مارکس و مقولات بنیادین نظریهی جامعهشناختی
یادداشتهایی از تِرم تابستانی 1962
نوشتهی: آدورنو- بکهاوس
ترجمهی: کمال خسروی
درست است که کالا شکلِ سرآغازینِ ایدئولوژی است، اما کالا خودْ بهسادگی آگاهی کاذب نیست، بلکه پیآمد ساختار اقتصاد سیاسی است. دلیل حقیقی، تعینیافتنِ آگاهی از سوی هستی است. نکتهی کلیدی این است که خودِ ساختار عینی شکلِ اقتصادیْ فینفسه مسبب بتوارهشدگی است. این، فرآیند عینی ایدئولوژی است؛ مستقل از آگاهی تک تک افراد و ارادههایشان. جدیت نظریهی ایدئولوژی فقط در این است که نشان میدهد خودِ آگاهی کاذب بهمثابه پیکرهای ضروری از فرآیندی عینی پدیدار میشود که چفتوبست جامعه را بهمبسته نگاه میدارد. جامعهپذیری خودْ به میانجی ایدئولوژی روی میدهد. اینجاست که معضل ایدئولوژی به موضوعی کاملاً جدی بدل میشود. حتی زمانیکه ما فرانمود را آشکار میکنیم، در سرشت بتوارهی کالا هیچ چیز تغییر نمیکند: هر تاجر و بنگاهداری که در کار محاسبه است، باید به فرمان این بتواره رفتار کند. اگر چنین محاسبه نکند، ورشکست میشود.