All posts tagged: گرامشی

هژمونی، انقلاب منفعل و شهریار جدید


نوشته‌ی: پیتر دی توماس
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


مفهوم هژمونی از منظر گرامشی در طیف وسیعی از دانش‌رشته‌های علوم انسانی، اجتماعی- علمی و تاریخی تأثیرگذار شده است. این بیان‌گر «موفقیتی» است یکه‌ برای واژگان سنت مارکسیستی که همچنان مخاطبان بسیار گسترده‌تری را در مقایسه با مفاهیم مرتبطی مانند دیکتاتوری پرولتاریا یا الغای دولت سرمایه‌داری پیدا می‌کند. با این حال، اغلب به نظر می‌رسد که این واژه هنگامی که معانی کاملاً متناقضی به آن نسبت داده نمی‌شود، مضامین بسیار متفاوتی دارد و خوانندگان جدید و قدیمی را به یک‌سان در خصوص اهمیت نظری دقیق یا موضوعیت معاصر آن مردد می‌سازد.

مفهوم هژمونی فراتر از سیاست هویت و اقتصاد‌گرایی

مفهوم هژمونی فراتر از سیاست هویت و اقتصاد‌گرایی


گفتگوی شیمنا ورگارا با خوان دال ماسو
ترجمه‌ی:بیژن سپیدرودی


موضوع کتاب را مسئله‌ی هژمونی در برخی از جنبه‌های اصلی آن تشکیل می‌دهد: به‌عنوان رابطه‌ی رهبری طبقه‌ی کارگر در میان سایر بخش‌های تحت ستم، پیش و پس از انقلاب، به‌مثابه‌ی یک مفهوم سودمند برای درک روابط بینا‌-‌دولتی در یک سطح بین‌المللی، و این‌که چگونه دولت بورژوایی در پی ایجاد مجدد یک پایگاه توده‌ای است. این مفهوم به دلایل متعدد هنوز به نظریه‌ی مارکسیستی مرتبط است.

حزب به مثابه‌ی «روشنفکر جمعی»


‌نوشته‌ی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


با توجه به این‌که گرامشی (مانند لنین) حزب پیشتاز طبقه‌ی کارگر را کلی ساختاریافته و منسجم می‌دید و نه مجموعه‌ای بی‌شکل از منافع رسته‌ای، و معتقد بود حزب پیشتاز فقط مادامی‌که ساختارمند و منسجم باشد، می‌تواند سازمان‌دهی کند و بیان یک اراده‌ی جمعی باشد، قابل درک است که او برای این عنصرِ «ژنرال‌ها»، هسته‌ی رهبری، امتیازی ارگانیک قائل شده باشد. با این حال، این واقعیت را نباید از یاد برد که گرامشی از خطر از بین رفتن ماهیت دموکراتیکِ سانترالیسم در یک حزب متمرکز غافل نبوده است، که بعد می‌تواند ویژگی‌های «سانترالیسم بوروکراتیک» را به خود بگیرد. به عقیده‌ی گرامشی، یک حزب منسجم و متمرکز زمانی دموکراتیک است که اولاً بین سه عنصر درون آن تبادل دائمی وجود داشته باشد؛ ثانیاً، کارکرد آن واپس‌گرا و سرکوب‌گر، و حافظ ساختارهای موجود نباشد، بلکه کارکردی مترقی با هدف «اعتلای توده‌های عقب‌مانده به سطح قانون‌مندی جدید» باشد؛ و سوم، یک حزب مأمور و معذور «ساده» و فاقد اندیشه نباشد.

نظریه‌ی «بسط‌یافته‌ی» دولت


‌نوشته‌ی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


می‌توان دید که مفهوم جامعه‌ی مدنی نه فقط برای گرامشی ابزاری برای مشخص کردن نظریه‌ی محو دولت، که بخشی از نقد مارکسیستی سیاست است، فراهم کرد، بلکه او را به ارائه‌ی شواهدی مشخص[concrete] ــ ولو مختصر و اندک ــ در ارتباط با مشکلات ناشی از ساختن سوسیالیسم سوق داد. همان‌طور که دیدیم، این شواهد عناصری را برای نقد مارکسیستی مدل استالینیستی که عمدتاً پس از سال 1929 بر اتحاد جماهیر شوروی اعمال شد فراهم می‌کنند، مدلی که به نظر می‌رسد گرامشی آن را «دولت‌گرا»، بوروکراتیک ـ اقتدارگرا و مبتنی بر یکسان پنداشتن نادرست حزب و دولت می‌داند. مسلماً اگر نوعی آگاهی انتقادی رقیبِ به‌اصطلاح «سوسیالیسم واقعاً موجود» را به گرامشی نسبت دهیم که شاید در زمان او امکان‌پذیر نبود، برداشتی زمان‌پریشانه و نابهنگام ارائه داده‌ایم؛ اما این نیز اشتباه است که شواهد او از مفهوم اصیل ساختن سوسیالیسم را، که متفاوت از مفهومی است که مسیر اتحاد جماهیر شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی را شکل داد، نادیده بگیریم. بنابراین بدیع بودن دیدگاه‌های او صرفاً به تدوین استراتژی جدیدی برای مبارزه برای سوسیالیسم در کشورهای «غربی» محدود نمی‌شود، حتی اگر بخش پایدارتر و پربارتر میراث او را در این کشورها بیابیم.

راهبرد سوسیالیستی در «غرب»


‌نوشته‌ی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمه‌ی: سهراب نیکزاد


در پاسخ به کسانی که از ما می‌پرسند که خواهان چه نوع جمهوری هستیم بی‌معطلی می‌گوییم: ما خواهانِ یک جمهوری دموکراتیک کارگری هستیم، ما خواهان جمهوری‌ای هستیم که در محدوده‌ی دموکراسی باقی بماند، که در آن کلیه‌ی اصلاحاتی که از محتوایی اجتماعی‌ برخوردار است با رعایت کاملِ شیوه‌های دموکراتیک صورت می‌گیرد.

گفتمان بندگی داوطلبانه

گفتمان بندگی داوطلبانه

نقد و بررسی نظریه اتین دولا بواتسی

نوشته‌ی: داریوش راد


اگرچه به‌درستی آن‌گونه که کارل مارکس می‌گوید تاریخ جوامع بشری تاریخ مبارزه طبقات است، در این‌جا این سوال مطرح خواهد شد که چرا بخش وسیعی از طبقه استثمارشده این استثمار و ستم‌گری و سلطه از سوی حاکمان و حاکمیت را نه تنها می‌پذیرند و در مقابل استثمارگران سکوت می‌کنند، بلکه آن‌گونه که در گفتمان بندگی داوطلبانه اتین دو لا بواتسی مشاهده خواهیم کرد حتی داوطلبانه به این ستم و استثمار رضایت می‌دهند؟ آیا این بندگی داوطلبانه آن‌گونه که گرامشی معتقد است نتیجه نفوذ ایدئولوژی طبقه حاکم توسط رسانه‌های عمومی بر توده‌های استثمارشده است؟ حال آن‌که، برای مثال، اگرچه در نمونه ایران، ما شاهد دو انقلاب و چندین جنبش اجتماعی در صد سال گذشته برای خاتمه‌دادن به این وضعیت و برچیدن این‌گونه حاکمیت‌ها بوده‌ایم، لیکن سوالی که در مقابل ما قرار می‌گیرد این خواهد بود که چگونه است که پس از مدتی کوتاه با فروکش‌کردن شور و هیجان اجتماعی جامعه ایران (کلنگی بقول همایون کاتوزیان) درسی از آن مبارزات نمی‌گیرند و دلسرد همانند گذشته دوباره به استثمار و ستم‌گری حاکمان جدید تن در می‌دهند؟ دلایل این رضایت عمومی (بقول گرامشی) برای استثمارشدن آیا آن‌چنان‌که گفته می‌شود متاثر از فرآیندها و تاثیرات اصطلاحاً روبنایی (ایدئولوژیک) و یا زیربنایی (ساختاری) است؟ و یا هردوی آن‌ها؟ و یا شاید آن‌گونه باشد که نظریه اومانیستی بندگی داوطلبانه اتین دولا بواتسی توضیح خواهد داد؟ برای گریز از طرح مستقیم بحث اضمحلال عاملیت انسان ده‌ها کتاب و مقاله بخصوص توسط نظریه‌پردازان چپ (حکومتی) نوشته شده و هیچ‌یک از آن‌ها نه تنها بحثی قانع‌کننده بجز افشاگری و کلی‌گویی برای این رفتار غیرمسئولانه – عقلانی انسانی در قبال خود و دیگران که تا دیروز عاملیت فردی و اجتماعی داشته، ارائه نداده‌اند، بلکه حتی متاسفانه بسیاری از این مباحثِ تکراری به اشکال مختلف حداکثر تنها به توضیح و چگونگی سلطه‌گری و مکانیزم‌های آن از سوی سلطه‌گر و یا حتی گاهی توجیه چرایی و چگونگی بازتولید و تداوم این سلطه‌گری پرداخته است، که درنتیجه کمکی به یافتن راه‌حلی برای خاتمه‌دادن به این معضل فردی و اجتماعی نبوده است.

انقلاب‌های گرامشی

انقلاب‌های گرامشی

انقلاب منفعل و انقلاب مداوم

نوشته‌ی: پیتر دی. توماس
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


بحث‌های معاصر درباره‌ی انقلابِ منفعل به معنای «انقلاب از بالا»، نظریه‌های شکل‌گیری دولت و مدرنیزاسیون، فنون دولت‌داری و حکومت‌داری، و واکاوی پویه‌های سیاسی جاری به‌طرز قابل توجهی زمینه‌های موضوعیت‌داشتن و مربوط‌بودن این فرمول را به فراتر از کاربردهای اولیه‌ی آن در دفترهای زندان گسترش داده‌اند. توجه بیش‌تر به نقش کاوش‌گرایانه‎ای که انقلابِ منفعل در چارچوب پروژه‌ی اولیه‌ی گرامشی ایفا می‎کند، و رابطه‌ی دیالکتیکی آن با انقلابِ مداوم که کاربست گرامشی از این فرمول را تعریف می‌کند، نه تنها به ما امکان می‌دهد که طیف کامل‌تری از معانی زایا و مرتبط با آن را در زمینه‌ی تاریخی‌اش درک کنیم، بلکه ما را قادر می‌سازد که انقلاب مداوم را اساساً به‌مثابه‌ی سهمی در بحث‌های استراتژیک اصلی سنت مارکسیستی زمان گرامشی درک کنیم و از این رو به نقشی که کاربردهای انقلاب منفعل ممکن است در تلاش مشابه برای « فراروی»ِ انقلاب مداوم در شرایط معاصر داشته باشد توجه کنیم. امروز معنا و اهمیت انقلاب منفعل با پذیرش شرایط و خصوصیات فرمول‌بندی اولیه‌ آن قطعاً برای ما به اتمام نرسیده است؛ بلکه چنین ارزیابی‌ای پیش‌شرط ضروری برای ایجاد شکلی معنادار از «فعلیت‌یابی» معاصر آن، یعنی میراث متحول‌کننده‌ی آن، است.

اهمیت کنونی گرامشی و جامعیت او

اهمیت کنونی گرامشی و جامعیت او


نوشته‌ی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


یکی از درونمایه‌های اصلی گرامشی، سرمایه‌داری سده‌ی بیستم بود: بحران‌ها، تضادهایش و نیز ریخت‌شناسی سیاسی و اجتماعی‌‌ای که این صورت‌بندی اجتماعی ایجاد کرد؛ معضلاتی که گرامشی در ارتباط با این صورت‌بندی به بحث درباره‌ی آن‌ها پرداخت هنوز وجود دارند، حتی اگر در بسیاری موارد، تحت پوشش‌های جدیدی حضور داشته باشد. بررسی نخستین جنبش‌هایی که به‌نحو مؤثری تلاش کردند بر جامعه سرمایه‌داری غلبه کنند، از علایق اصلی او بودند. همانطور که دیدیم، بخش بزرگی از کار او به تلاش برای مفهوم‌سازی مسیرهای انقلاب سوسیالیستی در «غرب»، به گفته‌ی خودش، اختصاص دارد. به همین دلیل که سرمایه‌داری و تضادهایش هنوز وجود دارند، سوسیالیسم موضوع اصلی در دستور کار سیاسی معاصر باقی مانده است. به همین دلیل است که گرامشی مفسر زمانه‌ی ماست: بنابراین، اهمیت و موضوعیت او با ماکیاولی یا هابز یکی نیست. جنبش ظاهراً ستایشآمیزی که هدفش تبدیل گرامشی به «کلاسیک» صرف است، فریبی را پنهان می‌کند: این جنبش کسانی است که نمی‌خواهند از گرامشی جدا شوند (معمولاً به دلایل فرصت‌طلبانه)، اما در عین حال قصد دارند او را به عنوان مخاطبی ممتاز در بحث سیاسی زمانه‌ی ما ردصلاحیت کنند.

نظریه‌ی پولانزاس درباره‌ی دولت و گفتگوی او با گرامشی

نه ابزار، نه دژ

‌نظریه‌ی پولانزاس درباره‌ی دولت و گفتگوی او با گرامشی

نوشته‌ی: پاناگیوتیس سوتیرس
ترجمه‌ی: داریوش راد


کار نیکوس پولانزاس در کل مسیر تئوریک خود، از مواجهه با گرامشی و آلتوسر گرفته تا برداشت رابطه‌ای بسیار بدیع او از قدرت دولتی و مادی‌بودن ساختارهای دولتی به‌مثابه روابط اجتماعی متراکم‌شده، یکی از مهم‌ترین افزوده‌ها به یک نظریه‌ی مارکسیستی احتمالی قدرت سیاسی و دولت بوده است. برخلاف دیگر نمایندگان سنت وسیع‌تر آلتوسری، پولانزاس هرگز از گفتگو با مفاهیم و پرسش‌های گرامشی اجتناب نکرد. درعین‌حال، او هرگز به‌طور کامل با مفاهیم نظری و فلسفی توضیحات تفصیلی گرامشی مقابله نکرد. خوانش‌های جدید گرامشی توسط مارکسیست‌هایی مانند پیتر توماس، که مفهوم بسیار پیچیده و بدیع گرامشی از هژمونی و دولت یکپارچه و صورت‌بندی مجدد او از ماتریالیسم تاریخی به‌دور از ایده‌آلیسم و ماتریالیسم طبیعت‌گرا را ارائه داده است، و این شروع گفتگو را از جایی امکان‌پذیر می‌کند که با مرگ پولانزاس متوقف شد. این نه تنها یک سوال نظری بلکه یک ضرورت سیاسی است. بحران هژمونی نئولیبرالی و گشودن یک چرخه‌ی تاریخی جدید از منازعات فزاینده و تداوم بالقوه شورشی این شرایط، لزوم رویارویی با چنین پرسش‌هایی را بیش از پیش ضروری می‌سازد.

راهبرد ضدفاشیستی جبهه‌ی متحد

راهبرد ضدفاشیستی جبهه‌ی متحد


نوشته‌ی: مارکوس دل‌رویو
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


بااین‌که گرامشی هرگز آشکارا از فرمول سیاسیِ جبهه‌ی متحد سخنی به میان نیاورد، درک او از مسئله در این مقطع کاملاً روشن بود. او می‌خواست طبقه‌ی کارگر را تحت رهبری حزب کمونیست متحد سازد تا استقلال و موضع ستیزه‌جویانه‌ی آن‌ تضمین شود. به این منظور، «تجزیه‌ و تلاشی اپوزیسیون به‌لحاظ اجتماعی و سپس سیاسی» ضروری بود، «تا از این طریق بتوان اپوزیسیون را از پایه‌ی [اجتماعی‌ای] که در میان توده‌ها داشت محروم کرد». این امر، هم‌چنین از رهگذر جدلی گزنده ــ به‌ویژه با رهبری گروه‌هایی که متکی به کارگران بودند ــ نیز دست‌یافتنی بود، جدلی که هدفش مقابله با پدیده‌ی «اشرافیت کارگری» و ایجاد جبهه‌ای متحد از پایین بود و همواره «مسئله‌ی بنیادینِ … سرنگونی فاشیسم» [6] را نیز در ذهن داشت. وحدت میان کارگران در صورتی عملی بود که هم‌زمان رابطه‌ای نیز با توده‌های دهقانی برقرار می‌شد و تؤامان، رویارویی‌ای نیز با نیروی ارتجاعی واتیکان و روحانیت صورت می‌گرفت که به‌ویژه در جنوب کشور نفوذ داشتند. جبهه‌ای متحد از توده‌ها به این ترتیب شکل می‌گرفت: ضدفاشیست، ضدروحانیت و ضدسرمایه‌داری.