All posts tagged: لئو پانیچ

جووانی آریگی در پکن: بدیل سرمایه‌داری

جووانی آریگی در پکن: بدیل سرمایه‌داری


نوشته‌ی: لئو پانیچ
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

به نظر می‌رسد آریگی سه دهه منتظر بوده است تا به نقد معروف رابرت برنر از «مارکسیسم نواسمیتی» با این ادعای جسورانه پاسخ دهد که او در واقع یک «اسمیتی» است و به آن افتخار می‌کند. این کتاب با در تقابل ‌قرار دادن صریح اسمیت با مارکس به‌صورت جدلی آغاز می‌شود، و مارکس بسان یک نظریه‌پرداز «زمین مسطح» معرفی می‌شود که ظاهراً تشخیص نداده گسترش شیوه‌ی تولید بورژوایی منجر به توسعه‌ی عمومی سرمایه‌داری نمی‌شود. آریگی مدعی است که اسمیت کم‌تر از مارکس به امتیازاتی که گسترش اروپا برای بقیه‌ی جهان به ارمغان می‌آورد، «خوش‌بین» بود.

امپراتوری آمریکا یا امپراتوری سرمایه‌داری جهانی

امپراتوری آمریکا یا امپراتوری سرمایه‌داری جهانی


نوشته‌ی: لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

در واقع، تضادهای موجود در دولت رفاه کینزی را ــ که در مبارزات طبقاتی داخلی بین کار و سرمایه در دهه‌ی 1960 به نمایش گذاشته شد، و ما استدلال می‌کنیم تعیین‌کننده‌ی اصلی بحران دهه‌ی 1970 بود ــ نمی‌توان جدا از بین‌المللی ‌شدنی که قبلاً رخ داده بود درک کرد. پس از آن بود که پایه‌های نهادی برای چگونگی مدیریت بحران دهه‌ی 1970 توسط دولت‌های پیشرو سرمایه‌داری به‌گونه‌ای فراهم شد که امکان تسریع و نه قطع ‌شدن جهانی‌سازی سرمایه‌داری را داد، همان‌طور که در بحران دهه‌ی 1930 اتفاق افتاد. ما هم‌چنین می‌کوشیم بحران کنونی را از طریق دیدگاه ماتریالیستی تاریخی مشابهی توضیح دهیم.

نقدی بر نظریه‌ی امپراتوری آمریکای پانیچ و گیندین


نوشته‌ی: جی. زد. جرود
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


نظریه‌ی پانیچ و گیندین پیرامون امپراتوری غیررسمی آمریکا از حد قابل‌قبولی برخوردار نیست. دلیل اصلی، که امیدوارم اکنون روشن شده باشد، این است که محتوای تجربی‌ای که مقوله‌های مفهومی‌شان را به آن ارجاع می‌دهند، تغییر کرده و دگرگون شده، به‌عبارتی معنای آن‌ها اساساً تغییر کرده است. درحالی‌که نقش دولت آمریکا را در ایجاد سرمایه‌داری جهانی نمی‌توان انکار کرد، خود روابط مالکیت سرمایه‌داری جهانی منجر به رابطه‌ای بیش از پیش متناقض بین سرمایه‌ی ملی و دولت ملی شده است که در آن صورت‌بندی‌های سنتیِ روابط و عملکردشان تغییر می‌کند. اگر ظرفیت دولت ایالات متحد برای ایفای چنین نقش مرکزی در ایجاد سرمایه‌داری جهانی، هم به غلبه‌ی شرکت‌های فراملیّتی‌«‌اش» مرتبط است و هم به «توسعه‌ی فضاهای تولیدی فراملّی که مشخصه‌ی آن عبور و مرور شبکه‌های تولید داخلی از مرزها یا پیوند لاینفک با شرکت‌های چندملیّتی است» ، پس این فرایند کمتر ناشی از دولت-ملت به‌عنوان یک عامل است و بیش‌تر نتیجه‌ی دگرگونی گسترده‌تر فرایند کار به چیزی است که شکل‌های دولت تاریخاً به آن «ضمیمه» می‌شود. در واقع، بیان چنین نظری درباره‌ی نقش دولت امروز ایالات متحد همانا نادیده‌گرفتن بخش‌های گسترده‌ای از تحقیقاتی است که «ابهام» تعریف‌های ملی از سرمایه و سرشت جهانی فزاینده‌ی آن را نادیده می‌گیرد.

بازنگری مارکسیسم و امپریالیسم برای سده‌ی بیست‌و‌یکم

بازنگری مارکسیسم و امپریالیسم برای سده‌ی بیست‌ویکم


نوشته‌ی: لئو پانیچ
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

مداخلات نظامی ایالات متحد در خارج از کشور، در واقع، شاید به بهترین شکل به شیوهای کاملاً مشابه با نقش خشونت‌آمیز اداره‌ی پلیس لس‌آنجلس در جنوب مرکزی لس‌آنجلس در میان نشانه‌های بیمارگونه‌ی آمیزه‌ای از نژادپرستی سنتی، الگوهای جدید مهاجرت کارگران، جنگ با مواد مخدر، و زندگی دارودسته‌ای جوانان شهری در خود ایالات متحد درک شود. در واقع، جنگ‌های آمریکا از آن زمان تاکنون در مکان‌هایی بوده که نقش حاشیه‌ای در دینامیسم سرمایه‌داری جهانی داشته‌اند. نقشی که پنتاگون در سرتاسر جهان ایفا می‌کند، هر قدر هم که شایسته‌ی توجه دقیق باشد، در مقایسه با نقش خزانه‌داری ایالات متحد و فدرال رزرو که به نهادهای محوری در هماهنگی سیاست‌های اقتصادی دولت‌های سرمایه‌داری جهان تبدیل شده‌اند، اهمیت کمتری در حفظ سرمایه‌داری جهانی دارد.

پیش به سوی نظریه‌ی دولت امپراتوری سرمایه‌داری


نوشته‌ی: لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


اگر بخواهیم امروزه درک خود را از امپریالیسم ارتقا بخشیم، باید توجه بسیار بیش‌تری به توسعه‌ی تاریخی شکل‌های دولتیِ متناسب با گرایش سرمایه به گسترش جهانی معطوف کنیم. سؤال اساسی این است: گسترش روابط اجتماعی سرمایه‌داری، بازارها و حقوق مالکیت خصوصی از طریق چه روابط و سازوکارهای بین‌دولتی در میان صورت‌بندی‌های اجتماعی تسهیل، سازمان‌دهی و تضمین شده است؟ پاسخ به این سوال فقط از طریق یک نظریه‌ی بسط‌یافته‌ی دولت یافته می‌شود.

دولت و آینده‌ی سوسیالیسم

دولت و آینده‌ی سوسیالیسم


نوشته‌ی: لئو پانیچ
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


نخست به مسئله‌ی نقش دولت سرمایه‌داری در محروم‌کردن یا جلوگیری‌کردن از آینده‌ی سوسیالیسم بپردازیم. در این‌جا نه تنها به‌واقع نقش سرکوب‌گرانه‌ی دولت در لحظه‌ی دست‌به‌دست هم دادن اوضاع و احوال انقلابیِ مشخص یا فرضی را مورد توجه قرار می‌دهیم، بلکه در چشم‌اندازی وسیع‌تر، شیوه‌ی عملکرد عام دولت در جامعه‌ی سرمایه‌داری را مدنظر قرار می‌دهیم: روشی که دولت انباشت را استمرار می‌بخشد، تعارض طبقاتی را تلفیق یا سرکوب می‌کند، مناسبات اجتماعی را بازتولید و طبقات مسلط را نمایندگی می‌کند؛ به‌طور خلاصه، نقشی که دولت در حفظ شیوه‌‌ی تولید سرمایه‌داری ایفا می‌کند. اگر یک مفهوم باشد که در بی‌شمار آثار مارکسیستی دهه‌ی اخیر درباره‌ی دولت‌ سرمایه‌داری، بیش از دیگر مفاهیم در این زمینه مورد توجه قرار گرفته باشد، آن مفهومِ «استقلال نسبی» است. این مفهوم متضمن این انگاره‌ است که دولت عاملِ صرفِ طبقه‌ی مسلط نیست بلکه باید عاملی تلقی شود که با متحد کردن انواع جناح‌های رقیب‌ طبقه مسلط، از سوی آن مستقلاً عمل می‌کند و خود را نه در رابطه با فقط طبقه‌ی مسلط بلکه در سراسر قلمرو مبارزه‌ی طبقاتی جای داده است.