دموکراسی و غایتهای مارکسیسم
نوشتهی: نورمن گراس
ترجمهی: بهرام صفایی
بگذارید با این اصل آشنای مارکسی آغاز کنیم که رهایی طبقهی کارگر بهدست خود طبقهی کارگر صورت میپذیرد. این اصل که بهقلم مارکس در سرآغاز قوانین انجمن بینالمللی کارگران آمده، اصلی است که رزا لوکزامبورگ نیز بهنوبهی خود بارها بر آن صحه گذاشت. این اصل بهخودیخود نکتهی قابلتوجهی ندارد. این فرمول را میتوان عملاً در آثار تمام نویسندگان مارکسیسم کلاسیک مشاهده کرد. اما از نگاه من این اصل در اندیشهی لوکزامبورگ مهمتر و از او جداییناپذیر است، و نیز یکی از سرشتنماهای تأکیدات سیاسی وی. او زمانی نوشت: «این اصل راهنما این معنای خاص را دربردارد که حتی درون حزب طبقاتی پرولتاریا، هر جنبش مهم و تعیینکنندهای باید نه در ابتکارات معدودی از رهبران، بلکه در باور و همبستگی تودههای حامیان حزب ریشه داشته باشد.» یا در جایی دیگر: «»طبقهی کارگر» [در اصل فوق] چند صد نمایندهی انتخابی نیستند که سرنوشت جامعه را با خطابهها و ردیهها کنترل کنند. حتی بدتر از آن دو یا سه دوجین رهبرانی که مناصب دولتی را اشغال کردهاند. این امور بر عهدهی طبقهی کارگر است یعنی خود تودهها.»