دگردیسی ارزش نیروی کار به کارمزد
فصل هفدهم کاپیتال، جلد نخست
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمه و تالیف: کمال خسروی
اقتصاد سیاسی کلاسیک مقولهی «قیمت کار» را، بدون هرگونه نقدی، از زندگی روزمره عاریه گرفت تا سپس بپرسد این قیمت چگونه تعیین میشود؟ اقتصاد سیاسی کلاسیک خیلی زود دریافت که تغییر در نسبتِ تقاضا و عرضه برای قیمت کار، درست مانند هر کالای دیگر، هیچ چیزی را توضیح نمیدهد جز همین تغییر را، یعنی نوسانهایی را که قیمت بازار کمتر یا بیشتر از یک مقدارِ معین دارد. اگر تقاضا و عرضه بر هم منطبق باشند، بنا بر فرضِ ثابتماندنِ بقیهی شرایط، نوسانها متوقف میشوند. در این حالت، تقاضا و عرضه دیگر نمیتوانند هیچ چیز را توضیح بدهند. بنابراین به این نتیجه رسیدند که اگر عرضه و تقاضا بر هم منطبق یا همپوش باشند، قیمت کار عبارت از مقداری معین و مستقل از رابطهی تقاضا و عرضه است، همانا قیمت طبیعیِ کار است؛ و به این ترتیب آنچه درواقع باید موضوعِ واکاوی قرار بگیرد، کشف شد. بعضیها دورهی طولانیتری از نوسانهای قیمت بازار، مثلاً یکسال، را درنظرگرفتند و سرآخر کشف کردند که این بالا و پائین رفتنها زمانی همتراز میشوند و به یک مقدار متوسط و میانگین میرسند؛ به یک مقدار ثابت. این مقدارِ ثابت مسلماً باید بهنحو متفاوتی با انحرافاتی که خود را جبران میکنند، تعیین شود. این قیمت که فراتر از قیمتهای تصادفی بازار برای کار و تنظیمکنندهی آن است، یعنی «قیمت ضروری» (فیزیوکراتها) یا «قیمت طبیعی» (آدام اسمیت) درست همانطور که در مورد همهی کالاهای دیگر صادق است، فقط میتواند ارزشش باشد که در پول بیان شده است. اقتصاد سیاسی خیال میکرد که با این شیوه از طریق قیمتهای تصادفیِ کار به عمق ارزششان رسیده است.