نوشتهی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمهی: تارا بهروزیان
میتوان دید که مفهوم جامعهی مدنی نه فقط برای گرامشی ابزاری برای مشخص کردن نظریهی محو دولت، که بخشی از نقد مارکسیستی سیاست است، فراهم کرد، بلکه او را به ارائهی شواهدی مشخص[concrete] ــ ولو مختصر و اندک ــ در ارتباط با مشکلات ناشی از ساختن سوسیالیسم سوق داد. همانطور که دیدیم، این شواهد عناصری را برای نقد مارکسیستی مدل استالینیستی که عمدتاً پس از سال 1929 بر اتحاد جماهیر شوروی اعمال شد فراهم میکنند، مدلی که به نظر میرسد گرامشی آن را «دولتگرا»، بوروکراتیک ـ اقتدارگرا و مبتنی بر یکسان پنداشتن نادرست حزب و دولت میداند. مسلماً اگر نوعی آگاهی انتقادی رقیبِ بهاصطلاح «سوسیالیسم واقعاً موجود» را به گرامشی نسبت دهیم که شاید در زمان او امکانپذیر نبود، برداشتی زمانپریشانه و نابهنگام ارائه دادهایم؛ اما این نیز اشتباه است که شواهد او از مفهوم اصیل ساختن سوسیالیسم را، که متفاوت از مفهومی است که مسیر اتحاد جماهیر شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی را شکل داد، نادیده بگیریم. بنابراین بدیع بودن دیدگاههای او صرفاً به تدوین استراتژی جدیدی برای مبارزه برای سوسیالیسم در کشورهای «غربی» محدود نمیشود، حتی اگر بخش پایدارتر و پربارتر میراث او را در این کشورها بیابیم.