مبارزهی طبقاتی و سوسیالیسم
در آستانهی چرخشِ سده
نوشتهی: کمال خسروی
افسانهبودن طبقهی «متوسط»، به معنای افسانهبودنِ منشاءگرفتن ارزش از خواص طبیعی محصول کار است؛ و افسونبودن آن، از جنس افسونگریِ بتوارگیِ کالایی است. با اینحال، اگر این افسانه واقعیت نمیداشت و بهمثابه واقعیت پذیرفته نمیشد، جامعهی بورژوایی و شیوهی تولید سرمایهداری حتی یک روز هم برجای نمیماند. به میانجی گفتمان ایدئولوژیکِ رابطهی اشتغال و «رشد» در جامعهی سرمایهداری است که کارگر، انباشت سرمایهدارانه را ضامن بقا و احتمالاً رفاه خود میداند. همین گفتمان ایدئولوژیک است که کارگر را وامیدارد که از خود بپرسد: نان کسی چون من را، که فاقد ابزار و شرایط عینی تولید هستم، چه کسانی باید تأمین کنند جز آنها که دارندهی این شرایطاند؟ و تداوم روزیِ من را چه چیزی میتواند تضمین کند، جز برقراری و موفقیت و گسترش شرایط عینی تولید در دست دارندگانش؟ جز انباشت سرمایه؟ از اینطریق است که مبارزهی طبقاتی کارگر، در بُعد ایدئولوژیک، و از آنجا سیاسی، به سود طبقهی بورژوا و مناسبات تولیدِ سرمایهدارانه تمام میشود. این ادعا که انباشت، بهطور مطلق، و نه نسبی، به تناسب توزیعِ سرمایهی ثابت و سرمایهی متغیر در بخش سرمایهی الحاقی موجب اشتغال میشود، تأکید عالمانه و حق بهجانب بر واقعیت رابطهی انباشت و اشتغال و محکومکردنِ آگاهیِ انتقادی به نادانی و انکار واقعیتی چنین بدیهی و عقلایی، در حقیقت کاری جز پنهانکردن سرشت فرانمودین این رابطه نیست. پشت این ادعای عقلایی، پرسش اصلی دال بر جدایی عوامل مستقیم تولید از شرایط عینی تولید، دال بر تولید ارزش و ارزش اضافی، و از آنجا انباشت سرمایه، کاملاً پنهان و محو میشود.