All posts tagged: ایدئولوژی

#دختران انقلاب

دختران انقلاب، خط زمان را به‌حجمی سیاسی آبستن می‌کنند. حجمی از تصویری آگاه. جنبشِ مبارزه علیه حجاب اجباری، آن‌گونه که در حرکت بدیع، دلیرانه و فروتنانهْ شکوهمند زنان خیابان انقلاب جلوه می‌کند، یکی از گدازه‌های آتشینی است که خیزش دیماه از ژرفای آتشفشانی همیشهْ در تب و تاب به‌آسمان سیاسی پرتاب کرده‌است.

گفتمان بندگی داوطلبانه

گفتمان بندگی داوطلبانه

نقد و بررسی نظریه اتین دولا بواتسی

نوشته‌ی: داریوش راد


اگرچه به‌درستی آن‌گونه که کارل مارکس می‌گوید تاریخ جوامع بشری تاریخ مبارزه طبقات است، در این‌جا این سوال مطرح خواهد شد که چرا بخش وسیعی از طبقه استثمارشده این استثمار و ستم‌گری و سلطه از سوی حاکمان و حاکمیت را نه تنها می‌پذیرند و در مقابل استثمارگران سکوت می‌کنند، بلکه آن‌گونه که در گفتمان بندگی داوطلبانه اتین دو لا بواتسی مشاهده خواهیم کرد حتی داوطلبانه به این ستم و استثمار رضایت می‌دهند؟ آیا این بندگی داوطلبانه آن‌گونه که گرامشی معتقد است نتیجه نفوذ ایدئولوژی طبقه حاکم توسط رسانه‌های عمومی بر توده‌های استثمارشده است؟ حال آن‌که، برای مثال، اگرچه در نمونه ایران، ما شاهد دو انقلاب و چندین جنبش اجتماعی در صد سال گذشته برای خاتمه‌دادن به این وضعیت و برچیدن این‌گونه حاکمیت‌ها بوده‌ایم، لیکن سوالی که در مقابل ما قرار می‌گیرد این خواهد بود که چگونه است که پس از مدتی کوتاه با فروکش‌کردن شور و هیجان اجتماعی جامعه ایران (کلنگی بقول همایون کاتوزیان) درسی از آن مبارزات نمی‌گیرند و دلسرد همانند گذشته دوباره به استثمار و ستم‌گری حاکمان جدید تن در می‌دهند؟ دلایل این رضایت عمومی (بقول گرامشی) برای استثمارشدن آیا آن‌چنان‌که گفته می‌شود متاثر از فرآیندها و تاثیرات اصطلاحاً روبنایی (ایدئولوژیک) و یا زیربنایی (ساختاری) است؟ و یا هردوی آن‌ها؟ و یا شاید آن‌گونه باشد که نظریه اومانیستی بندگی داوطلبانه اتین دولا بواتسی توضیح خواهد داد؟ برای گریز از طرح مستقیم بحث اضمحلال عاملیت انسان ده‌ها کتاب و مقاله بخصوص توسط نظریه‌پردازان چپ (حکومتی) نوشته شده و هیچ‌یک از آن‌ها نه تنها بحثی قانع‌کننده بجز افشاگری و کلی‌گویی برای این رفتار غیرمسئولانه – عقلانی انسانی در قبال خود و دیگران که تا دیروز عاملیت فردی و اجتماعی داشته، ارائه نداده‌اند، بلکه حتی متاسفانه بسیاری از این مباحثِ تکراری به اشکال مختلف حداکثر تنها به توضیح و چگونگی سلطه‌گری و مکانیزم‌های آن از سوی سلطه‌گر و یا حتی گاهی توجیه چرایی و چگونگی بازتولید و تداوم این سلطه‌گری پرداخته است، که درنتیجه کمکی به یافتن راه‌حلی برای خاتمه‌دادن به این معضل فردی و اجتماعی نبوده است.

نبرد پنهان برای هژمونی

نبرد پنهان برای هژمونی

بررسی تلاش‌های دو جریان سلطنت‌طلب و اصلاح‌طلب

نوشته‌ی: تارا بهروزیان


سلطنت‌طلبان با ایده‌آل‌سازی از رژیم پیش از انقلاب تصویری جادویی از سرزمینی ارائه می‌دهند که با هدایت پادشاهی مقتدر و دوراندیش و با تکیه بر پیشنیه‌ای باستانی به سوی تکامل و توسعه گام برمی‌داشت. سرزمینی که در آن از فقر، سرکوب آزادی‌ها و تضادهای اجتماعی خبری نبود، و از بخت شوم، مشتی متحجر از سر شکم‌سیری و ناسپاسی با بی‌رحمی دست به انقلابی خونین زدند و همه چیز را نابود کردند. فراموش نباید کرد که این تحریف تاریخ اگر چه بر مقایسه‌ای ساده‌انگارانه و جعل و یک‌سونگری استوار است اما بستری مادی و واقعی دارد؛ ناگفته پیداست فجایعی که رژیم اسلامی در چهار دهه‌ی گذشته در همه‌ی عرصه‌ها آفریده است چگونه راه را برای این مقایسه هموار می‌کند. دهه‌ها سرکوب چنان گسست‌های تاریخی و نسلیِ عظیمی ایجاد کرده است که به سادگی می‌توان به هر دروغی لباس پرزرق و برق حقیقت پوشاند.
اصلاح‌طلبان اما برای تحریف گذشته کار دشوارتری در پیش و به ترفندهای پیچیده‌تری نیاز دارند چرا که باید با تطهیر جریان‌هایی در درون همین رژیم مسلط فعلی، آبروی یک نیروی اپوزیسیون را برای خود دست‌وپا کنند. [9] با این حال موفقیت نسبی (ولو مقطعی) آنان در این تحریف و وارونه‌سازی تاریخی در میان بخشی از افکار عمومی در نوع خود جالب توجه است. در این پروژه‌ی تطهیر و تحریف، به سادگی می‌توان ادعا کرد که میرحسین موسوی از هم‌دستی در کشتارهای دهه‌ی 60 مبراست و برای فعالان اصلاح‌طلب که برای مدت زمانی طولانی اغلبِ پست‌های کلیدی و رده‌بالا را در نهادهای امنیتی و سیاسی و اقتصادی در دست داشتند، وجهه‌ای منتقد و قربانیِ سرکوب آفرید. [10] قصد من انکار تفاوت‌های جناحی و تمایز نگاه جناح‌های «چپ» و راست (به معنای مصطلح سیاسی آن) در درون رژیم جمهوری اسلامی و پیامدهای سیاسی و اجتماعی متفاوت قدرت‌گیری آن‌ها در مقاطع مختلف نیست. اما به گمان من کارکرد این تحریف‌های تاریخی در دوران کنونی از سطح فرصت‌طلبی‌های تاکتیکی مقطعی برای کسب آرای صندوق‌های انتخاباتی و کرسی‌های کنونی قدرت فراتر می‌رود و باید آن را از منظر نبرد پنهانی که از هم‌اکنون برای کسب هژمونی در دوران بحرانی و پرتلاطم آینده در جریان است و تاثیری که بر جنبش‌ها و سویه‌های رهایی‌بخش احتمالی آتی خواهد داشت نیز نگریست.

کرونا و مبارزه برای امنیت زیست

کرونا و مبارزه برای امنیت زیست


نوشته‌ی: فرنگیس بختیاری

همه‌گیری‌ ویروس کرونا در ‌ایران و تکرار تاریخ یک قرن قبل که «سال آنفولانزایی» نام گرفت، همه و عمدتاً تهیدستان را تهدید می‌کند. مستند کوتاهی که براساس گزارش دانشگاه شریف تهیه شده‌است، نشان می‌دهد که در صورت عدم رعایت قرنطینه‌ی کامل و واقعی تا اواخر خرداد، بحران کرونا پایدار و حداقل سه‌و‌نیم میلیون نفر را قربانی خواهد کرد. گسترش بیماری، واکنش دوران بربریت حاکمان و عدم امکان کنترل آن توسط نظامِ سلامتِ مبتنی بر سود، آینه‌ای است که در مقابل تهیدستان قرار گرفته‌است تا هر روزه چهره مخوف تضاد طبقاتی و بازتاب‌هایش را، به‌عینه ببینند. طبق گزارشات واصله، ریزش بقایای طرفداران تهیدست رژیم، نتیجه ناگزیزِ بروزِ ضعف مطلق حاکمیت در حفظ امنیت سلامت مردم است. حاکمیتی که مدعی قَدر‌قُدرتی حفظ امنیت کشور در منطقه بود، اکنون از ایجاد امنیت در مقابل کرونا عاجز مانده ‌و «کوه»، موش زاییده‌است، موش‌ها در سوراخ‌های خود به قرنطینه‌ها خزیده‌اند و زندانیان را در سلول‌های جمعی فاقد شرایط بهداشتی، سربازان را در خوابگاه‌های عمومی و تهیدستان را در جنگل سرمایه‌داریِ نان در مقابل کار، بی‌شرمانه در معرض بیماری و مرگ گذارده‌اند.

دولت و آینده‌ی سوسیالیسم

دولت و آینده‌ی سوسیالیسم


نوشته‌ی: لئو پانیچ
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


نخست به مسئله‌ی نقش دولت سرمایه‌داری در محروم‌کردن یا جلوگیری‌کردن از آینده‌ی سوسیالیسم بپردازیم. در این‌جا نه تنها به‌واقع نقش سرکوب‌گرانه‌ی دولت در لحظه‌ی دست‌به‌دست هم دادن اوضاع و احوال انقلابیِ مشخص یا فرضی را مورد توجه قرار می‌دهیم، بلکه در چشم‌اندازی وسیع‌تر، شیوه‌ی عملکرد عام دولت در جامعه‌ی سرمایه‌داری را مدنظر قرار می‌دهیم: روشی که دولت انباشت را استمرار می‌بخشد، تعارض طبقاتی را تلفیق یا سرکوب می‌کند، مناسبات اجتماعی را بازتولید و طبقات مسلط را نمایندگی می‌کند؛ به‌طور خلاصه، نقشی که دولت در حفظ شیوه‌‌ی تولید سرمایه‌داری ایفا می‌کند. اگر یک مفهوم باشد که در بی‌شمار آثار مارکسیستی دهه‌ی اخیر درباره‌ی دولت‌ سرمایه‌داری، بیش از دیگر مفاهیم در این زمینه مورد توجه قرار گرفته باشد، آن مفهومِ «استقلال نسبی» است. این مفهوم متضمن این انگاره‌ است که دولت عاملِ صرفِ طبقه‌ی مسلط نیست بلکه باید عاملی تلقی شود که با متحد کردن انواع جناح‌های رقیب‌ طبقه مسلط، از سوی آن مستقلاً عمل می‌کند و خود را نه در رابطه با فقط طبقه‌ی مسلط بلکه در سراسر قلمرو مبارزه‌ی طبقاتی جای داده است.

تناقضِ بنیادینِ خوش‌بختی و فردیت

در حاشیه‌ی تناقضِ بنیادینِ خوش‌بختی و فردیت


نوشته‌ی: حسین ایمانیان


اکنون، پس از افشایِ دروغِ بزرگی که پسِ پشتِ هرگونه تبیینِ فردیِ خوش‌بختی جریان دارد، می‌بایست بر امکانِ خوش‌بختیِ همه‌گان بیندیشیم: آیا می‌توان شرایطی را متصور شد که به خوش‌بختیِ «مردم»، آن‌هایی که درونِ هیچ‌نوع طبقه‌بندی و خط‌کشی قرار نمی‌گیرند، منجر شود؟ با توجه به آشتی‌ناپذیریِ موجود در بطنِ جوامعِ سرمایه‌داری و سلبِ امکانِ خوش‌بختیِ عدّه‌ای مگر به بهای بدبختیِ دیگران، آری گفتن بدین پرسش بی‌درنگ مشروط می‌شود به برقراریِ جامعه‌ای بی‌طبقه، جامعه‌ای رها از آن‌چه مارکس موتورِ محرّکه‌ی تاریخ می‌نامدش: مبارزه‌ی طبقاتی.

پ.ک.ک و «سوژه‌ی انقلاب» در روژاوا‌

پ.ک.ک و «سوژه‌ی انقلاب» در روژاوا‌


نوشته‌ی: یحیی مرادی


سوژه‌ی تغییر برای پ.ک.ک نه کارگرانِ کردستان‌اند، نه دهقانان، نه خرده‌‌بورژوازیِ شهری؛ سوژه‌ی تغییر، کادرهای این حزبِ بی‌اندازه بزرگ‌اند. گریلا از این رو سوژه‌ی تغییر است که قرار است فیگورِ آرمانی و هدفِ جامعه باشد. حزب از طریق آموزش ایدئولوژیک و عضوگیری و کنترل سیاسی/اجتماعی قصد دارد این فیگور را در بسیاری از ویژگی‌هایش بازتولید کند.

روژاوا: نگاهی از درون

روژاوا: نگاهی از درون


نوشته‌ی: یحیی مرادی


آیا حقیقتا در روژاوا دموکراسی بی‌دولت حاکم است؟ آیا در روژاوا انقلاب زنان در رادیکال‌ترین شکل خود به وقوع پیوسته است؟ آیا روژاوا همان منطقه‌ای است که قرار است بار تاریخی مبارزات ضد امپریالیستی یا ضدسرمایه‌داری را به دوش بکشد؟ مثل انقلاب اکتبر؟ یا انقلاب چین؟ یا آیا فلسطینِ قرن بیست و یکم است؟ آیا در روژاوا حقیقتاً انقلابی اجتماعی رخ داده؟ به این معنا که دگرگونی طبقاتی اتفاق افتاده است؟ یا تنها انقلابی سیاسی یا شاید محدودتر، انقلابی در عرصه‌ی حق عمومی اقلیت‌ها در کاربست زبانی‌شان ایجاد شده است؟

از آگاهی کاذب تا انتزاع مادیت‌یافته


نوشته‌ی: یاشار دارالشفاء


هم فوکو و هم میلز، ایدئولوژی را صرفا در معنای سنت مارکسیسم ارتدوکس می‌فهمند و از همین رو ایرادات درستی را هم به چنین درک و تلقی‌ای وارد می‌آورند. اما همان‌طور که توضیح دادیم، اگر ایدئولوژی را انتزاعات مادیت یافته‌ای از پراتیک‏‌های اجتماعی، که خود را در قالب آگاهی فرد یا گروه به آن روابط متجلی می‌کند، درنظر بگیریم، آنگاه با موانعی که فوکو و میلز برشمردند مواجه نخواهیم شد. توضیح دادیم که «کذب» بودن ایدئولوژی به ناراست بودن گزاره‌هایی که پیش می‌کشد برنمی‌گردد، بلکه ناشی از آن است که خود را چون «آگاهی» می‌نمایاند، در حالی که اساسا یک «نظام مفهومی» نیست.

در اهميت كاپيتال ماركس برای امروز


نوشته‌ی: آندرو کلیمن
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


كاپيتال برخی از ايدئولوژی‌هايی را به چالش می‌گيرد كه كاملاً مشابه با ايدئولوژ‌ی‌های زمانه‌ی ما هستند. از سويی، چشم‌انداز اقتصاد سياسی بورژوايی را به مصاف می‌طلبد كه بنا به آن به گفته‌ی تمسخرآميز ماركس، «زمانی تاريخ بوده است اما ديگر نيست.»[3] اين چشم‌انداز در دهه‌های اخير، در شكل وِردِ مارگارت تاچر كه «بديلی وجود ندارد» احيا شده است. به اين ترتيب، كاپيتال با كمك به شفاف‌كردن اين موضوع كه چه چيزی بايد تغيير كند تا بتوان از سرمايه‌داری فرارفت، مستقيماً درباره‌ی دغدغه‌ی اصلی جنبش‌های مردمی يك‌دهه و نيم گذشته سخن می‌گويد كه اعلام كرده‌اند «جهان ديگری ممكن است».