All posts tagged: هگل

فرازهایی از «دفترهای تدارکاتی رساله‌ی دکتری» مارکس درباره‌ی افلاطون، ارسطو، هگل، سقراط و مسیح


نوشته‌ی: کارل مارکس
ترجمه‌ی: علی‌ رها


مرگ و عشق، اسطوره ی دیالکتیک منفی‌اند، چرا که دیالکتیک، نور درونی و بسیط، چشم نافذ عشق، و روحی درونی است که پیکره‌ی تقسیم مادی، منزل‌گاه درونی روح آن را منهدم نمی‌کند. بدین‌سان اسطوره‌ی آنْ عشق است، اما دیالکتیک در عین حال سیلابی است که کثرت و کرانمندی آن را نابود می‌کند، شکل‌های مستقل را خرد می‌کند و همه چیز را به یک دریای ابدیت فرو می‌برد. پس اسطوره‌ی آن مرگ است.

اهمیت کنونی گرامشی و جامعیت او

اهمیت کنونی گرامشی و جامعیت او


نوشته‌ی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


یکی از درونمایه‌های اصلی گرامشی، سرمایه‌داری سده‌ی بیستم بود: بحران‌ها، تضادهایش و نیز ریخت‌شناسی سیاسی و اجتماعی‌‌ای که این صورت‌بندی اجتماعی ایجاد کرد؛ معضلاتی که گرامشی در ارتباط با این صورت‌بندی به بحث درباره‌ی آن‌ها پرداخت هنوز وجود دارند، حتی اگر در بسیاری موارد، تحت پوشش‌های جدیدی حضور داشته باشد. بررسی نخستین جنبش‌هایی که به‌نحو مؤثری تلاش کردند بر جامعه سرمایه‌داری غلبه کنند، از علایق اصلی او بودند. همانطور که دیدیم، بخش بزرگی از کار او به تلاش برای مفهوم‌سازی مسیرهای انقلاب سوسیالیستی در «غرب»، به گفته‌ی خودش، اختصاص دارد. به همین دلیل که سرمایه‌داری و تضادهایش هنوز وجود دارند، سوسیالیسم موضوع اصلی در دستور کار سیاسی معاصر باقی مانده است. به همین دلیل است که گرامشی مفسر زمانه‌ی ماست: بنابراین، اهمیت و موضوعیت او با ماکیاولی یا هابز یکی نیست. جنبش ظاهراً ستایشآمیزی که هدفش تبدیل گرامشی به «کلاسیک» صرف است، فریبی را پنهان می‌کند: این جنبش کسانی است که نمی‌خواهند از گرامشی جدا شوند (معمولاً به دلایل فرصت‌طلبانه)، اما در عین حال قصد دارند او را به عنوان مخاطبی ممتاز در بحث سیاسی زمانه‌ی ما ردصلاحیت کنند.

برتل اولمن - نقد اقتصاد سیاسی

چرا دیالکتیک؟ چرا اکنون؟


نوشته‌ی: برتل اولمن
ترجمه‌ی: هوشنگ رادیان


تصور مارکس از آن‌چه پس از انقلاب رخ می‌دهد، عمدتاً برآمده از پیش‌بینی شکل‌هایی است که انحلالِ تضادهای عمده‌ی سرمایه‌داری، به دستان طبقه‌ی حاکم جدید، یعنی کارگران، احتمالاً به این شکل‌ها منتهی خواهد شد؛ همان کارگرانی که پیش‌تر به دلیل مشارکتشان در یک انقلاب موفق و هم‌چنین به واسطه‌ی این‌که منافع طبقاتی‌شان راهنمای آن‌ها برای تصمیم‌گیری‌های مهم بوده است، به‌شکلی چشم‌گیر تغییر کرده‌اند. مهم‌ترینِ این منافعْ الغای روند استثمارِ خود به‌عنوان یک طبقه و هم‌گام با آن، تمامی شرایطِ پشتیبان این استثمار است.

برداشت هگل از منطق


نوشته‌ی: جان و. بربیج
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


گمراه‌کننده است که علم منطق را قلمرو اندیشه‌ی نابی بدانیم که از جهان بالفعل جدا شده است و با خودی مستقل و آزاد در آن اعمال می‌شود. منطق به این معنا استعلایی نیست. زیرا هگل
اشاره می‌کند که خودِ اندیشنده، بخشی از جهان است که با خودهای دیگر و با طبیعت کنش متقابل دارد. اندیشه‌هایی که این خود دارد، صورت‌های نابی نیستند که از یک نوع آسمان افلاطونی ظاهر شوند، بلکه ذات فشرده‌شده‌ی تجربه از جهان است