اعتصاب دی ماه 1300 معلمان: در واکنش به بخشنامهی دولتی ناظر بر ممانعت از فعالیت اتحادیههای کارگری، و نیز در واکنش به 6 ماه حقوق معوقه، معلمان مدارس تهران دست به اعتصاب زدند؛ اعتصابی که روزهای آخرش با پیوستن دانشآموزان به آن همراه شد (نک به: همان: 23). این اعتصاب مدت 22 روز ادامه داشت و به یک نمایش سیاسی علیه حکومت تبدیل شد. گرمای اعتصاب هیجان عمومی در تهران را به اوج رساند. روز پنجشنبه 21 دی 1300 عدهای از دانشآموزان مدارس متوسطه و ابتدایی تهران تظاهرات کردند. آنها با پرچم سیاه رنگی که عبارت «احتضار معارف» بر آن نقش بسته بود، در میدانِ توپخانه گردِهم آمدند و فریادهای «زنده باد معارف!» و «یا مرگ یا معارف» سردادند. آژانها با مشت و شمشیر به صفوف دانشآموزان تاختند، آنها را مضروب ساختند و از میان آنان دو تن را به کلانتری بردند. اما سرکوب، ارادهی محصلین را درهم نشکست. عقب ننشستند و به تظاهرات ادامه دادند. سرانجام با پرداخت بخشی از حقوقهای عقبافتاده و قول پرداخت مابقی آن، کلاسهای درس برپا شد و معلمان موقتا سر کار خود بازگشتند (محمودی و سعیدی، 1381: 154-153).
- اعتصاب زمستان 1300 کارگران چاپخانه مجلس: وقتی کارگران چاپخانهی مجلس برای افزایش دستمزدشان اعتصاب کردند، درخواستشان برای افزایش دستمزد نه تنها پذیرفته نشد، بلکه دولت، البته با اکراه، با دادن ده روز مرخصی سالانه با دستمزد نیز موافقت کرد (اتابکی، 1397: 111).
- تشکیل «شورای مرکزی اتحادیههای حرفهای کارگران ایران» در زمستان 1300 (1922): با پیوستن اتحادیههای کارگری تهران و شهرستانها، نخستین اتحادیه کارگری سراسر کشور تأسیس شد. این اتحادیهی سراسری جدید «شورای مرکزی اتحادیههای حرفهای کارگران ایران» نام گرفت. سیدمحمد دهگان به دبیری شورای جدید برگزیده شد. در همان سال این شورا به انترناسیونال سرخ اتحادیه کارگری (پروفینترن) پیوست که پایگاهش در مسکو بود. دهگان در چهارمین مجمع عمومی پروفینترن در مسکو شرکت کرد و در سخنرانی خود اعلام کرد که شورای مرکزی اتحادیههای حرفهای کارگران ایران، با 20000 عضو توانسته است بیست درصد نیروی کارگری صنایع کشور را سازمان دهد (همان).
*خدمات شورای مرکزی اتحادیهها به کارگران:
- تشویق کارگران پراکنده به اتحاد و سازمان دادن اتحادیههای جدید؛
- هماهنگ نمودن فعالیتهای اتحادیهای عضو؛
- کمک به پیشبرد اعتصابات؛
- تشکیل کلاسهای سوادآموزی، ایجاد کتابخانه و فعالیت فرهنگی؛
- برگزاری جشن و اجرای نمایش برای کارگران؛
- مطرح کردن ایدهی تعطیلی روز اول ماه مه در ایران.
- اعتصاب شهریور 1301 کارگران چاپخانهها: در خرداد ماه 1301 پس از سقوط کابینهی مشیرالدواله بار دیگر قوامالسلطنه از سوی شاه به نخستوزیری منصوب شد. قوام اینبار علاوه بر ریاست وزراء، شخصا وزارت امور داخله را نیز به عهده گرفت، زیرا مصمم بود کار روزنامهها و جراید منتقد را یکسره کند و آنها را ممنوع سازد. اولین تهاجم به روزنامههای «حقیقت» و «ایران آزاد» بود و در ادامه طی بازهی تیر تا شهریور روزنامههای دیگری نیز توقیف شدند (از جمله «طوفان» به مدیریت فرخی یزدی و «اقتصاد ایران» به مدیریت ابوالفضل لسانی {عضو اتحادیهی معلمین}). فعالان اتحادیهی چاپ که در میان آنها سازماندهندگان برجستهای مثل باقر نوایی (کارگر چاپخانهی مجلس شورای ملی) و محمد پروانه (پایهگذار نخستین اتحادیهی چاپ در 1285) حضور داشتند، علیه سرکوب مطبوعات ابتکار عمل را بهدست گرفتند. اتحادیهی چاپ جلسه فوقالعاده تشکیل داد و تصمیم به اعتصاب گرفت. اعتصاب کارکنان چاپ حربهی مؤثری بود، زیرا با این کار از انتشار روزنامههای طرفدار حکومت نیز جلوگیری میشد. قوامالسلطنه از قصد کارگران به اعتصاب مطلع میشود و دستور میدهد باقر نوایی، عبدالحسین ساداتگوشه و عبدالله امام، از سازماندهندگان اعتصاب، را دستگیر کنند و به این تریتب فورا آنها بازداشت میشوند. شکرالله مانی (دبیر اتحادیهی پارچهبافان) تعریف میکند که ادیبالسلطنه (کفیلِ وزارت داخله) و مأمورین نظمیه با چندین دستگاه درشکه به در خانهی کارگران میروند، آنها را به زور وامیدارند به چاپخانهها بروند و مطبوعاتِ وابسته را چاپ کنند. کارگران مقاومت میکنند و نه تنها زیر بار نمیروند، بلکه خواهان آزادی نمایندگان خود میشوند. حکومت به این شرط که کارگران به سر کار خود بازگردند، نمایندگان را آزاد میکند، اما باز کارگران از چاپ جراید وابسته سرباز میزنند. آنها استدلال میکردند که بر اثر توقیف چهارده روزنامه، قریبِ پانصد نفر از همکارانشان بیکار شدهاند، و هرگاه شغل برای آنها تأمین گشت، آنگاه اعتصاب را میشکنند. ادیبالسلطنه که مقاومت کارگران را میبیند، مجدد دستور دستگیر نمودن نمایندگان را میدهد و آنها را زندانی میکند. فردای آن روز سید محمد دهگان از نمایندگان اتحادیههای مختلف دعوت میکند تا نشستی ترتیب داده، درباره برپایی یک اعتصاب عمومی تصمیم بگیرند. جلسه برگزار میشود و با یک اعتصاب عمومی موافقت میگردد. تصمیم شورای مرکزی اتحادیههای کارگری به اطلاع رئیس مجلس که در آن زمان مؤتمنالملک (حسن پیرنیا) بود، رسانده میشود. سرانجام قوامالسلطنه وادار میشود، دستور آزادی نمایندگانِ دربند را صادر کند. به این ترتیب کارگران پس از پنج روز اعتصاب، حکومت را به عقبنشینی وامیدارند و انتشار مطبوعات توقیفشده در شهریور 1301 بلامانع اعلام میگردد. البته این رفع ممنوعیت شامل حال روزنامه حقیقت (اُرگانِ اتحادیه) نشد (محمودی و سعیدی، 1381: 170-168).
- تحصن مرداد-شهریور 1301 معلمان: در این تاریخ اعتراض معلمان نسبت به دستمزدهایشان به شکل تحصن ادامه یافت. اینبار معلمین به مدت یک ماه در مجلس متحصن شدند. این حرکت باعث شد تا سرانجام به امر مجلس شورای ملی دولت تصویبنامه صادر کرد که همه ماهه در هشتم ماه فرنگی (میلادی) مبلغ 8000 تومان از عایداتِ گمرک به مدارس پرداخته شود و حقوق معوقه بهطور استهلاک تأدیه گردد. معلمین متقاعد شده و در سر کلاسهای درس حاضر شدند (همان: 155-154).
- اعتصاب کارگران مطابع تهران به مناسبت روز کارگر 1302 (11 اردیبهشت).
- برگزاری جشن روز کارگر 1303 در رشت و انزلی توسط اتحادیهی کلاهدوزان، کرجیبانان، حمالان و حلبیسازان.
- تلاش برای برگزاری جشنهای اول ماه می در فضای پس از آغاز سلطنت رضا شاه (1304): شواهد نشان میدهد که در سال 1302 دیگر شورای مرکزی اتحادیههای کارگری ایران با ترکیب آغازینِ خود موجودیت نداشته است، ولی تا سال 1307 یا 1308 برخی از نمایندگان اتحادیهها به ویژه اتحادیههای چاپ، کفاشان و بناها تا حدودی پیوند میان خود را حفظ کرده بودند. در این موقع نیز چاپچیان فعالتر بودند و به ابتکار آنها تا سال 1304 مراسم بزرگداشت اول ماه مه بهطور علنی برپا میشد. اما از سال 1304 که پهلوی به شاهی رسید، جشن کارگران نوعی جنایت بهشمار میآمد و ادارهی نظمیه برای جلوگیری از آن سختگیری و پافشاری مینمود. با این وجود در سالهای 1306-1305 مراسم اول ماه مه برگزار شد. یک روز پس از مراسم 1306 عدهای از کارگران دستگیر میشوند. نیروهای نظمیه به چاپخانهها میآیند و اعلامیههایی پیدا میکنند. از اینرو چند نفر از نمایندگان کارگران از جمله باقر نوایی، محمد پروانه، مهدی کیمرام، حسن بهرامقلی، سلمان قالبتراش، حسین سیاسی، علی آقای کاوه، علیاصغر کاوه، زرونی، اورهان، ماطاوس و عدهای دیگر را بازداشت میکنند. شکرالله مانی تعریف میکند که آخرین مراسمی که به مناسبت اول ماه مه در تهران برگزار شد، در سال 1308 بوده است. مراسم در باغ معینه نزدیک امامیه گشایش مییابد و در آن جعفر اردوخانی سخنرانی میکند. مراسم پنهانی برگزار میشود. اما روز بعد مأمورین حکومت از آن آگاه میشوند و بار دیگر پنجاه نفر از فعالین کارگری را دستگیر میکنند. از این پس فعالین شناخته شدهی اتحادیهای تحت مراقبتهای شدید پلیسی قرار میگیرند. به نحوی که از دیدار آنها حتی در کافه یا قهوهخانه نیز جلوگیری میشود (همان: 195-194).
- تلاش فرقهی کمونیست ایران برای احیای اتحادیهها: در آبان 1306 دومین کنگرهی فرقهی کمونیست ایران برگزار شد. این نشست به «کنگره ارومیه» شهرت یافته است، اما ظاهرا در اوکراین تشکیل شده است. اردشیر (آرداشس) آوانسیان تعریف میکند که در سالهای 1307 و بعد از آن از طرف فرقه کمیسیونی به نام «کمیسیون اتحاد» در تهران بهوجود آمده بود و مشغول سازماندهی فعالیتهای اتحادیهای بوده است. او میگوید که اعضای کمیسیون مذکور عبارت از خود وی، حجازی، استاد میرزا علی معمار و عطاءالله عبداللهزاده بودهاند و رضاقلی سیفی نیز زمانی در آن فعالیت داشته است. ولی ضیاء الموتی طور دیگری میگوید. او مینویسد که پس از کنگرهی دوم فرقه، «اتحادیهی کارگری به رهبری حقیقت (کیمرام)، حجازی، اسمعیلی، فروزی و انزابی اداره میشد». یوسف افتخاری که در آن زمان در آبادان بود در خاطراتش شرح میدهد که رابطین او در تهران حسین شرقی، عطاءالله آؤش (مکانیک و راننده) و برادرش رضاقلی (سیفی) بودهاند.
ابراهیم علیزاده در خاطرات خود مینویسد که در سال 1308 به ایران آمده است. در آن زمان کار ساختمان راهآهن شمال بندرشاه-علیآباد (شاهی) آغاز شده بود و نخستین حوزهی فرقهی کمونیست (سازمان ایالتی) در کارخانهی شاهی برپا شده است. عدهی اعضای این حوزه ابتدا سه نفر و همگی کارگر ساده بودهاند.
در خراسان نیز در سال 1309-1308 پورسرتیپ و آرداشس آوانسیان مسئول تشکیلات بودند. از اعضای فعال آن علیاکبر فرهودی (قالیباف)، احمد فرجامی و برادرش و عباس آذری بودند. اتحادیه به طور نیمه فعال کار میکرد، زیرا طبقه کارگر آنچنانی در آنجا وجود نداشت. فرهودی در سال 1309 دستگیر میشود و در زندان به قتل میرسد (همان: 198-197).
*جمعبندی از فعالیت حزب کمونیست در ارتباط با اتحادیههای کارگری (همان: 200):
- بعد از دومین کنگرهی فرقه، اعضای آن کوشیدند ارتباط خود را با کارگران گسترش دهند و درصدد بازسازی اتحادیهها یا تأسیس تشکلهای جدید برآمدند.
- تشکلهایی که از سوی فرقه ایجاد شدند، عمدتا اتحادیهی کارگری به مفهوم واقعی کلمه نبودند، بلکه بیشتر شبیه حوزههای حزبی بودند. حزب برخی از کارگران فعال را در حوزههای ویژهی خود به نام «اتحادیه» سازمان میداد.
- تلاشهای فرقه غالبا ناکام ماندند و این حوزهها در اندک زمانی توسط نیروهای امنیتی و سرکوبگر رضاشاه کشف و درهم کوبیده شدند.
- اعتصاب 11 اردیبهشت 1308 (1 مه 1929) کارگران پالایشگاه نفت آبادان: در این تاریخ، کارگران پالایشگاه نفت آبادان، از پی دو سال سازماندهی زیرزمینی به میانجی تشکیلاتی تحت عنوان «جمعيت كارگران نفت جنوب»، اعتصابی فراگیر را سازمان دادند. بعضی از خواستهای حدود 9000 اعتصابگر (از مجموع 28000 کارگر شاغل در صنعت نفت ایران آن زمان) عبارت بود از افزایش پانزده درصدی دستمزدها، کاهش ساعت کار روزانه از ده ساعت به هفت ساعت در تابستان و هشت ساعت در زمستان، بهرسمیت شناختن اتحادیه کارگران صنعت نفت و نیز روز جهانی کارگر به عنوان تعطیل رسمی. ولی شرکت نفت ایران و انگلیس در گزارش خود به لندن خواستهای کارگران اعتصابی را اینگونه آورد: «کاهش کار روزانه به شش ساعت، حداقل دستمزد ماهانه 45 ریال، داشتن حق اعتراض به مدیران، و برابری کامل کارگران هندی و ایرانی». نخستین واکنش مدیران انگلیسی شرکت نفت این بود که اعتصاب را «توطئهای بولشویکی» بخوانند که هدفش بهآتش کشاندن خوزستان بود. اینان خواستهای کارگران را «سرپوشی بر فعالیتهای مخفیانهی بولشویکی» میخوانند که «احتمال بهجا آوردنشان بسیار ضعیف است». اعتصاب سه روز ادامه داشت. پس از سه روز، اعتصاب «با اقدام شدید دولت [محلی] آبادان و کمک فوری ادارهی اطلاعات ارتش بریتانیا» سرکوب شد. افزون بر این «کنسول بریتانیا در خرمشهر از رزمناو سیکلامن خواست که به بخشهای پایینی شطالعرب حرکت کند تا در صورت لزوم بتواند هرچع سریعتر خود را به آبادان برساند». بازداشت گستردهی اعتصابگران در پالایشگاه نفت آبادان و اخراج 103 فعال کارگری از شهر، درگیری کارگران و مدیران شرکت نفت را فرونشاند، اما اعتراض و درگیری به سایر مناطق نفتخیز، از جمله میدان نفتی مسجد سلیمان، کشانده شد و حتی به دیگر واحدهای صنعتی خوزستان نیز رسید. بنا بر گزارشی که در 7 خرداد 1308 (28 مه 1929) از آبادان به دفتر شرکت نفت در لندن مخابره شد، حدود سی درصد کارگر شرکت ساخت راهآهن اولن در نزدیکی اهواز «خواستار دریافت دستمزد بیشتری شدهاند». بار دیگر، و اینبار به توصیه شرکت نفت، شرکت اولن از فرماندار اهواز «خواستار دریافت دستمزد بیشتری شد…». بار دیگر، و اینبار بازهم به توصیه شرکت نفت، شرکت اولن از فرماندار اهواز درخواست کرد که «سردمداران» اعتصاب را بازداشت کند (اتابکی، 1397: 113-112).
- اعتصاب اردیبهشت 1310 (مه 1931) کارگران کارخانهی نساجی وطن اصفهان: کارگران برای بهبود شرایط کار و زندگی خود دست به این اعتصاب زدند. شرایط کار در کارخانه طاقتفرسا بود. زمان کار روزانه دوازده ساعت و در دو شیفت صورت میگرفت. کارگران نوبت صبحکار فقط نیمساعت برای صرف غذا استراحت داشتند، بدتر از آن، کارگران شبکار ناچار بودند بدون وقفه تا صبح کار کنند. دستمزد مردان از 25 تا 50 شاهی بود و زنان و کودکان ده شاهی تا یک قران میگرفتند. ناسزاگویی به کارگران و جریمه کردن آنها معمول بود. صابون برای دستشویی و نظافت وجود نداشت. کارگران به هنگام خروج از محیط کار مورد تفتیش بدنی قرار میگرفتند. مهمتر از اینها اینکه کارگران شبکار برای رفع تشنگی در تنگنا بودند، زیرا شیر آب در شیفت شب مسدود میشد. موضوعی که باعث شد تلاشهای فرقهی کمونیست ایران در میان این کارگران برای ایجاد تشکیلات مخفی با استقبال روبرو شود، همانا قرارداد تحمیلی (کنتراتنامه)ای بود که از سوی صاحب کارخانه (فردی به نام حاج محمدحسین کازرونی) مطرح گشت. بر اساس این قرارداد کارگران ناچار میشدند یک ماه قبل از انصراف از کار در کارخانه، موضوع را به آگاهی مسئولین کارخانه برسانند. در غیر اینصورت دستمزد یک ماهِ آنها به نفع کارخانه ضبط میشد. مادهی دیگری از این قرارداد نیز آنچنان تنظیم شده بود که برای یک روز غیبتِ کارگران معادل سه روز دستمزد آنها را میتوانستند کسر کنند. مطرح نمودن این قرارداد و فشار به کارگران برای امضای آن موجب نارضایتیِ آنها شده بود و شرایط برای جلب کارگران و فعالیت تهییجی مهیا گشته بود. تشکیلات مخفی فرقه کمونیست ایران به محوریت کسانی چون نصرالله اصلانی (کامران) و سیدمحمد تنها (که هر دو در دانشگاه کمونیستی زحمتکشان شرق {کوتو} در مسکو تحصیل کرده بودند) بیش از یک ماه به کار تبلیغی در میان کارگران پرداخت و آنها را برای انجام یک اعتصابِ حسابشده آماده کرد (محمودی و سعیدی، 1381: 215-216).
روز پانزدهم اردیبهشت عملا اعتصاب آغاز شد. زمانی که مأمورین، کارگران را برای امضای قرارداد تحت فشار قرار دادند، آنها سرباز زده، تولید را متوقف کردند و یک کمیسیون اعتصاب تشکیل دادند. روز بعد در صفوف منظم چهار نفری از کارخانه خارج و به شهر وارد شدند و از مسیر خیابانِ چهارباغ وارد مدرسه چهارباغ گشتند. آژانها تعدادی از کارگران را برای ذکر توضیحاتی جلب میکنند. روزِ سوم اعتصاب 250 کارگر در جادهای اجتماع کرده، از میان خود هشت نفر را به عنوان نماینده برمیگزینند. یک نفر از آنها از اعضای فرقه، چهار نفر از اعضای تشکیلات مخفی و سه نفر بیطرف بودند. سرانجام رئیس کارخانه حاضر به دیدار با نمایندگان کارگران میشود اما این دیدار ثمری ندارد و رئیس کارخانه حاضر به دادن ضمانتی کتبی برای رسیدگی به خواستهای کارگران نمیشود. روز هفدهم اردیبهشت، پلیس مداخله میکند و میکوشد کارگران را به زور وارد کارخانه کند. کارگران پس از مشورت جمعی به اتفاق تصمیم میگیرند که کار را آغاز کنند، ولی بهجای دوازده ساعت، فقط هشت ساعت کار کرده، پس از آن به منازل خود بروند. روز بعد آژانها 25 الی 30 تن از کارگران را برای تحقیقات به نظمیه میبرند و شش نفر از نمایندگان را حبس میکنند. بر اثر فشارهای پلیس، عدهای از دستگیرشدگان به وجود تشکیلات مخفی کارگران اعتراف میکنند. از میان این شش نفر، پنج تن دو ماه در حبس بودند و نصرالله اصلانی (کامران) که عضو فرقه بود، مورد شناسایی دستگاه اطلاعاتی قرار میگیرد. اما او میگریزد و موفق به دستگیریش نمیشوند (همان: 218-217). سیدمحمد تنها اما بازداشت میشود و بنا به گفتهی یوسف افتخاری بر اثر گرسنگی و بیدوایی در زندان قصر درمیگذرد (همان: 219).
دستاوردهای این اعتصاب را به شرح زیر میتوان برشمرد (همان: 218):
- ساعت کار از 12 ساعت به 9 ساعت کاهش یافت.
- تفتیش بدنی کارگران لغو شد.
- کافهای برای صرف غذا در کارخانه ایجاد گشت.
- 20 درصد به دستمزد کارگران افزوده شد.
- ناسزاگویی و جریمه کاهش یافت.
- ظرفهای آب یخ در تمام قسمتهای کارخانه نصب شد.
- زمان استراحت جهت صرف غذا به یک ساعت افزایش یافت.
- کنتراتنامه لغو شد.
پس از این اعتصاب نسبتا موفق و وسیع است که در اول تیر ماه سال 1310 لایحهی ممنوعیت مرام اشتراکی به تصویب میرسد.
اتابکی معتقد است که مطالبات کارگران در جریان اعتصاب اصفهان منجر به این شد که دولت با تکیه بر آن قانون جدید تنظیم مناسبات کارفرما و کارگر را تنظیم کند. او با دست گذاشتن بر همین نکته اشاره میکند که اِعمال محدودیتها برای حرکتهای دادخواهانهی کارگری از سوی حکومت، تنها علت کاهش فعالیت کارگران در اواخر 1310 نبود. بهبود شرایط کار و زندگی کارگران را نیز از جمله دلایل دیگر برای این کاهش اعتراضها باید شمرد. هدف اصلاحات اقتصادی دولت، صنعتی کردن اقتصاد کشور بود، و این نیاز به داشتن کارگران ماهر و نیمهماهر را به جد مطرح میکرد. در دههی 1310 (1930) مجلس ایران قوانین دیگری تصویب کرد که همگی به نحوی مربوط به بهکرد وضع کارگران و کارمندان دولت بودند. این قوانین شامل مواردی بودند از قبیل نظامنامهی کارخانجات و مؤسسات صنعتی، مصوب 1315 (1936) و قانون «وادار نمودن محبوسین غیرسیاسی به کار از طریق انتقال به مؤسسات صنعتی و فلاحتی» مصوب اسفند 1314 (1937)، و قانون بهکرد وضع کارمندان واحدهای پزشکی در خدمت دولت، مصوب 1318 (1939). البته خودِ اتابکی تصریح میکند که این قوانین تصویر روشنی از میزان بهبود وضع کار و معیشت کارگران بهدست نمیدهند (اتابکی، 1397: 113).
- اعتصاب سال 1311 (1932) کارگران راهآهن شمال (مازندران): در این سال کارگران مذکور خواهان افزایش دستمزد خود شدند که در نهایت ضمن وادارکردن کارفرما به پذیرش این مطالبه، دستمزد ایام اعتصابشان را نیز دریافت کردند. ضیاءالموتی اشاره میکند که همین کارگران در سال 1317 (1938) اتحادیهای تشکیل دادند. آبراهامیان اشاره میکند که در همان سال شهربانی کشف میکند که بجر راهآهن، در معادن و برخی کارخانههای مازندان هم اتحادیههای مخفی کارگری شکل گرفته و فعالیت دارند. هفده نفر از سازماندهندگان بازداشت میشوند و تا شهریور 1320 در زندان میمانند (محمودی و سعیدی، 1381: 220).
- اعتصاب سال 1311 کارگران ساختمانی نوشهر: در سال 1311 (1932) بیش از 800 نفر از کارگران ساختمان نوشهر دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب 8 روز طول کشید و کارگران موفق به افزایش دستمزد شدند (منبع: تاریخ سندیکاهای ایران {بخش اول}: سایت بنیاد پاک)
- اعتصاب سال 1315 کارگران کارخانهی «برادران دهقان» در شیراز: کارگران خواهان رفتار بهتر بودند و کارفرمایان پذیرفتند (همان: 221).
- اعتصاب سال 1318 (1939) کارگران کمپانی نفت جنوب: در این سال کارگران مذکور خود را آمادهی اعتصاب کردند ولی با دستگیری رهبران آنها، اعتصاب درهم شکست (همان).
دوره سوم (1320-1332): دههی طلایی
- تشکیل حزب تودهی ایران در 28 شهریور 1320: تا مهر 1321 عدهی اعضای حزب به چهار هزار نفر رسید که در حدود 80 درصد آنان کارگر و بقیه بیشتر از روشنفکران بودند. در دو سال بعد، حزب بیش از بیست و پنج هزار عضو داشت که 75 درصد آنان کارگر و 2 درصد دهقانان و بقیه روشنفکر بودند (لاجوردی، 1369: 49). برآوردها دربارهی پایگاه طبقاتی حزب توده بر حسب تعریف از طبقه، سال مورد بررسی و نوع اظهار (خاطرات عضو حزبی، آرشیو شوروی، پژوهشگران) متفاوت است. برای مثال آبراهامیان مبتنی بر متن ندامتنامههای قریب 3000 عضو پیشین حزب پس از کودتای 1332 که روزنامهی اطلاعات از شهریور 1331 تا مرداد 1336 آنها را منتشر کرد، حاکی از آن است که از 2419 عضو عادی حزب که شغلهایشان معلوم بود، 1276 نفر به طبقهی متوسط جدید، 860 نفر به طبقه کارگر شهری، 169 نفر به طبقهی متوسط سنتی و 69 نفر به دهقانان تعلق داشتند. بدینترتیب، بیش از نصف اعضای عادی حزب جزو طبقهی روشنفکر، که کمتر از 8% نیروی کار کشور را تشکیل میداد، بودند و مزدبگیران و دستفروشان شهری که در مجموع 15% نیروی کار کشور بودند، 36% از اعضای حزب را تشکیل میدادند (آبراهامیان، 1389 {چ16}: 406-403). حزب توده از ابتدا، از زمانی که نخستین کنفرانس ایالتی حزب در 17 مهر 1321 در تهران تشکیل شد، حمایت تام خود را از خواستههای کلی کارگران ابراز کرده بود. اندکی پس از نخستین اعتصاب کارگران ساختمانی در پاییز 1320، حزب توده اعلام کرد که باید اتحادیههای کارگری و حق مذاکره دستجمعی بهرسمیت شناخته شود. بهعلاوه، حزب خواستار تصویب قانون کاری شد که شامل مقررات ذیل باشد: هشت ساعت کار روزانه و پرداخت دستمزد اضافی برای اضافهکاری؛ حقوق بازنشستگی؛ مرخصی سالانه با استفاده از حقوق؛ بیمه بیکاری؛ بیمه ناتوانی؛ پرداخت دستمزد در روز جمعه؛ ممنوعیت استخدام کودکان زیر چهارده سال (لاجوردی، 1369: 67). تمامی این موارد به هنگام تشکیل «شورای متحدهی کارگران ایران» که تمامی مرکزیت آن از اعضای حزب توده بودند به عنوان درخواستهای کارگران ایران در نخستین کنفرانس این «شورا» آورده شدند.
- اعتصاب 19 بهمن 1320 نزدیک به هزار و پانصد کارگر ساختمانی: هزار و پانصد کارگر ساختمانی که برای احداث بنای جدید وزارت دادگستری در تهران کار میکردند برای چند روز دست از کار کشیدند. خواستههای کارگران عبارت بود از 25 درصد اضافه دستمزد، مقرر داشتن هشت ساعت کار روزانه، پرداخت دستمزد روزهای جمعه. کارگران اعتصابی کوشیدند خواستههای خود را مستقیما تسلیم مجلس کنند، اما مأموران شهربانی از ورود آنان به ساحت دستگاهِ قانونگذاری جلوگیری کردند و تظاهراتشان را در میدان بهارستان درهم شکستند. با این وصف، خواستههای کارگران تا اندازهای برآورده شد، زیرا دولت با 9 ساعت کار در روز، 25 درصد افزایش دستمزد برای کارگران غیرماهر و 10 تا 16 درصد برای کارگران ماهر، پرداخت دستمزد یک روز اعتصاب، بیمه برای همهی کارگران، که نیمی از حق بیمه را کارفرما بپردازد، موافقت کرد. در نهایت، تباهی وضع زندگی کارگران ساختمانی که گیش از آن نیز اسفناک بود، آنان را به اعتصاب برانگیخت (همان: 64-63).
- اعتراض بهمن ماه 1320 کارگران دخانیات: کارگران دخانیات طالب امتیازات برابر با کارمندان دولت بودند که هر یک پاداش سالانه و وام بدون بهرهای برابر با یک ماه حقوق خود دریافت میکردند. در ضمن کارگران دخانیات از دولت میخواستند که ضروریاتی مانند برنج و روغن خوراکی و صابون را با تخفیف قیمت به آنان عرضه کند (همان: 66-65).
- اعتصاب کارگران نساجی اصفهان در تابستان 1321: اتحادیههای کارگری اصفهان نخست در تابستان 1321، هنگامی که کارگران هر 9 کارخانهی نساجی به اعتصاب مشترکی پیوستند، در صحنه پدیدار شد. صاحبان کارخانههای نساجی که نمیتوانستند مقامات دولتی را وادارند تا با اِعمال زور اعتصاب را سرکوب کنند، موافقتنامهی جامعی را در حضور حسنعلی نصر (نصرالملک)، استاندار بیطرف اصفهان امضاء کردند. موافقتنامهی مزبور که در 16 شهریور 1321 به امضاء رسید عبارت بود از (همان: 268):
- کاهش ساعات کار روزانه از ده ساعت به هشت ساعت؛
- پرداخت اضافه دستمزد برای اضافه کار؛
- تعیین 20 درصد پرداخت پاداش برای شبکاری؛
- حداقل دستمزد مردان 10 ریال؛
- حداقل دستمزد زنان و کودکان پسر (زیر 15 سال) 5/4 ریال؛
- حداقل دستمزد کودکان دختر 4 ریال؛
- ارجاع اختلافات برای حل و فصل به ادارهی پیشه و هنر و بازرگانی استان؛
- تعیین دو دست لباس سالانه برای هر کارگر (یکی رایگان و دیگری به هزینهی کارگر)؛
- بهبود وضع بهداشت و وسایل شستشو در کارخانه؛
- تهیهی وسایل تحصیل برای پسرانی که در کارخانهها کار میکنند.
- تشکیل شورای متحدهی کارگران ایران (معروف به «شورای مرکزی») در تابستان 1321: روایتها از تاریخ تشکیل این شورای مرکزی و کم و کیف آن متفاوت است:
- آبراهامیان (آبراهامیان، 1389 {چ16}: 435-427): پس از سقوط رضاشاه در برخی مناطق، به ویژه معادن ذغالسنگ شمشک در نزدیک تهران و کارخانههای نساجی چالوس و ساری، خود کارگران با استفاده از خلأ قدرت، اتحادیههایی تشکیل دادند و حتی کارخانههای محلی را به تصرف درآوردند. در نواحی دیگر به ویژه تهران، اصفهان و تبریز، افراد باقی مانده از جنبش اولیهی کارگری به کارگاهها و کارخانهها بازگشتند تا اتحادیههای پیشین را احیا کنند. در تابستان 1321، بیشتر سازماندهندگان نیروی کارگری تهران گرد هم آمدند تا شورای متحدهی کارگران را تشکیل دهند و در تابستان 1322، همان سازماندهندگان، نخستین کنفرانس شورای متحدهی کارگران را در تهران برپا کردند. افراد شرکتکننده در این کنفرانس که اغلب از تهران، شمال خراسان و گیلان و مازندران آمده بودند، نمایندهی بیش از 26 اتحادیهی صنعتی، صنایع دستی و یقه سپید بودند.
*اعضای این 26 اتحادیه، عبارت بودند از: کارگران بخش خدمات مانند کارگران رستورانها، سینماها و رفتگران شهرداریها، کارکنان کارگاهها -خیاطان، نجارها، پینهدوزها، سنگتراشان و کارگران نانواییها؛ کارکنان مرفهتر به ویژه کارمندان دفتری وزارت دادگستری؛ همچنین کارگران صنعتی مانند معدنچیان، کارگران راهآهن، مکانیکهای قطار، کارگران نساجی، کارگران کارگاههای گلیسیرینسازی، کارگران سیلوها، کارکنان کبریتسازیها، کارگران آبجوسازی، کارگران ساختمانی و کارگران کارخانههای سیمان.
اکثر شخصیتهای برجستهی شورای متحدهی کارگران از اعضای رده بالای حزب توده بودند:
- رضا روستا، سازماندهندهی مجرب نیروی کارگری از اواخر دهه نخست 1300؛
- آرداشس آوانسیان، داروساز ارمنی از حزب کمونیست پیشین؛
- علی کباری، کارمند متوسطی که در 1321 به عضویت کمیته مرکزی موقت انتخاب شد؛
- ابراهیم محضری، تراشکاری که او هم عضو کمیتهی مرکزی موقت بود؛
- حسین جودت، استاد جوان فیزیک که به سازماندهی کارگران روی آورده بود و پیشتر در نهضت جنگل فعال بود؛
- محمد فرجامی، از روشنفکران عضو گروه معروف به «53 نفر» به رهبری دکتر تقی ارانی که در نخستین کنگرهی حزب به عضویت کمیسیونهای عالی درآمده بودند؛
- انور خامهای، از روشنفکران عضو گروه معروف به «53 نفر» به رهبری دکتر تقی ارانی که در نخستین کنگرهی حزب به عضویت کمیسیونهای عالی درآمده بودند؛
- حسین جهانی، نجار و از اعضای کهنهکار جنبش کارگری که او نیز در نخستین کنگره حزب به عضویت یکی از کمسیونهای عالی آن درآمده بود؛
- اکبر شاندرمانی، خیاطی از گروه «53 نفر» که در کنگرهی دوم حزب به عنوان یکی از اعضای مشورتی تعیین شده بود و بعدها رئیس شاخهی جوانان حزب شد؛
- حکیمی، از کارگران راهآهن که بعدها به عضویت کمیتهی مرکزی درآمده بودند؛
- بابازاده، از کارگران راهآهن که بعدها به عضویت کمیتهی مرکزی درآمده بودند.
- قازار سیمونیان، مهمترین سازماندهندهی کارکنان دفتری و روشنفکر ارمنی اهل اراک که کارمندی ساکن تهران بود. او همکار نزدیک رضا روستا بود و بیشتر سالهای دههی 1350 را در زندان گذرانید و در همانجا کتاب «آنا کارنینا»ی تولستوی را به فارسی برگردانده بود. در انتخابات مجلس چهاردهم کاندیدای حزب توده بود و کُرسی اقلیتهای مسیحی استانهای مرکزی و جنوب را بهدست آورد.
- رضا ابراهیمزاده، نمایندهی اصلی اتحادیهی کارگران راهآهن بود. او که اهل تبریز بود و سابقهی حضور در قیام «شیخ محمد خیابانی» را هم داشت، بعدها به مازندان رفت و در سال 1310 به جرم سازماندهی نخستین اعتصاب کارگری در راهآهن دستگیر شد. در زندان با گروه «53 نفر» آشنا شد.
- مهدی کیمرام، سخنگوی اصلی اتحادیهی کفاشان بود. پینهدوزی بود که در اوایل دههی نخست 1300 در تشکیل نخستین اتحادیهی کفاشان همکاری داشت و به خاطر برگزاری روز جهانی کارگر در سال 1306 برای مدتی به زندان افتاده بود.
پس همهی چهارده رهبر شورای متحده کارگران از اعضای حزب توده بودند. از این چهارده نفر، هفت نفر مزدبگیر و هفت تن دیگر روشنفکرانی بودند که در نخستین جنبش کارگری شرکت کرده و یا پس از شهریور 1320، به جنبش کارگری پیوسته بودند. دوازده نفر از این عده در سالهای حکومت رضاشاه دستگیر و زندانی شده بودند: سه نفر به جرم عضویت در گروه «53 نفر» و نه نفر به جرم سازماندهی کارگران یا فعالیت در بخش جوانان حزب کمونیست. همهی افراد نامبرده از خانوادههای طبقهی پایین و متوسط پایین بودند. هرچند با گسترش سازمانهای کارگری افراد دیگری نیز به آنها پیوستند، این چهارده نفر در واقع هستهی جنبش کارگری طرفدار حزب توده بودند.
در نخستین کنفرانس شورای متحده کارگران اعلام شد که شورا «سازمانی مستقل و جدا از هر گروه سیاسی است ولی کمک و همکاری همهی احزابی را که به تأمین اهداف طبقه کارگر علاقهمند هستند میپذیرد.» همچنین تصویب شد که اتحادیههای زیرمجموعه، به مسائل اقتصادی و اجتماعی خواهند پرداخت و کارگران را بدون توجه به مذهب، زبان و دیدگاههای سیاسیشان به عضویت خواهند پذیرفت؛ روشنفکرانی که با جانفشانیهای گذشته علاقهی صادقانهشان را به یاریکردن طبقهی کارگر ثابت کردهاند، به عنوان سازماندهندگان کارگران میپذیرند؛ اما سایر روشنفکران را بیرون خواهند کرد، تا مرتجعین نتوانند ادعا کنند که این اتحادیهها ابزارهای طبقهی متوسط هستند. در کنفرانس، همچنین، برنامه دقیقی برای شورا تصویب شد. درخواستهای موجود در این برنامه عبارت بود از: هشت ساعت کار روزانه؛ حق تشکیل اتحادیه، مذاکرات جمعی و در صورت لزوم اعتصاب؛ سرویس رفت و آمد رایگان؛ پرداخت دستمزد برای روزهای جمعه؛ پرداخت دستمزد دوبرابر برای اضافهکاری؛ دو هفته مرخصی با حقوق در سال؛ پرداخت مستمری دوران پیری؛ حقوق دورهی بیماری و بیمه بیکاری؛ پرداخت دستمزد برابر برای مردان و زنانی که وظایف همسانی انجام میدهند؛ تضمین در برابر اخراج خودسرانه کارگران؛ ممنوعیت کار کودکان؛ اقدامات ایمنیبخش نسبت به حوادث صنعتی؛ و مجازات کارفرمایان و مدیرانی که نسبت به کارگران بدرفتاری و بیحرمتی و از آنها سوءاستفاده میکنند.
در این کنفرانس از گفتگو درباره موضوع حساس تشویق یا عدم تشویق اعتصابات در زمانی که جنگ در اروپا ادامه داشت، خودداری شد. در حالی که اعضای عادی اتحادیهها زیر فشار شدید تورم بیش از پیش خواهان اقدامهای ستیزهجویانه بودند، رهبران که از لحاظ ایدئولوژیکی به اتحاد شوروی تعهد داشتند، نمیخواستند با چنین کارهایی عملیات جنگی را دچار مشکل کنند. بنابراین، شورا برای حل این اختلاف به توافقی ضمنی رسید. بدین ترتیب، قرار شد در آن بخشهای اقتصاد که با عملیات جنگی ارتباط تنگاتنگی داشت اعتصاب تشویق نشود ولی در بخشهای خدماتی و صنایع سبک مصرفی تشویق شود. شورا، در راستای اجرای این سیاست، در سال 1322، اعتصابات کارگران نساجی اصفهان، تهران، تبریز و بهشهر؛ رفتگران شهرداری تهران و بوشهر؛ کارگران مخابرات شیراز؛ کارگران کارخانههای چای پاککنی و توتون لاهیجان و تهران؛ دباغان و کبریتسازان تبریز؛ و کارکنان دفتری وابسته به وزارت دادگستری در تهران را سازماندهی کرد. البته شورا در صنایع حیاتی نفت و همچنین سیستم حمل و نقل راهآهن مداخله نکرد و حتی اعتصابات غیرمجاز و خودسرانه سال 1322 در تأسیسات شرکت نفت ایران و انگلیس در کرمانشاه، معادن ذغالسنگ شمشک، کارخانه سیمان تهران و کارخانه دولتی مهماتسازی نزدیک تهران را به عنوان «کارشکنی فاشیستی» محکوم کرد.
البته با تغییر روند جنگ در جبهه شرقی، این بیمیلی بهتدریج در اوایل سال 1323 ازبین رفت. بنابراین، شورا با درپیشگرفتن سیاست تهاجمی، شاخههای جدیدی بهوجود آورد، شاخههای موجود را گسترش داد، رقبای کوچکتر را از میدان بهدرکرد و با سه گروه دیگر در آذربایجان، تهران و کرمانشاه همدست شد و در روز کارگر سال 1323، تشکیل شورای متحدهی کارگران و زحمتکشان ایران را اعلام کرد.
به دلایل زیر طی سی ماه بعدی، شورای متحده شرایط بسیار مطلوبی برای سازماندهی کارگران پیدا کرد:
- رهبران حزب توده با کنار گذاشتن محدودیتها و ممنوعیتهای دوران جنگ، بار دیگر اتحادیهها را به اعتصاب و دیگر اقدامات رادیکال تشویق کردند. البته در مورد صنعت نفت این ممنوعیت تا زمان تسلیم ژاپن در مرداد 1324 ادامه داشت.
- درحالی که میزان هزینه زندگی از رقم 472 ریال در سال 1321 به 1030 در سال 1324 رسیده بود، مزدبگیران برای بالا بردن دستمزدهایشان، راهحل مؤثر دیگری جز پیوستن به اتحادیهها و اعتصابات نداشتند.
- متفقین همچنان شمار بیشتری از کارگران ایرانی را بهکار میگرفتند. بنابراین، شگفتآور نبود که این عمل به کمبود نیروی کار و در نتیجه تقویت موقعیت مذاکرات کارگری بیانجامد.
- شورای متحده رقیب توانایی نداشت. رقیب اصلی آن، اتحادیه کارگران (موسوم به «هیأت مرکزی») بود که در سال 1321 توسط یوسف افتخاری (که در جریان اعتصاب 1308 نفت جنوب نقش رهبری داشت) تشکیل شد. افتخاری گرچه یک سازمانده صادق بود، نتوانست کارگران بیشتری را جذب کند. سرانجام نخستین طرفدارانش به حزب توده پیوستند و بیش از پیش به سیدضیاء که به تشویق اقدامات مبارزهجویانه کارگران علاقهای نداشت، تکیه کرد.
- شورای متحده کمکهای باارزشی از حزب توده دریافت کرد. سازمانهای حزب، برای کارگران اعتصابی کمکهای مالی گردآوری میکردند. روشنفکران حزب، اقدامات زیر را انجام میدادند: برپایی کلاسهای سوادآموزی، انتشار مجلهی ظفر برای شورای متحده و آگاه ساختن عموم از شکایات کارگران از طریق روزنامههای چپی. حقوقدانان حزب، برای دفاع از اتحادیه، انجمن خدمات حقوقی تشکیل دادند. افزون بر این، قضات، مهندسان و افسران پلیس طرفدار حزب توده، در موقع لزوم از نفوذ خود به سود اعتصابیون و سازماندهندگان نیروی کارگری استفاده میکردند.
شورای متحده با بهرهگیری کامل از این امتیازات، وارد عمل شده، در سال 1322 بیش از چهل اعتصاب بزرگ را رهبری نمود، اتحادیههای کوچک در اصفهان، فارس و کرمان را جذب کرد و بنابراین اعضایش را از 100،000 نفر به تقریبا 200،000 نفر رساند. در سال 1323 نیز بیش از 20 اعتصاب را ساماندهی کرد. همچنین در سال 1324 چهل اعتصاب بزرگ دیگر را سازماندهی کرد و با ایجاد شاخههای جدید، میتوانست مباهات کند که 33 اتحادیهی وابسته و در کل بیش از 275،000 عضو دارد.
البته اوج پیروزیهای شورای متحده، در سال بعد بود. این شورا، در اواسط سال 1325، مدعی شد که 186 اتحادیه و در کل 335،000 عضو دارد؛ 90،000 در خوزستان، 50،000 در آذربایجان، 50،000 در تهران، 45،000 در گیلان و مازندران، 40،000 عضو در اصفهان، 25،000 عضو در فارس، 20،000 در خراسان، و 15،000 در کرمان. این شورا با تشکیل اتحادیههایی برای حدود 75 درصد از نیروی کار صنعتی، تقریبا در همه 346 کارخانه جدید کشور شعبههایی داشت و از سوی فدراسیون جهانی اتحادیههای کارگری «تنها سازمان کارگری حقیقی در ایران» شناخته شد (ادارهی بینالمللی کار که نمیخواست مخالفت دولت ایران را برانگیزد، از شناسایی شورای متحده به عنوان «تنها جنبش واقعی کارگری» خودداری کرد و از این جنبش با نام «تنها سازمان گسترده ملی» نام برد). افزون بر این، اعضای 186 اتحادیهی وابسته به آن از مشاغل و حرفههای متفاوتی بودند: کارگران از جمله اتحادیههای کارگران نفت، کارگران نساجی، راهآهن و دخانیات؛ کارگران ماهر مشاغل جدیدتر به ویژه اتحادیههای کارگران چاپ، تعمیرکاران خودرو و رانندگان کامیون؛ پیشهوران سنتی ماهر از جمله اتحادیه بافندگان فرش، مزدبگیران نسبتا غیرماهر –مانند اتحادیههای کارگران ساختمانی، رفتگران شهردار و نقاشان ساختمان؛ کارگران بخش خدمات بهویژه اتحادیه پیشخدمتهای رستورانها، کارگران خشکشوییها و کارکنان سینماها؛ انجمنهای حرفها و سازمانهای کارگران یقه سپید مانند سندیکای مهندسان و تکنسینها، انجمن حقوقدانان و اتحادیه آموزگاران و کارکنان آموزشی؛ مزدبگیران شاغل در بازار بهویژه اتحادیه خیاطان، نجاران و کفاشان؛ و حتی برخی مغازهداران بهویژه صنف داروگران، قنادان و روزنامهفروشان.
شورای متحده، همچنین در سه ماه آخر سال 1325، بیش از 160 اعتصاب برای دستمزدهای بالاتر را با موفقیت رهبری کرد.
- حبیب لاجوردی (1377: 61-51): اتحادیهی کارگران ایران، معروف به «شورای مرکزی»، در پاییز 1320 تشکیل شد و در زمستان همان سال تجدید سازمان یافت. تعجبآور نبود که تمام هیأت مؤسس آن اعضای حزب توده، و اکثر آنان کمونیست بودند. با آنکه از نخستین تلاش برای تأسیس شورای مرکزی در سال 1320 اطلاعات چندانی به جای نمانده است، دلیل انحلال آن را در همان سال میدانیم: در اذهان، این شورا وابسته به حزب توده محسوب میشد. تلاشهای شورای مرکزی از سال 1320 تا 1323 نتوانست منتقدان را متقاعد کند که این سازمان از حزب توده مستقل است.
روز جمعه 7 مرداد 1322، در نخستین کنفرانس ایالتی اتحادیه کارگران تهران، که عضو «شورای مرکزی» بود، توجیه نظری جدایی شورای مرکزی از حزب توده مطرح شد. به گفتهی انور خامهای که یکی از بنیانگذاران اتحادیهی مذبور بود، قرار شد شورای مرکزی تجدید سازمان یافته، از تمامی احزاب سیاسی مستقل باشد، چرا که اتحادیههای کارگری و احزاب با اصول ایدئولوژیک و سازمانی متفاوتی اداره میشوند. بهرغم اینکه شورای مرکزی قصد داشت از نظر سیاسی نامتجانس باشد، نشانی که حاکی از پیوستن اعضای حزب دیگری جز حزب توده به این اتحادیهی کارگری باشد در دست نیست.
خواه مواد اساسنامه شورای مرکزی مؤثر بوده است خواه نه، در اینکه این مواد به نحو چشمگیری آزادیخواهانه بود، تردیدی نمیتوان داشت. هر کارگری که از شانزده سال بیشتر داشت، قطع نظر از رنگ پوست، زبان مادری، جنسیت، یا مذهب -مادام که حاضر بود زیر درفش و رهبری شورای مرکزی برای احقاق حقوق خود نبرد کند واجد شرایط عضویت در این اتحادیه بود. حتی تابعیت ایران هم برای عضویت ضروری نبود.
حق عضویت برابر یک درصد دستمزد ماهانهی اعضایی که هزار ریال و یا کمتر، دو درصد برای اعضایی که دوهزار ریال و یا کمتر، و سه درصد برای اعضایی که بیش از دو هزار ریال دریافت میکردند، تعیین شده بود. مقرر شده بود که اتحادیهی محلی نیمی از این مبلغ را نگهدارد و نیم دیگر را به شورای مرکزی مسترد کند. در مرداد 1322، شورای مرکزی ادعا کرده که ده هزار عضو دارد. ده هزار کارگر دیگر هوادار اتحادیهی کاگران محسوب میشدند و سیزده تا هفده هزار کارگر هم عضو اتحادیهی کارگری تحت رهبری تقی فداکار در اصفهان بودند.
حفظ استقلال شورای مرکزی از حزب توده همواره امری دشوار بود. اگرچه شورای مرکزی در سال 1320 به خاطر اینکه آشکارا آفریدهی حزب توده بود منحل شد، تجدید سازمانش این واقعیت را تغییر نداد. نه تنها تمام بنیانگذاران شورای مرکزی عضو حزب توده بودند، بلکه سه چهارم آنان از روشنفکران بودند نه از کارگران. در اینجا اوضاع با فرایافتی که لنین از کنترل حزب بر اتحادیههای کارگری داشت تطبیق میکرد. به گفتهی هموند (T.T.Hammond) لنین معتقد بود که اتحادیههای کارگری میتوانند به طور اسمی غیرسیاسی باشد، ولی «هرجا که امکان داشته باشد باید مخفیانه زیر سلطه و دستکاری مدبرانهی حزب و نخبگان انقلابیهای حرفهای قرار گیرد.» اعضای اتحادیههای کارگری را ترغیب میکردند که از رهنمودهای شورای مرکزی پیروی کنند، تا، به قول انور خامهای، چنان نیرومند و گسترده و متشکل گردد که اعضای آن در سراسر کشور «روش عملی واحد و طرز تفکر واحدی داشته باشند و در مبارزه یک راه واحدی را بپیمایند.» از آنجا که شورای مرکزی، یعنی رهبر بلامنازع کارگران، خود دنبالهروی حزب توده بود و در نهایت این حزب نفوذ قابل ملاحظهای در جنبش کارگری متشکل ایران اعمال میکرد.
نفوذ قاطع افراد غیرکارگر در یک سازمان کارگری از انتقاد مخالفان حزب توده مصون نماند. رهبری شورای مرکزی در توجیه ترکیب خود چنین استدلال میکرد که روشنفکران حزب طبیعیترین متحد کارگرانند، چراکه هر دو گروه برای گذران زندگی کار میکنند و مورد استثمار کارفرمایان واقع میشوند. بهعلاوه، روشنفکران کارگران را بیدار کرده و آنان را از حقوقشان آگاه میسازند و بدینسان خدمتی اساسی انجام میدهند. مقرر شده بود آن عده از اعضای حزب توده که از طبقهی کارگر نبودند به عنوان «مشاور» در جلسات شورای مرکزی شرکت کنند. بنیانگذاران شورای مرکزی، وقتی دربارهی موضوعات کلی برای اتحادیه سخنرانی میکردند، ایدئولوژی مارکسیستی خود را آشکارا مطرح مینمودند.
شورای مرکزی هیچگاه کنگرهی سراسری خود را تشکیل نداد. معدودی از اعضای کمیتهی ایالتی تهران که نود و پنج نمایندهی حداکثر ده هزار کارگر در تهران آنان را در مرداد 1322 انتخاب کرده بودند، اتحادیهی کارگری سراسر کشور را تا سال 1327 که شورا غیرقانونی شد اداره میکردند.
یک یا چند حوزهی کارگری -از کارخانهای، صنفی، یا منطقهای- یک اتحادیهی کارگری محلی تشکیل میداد که هر یک هیأت اجرائیهای که کمتر از سه و یا بیشتر از پنج عضو نداشت انتخاب میکرد تا کارهای اصلی آن را انجام دهد. از میان اعضای این هیأت اجرائیه یک نفر به سمت خزانهدار انتخاب میشد. سالی یک بار کنفرانس ایالتی با شرکت نمایندگانی که هر یک نماینده ده عضو اتحادیهی محلی بود تشکیل میگردید. سپس کنفرانس ایالتی کمیتهای را انتخاب میکرد که در کنگرهی سراسری که هر سه سال یکبار تشکیل میشد شرکت کند. این کنگره که عالیترین ارگان سازمان کارگری سراسر کشور بود، چهل و پنج عضو شورای مرکزی را انتخاب میکرد که تصمیمات کنگره را اجرا میکردند و از میان اعضای خود هیأت اجرائیهای مرکب از پنج عضو برمیگزیدند که سه نفر آنان را به ترتیب به سمت رئیس و دبیر و خزانهدار منصوب میکردند.
اتحادیههای محلی شورای مرکزی در استانهای شمالی ایران -آذربایجان، گیلان، مازندران، خراسان- در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی که از سال 1320 تا 1325 در اشغال نیروهای آن دولت قرار داشت، متمرکز شده بود؛ و در شهرهای صنعتی قزوین، قم، تهران و نیز اتحادیههای محلی تأسیس گردیده بود. جالب توجه است که تا اواخر سال 1324 هیچ تلاش علنی در جهت سازمان دادن شصت هزار کارگر متمرکز در شهرهای نفتی خوزستان بهعمل نیامده بود. طبق گفتهی دکتر فریدون کشاورز که یکی از رهبران حزب توده بود، شورای مرکزی نتوانسته بود نیرویی در جنوب کسب کند، چراکه انگلیسها که بر آن منطقه تسلط داشتند با مرتجعین و زمینداران بزرگ علیه اتحادیههای کارگری متحد شده بودند.
- تشکیل اتحادیهی کارگری در تبریز در مهر 1321 با محوریت خلیل انقلاب و سرنوشت آن: اوایل مهر 1321، اعلانی در سراسر تبریز به دیوارها نصب شد که اعلام میکرد خلیل انقلاب (دادستان کل تبریز) مجاز است اتحادیههای کارگری وابسته به هیأت مرکزی (تشکلی که یوسف افتخاری راه انداخته بود ضد حزب توده بود) را تشکیل دهد. رونوشت نامهی استاندار آذربایجان نیز ضمیمهی اعلان بود که تشکیل اتحادیه را، به شرط اینکه «در امور سیاسی مداخله نکند»، مجاز میشمرد.
پشتیبانی استاندار از تأسیس اتحادیهی کارگری، با آنکه قرار بود از مداخله در «امور سیاسی» خودداری کند، رویداد بینظیری محسوب میشد، که بهطرز خیرهکنندهای با خصومت مداوم دولتهای ایران با اتحادیههای کارگری در تضاد بود.
در سال 1320، علیاصغر سرتیپزاده که یکی از بازماندگان انقلاب مشروطیت بود، به سمت نخستین رهبر حزب توده در تبریز برگزیده شد. به گفتهی کنسول انگلیس، فهیمی استاندار آذربایجان کوشید تا با پشتیبانی از خلیل انقلاب ابتکار را از دست حزب توده بگیرد، ولی نقشهاش نتایج نامطلوبی بهبار آورد. بهرغم اینکه حزب توده و شورای مرکزی اعتصاب را ممنوع کرده بودند، بالا رفتن قیمتها و تحریکات خلیل انقلاب شماری اختلافات کارگری بهبار آورد.
تورم فوقالعادهای که تبریز را در سالهای جنگ فراگرفت و یکی از سرچشمههای این اختلافات محسوب میشد از میانگین تورم در سراسر کشور نیز بالاتر بود.
خلیل انقلاب، بیاعتنا به ملاحظات سیاسی، از عواقب تورم برای کارگران ابراز نگرانی نمود و بهرغم مقام رسمی خود، یعنی دادستانی کل تبریز، در پاییز سال 1321، بیشتر وقت خود را صرف دیدار از کارخانههای محلی کرد -بهویژه از کارخانههای نساجی که پالتو میدوخت و کارخانهی چرمدوزی که برای نیروهای شووری چکمه میساخت.
یکی از نخستین اختلافات کارگری در تبریز در آبان 1321 رخ داد. ابوالقاسم جوان یکی از تولیدکنندگان مهم قالی در واکنش به درخواستهای افزایش دستمزد و تهدید به اعتصاب در صورت نپذیرفتن آن، وسایلی فراهم آورد که خلیل انقلاب را بهشدت مضروب و بیست و چهار ساعت در کلانتری بازداشت کردند. دادستان کل تبریز، پس از رهایی از بازداشت در 29 آبان 1321، سلسله اعتصاباتی را سازمان داد که به 25 تا 35 درصد افزایش دستمزد در کارخانههای بزرگتر انجامید. این افزایش دستمزدها دستمزد روزانهی کارگر عادی را به 11 ریال و کارگر ماهر و کارگر فنی آموزشیافته را به ترتیب به 20 و 33 ریال رساند.
فهیمی استاندار آذربایجان پس از تأمل بیشتر دربارهی اجازهای که برای سازمان دادن کارگران به خلیل انقلاب داده بود، از تهران درخواست کرد که انقلاب را از تبریز دور کنند. هنگامی که احمد قوام، نخستوزیر، در 6 آذر 1321 دستور فراخوان خلیل انقلاب را صادر کرد، رهبر اتحادیهی کارگری در هر کارخانهای نمایندهای از خود گماشت تا در غیاب وی به فعالیتهای اتحادیه ادامه دهد. سرانجام، پس از آنکه خلیل انقلاب بهدفعات بیشمار خروج از تبریز را به تأخیر انداخت، صبر و تحمل دولت بهسر آمد و خلیل انقلاب دستگیر و بهزور از شهر بیرون برده شد.
اکنون که کارخانههای تبریز با جنبش تشکیل اتحادیهی کارگری آشنا شده بود، حزب توده چارهای نداشت جز آنکه بکوشد تا جنبش مزبور را زیر کنترل خود گیرد. برای انجام این امر و متحد ساختن حزب تودهی تبریز که از آغاز دچار آشفتگی بود، کمیسیون سه نفرهای که علیامیرخیزی و اردشیر آوانسیان، اعضای کمیتهی مرکزی حزب توده، در آن عضویت داشتند رهسپار تبریز گردید.
حزب تودهی تبریز، محمدعلی هلالناصری، یکی از رهبران محلی حزب توده را، مأمور کرد که کارگران را از اتحادیهی خلیل انقلاب به آن حزب جلب کند. در 11 آذر 1321، یکی از سازمانهای کارگری حزب توده که خود را «شورای ایالتی اتحادیهی کارگران آذربایجان» مینامید با انتشار بیانیهای هر گونه رابطهای با اتحادیهی کارگری «قلابی» خلیل انقلاب (هیأت مرکزی) را تکذیب کرده خود را وابسته به شورای مرکزی حزب توده معرفی نمود. بیانیهی مزبور بهروشنی آشکار کرد که انگیزهی اصلی شورای مرکزی از کنترل جنبش خلیل انقلاب، جلوگیری از اعتصاب است.
اتحادیهی کارگری تازهی حزب توده یا شورای ایالتی تا دو ماه پس از انتشار بیانیهی خود چندان کاری انجام نداد، تا حدی به این دلیل که دفاتر و اندوختهی هیأت مرکزی در توقیف شهربانی بود. با اینهمه، در اواسط بهمن 1321، سرلشکر حسن مقدم، فرماندار نظامی پیشین تهران که اکنون استاندار تازهی تبریز بود، موافقت کرد که اندوختهی هیأت مرکزی را در اختیار هلالناصری، رهبر شورای ایالتی بگذارد. این کار البته در بیان مقدم بیشتر از آنرو بود که «امیرخیزی رهبری را بهدست خود نگیرد».
بهرغم موانعی که رهبران حزب توده بهسبب جنگ و رانده شدن خلیل انقلاب از شهر بر سر راه اعتصاب ایجاد کرده بودند، خراب شدن اوضاع اقتصادی کارگران منجر به شماری از اعتصابات خودانگیخته گردید (اعتصاب بهمن 1321 حدود 450 کارگر کارخانهی چرمدوزی خسروی).
با توجه به سیاست انعطافناپذیر کمیتهی مرکزی در مخالفت با اعتصاب، شعبهی محلی حزب توده و رهبران اتحادیه چارهای نداشتند جز اینکه فعالیتهای خود را به سخنرانیهای ضدفاشیزم محدود کنند.
در این شرایط که شکاف فزایندهای میان کارگران با رهبری حزب توده ایجاد شده بود، بازگشت خلیل انقلاب به تبریز در شهریور 1322 با استقبال پرشور کارگران مواجه گردید و سبب هراس بیاندازهی حزب توده و کارفرمایان گردید. خلیل انقلاب در بازگشت به تبریز کوشش نمود اتحادیهی کارگری پیشین را احیا کند و سخنرانیهایی ایراد داشت که مطابق معمول مخالفان او را شرمنده کرد. با شروع به کار مجدد او بار دیگر دستگیر و از شهر بیرونش کردند.
در حالی که اعتصابات در کارخانهی کبریتسازی ایران و کارخانهی نساجی پشمینه جریان داشت، یوسف افتخاری، رئیس «هیأت مرکزی اتحادیههای کارگری ایران» (که جریانی مخالف «شورای متحدهی کارگران» {متعلق به حزب توده} بود) وارد تبریز شد تا کار خلیل انقلاب را ادامه دهد. اما با افتخاری هم مانند انقلاب رفتار شد. فردای آن روز، یعنی 7 مهر 1322 نزدیک به دو هزار کارگر کارخانه در برابر شهربانی گردآمدند و آزادی افتخاری را خواستار شدند. درگیریهای میان کارگران و مأموران شهربانی به شلیک تیر و مجروح شدن دو کارگر منجر شد.
با اخراج افتخاری از تبریز، کارگران ناچار از تسلیم شدند و تا تابستان سال 1323 در مؤسسات صنعتی آرامش برقرار بود، تا اینکه در آن هنگام سازماندهندگان حزب توده موج بیسابقهای از مبارزهطلبی کارگری را برانگیختند.
11 اردیبهشت 1323 (اول ماه مه، روز جهانی کارگر) شورای مرکزی به رهبری حزب توده، و گروهی از هیأت مرکزی به رهبری خلیل انقلاب و عتیقهچی، موافقت کردند که اتحادیهی کارگری واحدی را به نام شورای متحدهی مرکزی تشکیل دهند. طی یک هفته پس از اتحاد روز اول ماه مه در تهران، خلیل انقلاب وارد تبریز شد و در 17 اردیبهشت ریاست گردهمآیی مشترک نزدیک به 120 عضو حزب توده و اعضای اتحادیهی خود را برعهده گرفت. در این گردهمآیی موافقت بهعمل آمد که دو سازمان را در شورای ایالتی اتحادیههای کارگران آذربایجان ادغام کرده، بدین وسیله به اختلاف «بیمورد میان گروههای کارگری پایان دهند.»
چند روز پس از گردهمآیی 17 اردیبهشت به دعوت خلیل انقلاب، شورای متحدهی مرکزی توسط تلگرامی که از تهران به ادارهی پیشه و هنر و بازرگانی تبریز فرستاد اعلام کرد که خلیل انقلاب از شورای متحدهی مرکزی اخراج شده است و حق ندارد که از جانب آن کاری انجام دهد. به دنبال این موضوع استاندار بیدرنگ حکم بازداشت او را صادر کرد. این موضوع با میانجیگری سرکنسول شوروی منجر به بازداشت او نشد. اما اثر این میانجیگری چندان به طولی نیانجامید و حکم بازداشت وی مجددا صادر گردید. به این ترتیب در جریان مراجعهی مأموران شهربانی به اتحادیهی وی برای بستن آن و بازداشتش، احمد برازنده (معاون خلیل انقلاب) به ضرب گلوله کشته میشود و شماری دیگر از کارگران نیز به همین ترتیب کشته و زخمی میشوند (همان: 181-172).
- تشکیل «اتحادیهی کارگران اصفهان» به رهبری تقی فداکار در آذر 1321: پس از آنکه صاحبان کارخانههای نساجی در شهریور 1321 موقتا با خواستههای کارگران خود تسلیم شدند، کارگران برای برگزاری جشن پیروزی خود تظاهرات گستردهای در 28 مرداد 1321 در «باغ بِه» در کرانهی زایندهرود برگزار کردند. در این تظاهرات عدهای به پشتیبانی از اعتصاب سخنرانی کردند که یکی از آنان تقی فداکار بود که در اصفهان به وکالت اشتغال داشت. پس از این، فداکار با نمایندگان کارگران 9 کارخانه نساجی دیدار کرد. ماحصل این دیدار اعلامیهای بود که در 18 آذر 1321 منتشر شد و تشکیل اتحادیه را اعلام میداشت (همان: 269 و 271).
لاجوردی در خصوص نحوهی اعلام موجودیت اتحادیه معتقد است که «اتحادیهی کارگران اصفهان با تأکید بر حفظ نظم اجتماعی و همسازی با قوانین کشور خود را صادقانه در اردوگاه اصلاحطلبان قرار داد … با وجود اینکه شماری از رهبران اتحادیهی کارگران اصفهان اعضای جناح تندروی حزب توده بودند» (همان: 271).
اتحادیهی کارگران اصفهان از پایین به بالا رشد کرد. هر کارخانهای یک نماینده و یک معاون نماینده برمیگزید. اتحادیهی کارگران اصفهان را شورای هفت نفرهای مرکب از نمایندگان هفت کارخانه از 9 کارخانهی بزرگ شهر اداره میکرد. ادارهی امور داخلی هر کارخانه را هیأت مدیرهی همان کارخانه برعهده داشت که نیمی از اعضای آن کارگران تولیدی و باقی نمایندهی کارکنان دفتری بودند.
حزب توده از آغاز با اتحادیهی کارگران اصفهان همکاری کرده بود. به گفتهی شمس صدری که ابتدا با فداکار همکاری میکرد ولی بعد اتحادیهای را که از پشتیبانی کارفرمایان برخوردار بود رهبری میکرد، اعتصابات سال 1321 به تحریک علی شمیده یکی از بنیانگذاران حزب توده در اصفهان صورت گرفته بود. شمیده مهاجری از آذربایجان شوروی بود که در سال 1310 به خاطر عضویت در «حزب کمونیست ایران» در بندر انزلی دستگیر و به اصفهان تبعید شده بود. درحالی که شمیده از بهکارگرفتن اعتصاب بهمثابه سلاحی برای واداشتن کارفرمایان به تسلیم سخت جانبداری میکرد، فداکار چندان تندروی نمینمود. با آنکه فداکار اهل اصفهان و سخنوری عالی بود، شمیده در برابر رهبری او در اتحادیه قد علم کرد. برای رفع این اختلاف، هر دو نفر با کمیتهی مرکزی حزب توده در تهران ملاقات کردند. با آنکه اکثریت اعضای کمیتهی مرکزی شمیده را ترجیح میدادند، نفوذ سلیمان محسن (اسکندری) که خود نیز اصلاحطلب دیگری بود، کمیتهی مرکزی را واداشت که موقعیت فداکار را در مقام رهبر اتحادیهی کارگران اصفهان تأیید کند (همان: 272).
- تشکیل اتحادیهی کارگری در معدن شمشک و ایجاد اتحادیه در دیگر معادن و سرنوشت آن در 1320 به بعد: این معدن در کنار معادن گاجره، الیکا، لایون در 1313 حوالی تهران راهاندازی شد. محبوب عظیمی کارگر این معدن که از اوایل شروع به کار آن به عنوان کارگر مکانیک مشغول به کار شده بود، در جریان آشناییاش با مبارزات کارگران در تهران و شکلگیری تشکلهای کارگری در فضای باز سیاسی پس از شهریور 1320 برانگیخته شد تا در میان همکاران کارگرش در معدن شمشک نیز اقدامات مشابهی را صورت دهد. طی یک دوره زمینهسازی گفتمانی، کارگران معدن آماده برگزاری انتخابات هیات مدیره اتحادیه کارگران معدن شمشک شدند. مجمع عمومی در یک بعد از ظهر روز جمعه برگزار شد و این کارگران به عنوان اولین هیأت مدیره با شعار تغییر در وضعیت زندگی کارگران معدن و دستمزدی مناسب توانستند رأی و اطمینان بدنه را در انتخاب خود داشته باشند:
محبوب عظیمی کارگر مکانیک (دبیر اتحادیه)، اسماعیل آرش کارمند اداری (مسئول فرهنگی)، علی جعفری مرندی کارگر آهنگر (مسئول مالی و صندوقدار)، عظیمی خوانساری (مسئول آموزش و رابط بین اتحادیه کارگران معدن شمشک و اتحادیههای کارگری تهران)، و ابوالفضل محمد، استاد رزاق، عبدالحسین دانایی و آقا دایی.
تشکیل اتحادیه کارگران معدن شمشک به سرعت باعث تشکیل اتحادیههای کارگری در معادن گاجره، لایون والیکا شد. اما فعالیت اتحادیه در شمشک که با برنامههای آموزشی و تفریحی همراه بود، نه تنها در معدن شمشک بلکه اتحادیههای کارگری معادن و مردم منطقه را تحت تأثیر قرارداد. تشکیل اتحادیه و فعالیتهای فرهنگی و هنری موجب تغییرات اساسی در زندگی و فعالیت کارگران معدن شمشک شد (از جملهی فعالیتهای فرهنگی تأثیرگذار این اتحادیه نه فقط برای کارگران معدن شمشک، بلکه برای کل منطقه اجراهای به یاد ماندنیِ گروه تئاتر آن به سرپرستی علی محبعلی از کارمندان حسابداری معدن بود). رسیدگی به خانههای کارگری، ساختن باشگاه برای کارگران در معدن شمشک، از جملهی این تغییرات بود. ساخته شدن باشگاه معدن شمشک برگزاری سخنرانیها، گردهماییهای جلسات عمومی معدن و رسیدگی به شکایات کارگران را آسانتر کرده بود (گیلانینژاد، تاریخچه اتحادیه کارگران معدن شمشک).
در آذر 1324 با توطئهی مهندس انشائیان، رئیس جدید شرکت به همراه حزب فاشیستی ضدکارگری اراده ملت سید ضیا، درگیری برنامهریزی شدهای با کارگران معترض اتحادیه به کارشکنیهای انشائیان صورت میگیرد که با کشته شدن یکی از مزدوران حزب سید ضیا منجر به دستگیری 29 نفر از اعضای اتحادیه میشود. با پیگیریهای شورای متحده مرکزی اتحادیههای کارگری و ضمانت دکتر یزدی (از حزب توده) به جز روحالله توفان و محبوب عظیمی 27 تن از اعضای دستگیر شده اتحادیه کارگران معدن شمشک آزاد میشوند. محبوب عظیمی و روحالله توفان هم پس از شش ماه در اوایل مرداد 1325 از زندان آزاد میشوند. همگی این افراد پس از دریافت حقوق خود از معدن شمشک اخراج گردیدند. اخراج این افراد و تعطیلی معدن، اتحادیه معدن شمشک را نابود ساخت و ضربه مهلکی به اعضا و کارگران معدن زد. محبوب عظیمی با فعالیت پیگیر خود تا زمان دستگیریاش در سال 1333، به دبیری شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان استان تهران رسید و از حقوق کارگری و دستاوردهای کارگریاش دفاع کرد. نقش رهبری او در اعتصابات سندیکای کارگران کفاش و تحمیل آزادی کارگران کفاش به دولت کودتا و حکومت نظامی و سازماندهی اعتراضات موضعی توسط کارگران در خیابانهای استانبول، لالهزار، بهارستان و ساماندهی رسیدگی به خانوادههای زندانیان سیاسی و کارگری از شاهکارهای او و اعضای شورای متحده است (نک: گیلانینژاد، «تاریخچه اتحادیه کارگران معدن شمشک»).
- تشکیل جریان موسوم به «هیأت مرکزی اتحادیههای کارگری ایران» در سال 1321 با محوریت یوسف افتخاری: «هیأت مرکزی» خود را سازمانی معرفی میکرد که از نظر سیاسی بیطرف است و تنها برای رفاه کارگران تلاش میکند –سیاستی که روزنامههای مخالف حزب توده، از قبیل «رعد امروز» (متعلق به سیدضیا) آن را میپسندیدند. هیأت مرکزی فعالیتهای خود را، مانند شورای مرکزی، در استانهای مازندران و آذربایجان که در اشغال نیروهای شوروی قرار داشت متمرکز کرده بود، و روزنامهی «گیتی» را مدتی به عنوان ارگان رسمی خود انتشار میداد. در جریان موافقت اکثریت اعضای این تشکل با ادغام در «شورای متحدهی کارگران ایران» (8 اردیبهشت 1323) و مخالفت یوسف افتخاری با این ادغام، او دو عضو شاخص دیگر مرکزیت «هیأت مرکزی» (خلیل انقلاب {مسئول تبلیغات «هیأت مرکزی»} و عزتالله عتیقهچی {دبیر «هیأت مرکزی»}) را به سرقت اثاث و اسناد و مُهر اتحادیه متهم کرد. افتخاری، انقلاب و عیتقهچی را یه همراه هفتاد تن دیگر از اعضای تشکل مطبوعاش را بهسبب برهم زدن تظاهرات روز اول ماه مه 1323 اتحادیهی کارگری خود که در روستای اسدآباد واقع در شمال تهران رخ داده بود، نکوهش کرد. افتخاری همچنین اعلام کرد که انقلاب و عتیقهچی و باند وی را پیش از ادغام مذکور از مجموعه اخراج کرده بود (لاجوردی، 1369: 81).
- اعتصاب بهمن 1321 کارگران دخانیات: یک سال پس از اعتراض کارگران دخانیات به نابرابریشان با کارمندان دولت، به سبب آنکه پاسخ مناسبی برای خواستههای خود دریافت نکرده بودند، دست به اعتصاب زدند. ولی اینبار دولت واکنش نشان داد و شصت کارگر را، از قرار معلوم به دست احمد قوام که پس از علی سهیلی به نخستوزیری رسیده بود، از کارخانهی دخانیات اخراج کرد (همان: 66).
- اعتصابات دی ماه 1321 اتحادیههای کارگری اصفهان و توافقنامه بهمن 1321 با کارخانهداران: در دی ماه 1321، یک ماه پس از تشکیل اتحادیهی کارگران اصفهان به همت تقی فداکار، کارگران کارخانههای گوناگون دست به اعتصاب عمدهی دیگری زدند؛ در رأس خواستههای کارگران اجرای موافقتنامهی 16 شهریور 1321 قرار داشت که پیش از تشکیل اتحادیهی کارگران اصفهان به تصویب نمایندگان آنان و کارفرمایان رسیده بود. کارخانهداران در روابط خود با اتحادیه شیوهی پُشت گوش انداختن را بهکار میبستند. چارلز گولت کنسول انگلستان که تیزبینتر از کارخانهداران بود، به آنان و به مصطفیقلی کمال هدایت، یعنی استاندار تازه اصفهان اعلام خطر کرد که «کارگران نمیتوانند تا ابد زیر ستم باشند». در نتیجهی تشویق گولت و ارزیابی او از وضع مزبور، کمال هدایت، استاندار اصفهان، به رئیس ادارهی پیشه و هنر استان دستور داد کارخانهداران را در جلسهای گرد آورد و از آنان بخواهد تا برای بهبود وضع ناگوار کارگران اقدامی بهعمل آورند. در 25 بهمن 1321، صاحبان کارخانههای نساجی موافقت کردند که به کلیهی دستمزدها 10 درصد بیافزایند. این امتیاز با توجه به تورم سه رقمی و سود «چند درصد» گزارش شدهی کارخانهها بسیار ناچیز بود. اما موافقتنامهی حاصله در 25 بهمن ماه با سرنوشتی مشابه سرنوشت موافقتنامهی امضاشده در شهریور سال پیش روبرو گردید. کارخانهداران که در نهان از حمایت رئیس شهربانی اصفهان و رئیس ادارهی پیشه و هنر استان اطمینان یافته بودند و همچنان به دو موافقتنامهی مزبور وقعی ننهادند و در عوض، از خطر کمونیسم و نیاز به حکومت نظامی برای جلوگیری از آن سخن به میان آوردند (همان: 274-273).
- اعتصاب 22 فروردین 1322 کارگران ساختمانی: یک سال پس از آنکه کارگران ساختمانی از به نتیجه رسیدن اعتصاب اولیهیشان ناامید شدند، بار دیگر دست به اعتصاب زدند و این خواستهها را مطرح کردند:
یک ماه پاداش در نوروز؛ افزایش مکفی دستمزدها برای تأمین نیازهای روزانه؛ تهیهی غذا به قیمت تمام شده؛ بیمه و کاهش کار روزانه از نه ساعت به هشت ساعت؛ پرداخت دستمزد روزهای اعتصاب؛ قول دولت مبنی بر اینکه کارگران اعتصابی را مجازات یا اخراج نکند (همان: 66).
- امضای موافقتنامهی جدید میان کارخانهداران و اتحادیهی کارگران اصفهان در اردیبهشت 1322: پس از ترتیب اثر داده نشدن به توافقنامهی 25 بهمن 1321 برای افزایش 10 درصدی دستمزدها از سوی صاحب کارخانههای نساجی، آنان استاندار را به خاطر گوش دادن به توصیههای گولت «مرد خطرناکی که در اختیار حزب توده است» توصیف کردند و خواهان برکناریاش شدند. از سوی دیگر اما تقی فداکار هم به مذاکره با دولت پرداخت. وی در توجیه مطالبهی اضافهدستمزد از سوی کارگران یادآور شد کارخانهداران که طی سال گذشته قیمت فرآوردههای خود را پنج تا شش برابر افزودهاند، مایل نیستند که حق معاش کارگران خود را بپردازند و در عوض، نیروی مالی خود را در راه توطئه علیه اتحادیهی کارگری و ایجاد اغتشاش بهکار گرفتهاند. علاوه بر این، فداکار کارفرمایان را متهم کرد که وجوهی در اختیار صاحب کارخانهی «نور» گذاشتهاند تا با رشوه دادن به مقامات تهران در اصفهان حکومت نظامی برقرار کنند.
دولت مرکزی در پاسخ به استدلال فداکار به هر دو طرف امتیازاتی اعطا کرد. در اواسط فروردین 1322 کمال هدایت استاندار اصفهان به تهران فراخوانده شد. در همان اوان، وزارت پیشه و هنر، دکتر ابوالقاسم شیخ را که معاون وزیر و متخصص کارگری طراز اول آن وزارتخانه بود به اصفهان اعزام داشت. در 7 اردیبهشت، به کوشش دکتر شیخ و شاهرخ، کفیل استاندار، کارخانهداران و اتحادیهی کارگران اصفهان موافقتنامهی تازهای امضاء کردند. در این موافقتنامه، کارفرمایان قول دادند که:
- روزانه 58/1 کیلو جیرهی نان به مردان کارگر، 340 گرم به زنان کارگر، و به اندازهی نصف جیرهی مردان به کارگران زیر هیجده سال بدهند.
- هرچه زودتر ساختمان بیمارستانی را که کارگران در آنجا به رایگان معالجه شوند به اتمام رسانند.
- سالانه دو دست لباس و دو پیراهن و لباس زیر به کارگران بدهند.
- حداقل دستمزد مردان 15 ریال، زنان 10 ریال و کودکان (زیر 14 سال) را 8 ریال تعیین کنند.
- برای مشاغل دشوار کارخانه 20 درصد اضافه دستمزد بپردازند.
- برای کارگران ناهارخوری درست کنند.
- از استخدام کودکان زیر دوازده سال خودداری ورزند.
- ماهی یک بار از کارگران آزمایش پزشکی بهعمل آورند و آنان که بیمارند به رایگان معالجه شوند.
کارگران هم متعهد شدند که قواعد و مقررات جاری در کارخانهها را رعایت کنند و از مداخله در امور مدیریت خودداری ورزند. علاوه بر این کارگران توافق کردند که «نظامنامهی کارخانجات و مؤسسات صنعتی» مصوب 19 مرداد 1312 را نیز رعایت کنند، که بر حسب آن میتوانستند کارگران را به خاطر کوتاهی در انجام وظیفه جریمه کنند. هیأت حل اختلافی مرکب از فرماندار شهر و نمایندهای از ادارهی دادگستری استان و رئیس ادارهی پیشه و هنر تشکیل شده بود که بررسی اختلافات و حل و فصل آنها را بر عهده داشت. تصمیمات هیأت مزبور نهایی بود، و به این ترتیب از اعتصابات جلوگیری میشد. منصفانه میتوان گفت که اتحادیه در موافقت با شرایط مزبور به میزان امتیازات بهدست آورده امتیازاتی داده بود. نتیجهی این وضع افزایش محبوبیت فداکار در بین کارگران و به تبع آن افزایش عضویت در اتحادیه بود، به نحوی که از 1600 نفر در 1321 به 14500 نفر در فروردین 1322 افزایش یافت. (همان: 277-275).
- یورش کارفرمایان به کارگران و موافقتنامهی 19 تیر 1322: از آنجا که کارخانهداران نتوانستند مقامات محلی را متقاعد کنند تا علیه اتحادیهی کارگران اصفهان دست به خشونت زنند، یکی از آنان پس از مشورت با سایرین درصدد برآمد سپاهی از آنِ خود تشکیل دهد. در اوایل تیر 1322، فضلالله دَهِش صاحب اصلی کارخانهی «نور» که زمیندار عمدهای بود، برای مرعوب کردن اتحادیهی کارگران اصفهان شمار عظیمی از مردان یکی از روستاهای خویش را گرد آورد. این روستاییان را به طرز نامعقولی به عنوان اعضای نهضت ملی که از حزب توده، به خشم آمدهاند به میدان آورد. در زد و خوردی که میان روستاییان و کارگران درگرفت چند نفر مجروح شدند. فداکار و عباسقلی دَهِش پسر فضلالله دهش نیز گلاویز گردیدند.
فداکار تلگرافی اعتراضی به علی سهیلی نخستوزیر فرستاد که کارفرمایان با تبانی مرتجعین، زیر پوشش یک حزب سیاسی ساختگی به نام «نهضت ملی» به آزار کارگران میپردازند. نه تنها دستههای اوباش زیر لوای حزب به کارگران حملهور میشوند، بلکه در داخل کارخانهها نیز کارگران را برای پذیرفتن عضویت حزب مزبور بهستوه میآورند. فداکار اعلام خطر کرد که اگر دولت نتواند اعضای اتحادیهی او را در برابر خشونت و یورشهای پیدرپی حراست کند، اتحادیهی کارگران اصفهان برای حراست از خویش اقدامات ضروری بهعمل خواهد آورد. با این نامه و مداخلهی گولت، کنسول انگلستان، فرجالله بهرامی، استاندار تازهوارد در اواسط تیر ماه دهش و فرزندش و دکتر احمدی، رهبر محلی حزب نهضت ملی را از اصفهان اخراج کرد.
فرجالله بهرامی مانند تمام استانداران پیشین که پس از 1320 به اصفهان آمده بودند، از همدستی با کارخانهداران سرباز زد. وی از این هم فراتر رفت و کوشید تا آنان را به اجرای موافقتنامههای 16 شهریور و 25 بهمن 1321 و 7 اردیبهشت 1322 وا دارد. او پس از ترتیب دادن جلسهای با کارخانهداران در منزل صارم الدوله (اکبر مسعود) که شاهزادهی قاجار و از چهرههای سرشناس اصفهان بود، 6 تن از ایشان را به بندرعباس تبعید کرد (که با رشوه این تبعید از بندرعباس به دماوند تغییر یافت) و به بقیه توصیه کرد که بیدرنگ تمامی دستمزدهای معوقه را به کارگران بپردازند و 30 درصد به دستمزد آنان بیافزایند و نان رایگان در اختیارشان بگذارند.
در پی این جلسه موافقتنامهای در 19 تیر 1322 به امضاء رسید که نشانهی اوج قدرت اتحادیهی کارگران اصفهان و نفوذ فداکار بود (همان: 281-278). فداکار در نتیجهی این سلسله مبارزات موفق میشود تا به عنوان نمایندهی اول اصفهان در جریان انتخابات مجلس چهاردهم (با 30499 رأی) وارد مجلس شود (همان: 284).
با تمامی این احوالات اما به سبب سازشناپذیری کارخانهداران، سرانجام اعضای حزب توده به این نتیجه رسیدند که در ارتباط با اصفهان باید به شکلی مستقیم وارد صحنه شوند. به این ترتیب حزب توده در اوایل فروردین 1322، که نخستین جلسهی کمیتهی ایالتی حزب در اصفهان برگزار گردید، برای بازکردن جای پایی در اصفهان گامهایی برداشت. با آنکه فداکار به عضویت کمیتهی ایالتی حزب پذیرفته شده بود و در بین کارگران محبوبیتی فوقالعاده داشت، مقام عالیتر، یعنی ریاست کمیتهی ایالتی، به محمود بقراطی سپرده شد (همان: 282).
- تشکیل شاخهی شورای متحدهی کارگری در آذربایجان در تابستان 1323 به محوریت حزب توده و سرنوشت آن: با پایان کار خلیل انقلاب و اتحادیهی کارگری وی، از تابستان 1323 فعالیت حزب توده برای تشکلیابی کارگران در تبریز گستردهتر شد. چند روز پس از آخرین اخراج خلیل انقلاب از تبریز، شورای متحدهی مرکزی به ریاست رضا روستا، ابراهیم علیزاده نامی، یکی از رهبران پیشین هیأت مرکزی را که طرفدار شورای متحدهی مرکزی شده بود، به تبریز فرستاد تا شورای ایالتی برخوردار از حمایت حز ب توده و گروه شورشی هیأت مرکزی را که طرفدار افتخاری بود زیر عَلَم حزب توده بیاورد. علیزاده، با آنکه رئیس شهربانی موقتا از فعالیت او جلوگیری کرد، توانست 129 نمایندهی دو اتحادیهی رقیب را در 8 مرداد گردهم آورد و شورای متحدهی ایالتی اتحادیهی کارگران و زحمتکشان را تشکیل دهد.
در پی آن محمد بیریا، شاعر و کمونیست به سمت رئیس شورای متحدهی آذربایجان برگزیده شد. حسین آخوندزاده گنجی یکی از کمونیستهای مهاجر آذربایجان شوروی، و مشهدیمطلب کارگر آذربایجانی، به سمت معاونان رئیس برگزیده شدند. وابستگی اتحادیه به شوروی تا حدی بود که هنگامی که محمد بیریا در شهر رفت و آمد میکرد، دو سرباز ارتش سرخ همواره در معیت وی بودند.
شورای متحدهی آذربایجان، به رهبری بیریا و پشتیبانی شوروی، مبارزات بیسابقهای را آغاز کرد. در 5 مرداد 1323 کارگران کارخانهی کبریتسازی ایران کارخانه را به اشغال خود درآورده و تهدید کردند چنانچه پاداش تولید اضافی آنان -که در آشفتگی مربوط به دستگیری خلیل انقلاب به سبب رکود و توقف تولید، حاصل نشده بود- پرداخت نشود، مدیر کارخانه را خواهند کشت. بهعلاوه، کارگران خواستار پرداخت دستمزد به یکصد کارگری شدند که برای شرکت در تظاهرات سر کار خود نیامده بودند. از آنجایی که استاندار به صاحب کارخانه گفته بود که از شهربانی انتظار کمک نداشته باشد، وی ناگزیر خواستههای کارگران را پذیرفت. در سایر کارخانهها نیز کارگران به همین ترتیب رفتار میکردند. احمد اصفهانی، عضو حزب توده و یکی از مدعیان رهبری شورای متحدهی آذربایجان، کارگران را به کشتن صاحبان کارخانهها «که خون کارگران را میمکند» تشویق میکرد.
در اواسط مرداد 1323 کارگران به خزانهدار کارخانهی نخریسی آذربایجان حملهور شدند و برادر کوچک صاحب کارخانهی کبریتسازی ایران را زندانی کردند. سرکنسول انگلستان تردیدی نداشت که مبارزان با کنسولگری شوروی تماس دارند و از «تشویق و حمایت» شوروی برخوردارند. استاندار که دریافته بود در برابر مداخلهی شوروی کاری از او ساخته نیست، کارفرمایان را تشویق به شکیبایی کرد و از سرکنسول شوروی خواست که جلوی کارگران را بگیرد. از یک طرف رئیس اتاق صنایع تقاضای مشابهی از مقامات شوروی میکرد و از طرف دیگر کارفرمایان طی تلگرامی از ساعد، نخستوزیر، استمداد خواسته و تهدید به تعطیل کارخانههای خود کردند. کارفرمایان شکایت کردند که در مذاکره با کارگران از ترس جان خویش حتی نمیتوانند مشکلات خود را مطرح کنند.
هنگامی که موافقتنامهای تنظیم گردید که بر حسب آن به کارگران شورای متحدهی آذربایجان 45 درصد اضافهدستمزد علاوه بر آنچه در اردیبهشت همان سال دریافت کرده بودند داده شود باجگیری و زورورزی به پایان رسید. خصیصهی مهمتر موافقتنامهی مزبور این بود که به بیریا اجازه میداد تا از هر کارگری ماهانه 10 ریال دریافت کند بیآنکه موظف باشد نشان دهد که وجوه مزبور به چه مصرفی رسیده است. با اینهمه، کارفرمایان در برابر سایر خواستههای شورای متحدهی آذربایجان از جمله استخدام انحصاری اعضای اتحادیه و کسر حق عضویت اتحادیه از دستمزد کارگران و پرداخت آن به اتحادیهی کارگری و جلوگیری از هر گونه مداخلهی اتاق صنایع در حلوفصل اختلافات کارگری ایستادگی کردند. کارفرمایان مرعوب شده بودند ولی هنوز کاملا مغلوب نشده بودند.
در این میان به میانجی تظاهرات به نفع امتیاز نفت شمال از اوایل آبان 1323 با رهبری حزب توده در آذربایجان (که پشتوانهی مردمی هم داشت چراکه نظر به احتیاجات شوروی حین جنگ جهانی دوم، مردم آن ناحیه از مواهب رونق اقتصادی بسیاری برخوردار شدند اما با پایان جنگ اثر این رونق اشتغال در حال پایان بود و لذا مردم میپنداشتند که با اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی، آذربایجان از مصیبت اقتصادی مصون خواهد ماند) و درگیریای که در شهربانی میان مردم و مأموران درگرفت، مقامات شوروی این پیشامد را دستاویزی برای خلع سلاح شهربانی و ارتش محلی ساختند و ادارهی آذربایجان را به شورای متحدهی آذربایجان و حزب توده سپردند. در ادامه مقامات شوروی حتی اعضای هیأت اقتصادی آمریکا را هم از تبریز بیرون کردند.
این وضع به مهاجرت دستهجمعی «اعیان» از تبریز گردید؛ کارفرمایان نگران ایمنی جان خود بودند. از این گذشته، صاحبان کارخانهها، مدتی بود که خود را نزدیک به ورشکستگی اعلام میکردند. میگفتند که تنها با کاهش شدید دستمزد کارگران میتوانند از ورشکستگی کامل اجتناب کنند. اما شورای متحده این استدلال را نمیپذیرفت و معتقد بود که آنان میتوانند از قِبَلِ سودهای سرشار دورهی جنگ جهانی دوم دستمزدهای مورد مطالبه را بپردازند.
در همان هنگام، شورای متحدهی آذربایجان نفوذ خود را گسترش داد و بر شمار اعضای خود افزود. کارگرانی که هرگز متشکل نشده بودند، از قبیل باربران، به اتحادیه کشانده شدند؛ دستمزدها در سطوح بالا تثبیت گردید، استخدام انحصاری اعضای اتحادیهی کارگری بر بازار نیز که سنگر محافظهکاران شهری بود، تحمیل شد. از بهمن 1323 مقرر گردید که تمام باربران عضو اتحادیه باشند و بازرگانانی که آنان را استخدام میکردند موظف بودند که از طریق تنظیم قرارداد با دفتر مرکزی اتحادیه آنان را به خدمت گیرند. همین برنامه در مورد کارگران کارخانهها نیز اجرا میشد. کارفرما حق داشت که هر کسی را یک بار از کار برکنار کند. با اینهمه، جانشین او را دفتر مرکزی اتحادیه تعیین میکرد و کارفرما نمیتوانست بدون رضایت دفتر مرکزی اتحادیه جانشین مزبور را اخراج کند. تا اردیبهشت 1324، اتحادیه مدعی بود که موفق شده است بیش از شش هزار کارگر بیکار را نامنویسی کند.
با نخستوزیر شدن محسن صدر، دولت او چندان به استان آذربایجان بیاعتنایی کرد که تبریز خرداد ماه را بدون فرماندار و آذربایجان شرقی بدون استاندار بهسرآورد. در نتیجه کارگران بیکار که پیش از آن در کارخانهی پشمینه کار میکردند به خیابانها ریخته و «نان و کار» خواستند و شکایت کردند که «مواد معدنی در زیر زمین است درحالی که ما بیکار هستیم».
حزب توده و شورای متحدهی آذربایجان که کار چندانی از دستشان برنمیآمد، تظاهراتی را با شرکت پنج-شش هزار کارگر بیکار در 16 خرداد و 14 تیر سازمان دادند و خواهان برکناری محسن صدر از نخستوزیری شدند.
بیکاری به درجهای رسیده بود که حتی صاحبان مؤسسات بازرگانی کوچک محلی نیز تلگرامهایی به مجلس میفرستادند و وضع دلگداز بیکاران سرگردان در خیابانهای شهر را توصیف میکردند.
از آنجا که هیچ عامل تازهای برای ایجاد تحرک اقتصادی درکار نبود، شورای متحدهی آذربایجان برای جلوگیری از ازدیاد بیکاری روز بهروز بیشتر به زور متوسل گردید. در 27 تیر 1324، شورای متحدهی آذربایجان مأمورانی را بر سر راههای خروجی اصلی تبریز گماشت. تمام کامیونهای خروجی از تبریز متوقف میشد و هیچیک اجازهی حرکت نداشت مگر آنکه رانندهی آن از بیریا اجازه دریافت نماید. این اجازه تنها زمانی اعطا میشد که صاحب کامیون برای بازگشت کامیون به تبریز تعهد بسپارد و رانندهی دومی را از میان رانندگان بیکار شهر استخدام کند.
سیاست شورای متحدهی آذربایجان مبنی بر ممانعت از اخراج کارگران بیکاره ابعاد وسیعتری یافت. دو کارخانه از مهمترین کارخانههای تبریز با آنکه در ماههای گذشته هیچ تولیدی نداشت، همچنان دستمزد و مزایای تمام کارگران خود را پرداخت میکرد. این جریان غیرعادی نتیجهی قدرت اتحادیه بود. با اینهمه، گهگاه که شورای متحده ی آذربایجان با خطر بیکاری گسترده روبرو میشد و به سازش تن درمیداد و اخراج کارگران زاید را میپذیرفت.
با اعلام خودمختاری آذربایجان از سوی فرقهی دموکرات آذربایجان، به رهبری میرجعفر پیشهوری در آذر 1324، شورای متحده که پیشتر به انحاء مختلف همبستگی خود را با فرقه اعلام کرده بود (نظیر نادیده گرفتن نامههایی که به زبان فارسی به هیأت فرستاده شدند)، عملا به بازوی کارگری جنبش خودمختاری آذربایجان تبدیل شد. با شکلگیری دولت خودمختار، بیریا به سمت وزیر فرهنگ معرفی شد. همچنین ادارهی وزارت کار را که شش ماه زودتر از وزارت کار دولت قوامالسطلنه شکل گرفت، خود پیشهوری برعهده گرفت.
قانون کار آذربایجان که ابتکار دیگر دموکراتهای آذربایجان بود، در 22 اردیبهشت 1325 به تصویب رسید -شش روز پیش از آنکه هیأت دولت قوام لایحهی کار در سراسر کشور را تصویب کند. با آنکه لایحهی کار سراسر کشور اتحادیههای کارگران و حق اعتصاب آنها را بهرسمیت میشناخت، هر اختلافی که میان کارگر و کارفرما پیش میآمد میبایست با نصمیم وزارت کار حلوفصل شود.
قانون کار آذربایجان مقرر میداشت که در تمام تعطیلات رسمی و روزهایی که به دستور کارخانهدار کار متوقف میشود، دستمزد کارگران پرداخت گردد. هرگاه کارخانهای به سبب اوضاعی که از کنترل کارخانهدار بیرون است تعطیل شود، کارگران نصف دستمزد را دریافت خواهند کرد. مرخصی سالانه از پانزده روز تا یک ماه برحسب نوع کاری که انجام میشود، نیز باید مقرر گردد. اصل حداقل دستمزد بهرسمیت شناخته شد، اگرچه مقدار آن را باید قانون در آینده تعیین میکرد. قانون کار، کار روزانه را هشت ساعت و در هفته چهل و هشت ساعت معین کرده بود. پرداخت اضافهکار پنجاه درصد دستمزد تعیین شده بود. کارگران بیسواد اجازه داشتند نیمساعت زودتر کار خود را ترک کنند تا در کلاسهای مبارزه با بیسوادی که روزانه یک ساعت تشکیل میشد حضور یابند. تمام قراردادهای کارگری پیشین لغو گردید. اینها ویژگیهای اصلی قانون کار آذربایجان بود، ولی روشن نیست که قانون مزبور تا چه اندازه عملا به اجرا درآمد.
پایان بخش نخست
کار دولت فرقهی دموکرات آذربایجان در 21 آذر 1325، درست یک سال پس از تشکیل آن، بهپایان رسید. از آنجا که پشتیبانی نیروهای مسلح شوروی فرقهی دموکرات را بر مسند قدرت نشانده بود، همینکه، آن نیروها در 16 اردیبهشت 1325 استان آذربایجان را تخلیه کردند حکومت فرقهی دموکرات سرنگون گردید (همان: 198-183).
منابع:
- آبراهامیان، یرواند. (1377)، ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه: کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیرشانهچی، تهران: نشر مرکز. و ایضا ترجمهی دیگری از این اثر توسط احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.
- آذربایجانی، اکبر. (۱۳۹۳)، نبرد قدرتهای بزرگ و قیام کارگران اصفهان، آبادان: نشر پرسش.
- اتابکی، تورج. (1396)، کارگران در گفتار و کردار چریکهای فدایی، از کتاب «راهی دیگر: در بود و باش چریکهای فدایی خلق ایران (جلد اول)»، نشر نقطه و انستیتوی بینالمللی تاریخ اجتماعی.
- اتابکی، تورج. (1397)، تجدد رایزنانه، گزینهای در برابر تجدد آمرانه: نگاهی به تلاشهای کنشگران کارگری ایران در توانمندسازی جامعهی مدنی دوران پسامشروطه، تهران: فصلنامه نگاه نو، سال بیست و هشتم، شماره 120: 126-123.
- اشرف، احمد. (1390)، کالبدشکافی انقلاب: نقش کارگران صنعتی در انقلاب ایران، کانادا: فصلنامه ایراننامه، سال 26، شماره 3 و 4.
- اعتصاب کارگران پتروشیمی ماهشر در گفتگو با یک فعال کارگری، قابل دسترسی در:
- بیات، کاوه و تفرشی، مجید. (1370)، خاطرات دوران سپری شده (خاطرات و اسناد یوسف افتخاری 1299تا 1329)، تهران: انتشارات فردوس.
- بیات، آصف. (بیتا)، کارگران و انقلاب در ایران: بازنگری تجربیات کنترل کارگری در ایران، ترجمه: داریوش افشار، نسخه PDF (ترجمه فصل هفتم کتاب Workers and Revolution in Iran: A Third World Experience of Workers’ Control (London, 1987)).
- بابایی، پرویز. (1392). «جنبش کارگری و کودتای 28 مرداد» (مصاحبه)، امیر عباس آزرموند، قابل دسترسی در:
http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/08/blog-post_25.html
- پایدار، ناصر. (بی تا)، تاریخ جنبش کارگری ایران (متولد بیراهه، زندانی گمراهه، در جستجوی راه)، بیجا.
- پایدار، ناصر. (2019)، تاریخ جنبش کارگری ایران، قابل دسترسی در:
http://www.ofros.com/maghale/paydar_tjk.htm
- پولانزاس، نیکوس (1390). «طبقه در سرمایهداری معاصر»، ترجمه: حسن فشارکی و فرهاد مجلسیپور، نشر رخداد نو.
- تسنیم، ۲۱ آذر ۹5:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/09/21/1264210
- خسروپناه، محمدحسین و باست، الیور. (1388)، فرقهی عدالت ایران: از جنوب قفقاز تا شمال خراسان (1917-1920)، تهران: انتشارات پردیس دانش و شرکت نشر و پژوهش شیرازه.
- خسروشاهی، یدالله. (1392)، تاریخ شفاهی شورای کارگران نفت، کمیتهی انتشارات بنیاد پژوهشی-آموزشی کارگران (پاک).
- خسروی، کمال. «افسانه و افسون طبقهی متوسط»، قابل دسترسی در:
- شاکری، خسرو. (1384)، پیشینههای اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی، تهران: انتشارات اختران.
- لاجوردی، حبیب. (1377)، اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران، ترجمه: ضیاء صدقی، تهران: نشر نو.
- محمودی، جلیل و سعیدی، ناصر. (1381)، شوق یک خیز بلند: نخستین اتحادیههای کارگری در ایران (1285-1320)، تهران: انتشارات قطره.
- یزدانی، سهراب. (1391)، اجتماعیون عامیون، تهران: نشر نی.
- خیراللهی، علیرضا. (۱۳۹۷)، کارگران بیطبقه (توان چانهزنی کارگران در ایران پس از انقلاب)، تهران: انتشارات آگاه.
- دارالشفاء، یاشار (1387). «تراژدی قهرمان»، نشریه سرپیچ، شماره 4.
- رهنما، سعید. (2016)، سازماندهی طبقهی کارگر: درسهای گذشته و راههای آینده، قابل دسترسی در:
- «زیر پوست شب، جنبشی در اعماق میتپد» (بررسی اعتراضات کارگری سال 1394)، قابل دسترسی در:
http://etehadbinalmelali.com/ak/karegaran-94-2
- سوداگر، محمدرضا. (1369)، «رشد روابط سرمایهداری در ایران: مرحلهی گسترش (57-1342)»، تهران: انتشارات شعله اندیشه.
- صفرزاده، هاله، «تاریخچه قانون کار در ایران»، قابل دسترسی در:
http://www.ofros.com/gozaresh/safarzade_tghkar.htm
- عزیزی، یدی و فلاحی، مظفر. (۲۰۱۷)، شکلگیری و فعالیت اتحادیه صنعتگر در شهر سنندج (۱۳۶۷-۱۳۶۵)، بازنشرنسخهی پی دی اف قابل دسترسی در:
- گزارشی از مبارزه و اعتراضات کارگری در سال 1395، قابل دسترسی در:
http://etehadbinalmelali.com/ak/10-02-96-2
- گزارش مبارزات و اعتراضات کارگران و زحمتکشان ایران در سال 1396، قابل دسترسی در:
http://etehadbinalmelali.com/ak/kargaran-96
- گیلانینژاد، مازیار. «تاریخچه اتحادیهی کارگران معدن شمشک»، قابل دسترسی در:
https://rahekargarnews.wordpress.com/2014/12/25/gile-286
- گیلانینژاد، مازیار. «تاریخچه اتحادیهی کارگران چیتسازی ری»، قابل دسترسی در:
https://mejalehhafteh.com/2015/10/01/93320/
- مبارزه کارگران پتروشیمی و اصلاحیه قانون کار در گفتگو با بهروز خباز، قابل دسترسی در:
- میک سینزوود، اِلِن (1386). «دموکراسی در برابر سرمایهداری»، ترجمه: حسن مرتضوی، نشر بازتاب نگار.
- نگاهی به جنبش کارگری ایران در سال 1397، قابل دسترسی در:
http://etehadbinalmelali.com/ak/jonbeshe-karegari-97
لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-1mX
درود بر یاشار دارالشفاء
گزارش جالبی تهیه کردهاید من که از خواندنش لذت بردم اما دونکته:
در شروع با استناد به سه مؤلفه مندرج در مقاله خسروی اشاره «طبقه شدن» کارگران ایرانی در قفقاز کردهاید به نظرم واژه گویای موقعیت تعدادی کارگر ایرانی در یک کشور دیگر نیست . آیا تعلق طبقاتی یافتن گویاتر نیست یا تبیین خاصی از طرح این مقوله دارید؟
با توجه به مؤلفه سوم همان مقاله، ابزار ارتباطی فعالان سیاسی بین کارگران نادیده گرفته شده است. در هر دوره ، بین کارگران، نشریات و روزنامههایی پخش میشد که ذکر نام آنها می توانست مقاله را غنیتر کند.
تدوین چنین گزارشاتی آنهم با این دقت، واقعا ارزشمند هستند. سپاس از نویسنده عزیز.
بازتاب: یاشار دارالشفاء: از حلقههای پیوند چپ، دانشگاه و زندان - به سایت سازمان راه کارگر خوش آمدید