گرایشهای آپوئیستی و روژاوا به مثابه پایگاه انقلاب جهانی
روژاوا: نگاهی از درون – بخش سوم
یحیی مرادی
در این نوشتار بهدنبال بررسی گرایشهای سیاسی مسلط آپوئیستی در روژاوا و موضع آنها در قبال امپریالیسم هستیم. این گرایشهای سیاسی چه نمود عینیای در ساختارهای سیاسی و اجتماعی روژاوا دارند؟ آیا میتوان مدعی شد که امروز روژاوا یک پایگاه انقلابی در خاورمیانه است؟ آیا روژاوا میتواند نقشی مانند جنبش فلسطین برای نیروهای مترقی و چپگرای خاورمیانه و جهان ایفا کند؟ یا این انتظاری دور از دسترس است و روژاوا برای احراز چنین موقعیتی با محدودیتهای واقعی فراوانی روبهرو است؟
کمونیستهای مدافع جمهوری اسلامی ایران
حزب کمونیست بریتانیای کبیر در آوریل 2018، تظاهراتی علیه موشکباران چند منطقهی نظامی در سوریه را ترتیب داد. یکی از اعضای این حزب در مصاحبهای بهعلل عدم حمایت از نیروهای کرد در شمال سوریه پاسخ میدهد و آنها را نیروهایی ناسیونالیست و مهرهی امپریالیسم بر میشمارد. نهایتا این مصاحبه با شعار آشنای این حزب در مورد جنگ داخلی سوریه پایان مییابد: «هیچ جنگی در سوریه! مرگ بر امپریالیسم! پیروز باد ارتش عربی سوریه! پیروزی برای رئیس جمهور بشار اسد و جمهوری عربی سوریه! پیروزی برای روسیه، ایران، حزبالله، سوریه و نیروهای مقاومت و ضد امپریالیست!»
گذشته از لحن آشنایِ این موضعگیری با ادبیات مدافعین ایرانیِ چپگرای حَرَم، باید در نظر داشت که این حزب کمونیست تنها گروهی نیست که در جنگ سوریه جانب رژیم جنایتکار اسد و جمهوری اسلامی ایران را میگیرد. بخش قابل توجهی از چپ جهانی که همچنان بنا به وفاداری به استالینیسم و تبِ هذیانآلودی که سقوط شوروی را نپذیرفته است، به جهان دوقطبی و بلوک شرق و غرب معتقدند. در منازعهی سوریه، بابت قرائت ویژهای که از «امپریالیسم» دارند، جانب ارتجاع مسلط این منطقه یعنی رژیمهای سوریه و ایران و تبهکاران وابسته به آن مثل حزبالله لبنان و… را میگیرند. این گرایش چپ، بنا به جانبداری از رژیم سوریه و ایران و روسیه، جنبش روژاوا را یک مهرهی امپریالیستی و دشمن پرولتاریای خاورمیانه محسوب میکند. استدلال این است که آنها از طریق آمریکا حمایت میشوند. هرچند که شلاق زدن کارگران ایرانی و اعدام و ترور صدها و هزاران فعال مارکسیست در منطقه توسط این دو رژیم (ایران و سوریه) را مطلقا در نظر نمیگیرند.
زمانیکه تحلیلگران وابسته به رژیم سوریه نقاب چپ یا کمونیستی خود را کنار میگذارند، هیچ نیازی به پوشاندن تمایلات شووینیستی و نژادپرستانهی خود نمیبینند. تحلیلهایی از این جنس، عموما با موضعی «ضد امپریالیستی» آغاز میشوند و سرآخر به «کرد ستیزی» و نژادپرستی صِرف ختم میشوند. عصارهیِ چنین تحلیلهایی این است که کردها بهطور نژادی جنایتکارند، در طول تاریخ از سدهها پیش در خاورمیانه نسلکشی کردهاند و اکنون در حال اجرایِ طرحِ نیروهای امپریالیستی (آمریکا و اسرائیل) هستند، به این امید که خاورمیانه را بالکانیزه کنند. از منظر دستگاه تبلیغات رسمی رژیم ایران و سوریه، کردها خائنین به میهن و ماموران دشمن بزرگ یعنی آمریکا هستند.
از سوی دیگر نیروهای وابسته به «ارتش آزاد» که مخالف رژیم اسد هستند هم از بهکار بردن ترکیب «عامل دست آمریکا» چشمپوشی نمیکنند. خصوصا در برخورد با داوطلبان بینالمللی چپگرا، مخالفین اسد به یک تئوری توطئهی غربی برای نابودی سوریه باور دارند.
نیروهای آمریکایی در روژاوا و شمال سوریه پایگاههای نظامی دارند. تا زمانی که عملیات نظامی ی.پ.گ علیه داعش در جریان بود، هواپیماهای ائتلاف به رهبری آمریکا از این عملیات پشتیبانی میکرد. در مواردی آمریکا نیروهای خود را در حد فاصل مرز ترکیه و سوریه برای جلوگیری از حملهی ناگهانی ترکیه مستقر کرد.(1) اما آیا ضرورتا باید نتیجه گرفت که جنبش روژاوا یک زائدهی امپریالیستی در خاورمیانه و بخشی از یک توطئهی بزرگ برای بالکانیزه کردن خاورمیانه است؟ سکوت آمریکا در مقابل اشغال عفرین توسط ترکیه را چگونه باید ارزیابی کرد؟ اگر چنین است پس جاذبهی ضد امپریالیستیِ پروژهی روژاوا برای بخش دیگری از چپ جهانی از کجا ریشه میگیرد؟
میتوان شواهدی در تأیید گرایش ضد امپریالیستی و بهطور عام چپگرای جنبش روژاوا بهدست داد. هرچند که شواهدی هم از گرایش به راست در این جنبش وجود دارد. شناخت گرایش چپ یا کمونیستی جنبش روژاوا از آنجا حائز اهمیت است که نیروهای چپ خاورمیانه برای هرنوع حمایت و ائتلاف و پیوند مبارزاتی باید آنرا در تحلیلهای خود لحاظ کنند.
دیپلماسیِ تصویر: یک انقلاب آنارشیستی
یکی از نقاط قوتِ تردیدناپذیر جنبش روژاوا توان تبلیغاتی آن و جهتدهی افکار عمومی در سطح جهانی بنا به نیاز این جنبش است. در حالیکه شرایط نابرابر جنگی بر گروههای سیاسی/نظامی دیگری نیز در خاورمیانه اعمال شده، اما عملا در یک مورد استثنائی روژاوا موفق شدهاست که نه تنها تأثیری رسانهای بر چپ جهانی بگذارد که بر بخش قابل توجهی از رسانههای لیبرال و غیر چپ نیز مؤثر باشد.
در حالیکه روز به روز جنگ در سوریه اوج میگرفت و از سویی دیگر توحش داعش به شهرهای اروپایی میرسید، تنها نیروی سکولار نظامی در منطقه، داعش را از روی زمین پس میراند. شاید گروههای سکولار و یا دستکم غیر جهادیِ دیگری نیز در جنگ داخلی سوریه وجود داشتند. اما آنها نه توان نظامی جنبش روژاوا را داشتند و نه از توان تبلیغاتی مؤثری مثل جنبش روژاوا برخوردار بودند. در اینجا جنگ به شکل برخورد با ارزشهای جهانشمول لیبرال در مقابل هولناکترین ارتجاع تاریخیِ خاورمیانه یعنی داعش درآمد.
این توان تبلیغی که به بسیج افکار عمومی و جهتدهی آن موفق شدهاست و میشود را باید دیپلماسیِ تصویر نامید. ضرورتا این بدان معنا نیست که تبلیغات خارجشده از روژاوا جعلی و فریب است. این تنها بهمعنای اهمیت توان تبلیغی این جنبش است که البته با حضور چند دهه در اروپا و ارتباطات گستردهی سیاسی با برخی از گروههای اروپایی، پیوند دارد. مشکل عمدهی دیپلماسیِ تصویر این است که ناگزیر از آرمانیساختنِ تصویر و لاجرم انتقال بخشهایی از حقیقت و نه تمام حقیقت است. از خلال دیپلماسیِ تصویر عمدتا به اطلاعاتی از زندگی واقعی مردم شمال سوریه نمیتوان دست یافت. آن مردم، همیشه پر شور و وفادار به ارزشهای انقلابند و تنها مشکلاتی دارند که از خارج از فضای انقلاب بر آنها اعمال شدهاست. لذا مشکلات آنها برآمده از مسائل خارجی است و مطلقا در داخل با نقصانی روبرو نیستند.
از سوی دیگر مرجع داوری و تحلیل در مورد این جنبشِ عینی از سوی بخش عمدهای از همراهان و مدافعان روژاوا، مشاهدات توریستی چند روزهی برخی از هواداران بین المللی روژاوا است. برای مثال سفر ده روزهی دیوید گرابر(2) آنارشیست و انسانشناس مشهور بریتانیایی به روژاوا نه تنها به او بلکه بهخیل کثیر دیگری نیز، امکانپذیربودن یک انقلاب آنارشیستی از جنسِ جنبش روژاوا را ثابت کرد؛ تا آنجا که او مدعی شد: «واحدهای نظامی در روژاوا، افسران خود را انتخاب میکنند.»(3) او پس از دو سفر ده روزه (مجموعا بیست روز) کتابی نوشت که بر مبنای مشاهدات خود تحلیلی آنارشیستی از انقلاب روژاوا عرضه میکند. متأسفانه محتوای اطلاعاتی کتاب انباشته از سوءتفاهم و دادههای غلط است. مسأله این است که چنین آثاری به مرجع تصمیمگیری و پایهی تحلیل جنبش روژاوا بدل میشوند. یا دادههای غلوآمیز، یا تصاویری دیپلماتیک و آرمانی.
در شمال سوریه اما تناقضات فراتر از محدودهی تصور آنارشیستهایی مثل گرابر است. از سویی با نهادهایی چپگرا مواجهایم که عملا بخشی از مبارزه علیه خرده بورژوازی منطقه را آغاز کردهاند (مثل سندیکای کارگران روژاوا). یا علیه نهاد صلب، سرکوبگر و چند هزارسالهی پدرسالاری مبارزه میکنند (مثل خانهی زنان)(4). از سویی دیگر سازمانهای شبه میلیشیایی در جهت کنترل و تحکیم قدرت یا ترویج ایدئولوژی آپوئیستی در جامعه شکل گرفتهاند (مثل اتحاد جوانان روژاوا یا ی.ج.ر).
درک موضع عمومی جنبش روژاوا در قبال امپریالیسم تا حد زیادی به درک تمایزات عملی و جهتگیری نظری این گرایشات نه تنها در جامعه (بهطور عینی) که در نظریهی آپوئیسم (بهطور ذهنی) منوط است. با شناخت گرایش چپ جنبش روژاوا میتوان به داوری بهتری در مورد آن رسید.
آموزههای اوجالان در مورد امپریالیسم
در میان نوشتههای اوجالان، خصوصا نوشتههایی که بهعنوان مبنای تز «کنفدرالیسم دموکراتیک» مشهور شدهاند (دفاعیات زندان اوجالان) میتوان بخشهایی در ارتباط با مسالهی امپریالیسم مشخصا در جهت تحلیل «مسألهی کرد در خاورمیانه» یافت. بررسی و دستهبندی نظرات اوجالان در مورد امپریالیسم از طریق پژوهش در آثارش موضوعی گسترده و فراتر از حوصلهی این نوشتار است. اما میتوان با مراجعه به یکی از کنگرههای پ.ک.ک طرح عملیای که از تحلیلهای رهبری این حزب استخراج میشود را مشاهده و بررسی کرد. در حقیقت یک نظریهپرداز سیاسی زمانی میتواند به کاملترین شکل ممکن چکیدهی رسایی از ایدههایش را ارائه کند که به واسطهی یک تحلیل سیاسی، نظریاتش به برنامهی عملی یک حزب سیاسی بدل میشوند.
در کنگرهی دهم پ.ک.ک (5) اوجالان پیامی را از زندان به مناسبت سیامین سالگرد تأسیس حزب ارسال کردهاست که بهعنوان رهنمونهای رهبری در این سند ضبط شدهاند. اوجالان فشردهای از تحلیلهای خود را ارائه میکند، تحلیلهایی که به خط رسمی حزب بدل خواهند شد، چراکه واجد لحنی استراتژیک هستند و از برنامههای بلندمدت صحبت بهمیان میآورند.
در این نوشته میتوان فهم عمومی اوجالان و خط رسمی پ.ک.ک در مورد امپریالیسم را ردیابی کرد. اوجالان در مورد رابطهی کرد و آمریکا معتقد است که:
«اکنون در خاورميانه موضوع اتحاد کرد، امريکا و اسراييل مطرح است. واقعيت امريکا آشکار است. نمیتوانيم به کنترل امريکا درآمده و تابع خط مشی آن شويم. ولی به معنی جنگ با امريکا هم نمیباشد. میتوان برای حل مساله رابطه برقرار نمود.» او معتقد است که اتکای محض یک نیروی کُردی به آمریکا موجب نابودیِ نهایی آن نیرو میشود.(6)
اوجالان مسألهی امپریالیسم را از منظر برخورد با موضوع بهطور عام در منطقهی خاورمیانه و بهطور خاص در ترکیه بررسی میکند. او عملا از کاربرد مشخصِ واژهی «امپریالیسم» خودداری میکند، اما میتوان متن را از منظر رابطهی قدرتهای جهانی (یا امپریالیسم) با دولت ـ ملتهای خاورمیانه قرائت کرد. این زاویهی دید به موضوع میتواند جالب باشد، اما مشکل آنجاست که بهقدری درگیر واحد تحلیل مورد علاقهاش یعنی دولت – ملت است که تمامی تحولات را از منظر تحولات دولتها و سازوکارهای دولتی ارزیابی میکند. بنابراین وقتی میگوید فارسها یا عربها یا ترکها مرادش دولت فارس (رژیم جمهوری اسلامی) یا دولتهای عرب یا دولت ترکیه است. در این میان چارهیابی برای مسألهی کرد ضرورتا با یافتن یک همپیمان قدرتمند منطقهای یعنی یک دولت منطقهای میسر است. چراکه تنها بازیگران در این عرصه دولتها هستند که گاه تنها عروسک خیمه شببازی قدرتهای جهانی یا امپریالیسماند.
درک اوجالان از امپریالیسم را میتوان بهشکل یک مثلث بازسازی کرد. سه رأس این مثلث عبارتند از انگلیس، آمریکا و یهودیها (اوجالان عمدتا ترجیح میدهد به جای تأکید بر رژیم اسرائیل بر هویت یهودی آنها اصرار بورزد، چراکه در تحلیل تاریخی خود قدرت یهودیها را تا چند صد سال پیش از امروز امتداد میدهد).
از نظر اوجالان منطقِ عمدهای که زمینهی این مثلث را تشکیل میدهد، یک طراحی پیچیده و از قبل برنامهریزی شدهاست. اوجالان سهوا یا عمدا بهدام یک تئوریِ توطئه میافتد و علت وقایعِ امروز را نتیجهی یک برنامهریزیِ بلندمدت و ای بسا چند صدسالهیِ تاریخی توسط شماری از نخبگان میداند. او معتقد است که قدرت اصلی نه در دست بازیگران سیاسیِ کنونی که در اختیار دستانی پشتِ پرده است.
«اکنون امریکا ـ که ادامهدهنده سیاست انگلیس است ـ در درون AKP [«حزب عدالت و توسعه»] تأثیرگذار است. آلمانها هماکنون در درون CHP [«حزب جمهوری مردم»] خود را با یک گروه جلوه میدهند… ولی آلمانها آنقدر نيرومند نيستند. اين استقلال نيست. ترکبودن سرمايهدارانِ متوسط و بوروکراتها استقلال نيست. حکم در دست کيست، حکمدار کيست؟ ترکيه مستقل نيست. اکنون نميتوانيم براي هيچيک از دولتهای دنيا اصطلاح مستقل را به کار ببريم.»(7)
در مورد قدرت انگلیس او به «سیاست انگلیسی» باور دارد و در مورد آمریکا به «نقشهی آمریکایی» معتقداست و بارها این تعابیر را تکرار میکند.(8)
این نگاه اوجالان به روابط بینالملل عملا برآمده از ذهنیتی ملیگرایانه و بنا به شواهد تحلیلی ملی است. نتیجه آن میشود که گاه استدلالها بهسطحیگرایی و عامیانهشدن موضوع بحث تنزل مییابند. اوجالان بهیک قدرت جهانی «انگلیسیها» باور دارد که عملا طراحی خیلی از حوادث تاریخ را برعهده داشتهاند.
«انگليسیها در مورد جامعه هر نوع تشخيصی را خوب انجام داده و مطابق با اين، جوامع را جهتدهی کردهاند. ملتها چگونه درگير میشوند، میتوان به چه وضعيتی دچارشان کرد، چگونه ميتوان به صلح دست يافت، به جان هم انداخت؛ هر نوع تشخيص اجتماعی را خوب میدانند. انگليسیها هر نوع جهت دهی را نيز انجام میدهند، مارکس نيز در لندن زندگی میکرد، او را در آنجا نگه داشتند. مارکس افکارش را در آنجا ايجاد نمود، از آنجا به تمام دنيا ترويج داد. من نميخواهم بگويم که آنها افکار مارکس را بهوجود آوردند؛ ولی مارکس زیردست ملکه اليزابت بود. لنين را نيز محاصره کرده و عرصه را بر او تنگ کردند. لنين در نزد آلمانها بوده و با قطار آنها به پترسبورگ برده شد. من نمیخواهم بگويم که لنين جاسوس بود، ولی لازم است اينها را دانسته و تحليل کرد.»
در مورد قدرت یهودیان به پیدایش اسلام اشاره میکند و پیدایش اسلام را به مثابه یکی از پروژههای یهودیان و نشان از قدرت آنها در طراحی و برنامهریزی از سدهها قبل میداند.
«بعدها چيزی با نام «ژودياک اسلام» و يا «اسلام يهودی» را به وجود آوردند. میدانيد که اولين قبله محمد قدس میباشد. روبه قدس نماز میخواند. حضرت محمد در تورات تحول ايجاد کرده و آن را رفرميزه نموده است. يعنی با رفرميزهکردن تورات، يهوديت را به قرآن تبديل کرد. قرآن توراتِ تطبيق دادهشده با اعراب است.»
به این ترتیب اوجالان عمدتا صحنهی سیاسی در خاورمیانه را به شکل یک صفحهی شطرنج در نظر میگیرد که دستانی نامرئی میتوانند به سادگی مهرههای پوشالی را جابهجا کنند. مثلا در مورد قدرت آمریکا و توان تغییردادن مهرههای سیاسی خاورمیانه توسط آن میگوید: «احمدی نژاد در واقع از طرف امريکا حمايت شده و تلاش میکنند که او را سرپا نگاه دارند. اگر امريکا بخواهد، او را در دو روز نابود خواهد کرد. به سرنوشت صدام دچار خواهد شد.»
در چنین شرایطی که قدرت از سوی سهگانهی انگلیس، آمریکا و اسرائیل در منطقه کنترل میشود،(9) اوجالان راه مقاومت در برابر آنرا البته «دموکراسی» میداند: «در خاورميانه در ميان اين همه مشکل چگونه میتوان در برابر امريکا مقاومت کرد؟ مگر با دموکراسی بتوان مقاومت کرد. لازم است كه فرهنگ دموکراسی را گسترش داد.»
اوجالان به نقش یهودیان در ادارهی جهان نگاهی افراطی دارد.(10) او معتقد است که رد پای یهودیان را در پشت هر جنبش اجتماعی ملیگرایانهای (چه ناسیونالیسم ترکی، چه کردی) میتوان پیدا کرد، و حتا طراح اصلی فاشیسم آلمان را خود یهودیان میداند. از نظر او مدیریت جهانی سرمایهی مالی در دستان آنهاست و به این نتیجه میرسد که پیدایش «هیتلر» کار خود یهودیهاست.(11) او معتقد است که یهودیان حتا در ایجاد ملیگرایی در سطح جهان نقشی پر رنگ داشتهاند. بهعنوان یک پروژهی ملیگرایانه برای آلمان، منجر به ظهور هیتلر شدند:
«يهودیها با تزريق اين فکر به آلمانها هيتلر را بهوجود آوردند. هيتلر بعد از جنگهای مشهور ورشکست شد. نتايجی را که میخواستند از اين ملیگرايیها بهدست نياوردند، بر عليه خودشان برگشت.»
او ریشهی مسألهی کرد را به یهودیان نسبت میدهد.(12) اوجالان برای شفافساختن موضعاش و دورشدن از اتهام سامیستیزی توضیح میدهد که:
«هنگامی که من اينها (غيرقابل قبولها) را به زبان میآورم، مقصودم همه يهودیها، خلق يهود نيست. در درون يهودیها گروهی وجود دارد، منظورم آنها میباشد. چيزهايی که من میگويم نه بر عليه خلق يهودی، بر عليه سياست، مفهوم و اعمال اين گروه تنگ میباشد.»
اوجالان تلاش میکند تا نتایج حضور قدرتهای جهانی در منطقه (امپریالیسم) را در ارتباط با مسألهی کرد جمعبندی کند و نهایتا سناریوهای مختلف را ارزیابی کند. او معتقد است که حکومت اقلیم خودمختار کردستان عراق به یک اسرائیل دوم در منطقه بدل گشتهاست و حمایت جدی آمریکا و اسرائیل را با خود دارد. در این میان اما یک احتمال جدی از نظر اوجالان اتحاد «کردـشیعه» و «کردـعرب» است. اگر آمریکا و اسرائیل از این دو اتحاد حمایت کنند پ.ک.ک متحد خود را در دولتهای شیعهی ایران و سوریه و بلوک شیعی/عربی عراق مییابد.
«اينها همگی بازیهای امريکا هستند. امريکا تلاش میکند که خاورميانه را به کنترل خود درآورد. هرگز با ترکيه دوست نخواهد بود. اگر ترکيه و امريکا واقعاً هم دوست باشند، در طرف مقابل، ايران و روسيه وجود دارند و دهها رابطه ديگر و این بلوک مستقیما از PKK حمایت خواهند کرد در اين وضعيت ترکيه باز هم بازنده خواهد بود. حال امريکا نابودی PKK را نمیخواهد. وضعيت و موجوديت کنونیشان به موجوديت PKK وابسته است. نیروهای خاورمیانه نمیخواهند که PKK را از دست بدهند.» (13)
برای اوجالان مسأله، مبارزه علیه جاهطلبیهای امپریالیستی در منطقه نیست، بلکه شناخت واقعی رئال پولتیک و همپیمانی با قدرتهای اصلی در جهت تثبیت قدرت PKK است. این قدرت اگر آمریکا باشد یا جمهوری اسلامی چندان از نظر اوجالان فرقی با هم ندارند. مهم این است که در کوتاه مدت چه کسی از این حزب سیاسی پشتیبانی میکند.
«خطر اصلی در صورتی آشکار خواهد شد که امريکا با ايران به توافق برسد. زيرا از پيشآمدن يک اتحاد کردـشيعه بحث کرده بودم. در صورتی که اين اتحاد از طرف امريکا مورد حمايت قرار گيرد و ترکيه نیز بیراهحلی را تحميل کند. آنگاه در اصل وارد مرحله تجزيه ترکيه خواهيم شد. در صورتی که اتحاد کردـشيعه ب وقوع پيوسته و ترکيه در برابر PKK جنگ همهجانبه اعلام کند، PKKنيز با در نظر گرفتن شرايط، وارد چنين رويدادی خواهد شد. اکنون اين توافق درحال بهوقوع پيوستن است. در صورت لزوم حتی از احمدی نژاد که مخالف امريکا ديده میشود نيز گذار خواهد شد. نيروی ايران در منطقه بيشتر میشود. اگر اين مساله سلاح اتمی را حل کنند، به صورت مهمترين نيروی منطقه درخواهد آمد. اگر توافق کردها با چنين ايرانی موضوعيت يابد، PKK نيز شرايط را در نظر گرفته و به اينها ملحق خواهد شد. درگيری ميان نيروهای مسلح ايران و PJAKبسيار مهم نيست، میتوان آنها را پشت سر گذاشت. من نيز به مدت ١٥ سال با ايران رابطه برقرار کردم. ايران را خوب ميشناسم.»
نظرات اوجالان در مورد قدرتهای جهانی (امپریالیسم) در منطقه را میتوان به این شکل جمعبندی کرد: امپریالیسم یا قدرتهای بزرگ جهانی از سه محور انگلیس، آمریکا و یهودیان تشکیل شدهاند. بخشی از این نیروها قرنهاست (مثل یهودیان) در حال توطئه و استثمار منطقهاند. در برنامهریزیِ بلندمدتِ این نیروها، نقشهی کنونی خاورمیانه تغییر خواهد کرد. کردها محور اصلی این تغییرِ برنامهریزیشده خواهند بود. بنا به اقتضای موقعیت، نیروهای کرد (مشخصا پ.ک.ک) باید با آمریکا و عوامل منطقهای آن مثل نیروهای شیعی (جمهوری اسلامی ایران) و نیروهای عرب، اتحادی استراتژیک اتخاذ کند. چرا که مسألهی بقا یا امحای ملت کرد در درازمدت مطرح است. آمریکا قابل اعتماد نیست اما میتوان برای تثبیت قدرت سیاسی بهحمایتِ آن چشم داشت.
اوجالان از منظری ملیگرایانه و تنها از منفذ یک قدرت دولتی مسألهی تعامل با امپریالیسم را میسنجد. این منظری بسیار عملگرایانه است. هرچند که میتواند عواقب ناخوشایندِ طولانیمدتی را در پی داشتهباشد. مسألهی همکاری استراتژیک و یا احیانا تاکتیکی با آمریکا ممکن است بههمکاری با نیروهای ارتجاعی منطقه نیز ختم شود. آنچنان که خود اوجالان با صراحت بیان میکند، حتا میتوان (و باید) با رژیمی منحط و ضدِ کُرد، مثل جمهوری اسلامی ایران نیز همکاری کرد. البته این همکاری تنها بهانهای خواهد بود برای تثبیت قدرت سیاسی پ.ک.ک در مناطق کردنشین ایران. آنهم در صورتی که اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی برای رژیم ایران، از قبیل قیام سراسری یا جنگ منطقهای بیفتد.
بر مبنای این سند بهتنهایی نمیتوان نتیجه گرفت که ادعاهای پ.ک.ک در مورد عناد با امپریالیسم و ضد سرمایهداری بودن، که در دستگاه تبلیغاتی آن بهوضوح منعکس میشود، توخالی است. اما باید اسنادی از این دست را بسیار جدی در نظر گرفت، چراکه اینها تعیین کنندهی مشی استراتژیک پ.ک.ک در قبال موضوعات کلان و اساسی منطقهای هستند.
در داخل جنبش روژاوا اما، برخلاف لحن محافظهکارانهیِ رهبر معنوی آن، میتوان شواهدی از یک گرایش مترقیِ چپگرایانه را نیز دید. اهمیت وجود این گرایشِ چپ آنجاست که تمامیتِ جنبش روژاوا به یک حرکت تنگنظرانهی ناسیونالیستی کلاسیک تقلیل نمییابد. وجود عینی این گرایش چپ در ساخت سیاسی و اجتماعی روژاوا، عینیتیابیِ یک گرایش فکری چپ یا کمونیستی در داخل خود پ.ک.ک است.
کمیتهی زحمتکشان
نبیلا محمد مسئول مشترک کمیتهی زحمتکشانِ(14) شهر قامیشلو در مورد آغاز به کار و مسئولیتهای این کمیته میگوید:
«پس از آغاز انقلاب، ههوالها (کادرهای حزب) مهمترین وظیفه برای سازماندهی جامعه را تأسیس کمونهای محلات میدانستند. کمونهای محلات نهایتا مجلس هر شهر را تشکیل میدادند. در آغاز نهادهایی مثل شهرداری نبود و یا از بقایای رژیم بود. پس از مدتی که مسألهی سازماندهی مردم در محلات و روستاها سامان یافت، مسألهی اصلی، سازماندهیِ اقشار و اصنافی بود که درون هیچ نهاد سازمانیای جهت خودـسازماندهی قرار نمیگرفتند. در ابتدا نهاد جامعهی مدنی(15) (س.ج.س) را تأسیس کردهبودند. این نهاد مسئول سازماندهی و رسیدگی به مشکلات اقشار مختلف اجتماعی را بر عهده داشت. در حقیقت به شکل یک اتحادیهی بزرگ بود که در آن اصناف گوناگون خود را سازماندهی میکردند. مثلا رستورانداران، آرایشگران، مهندسان، صرافان و دیگر گروهها. حدود چهل صنف مختلف در این مجموعه سازماندهی میشد. هر صنف البته برای خود اتحادیهی خود را درون این نهاد بزرگ داشت. پس از مدتی که نهادها و سازمانهای سیاسی و اجتماعی در روژاوا جایگاه ویژهی خود را یافتند، هر یک از اتحادیههای زیرمجموعهی س.ج.س به دسته و واحد خود پیوست. مثلا اتحادیهی ورزش که زیرمجموعهی س.ج.س بود به دستهی ورزش پیوست. شهرداریها تأسیس شدند. نهادهای TEV DEM هریک مستحکمتر شدند و سازمانهای صنفیِ زیرمجموعهی س.ج.س را در خود جای دادند.» [(TEV DEM: Tevgera Civaka Demokratik) «جنبش جامعهی دمکراتیک»؛ ائتلافی از احزاب مختلف است که در روژاوا ادارهی امور سیاسی را بهطور قانونی برعهده دارد. بهنظر منتقدان، این ائتلاف تنها یک نمایش دیپلماتیک است و ادارهی سیاسی روژاوا بهطور واقعی تنها در دستان PYD است.]
نبیلا محمد اشاره میکند که پس از آنکه تمامی اصناف اجتماعی در واحدها و سازماندهیهای متبوع خود جای گرفتند، بخشی از اصناف و مشاغل اجتماعی باقی ماندند که در هیچ اتحادیه یا صنف دیگری جای نمیگرفتند و این خود به مسألهای جدی بدل شد. مثلا کارگران فصلیِ زمینهای زراعی در هنگام بروز یک مشکل دقیقا از چه طریقی میتوانستند حق خود را بستانند؟ چه اتحادیهای از آنها حمایت میکرد؟ آیا باید به آسایش (پلیس) شکایت کنند یا به کمون محله؟
«پس از آنکه شهرداریها و اتحادیههای مختلف زیر لوای TEV DEM پا گرفتند، حدود 11 اتحادیه زیر نظر س.ج.س باقی ماندند و کار آنها بسیار کم بود. ههوالها تصمیم گرفتند که س.ج.س را منحل کنند و بنا به نیاز جامعه هر نهادی که لازم بود را تأسیس کنند. بحثی در میان ههوالها درگرفت و پس از آن پیشنهادی مطرح شد. پیشنهاد شد که برای باقی ماندهی اقشار اجتماعی که بدون اتحادیه و سازماندهی و بیپناه ماندهاند، یعنی زحمتکشان جامعه یک کمیتهی مخصوص تأسیس شود. زحمتکشان کسانی هستند که از دسترنج خود ارتزاق میکنند، کسی از حقوق آنها دفاع نمیکند، و از اتحادیه بیبهرهاند. کمیتهیِ زحمتکشان قرار است پاسخی باشد به نیاز اجتماعی کارگران و زحمتکشان در روژاوا. زمانی که س.ج.س منحل شد، 4 نهاد باقی ماند: انجمن حقوق بشر، کمیتهی مهندسان، کمیتهیِ رانندگان و سندیکای کارگران.»
نبیلا محمد توضیح میدهد که انجمن حقوق بشر پس از مدتی بهطور مستقیم به زیر نظارت TEV DEM درآمد. سه نهاد باقیمانده در یک نهادِ نوپا متشکل شدند و به این ترتیب کمیتهی زحمتکشان روژاوا تأسیس شد.
سندیکای کارگران خود را در سه بخش سازماندهی میکند: 1) کارگران موسمی یا فصلی، 2) کارگران مسلکی (کارگران کارخانهای) و 3) کارگران رسمی (مثل کارگران شهرداریها و دیگر نهادهای رسمی). کارگران فصلی کارگرانی هستند که بنا به فصل زراعت بر روی زمین کار میکنند، در جمعآوری گندم و حملِ بار فعالاند. برای آموزش و سازماندهی این کارگران در ماه جولای سال 2016 یک کنفرانس برگزار شد. پس از آن فعالین کارگری و سندیکایی به محل زراعت و فعالیت این کارگران میرفتند و برای آنها و آشنا ساختن آنها با حقوقشان کلاسهایی آموزشی در محل فعالیتشان (عمدتا در مزارع) برگزار میکردند.
نکتهی مهم در درک وضعیت نیروی کار در روژاوا و شمال سوریه زنانهشدنِ نیروی کار است. یعنی اینکه بخش عمدهی نیروی کار را زنان تشکیل میدهند. نباید این واقعیت را به یک باور ایدئولوژیک پ.ک.ک مبنی بر انقلاب زنانه در شمال سوریه تقلیل داد، بلکه مسأله این است که با دامنهدارشدن جنگ و افزایش مشکلات معیشتی در این منطقه زنان نیز برای کسب درآمد عملا به بازار کار (بهطور گسترده) کشانده شدهاند. بخش قابل توجهی از مردان به جبهههای جنگ رفتهاند، بخشی دیگر از جمعیت نیروی کار مردان به خارج از سوریه یعنی کردستان عراق، ترکیه یا لبنان و اروپا مهاجرت کردهاند و با کار در آن مناطق معاش خانوادههای خود را تأمین میکنند. در این میان یک واقعیت قبیح سازوکار سرمایهداری در مواجهه با زنان کارگر به شکلی عیان روشن میشود. آنچنان که نبیلا محمد اذعان میکند صاحبان سرمایه ترجیح میدهند که زنان را استخدام کنند و این مسأله به تقاضای پایین دستمزد از سوی زنان مربوط میشود.
در حقیقت در جامعهای عمیقا مردسالار، زنان کارگر از قدرت چانهزنی بسیار پایینی در کار برخوردارند. از این رو مبارزهی سندیکای کارگری نه تنها مبارزهای جهت احقاق حقوق کارگران که جهت مبارزه با فرهنگ ریشهدار مردسالاری و عزت نفس پائین زنان منطقه است.
«عمدهی زنان کارگر موسمی، زنانی از قبایل عرب منطقه هستند و عملا شناختی از حقوق خود ندارند و بههر سطحی از دستمزد رضایت میدهند. عمدهی ترس کارگران از صاحبانِ کار است، در حالیکه میدانند که حق آنها توسط صاحبان کار زائل میشود اما بهعلت ترسِ از دستدادنِ کار جرأت اعتراض بهوضعیت را ندارند. هرچند که گامهای کوچکی در این مسیر گذاردهایم اما همچنان بخش قابل توجهی از کارگران اهمیت سندیکا و اتحادیه را درک نکردهاند.»
کمیتهیِ زحمتکشان برای کارگران فصلی شناسنامه یا کارت عضویت در سندیکای کارگران را صادر کردهاست. در گام بعدی این کمیته به سازماندهیِ کارگران صنعتی پرداختهاست. کارگرانی که در کارخانهها یا کارگاهها فعالاند؛ چه کارگاههای صنعتی و چه کارگاههای دوزندگیِ لباس برای ی.پ.گ یا کارگاههای وابسته به پشتیبانی لجستیکِ ی.پ.گ.
بههمت کمیتهی زحمتکشان قانونی بهمجلس قانونگذاری کانتون جزیره پیشنهاد شدهاست که هیچ صاحبکار یا سرمایهداری (اعم از صاحب کارخانه یا زمین زراعی) حق ندارد کارگرانی را که کارت عضویت سندیکا را ندارند استخدام کند. بهتعبیری عضویت در سندیکای کارگران امری اجباری و قانونی تلقی میشود؛ از جهتی ممکن است این برخورد در حل مسأله به شکلی استالینیستی و فرمایشی تلقی شود، اما اگر شرایط فرهنگی و استثمار پدرسالارانهی یک منطقهی عقبافتاده (از لحاظ توسعهی سرمایهداری متداول) را در نظر بگیریم، قوانینی از این جنس در خدمت آموزش و ارتقای آگاهی طبقاتی کارگران و محافظ قانونی آنهاست. یک خطر عمده این است که در طولانیمدت این قوانین تنها شکلی بوروکراتیک بیابند، اما یقینا در کوتاهمدت این جنس از قوانین در خدمت دفاع از کارگران در مقابل دستاندازیهای صاحبان کار در منطقه خواهد بود.
«همچنان در میان کارگران بهطور عام ناباوری بهلزوم یا کارآیی سندیکا وجود دارد. آنها میپرسند که سندیکا چه میتواند انجام دهد؟ چه قدرتی دارد؟ هدف ما از تصویب این قانون این بود که نهایتا ذهنیت کارگران را تغییر دهیم. اینکه کارگران به زائل شدن حقوقشان حساس و معترض شوند. آنها باید بیاموزند که به تنهایی قادر بهدفاع از حقوق خود نیستند و تنها در یک تشکل سازمانیافته میتوانند از حقوق خود دفاع کنند.»
نبیلا محمد در مورد کارگران صنعتی توضیح میدهد که حدود 40 یا 50 کارخانهی بزرگ در کانتون جزیره وجود دارد و شاید در تمام روژاوا حدود 200 کارگاه یا کارخانه در حال فعالیت باشند. (این آمار مربوط به سال 2017 و پیش از اشغال کانتون عفرین بهدست ارتش ترکیه است)
منظور او از کارخانهی بزرگ، کارگاهی با حدود 20 یا 25 کارگر است. در کانتون جزیره که عملا شهر قامیشلو پایتخت آن محسوب میشود، بیشترین کارگاهها مربوط به خیاطخانههای ی.پ.گ هستند. در این کارگاهها لباسهای ی.پ.گ تهیه میشود. در میان شهرهای کانتون جزیره، دو شهر قامیشلو و حسکه بیشترین کارگاهها را دارند. «البته تعداد کارگاههای شهر قامیشلو از حسکه نیز بیشتر است.» بنا به تخمین رئیس مشترک کمیتهی زحمتکشانِ شهر قامیشلو، حدود 800 کارگر صنعتی (فعال در کارخانه یا کارگاههای کوچک و بزرگ) در تمام روژاوا (هر سه کانتون) فعالاند.
یکی دیگر از تلاشهای این کمیته آغاز پژوهش در مورد کودکان کار (11 تا 17 سال) است. نتیجهیِ پژوهش این کمیته به TEV DEM ارسال شدهاست تا در این مورد تصمیمی قاطع گرفتهشود.
«واقعیت این است که ما نمیتوانیم یک شبه کار کودکان را ممنوع اعلام کنیم. این کودکان نانآوران خانوادههای خود هستند و ممنوعیت ناگهانی فعالیت آنها منجر به ایجاد مشکلات دیگری میشود. باید راه حلی دقیقتر و همهجانبهتر اتخاذ شود. چرا این کودکان مدرسه نمیروند؟ چرا به ناگهان به تعمیرگاهها یا کارگاهها کشانده شدهاند؟ چه مقدار از هزینهی معاش خانواده را تأمین میکنند؟ اینها سؤالاتی بود که در تحقیق ما بررسی شد و به TEV DEM ارائه شد.»
کمیتهی زحمتکشان قصد دارد که در گام سوم، به سازماندهی فعالیت کارگران رسمی و شاغل در نهادهای مختلف از جمله شهرداری، بیمارستانها، ادارات رسمی و… بپردازد. نتیجهی فعالیت این کمیته در سال 2016 و 2017، افزایش سطح دستمزد کارگران فصلی و زارعان پیمانی بود.
کمیتهیِ زحمتکشان روژاوا که مسئولیت سازماندهی سندیکاهایِ کارگری شمال سوریه را بر عهده دارد، نمود عینی یک گرایش مترقی چپ یا سوسیالیستی در جنبش روژاوا است. درس بزرگ این کمیته تأسیس سندیکاهای مستقل و قدرتمند کارگری در لحظهیِ پیروزیِ یک جنبش اجتماعی است. هر تعللی به تضعیف و نهایتا بهحاشیه راندنِ قدرت جمعی کارگران منتهی میشود. باید در نظر داشت که شمال سوریه بنا به مشاهدات موجود از یک طبقهی کارگر صنعتیِ ریشهدار برخوردار نیست. عمدهی نیروی کار، به کشاورزی و حمل و نقل مربوط میشود و سهم کارگران صنعتی در این میان اندک است.
در اینجا بهتر است که نمود ذهنی این گرایش چپ را در خود جنبش آپوئیستی در روژاوا بررسی کنیم. آیا این گرایشِ چپ آنچنان که اوجالان توصیه میکند تنها بهدنبال استفادهی تاکتیکی از نزدیکی با آمریکا است یا اینکه درکی رادیکال از مفهوم امپریالیسم دارد؟
رستم جودی و گرایش چپ آپوئیستی
رستم جودی یکی از فرماندهان ارشد پ.ک.ک بود که در سالهای پس از انقلاب روژاوا در درگیری با نیروهای جهادی جان باخت. او یکی از معماران اولیهی ی.پ.گ و از سازماندهندگان نخست آن بود. به نوعی در روژاوا از رستم جودی بهعنوان کسی که ایدهی یگانهای مدافع خلق را بهطور گسترده عملی ساخت، یاد میشود؛ ایدهای مبتنی بر سازماندهی هستههای پراکنده و انقلابی برای دفاع از یک تغییر اجتماعی. اینکه نهایتا امروز ی.پ.گ شکل یک ارتش نیمه رسمی را بهخود گرفته چندان از اهمیت نخستین آن به مثابه یک ارتش تودهای نمیکاهد. ایدهی رستم جودی و دوستانش تشکیل ارتشی تودهای برای دفاع از خود بود.
جودی زادهی شهر سریکانی بود و از نوجوانی از طریق عضویت در یکی از سازمانهای مارکسیستی منطقه با فعالیت سیاسی آشنا شد. بعدها در لبنان به عضویت پ.ک.ک درآمد. رستم جودی در سالهای بعد بهعنوان یکی از مسئولان آموزش ایدئولوژیک حزب در آکادمیهای مختلف پ.ک.ک فعال بود. شاید برآمدن و رشد اولیهی فکری و نظری او در یک جنبش مارکسیستی (پیش از پیوستن به پ.ک.ک) در شکلگیری نگاه چپ او مؤثر بودهاست.
میتوان در جنبش روژاوا نمودِ عینی یک گرایش چپ را در سطح ساختارهای اجتماعی و سیاسی دید (نمونهی ذکرشده در بالا سندیکای کارگران بود). نمود ذهنی این گرایش چپ را در نگاه افرادی مثل رستم جودی میتوان مشاهده کرد. در واقع رستم جودی بازنمایی سوبژکتیو یک گرایش چپ در آپوئیسم و در جنبش روژاوا است.
از رستم جودی چند کتاب و تعداد بسیاری سخنرانی و مقاله بهجای ماندهاست. او در دو اثر خود به مفهوم ایدئولوژی و از سوی دیگر تاریخ مبارزات ضد امپریالیستی در خاورمیانه میپردازد. در کتابی که بهموضوع خاورمیانه پرداخته اطلاعاتی نیز در مورد جنبش چپ ایران و علل شکست آن، طرح میشود. اطلاعاتی که متأسفانه همراه با پیشفرضهای تحلیلیِ غلط آپوئیستی است و نهایتا او را به این نتیجه میرساند که علت شکست مارکسیسم در خاورمیانه این است که مارکسیسم یک اندیشهیِ بومیِ این منطقه نیست و از خارج آمدهاست. در حالیکه بنا به تعریف جودی، علت پیروزی نهایی آپوئیسم این است که ریشهای پنجهزار ساله دارد و تمدن کُردی، برآمده از تمدن سومریان است و ضرورتا بومیِ این منطقه است.
رستم جودی در کتاب ایدئولوژی(16) به بررسی امپریالیسم و تأثیرات ایدئولوژیک آن در منطقه میپردازد. نمیتوان نتیجه گرفت که ضرورتا تحلیلهای او از امپریالیسم یا شناخت او از مارکسیسم قابل اعتماد است. درکی که از مارکسیسم در نوشتههای اوجالان و دیگر فعالان آپوئیستی وجود دارد، درکی برآمده از تجربهی مارکسیسم شوروی است و تقلیل اندیشهی مارکس به آثار مارکسیسم روسی. جدای از این مسأله، میتوان مدعی شد که گرایش ضد امپریالیستی یا چپ پ.ک.ک دستکم در نظریه، موضعگیری و خطکشی مشخصی در قبال امپریالیسم دارد و همچنان بهشکلی از یک بدیل سوسیالیستی معتقد است.
جودی معتقد است که:
«امپرياليسم مبارزهی ايدئولوژيک را همچون مبارزهای نُرمال و طبيعی قبول ندارد. امپرياليسم در تلاش است تا معيارهای جديدی را در جهان جايگزين سازد. امپرياليسم بيش از تمامی نظامها سيستمی خودخواه و منفعتطلب است و بيشتر از همهی نظامها، قدرتگرا و اتوريتر. نظام مذكور با استفاده از امکانات مادی و تکنولوژيک، تمامی بخشهای جامعه را تحت کنترل خود گرفت است. امپرياليسم دارای چنين ويژگیهايی است. موقعيت خود را ب عنوان سيستم طبقهی حاکم و فرادست پذيرا نيست، بلکه همچون نظام حقيقت به خود مینگرد. از اين جهت تمامی نيروهايی که در برابر آن مبارزه میكنند را بهعنوان ستيزهجويان با حقيقت معرفی میكند.»
از نظر رستم جودی، نظام سرمایهداری همزیستی و مشارکت اجتماعی در تولید را امری بدوی و مرحلهی بربریت بشر تلقی میکند. او معتقد است که سرمایهداری روایتی حذفگرا نسبت به تاریخ دارد و آرمانهای زیست اشتراکی را محتوم بهحذف از تاریخ میداند:
«مطابق نگرش کاپيتاليسم هر اندازه از ارزشهای جامعهی طبيعی، برابری، تعاون و همکاری و خصوصيات انسانی دوری گزينيد، به همان اندازه به حقيقت نزديک میشويد. در نظام کاپيتاليستی جامعهی طبيعی وجود ندارد بلکه تمامی جامعه براساس منافع طبقهی فرادست برساخته شدهاست. به همين سبب امپرياليسم از تمامی سيستمهای ديگر خطرناکتر است. چونکه خود را همچون سيستمی مطلق و بیچون و چرا میانگارد. کاپيتاليسم هيچگاه خود را مورد مواخذه قرار نمیدهد. گاهاً که در تنگا قرار میگيرد و ناچار بهخود انتقادی میشود، اين عمل را بهسطح اشخاص تقليل میدهد. به اصطلاح «نظام نيك و کامل است، اما مشکل از اشخاص منشاء میگيرد. اشخاصی حريص و طمعکار و… که سبب شدهاند تا سيستم با مسائلی روبرو شود» برای آنهم با برخی تدابير تکنيکی و گاهاً بوروکراتيک درصدد حل بحران برمیآيند. يعنی کليت ساختاری و معنايی خودِ نظام را مورد مواخذه قرار نمیدهند.»
رستم جودی به گرایشی از پ.ک.ک متعلق است که با ذهنیتی ضد امپریالیستی و متعهد به آرمانهای سوسیالیستی در خاورمیانه رشد کردهاست. عمدتا این گرایش متعلق به کادرهای با سابقهی پ.ک.ک است و بهعلت در همتنیدگی آرمانهای نخستین پ.ک.ک با آرمانهای مترقی و سوسیالیستی دیگر جنبشهای خاورمیانه (مشخصا جنبش فلسطین) این گرایش بهطور طبیعی در جبههی ضد امپریالیستی، خود را تعریف میکند و در دفاع از دستاوردهایی حداقلی برای فرودستان و طبقهی کارگر تردیدی ندارد. هرچند که این گرایش هم در مورد مسألهی کُرد نگاهی ملی را اتخاذ میکند، اما در راه رسیدن به هدف، جنبشهای منطقهای چپگرا را متحدین طبیعی خود قلمداد میکند.
در مورد مشخصِ جنبش روژاوا باید تأکید کرد که جنبشی یکدست و تماما چپگرا و مترقی نیست. نمودهای عینیای از گرایشی ارتجاعی در جنبش روژاوا مشاهده میشود که نه تنها موجب نارضایتی مردم منطقه شدهاست که ادعاهای ترقیخواهانه یا سوسیالیستی جنبش روژاوا را نیز در درازمدت به زیر سؤال میبرد.
اتحاد جوانان روژاوا (ی.ج.ر)(17)
اتحاد جوانان روژاوا یا ی.ج.ر یکی از نهادهایی است که با هدف تحکیم ایدئولوژی پ.ک.ک در روژاوا فعالیت میکند. شاید نزدیکترین نهاد مشابه به ی.ج.ر، بسیج مستضعفین جمهوری اسلامی ایران یا همان ارتش 20میلیونی است. هدف از تأسیس این نهاد آموزش ایدئولوژیک و سازماندهی جوانان روژاوا و نهایتا عضوگیری از آنها برای حزب است. عملا در هر یک از شهرهای کانتونهای مختلف روژاوا این نهاد با تشکیلات اداری خود حاضر است و نوجوانان و جوانان محلات را عضوگیری میکند.
اگر بنا به تعاریف مرسوم از مراحل مختلف یک تغییر (یا انقلاب) اجتماعی قرار باشد ضرورت وجود و ریشهدارشدنِ ی.ج.ر و نهادهای افراطی مشابه به آن را بررسی کنیم، باید تأسیس این نهادها را بهضرورت بسیجزدایی از جامعه ارتباط داد. ایدئولوژیِ منادی تغییر در هر جنبش اجتماعی، بیش از وقوع تغییر نهایی بههر وسیلهای قصد بسیج تودهای جامعه را برای رسیدن به هدف مشخص خود دارد. پس از استقرار نظام سیاسی جدید یا تثبیت جنبش انقلابی، مرحلهیِ بسیجزدایی از تودهها و حذف خطر تشکلیابی ایدهیِ بدیل از راه میرسد. از این منظر سازمانهای مشابه با اتحاد جوانان روژاوا بهمرحلهی تثبیت و استقرار سیستم سیاسی موجود مرتبطاند و به مثابه بازوی سرکوب در جامعه عمل میکنند.
فعالیت عمدهی این سازمان عبارتست از ترویج عملی ایدهی «پ.ک.ک جامعه است و جامعه پ.ک.ک». میتوان بهلیستی از فعالیتهای خرد و بزرگ اعضای این سازمان اشاره کرد، فعالیتهایی که عمدتا نه در رسانهها بازتاب مییابند و نه جایی برای انتقاد رسمی از آنها باقی ماندهاست.
اعضای این سازمان که نوجوانان و جوانانی مسلح به ایدئولوژی آپوئیستی در افراطیترین شکل آن (قرائتی کاملا ناسیونالیستی) هستند، گاه در کسوت دستههای امر به معروف و نهی از منکر در سطح شهر قدرتنمایی میکنند. در نوروز سال 2017 مردم شهر سریکانی بهدعوت حزبی که عضوی از ائتلاف TEV DEM نبود، در محلی خارج از شهر برای اجرای مراسم نوروز جمع شدهبودند. از سویی نهادهای رسمی و TEV DEM مکانی در مجاورت آن محل را بهعنوان محل برگزاری مراسم اعلام کردهبودند. همین مسأله موجب شد که اعضای ی.ج.ر به میان جمعیتی وارد شوند که در محل غیررسمیِ مراسم گرد هم آمده بودند. برخورد اهانتآمیز آنان با جمعیت بهمنظور پراکندهساختن مردم با واکنشهایی در صحنه روبرو شد، اما عملا کسی توان مواجهه با این نیروی سازمانیافتهی رسمی حزب را ندارد.
تأکید افراطی بر جدایی زنان از مردان و مخالفت علنی با ارتباط زنان و مردان، مخالفت با پخش یا توزیع مشروبات الکلی، پاسداشت اوجالان به مثابه رهبری آسمانی در جامعه از فعالیتهای روزانهی این سازمان است.
در نگاه چنین سازمانی، حزب بهعنوان یک دولت ملی کُرد باید محافظت و حمایت شود. در این شکل از حمایت، اهمیتی برای مبارزات سوسیالیستی، ضدیت با امپریالیسم یا دفاع از سایر جنبشهای مترقی ضد استبدادی منطقه وجود ندارد. هر جریان یا دولت یا نیروی بینالمللیای که از ثبات وضعیت موجود در شمال سوریه دفاع غیرانتقادی میکند دوست و همراه جنبش تلقی میشود. بنابراین، از نظر این گرایش، اهمیتی ندارد که رژیم اسد بهطور غیرمستقیم به ثبات جنبش کمک میکند یا نیروهای آمریکایی در منطقه.
اتحاد جوانان روژاوا نمود عینی یک گرایش افراطی ناسیونالیستی در جنبش روژاوا است که عملا با اقدامات روزمرهی خود به بسیجزدایی از جامعه و شکلی از سرکوب و بستنِ فضای انتقادی در سطح جامعه کمک میکند. این گرایش تعاریفی قدسی از مفهوم «انقلابی بودن» دارد که آنرا به زهد و جاننثاری محض در راه خط رسمی حزب تقلیل میدهد و هر روایت دیگری از «انقلابی بودن» را انحراف و توطئهی دشمن برمیشمارد. در این معنا، «انقلابی بودن» یعنی هرچه تنگنظرتر و افراطیتر بودن.
گرایش راست ناسیونالیستی: ههوال کادرویِ آلمانی
در روژاوا یک باور عمومیتیافته در مورد داوطلبان آلمانیِ جنبش وجود دارد. «ههوالهای آلمانی از کردها آپوئیستترند، از کردها کردترند». در قیاس با ملیتهای دیگر، آلمانیها پتانسیل بیشتری برای عضویت و کادر حزب شدن دارند. و به نسبت کادرهایِ غیر کردِ حزب، عملا آلمانیها تعداد قابل توجهی دارند.
آنچنان که یک کادر آلمانی توضیح میدهد: «یک احساس گناه فراگیر در مردم آلمان بابت جنایات فاشیسم در اروپا وجود دارد. که خود را با پیوستن و حمایت از جنبشهای ضد فاشیستی نشان میدهد.» بهجز مسألهی احساس گناه جمعی، بهطور تاریخی پ.ک.ک در آلمان، سالها فعالیت و حضور داشتهاست و بهشکلی از سوی جامعهی مدنی آلمان بهعنوان یک جنبش سیاسی/اجتماعی شناخته شدهاست.
کادرهای آلمانی میتوانند بهترین بازنمایی گرایش ناسیونالیستی و محافظهکار پ.ک.ک باشند. از آنجا که حتا پس از عضویت همچنان بهعنوان غیر کرد قلمداد میشوند، ناخواسته برای ترسیم فیگور ایدئولوژیک کُرد (بنا به تعریف ایدئولوژیک حزب از یک کرد) تلاشی بیشتر از عموم کردها بهخرج میدهند. از این طریق بنا به تجربه، کادرهای آلمانی بیشتر از دیگران ایدئولوژی آپوئیسم را درونی میکنند، بیشتر از دیگران بهمقررات و ضوابط اخلاقی حزب، از قبیل جدایی میان زنان و مردان و پرنسیبهای رفتار روزمرهی یک گریلا، ارجاع بیشتر به متون اوجالان و… پایبندند. از این جهت گاهی افراط کادرهای آلمانی در نمایش «آپوئیست بودن»، میتواند حتا برای مردم عادی (مردم غیر کادر کردستان) شگفتآور باشد. آنها دیگر هیچ مشخصهای غیر از فیزیک اروپایی خود ندارند و بنا به باوری که در روژاوا در موردشان وجود دارد: «از کردها کُردترند.»
کادرهای آلمانی بازنمایی سوبژکتیو گرایش محافظهکاری هستند که عملا اولویت آن تنها به استقرار و ثبات حزب بههر قیمتی محدود میشود. این گرایش در جنبش روژاوا، به امپریالیسم بهعنوان مسألهای که باید در قبال آن موضعی صریح و روشن داشت اهمیتی نمیدهد و بنا بهمقتضیات موجود ترجیح میدهد که با هر قدرتی که در شرایط واقعی در مقابل دشمنان روژاوا (رژیم ترکیه، نیروهای جهادی مخالف اسد، رژیم بارزانی) بایستد، همکاری تاکتیکی و گاه استراتژیک داشته باشد.
نکتهی مهم در مورد دست بالا گرفتن این جریان در داخل جنبش روژاوا این است که متأسفانه شرایط واقعی جنگ و گستردهشدن جبهههای جنگ (عملا از هر سوی روژاوا) به استحکام و پایه گرفتن این جریان، و تضعیف گرایش سوسیالیستی و چپِ جنبش روژاوا کمک میکند. در حالیکه، رژیم ترکیه در سکوت قدرتهای جهانی در حال پیشروی و اشغال شمال سوریه است، در حالیکه جریان وابسته به بارزانی نه تنها مرزهای رسمی را مسدود میکند، بلکه شکلی از تحریم اقتصادی را نیز بهمنطقه تحمیل میکند، در حالیکه نیروهای داعش و حالا دیگر گروههای جهادی با حمایت رژیم ترکیه به مناطق کردنشین وارد میشوند و جنایاتی جنگی را رقم میزنند، اولویت اصلیِ جنبش روژاوا، بیش از پیش حفظ بقا و اتحاد و همکاری تاکتیکی با هر نیرویی برای حفظ بقای آن است. دقیقا در این شرایط جنگی ویژه، در درون جنبش روژاوا روز به روز، گرایش راست ناسیونالیستی دست بالا را میگیرد.
ههوال شاهین یکی از فرماندهان ارشد ی.پ.گ در توضیح علت آغاز عملیات آزادسازی رقه و اصرار بر تداوم آن، چنین توضیح میدهد:
«ما نیز بهخوبی از این امر آگاهیم که عملیات رقه نه از اولویتهای جنبش ما، که از خواستهای آمریکاییهاست. آنها هستند که مصرانه خواستار تداوم این عملیاتاند. برخی از بیرون ما را بهعنوان مهرههای آمریکا در زمین سوریه معرفی میکنند. مثلا میگویند: در حالیکه اولویت روژاوا باید اتصال سه کانتون به یکدیگر باشد، آنها مشغول جنگی در یک منطقهی عربنشین شدهاند تا آمریکا را راضی کنند! کسانی که چنین حرفهایی را میزنند یا تعمدا بهما اتهام میزنند، یا از شرایط واقعی منطقه کاملا ناآگاهند.»
مسألهای که این فرمانده ی.پ.گ به آن اشاره میکند، بهاحتمال بسیار قوی مربوط به حملهی ارتش ترکیه در زمستان سال 2017 میشود؛ ارتش ترکیه طرحی را آماده کردهبود که بهموجب آن از طریق شهر تل ابیض راهرویی را بهسمت شهر سلوک و نهایتا رقه بگشاید و پیش از ی.پ.گ شهر رقه را تصرف کند. اهمیت حیاتی این موضوع آنجا بود که هرگونه تعلل ی.پ.گ در آن مقطع و پیشافتادن ارتش ترکیه در اشغال این بخش از شمال سوریه، منجر بهقطع کامل شریانهای ارتباطی میان دو کانتون کوبانی و جزیره و به واضحترین شکلِ ممکن محاصرهای تمام عیار برای روژاوا میشد. به باور این فرمانده، ی.پ.گ در یک اجبار و برای بهتعویق انداختن محاصرهی روژاوا اقدام به آغاز عملیات آزادسازی رقه کرد تا بهانهای عملی برای ترکیه جهت اشغال باقی نماند. پرسش این بود که در این موقعیت بهغیر از آمریکاییها چه کسانی حاضر به کمک بودند؟
حمایتهایی از جنبشهای ضد امپریالیستی منطقه (همکاری با چپ ترک در روژاوا)
یکی از نشانههای ضد امپریالیستی بودن روژاوا بنا به نظر برخی، همکاری گستردهی جنبش روژاوا در شمال سوریه با جبههی چپ ترک است. دستکم پنج حزب مارکسیست ترکیه در شمال سوریه بهطور علنی حضور دارند. تاکنون تعدادی از کادرهای رهبری این احزاب و نیز تعدادی از اعضای آنها در جریان نبرد با داعش یا نیروهای جهادی، جان باختهاند.
از سال 2015 و 2016 احزاب عمدهی مارکسیست ترکیه در یک ائتلاف عمومی با پ.ک.ک اقدام بهتأسیس جبههای بهنام HBDH (Halklarn Birlesik Devrim Hareketi، «جنبش انقلابی خلقهای متحد») کردند. این جبهه به نام مبارزه با فاشیسم و امپریالیسم در منطقه کار خود را آغاز کرد و منتج به تسهیل همکاریهای لجستیکی و هماهنگی بیشتر میان این احزاب و پ.ک.ک در روند مبارزهشان علیه رژیم ترکیه شد. در حقیقت این جبههیِ تشکیلاتی هدفی جز مبارزهای هماهنگ و مؤثر علیه آنچه که از آن با نام فاشیسم در ترکیه یاد میشود ندارد و این سطح از همکاری میان پ.ک.ک و جبههی عمومی چپ ترکیه تنها یک استثنا است و نه یک قاعده.
این سطح از همکاریهای عملیاتی موجب دامنزدن به این ایده شده است که پ.ک.ک اصولا پشتیبان و همرزم تاکتیکی و استراتژیک هر نیرو یا جنبش مبارزاتی در خارمیانه، علیه فاشیسم و ارتجاعهای منطقهای است. در حالیکه تجربهی عملی پ.ک.ک، ضرورتا نشاندهندهیِ صحت و دقت این استدلال نیست.
در مورد همکاری تشکیلاتی و پشتیبانی لجستیکی پ.ک.ک از احزاب چپ ترکیه باید یک مسأله را روشن ساخت. پ.ک.ک نهایتا یک حزب فعال در ترکیه است و از اینجهت بخشی از جبههی عمومی چپ ترکیه محسوب میشود و لاجرم دشمن اصلی آن، رژیم ترکیه است. از هر نوع اتحادی در راه مبارزه با این دشمن استقبال میکند ولی بدان معنا نیست که الزاما پ.ک.ک دشمن صریح مابقی رژیمهای ارتجاعی در منطقه (از جمله رژیم جمهوری اسلامی و رژیم اسد) است. دقیقتر اینکه شرایط ژئوپلتیک منطقه نمیتواند به پ.ک.ک اجازه دهد که با همان شدتی که دشمن رژیم ترکیه است با رژیم ایران نیز مبارزه کند. در واقع پ.ک.ک ترجیح میدهد که بهجای مبارزهی صریح، راه گفتگو و تعامل را با دیگر رژیمهای ارتجاعی پیش بگیرد. از این منظر باید روشن کرد که ضرورتا احزاب و نیروهایی که خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند، بهدلیل واقعیتهای ژئوپلتیکی منطقه نمیتوانند از پ.ک.ک انتظار پشتیبانی یا حمایت سیاسی و نظامی را داشته باشند.
رابطه با آمریکا: آیا روژاوا پایگاه انقلاب جهانی است؟
جنبش فلسطین (با هر انتقادی که بدان وارد بود)، به مثابه یک پایگاه انقلابی در منطقه عمل میکرد. این پشتیبانی تنها محدود به نیروهای خاورمیانهای نبود، بلکه حتا نیروهای چپ اروپایی نیز از پشتیبانی انقلابی جنبش فلسطین استفاده میکردند. جنبش فلسطین بهروشنی در جبههای ضد امپریالیستی خود را تعریف کرده بود و در راه حمایت از دیگر نیروهای سوسیالیستی منطقه تعارف یا پردهپوشیای نداشت.
وضعیت خاص جنبش روژاوا اما مطلقا نمیتواند شباهتی با وضعیت جنبش فلسطین داشته باشد. جنبش روژاوا تنها نیروی واقعی با گرایشِ چپ در جنگ داخلی سوریه است. و عجیب اینکه بیشترین حمایت خود را تاکنون (عملا) تنها از آمریکا دریافت کردهاست. همکاری تاکتیکی پ.ک.ک با آمریکا در خاک سوریه به این امید تداوم یافتهاست که در میز مذاکرات جنگ داخلی سوریه، آمریکا از پروژهی «کنفدرالیسم دموکراتیک» حمایت علنی کند. حمایتی که بعید است در آیندهای نزدیک از سوی آمریکا انجام شود.
بهطور تاریخی آمریکا نشان دادهاست که تقریبا تمام شرکای تاکتیکی خود را که از میان جنبشهای اجتماعی برگزیدهاست، نه تنها فراموش که در مواردی قلع و قمع کردهاست. این تجربهی تاریخی از نظر پ.ک.ک پنهان نیست و میداند که آمریکا شریک قابل اعتمادی نیست.
اما باید بار دیگر واقعیت سیاسیای که این جنبش اجتماعی از بیرون با آن مواجه است را در نظر بگیریم: محاصرهی ارتش ترکیه و تبهکاران جهادی، رژیم نامطمئن اسد، محاصرهی اقتصادی رژیم بارزانی. عملا تنها قدرت جهانی که از جنبش روژاوا پشتیبانی میکند ایالات متحده است. از نظر پ.ک.ک، هر مسألهای که بهتهدید این رابطه و حمایت غرب از جنبش روژاوا منجر شود، غیر واقعبینانه و مخرب است. در تصویری که روژاوا به غرب ارسال میکند مطلقا قصد ندارد به مثابه یک پایگاه تروریستی نیروهای چپ رادیکال و ضد غرب درآید. حمایت علنی از نیروهای کمونیست یا آنارشیست مسلح به رابطهی پایدار با آمریکا در شرایط پیچیدهی ژئوپلیتیکی منطقه لطمه میزند.
شاید اعلام موجودیت و نهایتا امحای (18) IRPGF یک سازمان آنارشیستی در روژاوا نمونهی بسیار روشنی از مماشات علنی پ.ک.ک در مورد حمایت از چپ رادیکال جهانی باشد.
بهنظر میرسد انتظار اینکه روژاوا به مثابه یک پایگاه صدور انقلاب در خاورمیانه عمل کند، نه تنها غیرواقعی است، بلکه بار سنگینی بر دوش این جنبش نیز خواهد بود. شرایط واقعی در شمال سوریه جایی برای این توهم باقی نمیگذارد. واقعبینانه آن است که انتظار حمایت از این جنبش انقلابی تحت محاصره را نداشته باشیم و در عوض بهحمایت از گرایش چپ آن بپردازیم. گرایش سوسیالیستیای که بهحمایت امپریالیسم از تمامیت جنبش نگاهی انتقادی دارد، گرایشی که مدافع حقوق رنجبران است و میتواند متحد منطقی جنبشهای مترقی منطقه باشد.
یادداشتها:
1. دست کم در یک مورد این اتفاق افتادهاست. درست پس از یورش هوایی ناگهانی جنگندههای ترکیه به مرکز رسانهای و فرماندهی ی.پ.گ در قراچوخ (Qeracox)، نزدیک شهر دیریک، نیروهای آمریکایی چند واحد نظامی خود را در حد فاصل شهر دربسبیه و سریکانی مستقر کردند.
2. David Graeber.
3. New World Academy Reader #5: Stateless Democracy, pp, 200-201.
مشخص نیست که گرابر دقیقا با استناد به چه منابعی چنین ادعاهایی را عنوان کرده یا از طریق چه کسانی به این اطلاعات دست یافتهاست که مثلا در روژاوا فرماندهانِ واحدهای نظامی توسط سربازان و از طریق پروسهای دموکراتیک انتخاب میشوند. با اندکی تعمق در گزارشهای شاهدان عینی در جنگ روژاوا، بهسادگی میتوان دریافت که بهطور سازمانی، انتخاب فرماندهی یک واحد نظامی یا تابور(TABUR) مبتنی بر شایستگیهای راهبری و نظامی و همچنین میزان پایبندی به ایدئولوژی، بهشکلی سلسله مراتبی و دقیقا از سطوح بالاتر صورت میگیرد و نه از میان رزمندگان یک تابور و یا سطوح پایینتر.
4. خانهی زنان در کمون هر منطقه و نهایتا در سطح شهر و کانتون هیئت نمایندگی دارد. هدف از تأسیس خانهی زنان ایجاد نهادی پشتیبان برای پیگیری حقوق زنان و در درجهی نخست مبارزه با خشونت خانگی از سوی مردان بودهاست.
5. اسناد دهمین کنگره PKK؛ ترجمه: گروه فارسی آکادمی علوم اجتماعی عبدالله اوجالان؛ بهار 2009؛ چاپخانه آزادی. صص 4 تا 54.
6. چنانکه مثلا در مورد دولت اقلیم خودمختار کردستان عراق چنین امری را پیشبینی میکند:
«در عراق يک دولت کردی ايجاد کردهاند. قبلا نيز بيان کرده بوديم که مخالف اين دولت نيستيم. ولی احتمال دارد که به اسرائيل دوم تبديل شود. اينگونه ديده ميشود که اين نقش را به آن دادهاند. دولت جنوب نبايستی به امريکا تکيه کند، لازم است متکی به نيروی ذاتی خود باشد. زيرا امريکا روزی از منطقه خواهد رفت. در اين وضعيت فارسها، عربها و ترکها به کردها حمله خواهند کرد.»
7. در مورد قدرت امپریالیستی انگلیس معتقد است که:
«میخواستند که بسياری از بازیها را در سالهای ١٩٢٦ بازی کنند. اينها در واقع، بازیهای انگليس هستند. مگر ملکه بیجهت به اينجا آمد؟ مصطفی کمال اينها را ديده و میخواست که مانع از ايجاد آنها شود. او را بیتاثير کردند. بعد از آنکه با قيام شيخ سعيد کردها را نيز بیتاثير ساختند، طی سالهای ١٩٢٦ اولين هژمونی قدرت خود را تشکيل دادند. اين قدرت مبتنی بر لاييسم کنونی بود. «آوهام گالانتی» نماينده و به اصل يهودی به مصطفی کمال گفته بود که «بسان موسی با ارزش است.» میخواستند مصطفی کمال را بهمانند خدا متعال سازند. پايه قدرت کنونی نيز در سال ١٩٤٦ ايجاد گشت.»
8. «AKP را تحت کنترل خود درآوردهاند. AKP 30 سال قبل در انگلیس پایهریزی شدهاست. این دانستنی است. … سیاستهای آمریکا و انگلیس باعث ظهور و قویترشدنِ AKP شد.»
«از قرن ١٦ تاکنون در دنيا چه خواهد شد را در لندن طرح ريزی کرده و به دنيا سرويس میدهند. به مانند يک سوپ به ما میدهند. ولی اين آش بدی است. من اين آش را نخواهم خورد.»
«اينها هر چيز را در لندن طرح ريزی میکنند. هر چيز را به انحصار میکشانند. نوبت به ترکيه رسيدهاست؛ ترکيه را محاصره کردهاند. از طرفی ارمنستان وجود دارد. عرصه را بر اين کشور نيز تنگ کرده و در يک حوزه کوچک جای دادهاند. از طرف ديگر يونان؛ بعد هم يک قبرس کوچک درست کردهاند. همچنين در جنوب يک دولت کوچک کردی درست خواهند کرد. تمام اينها را در انگلستان طرحريزی میکنند.»
9. یکی از ابزارهای اعمال قدرت امپریالیستی از نظر اوجالان مسألهی سرمایهی مالی است: «با فينانس کاپيتال انسانها را فريب میدهند. بدين ترتيب، انحصارات بر دنيا حکم میرانند. اين کار را نيز بدون هيچ سازندگی انجام میدهند؛ آن هم با بهکارگيری ميلياردها و تريليونها پول.»
او معتقد است که: «فينانس کاپيتال، در پی کنترلکردن هر چيز است. اين گفتهام شايد باورکردنی نباشد، ولی اگر خود را صحيح تعريف نکنی، نمیتوانی مبارزه کنی. حتی اگر همين قدرت را صحيح تعريف نکرده و درک نکنی، بهوضعيت عثمانِ تصفيهگر دچارخواهی شد. حتی شما را به کار خواهند برد؛ حتی نخواهيد فهميد که چگونه از شما استفاده کردهاند. خواستند که مرا نيز بشناسند. براي آنکه فينانس کاپيتال نتوانست من را به کنترل خود درآورد اکنون در اينجا هستم. خط مشی مزدوری در حال مبارزه با خط مشی آزادیخواهانه است.»
10. «تاثير يهودیها بر قدرت در آناتولی ده برابر تاثيرشان در اسرائيل است.»
11. «پول در ٤٠٠ سال اخير، اهميت زيادتری کسب کرده است. يهودیها با به جان همانداختن خلقها دنيا را به کنترل درمیآورند. در ابتدا اين ايدئولوژی خود را به آلمانها تلقيح کردند. يعنی هيتلر را نيز يهودیها خلق نمودند؛ پايبندی خونی و اجدادی را آنها ايجاد کردند؛ هيتلر اثر آنهاست. در راس اولين جنبش ترک گرايی نيز آنها وجود دارند. کسانی هستند که اولين ترک گرايی را به وجود آوردند. به کردها نيز مشغول شدند. دانستنی است که ١٥٠ سال قبل با خانواده بارزانی رابطه برقرار کردند. تصور میكنند که میتوان با پول هر کاری را انجام داد. سرمايه جهانی را نيز در دست خود گرفتهاند. مديريت فينانس کاپيتال را برعهده میگيرند. بدون فهم تمام اينها نمیتوانيم مشکل کرد و رويدادهای ترکيه را درک کنيم. در غير اين صورت، آنها را به درگيری سوق داده و ما نيز به وضعيت درگيری دچار خواهيم شد.»
12. او معتقد است که: «ريشه سياست کرد توسط يهودیها در سالهای ١٩٢٠ در قاهره طرح ريزی شده است. در اين کنفراس به شکلی بسيار ماهرانه در مورد اينکه مسئلهی کرد در خاورميانه نبايستی هيچگاه حل شود به توافق رسيدهاند.»
13. در حقیقت اوجالان معتقد است که بنا به برنامههایی که آمریکا برای منطقه طراحی کردهاست:
«امروزه مهمترين متفق امريکا در خاورميانه کردها میباشند. اين اتفاقی است که پنجاه تا صد سال ادامه خواهد داشت. امريکا در اين مرحله در خاورميانه به کردها تکيه خواهد کرد؛ با تکيه بر آنها سعی خواهد کرد که به خاورميانه شکل بدهد. امريکا با تمامی نيروهای کرد در خاورميانه رابطه برقرار خواهد کرد. اين موضوع برای PKK نیز صدق میکند.»
14. Komita kedkaren Cizire.
15. Sazeya Civaka Sivil.
16. ايدئولوژی درسگفتاری از شهيد رستم جودی؛ برگردان از كردی و تأليف/ گروه فارسی آكادمی علوم اجتماعی عبدالله اوجالان؛ انتشارات آكادمی علوم اجتماعی عبدالله اوجالان 1392 ه. ش، پاييز 2013 ميلادی.
17. YEKÎTIYA CIWANÊN ROJAVA.
18. International Revolutionary peoples Guerilla forces.
لینک کوتاه شده: https://wp.me/p9vUft-mc
روژاوا: نگاهی از درون – بخش نخست: موفقیت پ. ک. ک در انقلاب سوریه
روژاوا: نگاهی از درون – بخش دوم: پ.ک.ک و «سوژهی انقلاب» در روژاوا
یحیی مرادی عزیز
سپاس برای سلسله مقالههای خواندنیتان دربارهی روژاوا که به دور از یکسونگریها و کلیشههای رایج، چشماندازی بیواسطه، مستند و مستدل از این جنبش را پیش روی ما میگذارد.
به ندرت پیش آمده که دربارهی جنبش روژاوا با مقاله یا مطلبی مواجه شویم که به دام تقدیس و اسطورهسازی نیفتاده باشد و یا برعکس قصد و غرضش کینهتوزی و تخریب آن و یا از اساس تخریب هر رویکرد رهاییبخشی نباشد. شما در مقالههاتان به خوبی گرایشهای چپ و راست، مترقی یا ارتجاعی درون این جنبش و ریشههای آنها را مطرح، از هم تفکیک و واکاوی کردهاید. نکاتی که کمک میکند تا دریابیم با توجه معادلات پیچیدهی منطقه و در عین توجه به مواجه بودن جنبشی نظیر روژاوا با جنگ، فاشیسم و محاصره، و محدودیتهای واقعی و عینی ناشی از آنها، کدام گرایشها نیازمند حمایت و تقویت است و کدام رویکردها و گرایشها را باید به دور از جزماندیشیهای ایدئولوژیک مورد نقد جدی قرار داد.
پرداختن به روژاوا فارغ از جهتگیری نیروهای چپ خاورمیانه در پیوند مبارزاتی، همدلی یا عدم همدلی با آن، درسهای مهمی برای ما و برای منطقهی خاورمیانه دارد. بعید نیست که در آیندهی نه چندان دور پرسشها و چالشهای مطرح شده در مقالههای شما دربارهی روژاوا، برای ما نیز مطرح شود. حتا هم اکنون نیز مسالهی جهتگیری ضدامپریالیستی برای نیروهای مخالف بسیار مسالهمند و پیچیده است.
به گمان من مقالهی آخر شما دو نکته یا چالش اصلی را پیشروی ما میگذارد:
1- آن نهادها و سازماندهیهای تودهای که نمود جنبههای مترقی یک جنبش هستند (نظیر کمیتهی زحمتکشان روژآوا که شما در مقاله به آن اشاره کردهاید) در لحظههای شکلگیری و پیروزی یک جنبش اجتماعی بروز و ظهور مییابند، لحظههای کلیدی و نقاط طلایی تاریخی که ظرفیتهای مترقی آینده را گسترش میدهند. هر تعللی به از دست دادن این فرصتهای تاریخی منجر خواهد شد و پتانسیلهای آتی یک جنبش را محدود خواهد کرد. اینکه این نهادها و سازمانهای مردمی در لحظات دگرگونیهای اجتماعی از بالا شکل میگیرند یا از پایین، پرسش و چالش دیگری است که پاسخ به آن رویکرد تحلیلی ما را در تشخیص مسیرهای مبارزه تعیین میکند و تاثیرگذاری واقعی این نهادها را در آینده در جهت تامین منافع مردم و محدودکردن بسیجزداییهای ایدئولوژیک مشخص خواهد کرد. آیا نهادهایی که در جهت منافع مترقی از بالا شکل میگیرند میتوانند از یک نهاد ترویجی و مدافع حقوق فرودستان به نهادی تبدیل شوند که توسط خود آنان و برای آنان سازماندهی میشود؟
2- در مورد جهتگیری ضدامپریالیستی به درستی اشاره کردهاید که در روژاوا چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عینی دو گرایش همزمان وجود دارد، یک گرایش مترقی ضدامپریالیستی که به حمایت امپریالیسم از تمامیت جنبش (فرقی نمیکند که منظور کدام دولت هژمون است!) نگاهی انتقادی دارد، و یک گرایش دیگر که چندان دغدغهی ضدامپریالیستی بودن ندارد و با توجه به شرایط دشوار منطقه و بنا به ضرورت میتواند با هر قدرتی که لازم بود ائتلاف کند. این مساله در خاورمیانهی امروز به خوبی ملموس و قابل درک است اما همچنان پاسخی شفاف به چگونگی موضعگیریهای امپریالیستی جنبشهای اجتماعی به ویژه در منطقه خاورمیانه نمیدهد که چالش مهمی در مبارزه عملی برای همهی نیروهای مترقی منطقه است.
در پایان باید این نکته را هم اضافه کنم که پرداختن صریح به هستهی موضوع بدون حاشیهپردازیها و حشو و زواید غیرضروری از نقاط قوت نوشتههای شماست که کمتر درمیان نویسندگان فارسیزبان دیده میشود. دست مریزاد و موفق باشید.
با مهر
آقاي مرادي عزيز
ممنون برای این مقالات گویا ،مستند و مستدل که چنین ساده و بی پیرایه ، ما را درون وقایع قرار میدهد . توانایی در بیان ساده و رسا وقتی به دقت مطلب را برساند موید تسلط نویسنده بر موضوع است . علاوه بر آن فروتنیِ رفیقانه ای که با بی طرفی و بدون حب و بغض اما مسولانه می نویسد خواننده را مجذوب می کند . واقعا سپاس
یحیی مرادی گرامی. از شما بابت این سلسله مقالات استثنائی متشکرم. تحلیل منصفانه و اندیشیده ی شما تحسین برانگیز است. ممنون می شوم اگر به مناسبات پ.ی.د با روسیه نیز بپردازید.
سرکار خانم آفاری، ممنون از لطف شما و همچنین دیگر دوستان که این مقالات را خواندنی یافته اند.
امیدوارم در فرصت های بعدی موضوعات دیگر در جنبش روژاوا را بررسی کنیم.
بنا به تجربه ی شخصی می توانم تنها به ذکر این نکته اکتفا کنم که رابطه ی پر رنگ و بسیار محسوسی میان جنبش روژاوا و روسیه (در دو کانتون جزیره و کوبانی) که نمودهای عینی ای در سطح روژاوا داشته باشد دست کم توسط من مشاهده نشد. می توان بنا به شواهد موجود به ارتباط میان رژیم اسد و هیئت حاکمه ی روژاوا اشاره کرد، که احتمالا رابطه با روسیه از آن کانال و در سطحی بالا برقرار می شود. اصولا روسیه کنترل هوایی شمال سوریه ( از سمت غرب منبیج) را بر عهده دارد و اهمیت عمده ی رابطه با روسیه را باید در کانتون عفرین جستجو کرد که این روزها توسط ارتش ترکیه و مزدوران جهادی آن به اشغال درآمده است.
سپاس
یجیی
بسیار عالی بود رفیق . اما نباید فراموش کنیم که اتفاقی که هیچ وقت فکرشو نمی کردیم در دنیا رخ دهد. درست بغل دستمان یعنی در روژوا یک انقلاب انارشیسمی اتفاق افتاده با همه کم و کاستی ها و شرایط منطقه انها نشان داده اند که واقعا تئوری را میشود با پشتکار و باور به اندیشه رهایی بخش و اتحاد خلقها به عمل آورد . من به شخصه فکر نمیکردم یک جنبشی انارشیستی به این زودی در جهان شکل بگیرد که دنیا در باره ان بحث و تحلیل و گفت گو کند . انهم ابر قدرتها .
همراه باعرض ادب و سلام. رفيق يحيى عزيز دستت درد نكنه براى مقاله ات. و اميدوارم كه ادامه بدهيد و در كارهايتان موفق و پيروز باشى. ناصر پاريس