All posts tagged: کاپیتال

کمونیسم: بین طبقه و بی‌طبقه‌گی

کمونیسم: بین طبقه و بی‌طبقه‌گی


نوشته‌ی: استفن رسنیک و ریچارد ولف
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


اگر طبقه، چنانچه بر اساس کار مازاد درک شود، علتی مهم‌تر از وجوه دیگر جامعه در توسعه‌ی اجتماعی نیست، پس چرا در واکاوی‌مان از کمونیسم بر آن تأکید می‌کنیم؟ ما می‌خواهیم چیزی تازه و متمایز به آثار گسترده‌ای درباره‌ی کمونیسم بیفزاییم که در خلال بیش از صد سال گذشته تولید شده است. سایر واکاوی‌ها بر ساحت‌های فلسفی، مذهبی و اخلاقی، هم در نظریه‌های کمونیسم و هم در تجارب عملی آن، تأکید کرده‌اند. به همین منوال، توجه زیادی به موضوعات سیاسی و بوروکراتیک دست‌‌اندرکار حکومت اجتماعی، قانون، برنامه‌ریزی اقتصادی و پراتیک‌های فرهنگی در همه‌ی انواع متعلق به کمونیسم شده است. در میان پدیدآورندگان این آثار عظیم، که شامل رویکردهای مارکسیستی و نیز غیرمارکسیستی است، برخی بر ایده‌های مربوط به طبقه برای فهمیدن کمونیسم تأکید داشته‌اند: بسیاری چنین تاکیدی نداشته‌اند.

پویایی تاریخی سرمایه

پویایی تاریخی سرمایه


گفتگویی با موشه پوستون
ترجمه‌ی: کمال خسروی


هیچ راه دیگری وجود ندارد که اگر اتحاد شوروی طی‌اش می‌کرد، می‌توانست سوسیالیستی بشود. ایده‌ی اولیه که جرقه‌ای در شرق، آتشی در غرب را برافروزد، غیرمعقول نبود. دست‌کم این درک و دریافت وجود داشت که سوسیالیسم تنها می‌تواند نتیجه و پی‌آمدی برای سرمایه‌داری باشد، نه مسیری از تحولِ موازی با آن. اما، آنگاه که این آتش روشن نشد، سوسیالیسم در یک کشور به امری غیرممکن تبدیل شد. اما نه فقط به این دلیل که خود را به یک کشور محدود و معطوف می‌کرد، بلکه به این دلیل که به معنایی معین سعی کرد از [مسیر] تاریخ خارج شود. با این‌کار، تاریخ را تکرار کرد.

مقدمه بر دست‌نوشته‌ی اقتصادی 1865-1864 مارکس

تلاش ارجمند انگلس و ناتمامی سرمایه؟


نوشته‌ی: فرد موزلی
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


از نظر مارکس جنبه‌ی اصلی ساختار منطقی سرمایه به طور عام و رقابت عبارتست از تولید ارزش اضافی و توزیع ارزش اضافی، یعنی تعیین کل ارزش اضافی قبل از تقسیم آن به اجزای منفرد. مارکس مشخصاً این فرض کمی بنیادی نظریه‌ی خود را پس از ۱۸۶۳ کنار نگذاشت و بنابراین ساختار منطقی سرمایه به طور عام و رقابت را کنار نگذاشت.

خوانش سرمایه در سده‌ی بیست‌ویکم

خوانش سرمایه در سده‌ی بیست‌ویکم


نوشته‌ی: کمپل جونز
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


هنگامی که بدیو نتیجه‌گیری می‌کند که «تنها نقدِ خطرناک و رادیکال، نقد سیاسی دموکراسی است» از مدار آن‌چه می‌توان منطقاً ماتریالیسم نامید خارج می‌شود. این حرف به معنای انکار جایگاه ضروری نقدِ آنچه امروزه دموکراسی نامیده می‌شود نیست. بلکه می‌خواهیم بگوییم در این نقطه بدیو مانند بسیاری از فیلسوفان رادیکال معاصر، بسیار صادقانه، جدایی سیاست و اقتصاد را بازتولید می‌کند

مبارزه‌ی طبقاتی و نقد علمی در کاپیتال

مبارزه‌ی طبقاتی و نقد علمی در کاپیتال


نوشته‌ی: متیاس اِشپکر
ترجمه‌ی: کمال خسروی


ساحتی از مبارزه‌ی طبقاتی که قرار است در نوشته‌ی حاضر برجسته شود، همخوان است با درک نظری ـ انقلابی کلاسیک مارکسی از پرولتاریا به مثابه «گورکن» مناسبات بورژوایی ـ سرمایه‌دارانه و هموارکننده‌ی راه کمونیسم. این‌که مارکس جایگاه پروژه‌اش را نقد اقتصاد سیاسی قرار می‌دهد، و آن‌را راهی می‌داند که راستایش همین هدف سیاسی است، یعنی ــ دست‌کم بنابه دریافت خود او ــ این پروژه باید چیزی بیشتر از فراتر بردن یا انقلابی کردنِ صِرف و درونماندگارِ یک علم باشد، ممکن است نسبتاً جای مناقشه نباشد.

ارزش بدون بت‌وارگی

ارزش بدون بت‌وارگی!


نوشته‌ی : النا لوئیزا لانگه
ترجمه‌ی: حسن آزاد


برخلاف خوانش اونو از شکل ارزش نشان خواهم داد، که طرح ویژه‌ی مارکس از مساله‌ی تحلیل شکل ارزش و قائل‌شدن نقش ساختاری و توضیحی برای نظریه ارزش‌ ـ کار در کل تشریح کتاب «سرمایه» در «رمزگشایی بت‌وارگی» تحول اَشکال هرچه مه‌آلودتر کار و جلوه‌های شئ‌واره‌ی آن در شکلِ ارزش نقش کلیدی ایفا می‌کند. بنابراین، برخلاف کسانی که به اونو باور دارند، نقد اَشکال سرشت‌نما و بت‌واره‌ی ارزش یا «بت‌وارگی» در کانون برنامه مارکس قرار دارد.

کمال خسروی - دیوید هاروی - نقد اقتصاد سیاسی

افسون پنهان سِرافا


نوشته‌ی:کمال خسروی


افسونِ سرافایی هرگز با بانگ بلند به درگاه نمی‌کوبد، بلکه موذیانه از حفره‌ها و روزنه‌هایی به درون می‌خزد که یا درگاه از آغاز در ساخت و بافتش داشته‌است و یا از منفذ پوسیدگی‌هایی که موریانه‌ی سال‌ها و سالخوردگی‌ها، در فضای نمناک حاکمیت ایدئولوژی بورژوایی بر بنگاه‌های آکادمیک جهان، در پیکره‌ی درگاه جویده‌است. پرداختن به دکتر هاروی و مقاله‌ی اخیرش به دلیل اهمیت او نیست، بلکه تلاشی است برای آشکارتر کردنِ آن افسون و وسوسه و این حفره‌ها و روزنه‌ها.

در اهميت كاپيتال ماركس برای امروز


نوشته‌ی: آندرو کلیمن
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


كاپيتال برخی از ايدئولوژی‌هايی را به چالش می‌گيرد كه كاملاً مشابه با ايدئولوژ‌ی‌های زمانه‌ی ما هستند. از سويی، چشم‌انداز اقتصاد سياسی بورژوايی را به مصاف می‌طلبد كه بنا به آن به گفته‌ی تمسخرآميز ماركس، «زمانی تاريخ بوده است اما ديگر نيست.»[3] اين چشم‌انداز در دهه‌های اخير، در شكل وِردِ مارگارت تاچر كه «بديلی وجود ندارد» احيا شده است. به اين ترتيب، كاپيتال با كمك به شفاف‌كردن اين موضوع كه چه چيزی بايد تغيير كند تا بتوان از سرمايه‌داری فرارفت، مستقيماً درباره‌ی دغدغه‌ی اصلی جنبش‌های مردمی يك‌دهه و نيم گذشته سخن می‌گويد كه اعلام كرده‌اند «جهان ديگری ممكن است».

در کاپیتال سکوتی نیست

نوشته‌ی: کمال خسروی

در کاپیتال ناگفته بسیار است، اما سکوتی نیست؛ اگر جز این بود، شگفتی‌آور بود. انتظار این‌که در این کتاب همه‌ی آنچه پیرامون همه‌ی جوامع و همه‌ی اعصار گفتنی است، نوشته شده‌باشد، حتی در حوزه‌ی ویژه و محدود نقد اقتصاد سیاسی، انتظاری بی‌هوده و نابخردانه است. چگونه می‌توان از اثری که شالوده‌اش بر نقد، عینیت پراتیک، سرشت انتقادی و انقلابی پراتیک و بر تاریخیت دوران‌ها و برش‌های زمانی‌ـ‌مکانی زندگی اجتماعی انسان استوار است، انتظار داشت کتابی آسمانی و موعظه‌ای خطاب به رمّه‌ی امتی با ایمان باشد؟ چنین انتظار و ادعایی چیزی نیست جز بلاهت و خشک‌اندیشیِ مدعی و منتظرش