پرسش، شناخت و یقین
کنشِ زبانی پرسیدن ـ بخش چهارم
نوشتهی: لطفعلی راجی
پرسیدن همچون اندیشیدن، تفکیک کردن و تصمیم گرفتن کیفیت یقینی موجهی دارد. در اینکه میپرسیم نمیتوانیم شک کنیم و اگر هم شک کنیم که میپرسیم باز در طرح سوالاتی در این رابطه پرسیدنمان را به چالش میکشیم و به آنها شک میکنیم. مضافا به این شک میکنیم که بدون تناقض نمیتوانیم شک کنیم. پرسیدن و سوال کردن خود در شک کردن و تشکیک نقشی اساسی ایفا میکند. منتها شکگرای افراطی، پاسخها را جستجو و کنکاش و بررسی و تحلیل و مستدل نمیکند، بلکه تسلیم نوعی التهاب و اضطراب فلسفی میشود و برای دورماندن از این التهاب و اضطراب فلسفی اصولا امکان هر گونه شناخت و یقنی را بهیکباره منکر میشود و قصد و هدف اصلیاش را به آسایش و آرامش و بیغمی [8] فرو میکاهد. البته بدون اینکه به این توجه و التفات کافی کند که ادعای عدم امکان هرگونه شناخت و یقینی نیز خود نوعی شناخت است که البته مستدل و معقول نیست. گاهی نیز البته انگیزه و هدف اصلی شکگرایان معتدل این است که با بیان شک و پرسشهای شکگرایانهشان تعصب و جزماندیشی مخاطبین بحث را بهچالش کشند. بین ایندو باید تفکیک کرد و هریک را باید در کارکرد و کاربرد انضمامیاش تشخیص داد تا با آن بتوان بخردانه کنار آمد. در اینکه تصمیمی میگیریم، نمیتوانیم بدون تناقض شک کنیم. در اینکه میاندیشیم و داریم میاندیشیم، نمیتوانیم بدون تناقض شک کنیم. در اینکه تفکیک میکنیم، نمیتوانیم شک کنیم و در اینکه میپرسیم یا داریم میپرسیم، نمیتوانیم بدون تناقض شک کنیم.