All posts tagged: هشت_مارس

مارکس درباره‌ی جنسیت و خانواده

مارکس درباره‌ی جنسیت و خانواده

به‌مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

نوشته‌ی: هتر براون
ترجمه‌ی: رویا دارابی


از لحاظ تاریخی، رابطه‌ی مارکسیسم با فمینیسم در بهترین حالت رابطه‌ای ضعیف بوده است، آن هم اغلب به دلیل جای خالی بحث درباره‌ی جنسیت و مسائل سنتی زنان نزد بسیاری از مارکسیست‌ها. علاوه بر این، حتی در جایی‌که به جنسیت و خانواده پرداخته شده است، این مطالعات تمایل دارند که استدلال کم‌تر ظریف و اقتصادمحور‌تر انگلس را دنبال کنند. با این‌حال، من فکر می‌کنم آثار مارکس در مورد جنسیت و خانواده تفاوت‌های قابل‌توجهی را با آثار انگلس نشان می‌دهد. پرسش‌های مهمی در رابطه با ارزش احتمالی دیدگاه‌های مارکس در مورد جنسیت و خانواده پابرجاست: مارکس چه چیزی به بحث‌های فمینیستی معاصر ارائه می‌دهد؟ آیا امکان وجود یک فمینیسم مارکسیستی وجود دارد که در واکاوی جامعه‌ی سرمایه‌داری معاصر درباره‌ی جنسیت به جبر‌گرایی اقتصادی یا طبقه‌ی ممتاز درنیفتد؟

فمینیسم و چپ: «مسئله‌ی زن»

فمینیسم و چپ: «مسئله‌ی زن»

در ترکیه‌ی دهه‌ی 1970

نوشته‌ی: نارین بغدادلی
ترجمه‌ی: مهرداد امامی


مقدمه‌ی مترجم: مقاله‌ی حاضر فصل کوتاهی از کتاب فمینیسم، مجلد دهم از مجموعه کتاب‌های اندیشه‌ی سیاسی در ترکیه‌ی مدرن است که در سال 2020 از جانب انتشارات ایلتیشیم در 880 صفحه منتشر شد. رابطه‌ی بین جنبش فمینیستی و جنبش چپ همواره از موضوعات پرسش‌برانگیز و مورد مناقشه در سطح جهانی بوده است. اطلاع‌یافتن از چگونگی تحول این رابطه در کشورهای مختلف نیز بی‌شک گامی ضروری برای مواجهه‌ی نیروهای چپ کشورهای دیگر با گذشته و حال مردسالارانه‌ی خود است. از این جهت، سازمان‌ها، گروه‌ها، احزاب و حتی افرادی که به سوسیالیسم و آرمان‌های آن اندک تعلقی دارند، باید همواره پیکان تیز نقد را پیش از هر چیز رو به سمت تجربیات گذشته و حال خود بگیرند و از هر جهت در زمینه‌ی مسائل مرتبط با ستم طبقاتی، جنسیتی، قومی و غیره از خود انتقاد کنند. تاریخ به ما نشان داده است که هیچ سازمانی، صرف‌نظر از درجه‌ی رادیکال‌بودن آن، به صورت پیشینی و بدیهی مدافع آرمان‌های سوسیالیستی، برابری جنسیتی و غیره نیست. تنها محک ممکن برای ارزیابی آن آرمان‌ها همانا پراتیک‌های درون‌سازمانی و در صورت فراگیرشدن‌شانْ سیاست‌های اجتماعی ـ اقتصادی منتج از آن است. بنابراین، نقد ستم جنسیتی که «در عمل» یکی از مغفول‌مانده‌ترین مباحث میان نیروهای سوسیالیست ایرانی، به‌ویژه مردان سوسیالیست، است، باید عرصه را برای مواجهه‌ای رادیکال فراهم آورد. در غیر این صورت، متأسفانه بسیاری از ایده‌های انقلابی هم سرانجام پیرامون استیلای محسوس و نامحسوس مردان، پیش و پس از انقلاب‌ سوسیالیستی، می‌چرخند. در این چهارچوب، تجربه‌ی رفقای سوسیالیست در ترکیه، به‌ویژه رفقای زن، از اهمیتی فراوان برخوردار است. ترجمه‌ی این متن را در آستانه‌ی 8 مارس 2021 تقدیم می‌کنم به تمام رفقایی که نه فقط در «نظریه» بلکه «در عمل»، در جای‌جای زندگی‌های عادی یا مبارزاتی خود همان‌قدر که به ستم طبقاتی حساسیت دارند، به ستم جنسیتی و قومیتی هم اهمیت می‌دهند و سعی می‌کنند دست‌کم خودشان بازتولیدکننده‌ی کلیشه‌های طبقاتی، جنسیتی و قومی نباشند.

کمون‌های زنان در کانتون عفرین

پایه‌ریزی انقلاب زنان

کمون‌های زنان در کانتون عفرین

نوشته‌ی: مگان بودت
ترجمه‌ی: سروناز احمدی


گزارشی که در ادامه آمده از خبرگزاری هاوار در آوریل 2015 به زبان کوردی منتشر شده است. این گزارش، روند تشکیل کمون‌ها در ناحیه شیا را شرح داده است. این گزارش خاطرنشان می‌سازد که این ناحیه با 23 کمون، اولین ناحیه‌ای است که چنین نهادهایی را در تمامی روستاها و محلات تأسیس کرده است. در ادامه نقل قولی از یکی از اعضای مجمع نمایندگان ستاره کونگریا آورده شده است که هم بنیان ایدئولوژیک سیستم کمون‌ها و هم ساختار عملی آن‌ها را توضیح می‌دهد.

تولید دانش فمینستی در جنوب جهانی و ایران

تولید دانش فمینیستی در جنوب جهانی و ایران

نگاهی انتقادی به فمینیسم اروپامحور و مرکزگرا

نوشته‌ی: سمیه رستم پور


با سربرآوردن سرمایه‌داری نئولیبرال و جهانی‌شده از دهه هفتاد میلادی بدین‌سو، تولید دانش فمینیستی نیز در سطح جهانی و منطقه‌ای روند جدیدی را از سر گرفته است. با رشد نابرابری‌ها و شکاف‌های ‌تبعیض‌آمیز در سطح جهانی، که متاثر از برتری اقتصادی-سیاسی کشورهای قدرتمند جهانی است، تجربه زنان در کشورهای شمال جهانی اغلب به‌عنوان یک الگوی جهان‌شمول و عمومی به زنان در کشورهای حاشیه‌ای با تجربیاتی متفاوت از جنسیت، تحمیل شده است. بحث پیش رو با نگاهی انتقادی-ماتریالیستی به فرآیند تولید دانش فمینیستی و مقولۀ «اروپامحوری»، جدل‌های ‌نظری در این حوزه (یونیورسالیسم و لوکالیسم) و پیامدهای ضمنی آن برای کشوری مثل ایران را مورد توجه قرار خواهد داد. بخش دوم تلاش می‌کند تا نشان دهد چطور مشابه با نابرابری‌های ‌جهانی، سلطۀ فمینیسم مرکزگرا در ایران نیز به نادیده‌گرفتن تجربیات زنان «اقلیت‌های ‌اتنیکی-ملی» و لاجرم به حاشیه‌رفتن دانشی منجر شده است که حامل آن هستند. در انتها به این پرسش می‌پردازیم که از چه نوع فمینیسم(های) رهایی‌بخشی برای جامعۀ ایران می‌توان سخن گفت که حاصل آن نه افتراق بیش‌تر، بلکه نوعی همبستگی جمعی برای زنان کشور باشد، فمینیسمی که در عین بازشناسی تفاوت‌ها می‌تواند اتحادبخش باشد.