All posts tagged: ناصر پیشرو

جنبش انقلابی ژینا/مهسا:

خودسازمان‌دهی، رهبری از پایین و هم‌گرایی چندراستایی

نوشته‌ی: ناصر پیشرو


ایجاد هم‌صدایی و هم‌گرایی بین خیزش‌های سیاسی و جنبش‌های اجتماعی گام مهمی در سازمان‌یابی و پیش‌روی جنبش‌های انقلابی است. ایجاد هم‌صدایی در معنای طرح خواسته‌ها و شعارهای جنبش‌های اجتماعی در فضای خیزش‌های سیاسی و سمت‌وسو دادن به آن‌ها نیازمند هم‌گرایی پیشروان جنبش‌های اجتماعی و نیز پیشروان عملی خیزش‌ها و جنبش انقلابی اخیر است.

جنگ روسیه در اوکراین، جهانی‌شدن و تحولات ژئوپولیتیک

جنگ روسیه در اوکراین

جهانی‌شدن و تحولات ژئوپولیتیک

نوشته‌ی: ناصر پیشرو


«انقلاب نارنجی‌» اوکراین جابجایی بین جناح‌های قدرت سیاسی و غلبه‌ی الیگارش‌های راست‌گرا بر الیگارش‌های طرفدار روس بوده است. ویکتور یانوکوویچ ــ که وابسته به الیگارش‌های طرفدار روس بود ــ با «انقلاب نارنجی» سال ۲۰۰۵ و تظاهرات خیابانی به اتهام تقلب در انتخابات کنار گذاشته شد و الیگارش راست طرفدار غرب و کاندیدای آن ویکتور یوشچنکو رئیس‌جمهور شد و خانم یولیا تیموشنکوی میلیاردر در حوزه‌های انرژی، نخست‌وزیر شد. در همین دوره نفوذ گروه‌های فاشیستی ضد روس در ساختار سیاسی، امنیتی و نظامی افزایش یافت که در بخش روس‌نشین جنوب شرقی اوکراین به درگیری نظامی دامن زده‌اند. خانم تیموشنکو در همان سال ۲۰۰۵ به دلیل فساد برکنار شد. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۰ یانوکوویچ نیز شرکت کرد که پس از پیروزی در دور اول به همراه یولیا تیموشنکو نخست‌وزیر وقت به دور دوم راه یافت و با شمارش ۹۵ درصد آراء با کسب ۲۳/۴۸درصد در مقابل ۱۴/۴۸ به پیروزی رسید. یانوکوویچ در سال ۲۰۱۴ با طرح عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا مخالفت کرد و خواهان همکاری بیش‌تر با روسیه بود و همین نکته زمینه‌ساز تظاهرات گسترده علیه دولت او شد که به جنبش «میدان» معروف شده است. یانوکوویچ با رای پارلمان از سمت ریاست جمهوری برکنار شد و به روسیه فرار کرد. در انتخابات ماه مه ۲۰۱۴ پروشنکو، میلیاردری که علاوه بر کارهای دولتی، به «پادشاه شکلات» معروف است و صاحب صنعت اتومبیل‌سازی و کشتی‌سازی و یک شبکه تلویزیونی به نام «کانال۵»، رئیس‌جمهور شد و کابینه‌ای به غایت راست‌گرا تشکیل داد که ۵ تن از وزرای آن به عضویت در گروه‌های شبیه‌فاشیستی مشهور بودند؛ به همین دلیل جنگ خونین آن‌ها با روس‌تبارها در منطقه جنوب و جنوب شرقی اوکراین شدت گرفت که در سال‌های بعد هم ادامه یافته است.

ساخت سیاسی بدیل- بخش دوم

ساختار شورایی

ساخت سیاسی بدیل – بخش دوم

نوشته‌ی: ناصر پیشرو

از منظر تجربه تاریخی کمون پاریس که مارکس آن را «شکل سیاسی رهایی اجتماعی» می‌دانست، نخستین نماد ساخت سیاسی بدیل دولت بورژوایی بود. انقلاب اکتبر و حکومت شوراها در روسیه‌ تجربه دیگری بود که نه تنها ساخت سیاسی دولت سرمایه‌داری را دگرگون نمود، بلکه مناسبات مالکیت و استثمار کارگران را به چالش کشید و تلاش‌هایی را در این راستا دنبال کرد. متاسفانه هر دو‌‌ی این انقلاب‌ها شکست خوردند. کمون پاریس با وجود این‌که تنها هفتاد و دو روز دوام آورد، با تهاجم ضدانقلاب شکست خورد اما دست‌آورد کم‌نظیری از شناخت تجربی ساخت سیاسی بدیل را نمایان ساخت. انقلاب اکتبر نیز که با درهم شکستن ساخت دولت بورژوایی و ایجاد شوراهای کارگران و زحمتکشان و نیز تلاش برای آماج قراردادن مناسبات مالکیت و استثمار آغاز شده بود، پس از چند سال از مسیر خود منحرف شد و در یک روند گسترش‌یابنده حزب بلشویک جانشین شوراها شد و ساخت سیاسی بدیل شورایی را به پدیده دولت/حزب بدل کرد و سپس در فرآیندی پر کشمکش در اواسط دهه بیست قرن گذشته به دولتی فراسر جامعه بدل شد و شکست افق‌های انقلاب کارگری را رقم زد. دولتی که در روند صنعتی‌سازی اجباری استحکام یافته بود، مشخصه‌اش استثمار و سرکوب و نابودی شوراهای خودسامان کارگران و زحمتکشان بود. نگاهی به شناخت تجربی/تاریخی این انقلاب‌ها، زمینه‌ساز اهداف‌شان در شرایط امروز است. برای واکاوی ساخت سیاسی بدیل نه تنها بررسی تجربه این انقلاب‌ها، بلکه کارکردهای رفرمیسم و نماد شناخته‌ شده‌اش، سوسیال دموکراسی در جنبش کارگری نیز به درک ما از بدیل سرمایه‌داری کمک می‌کند. از منظر تاریخی دو گرایش برآمده از جنبش چپ یعنی «سوسیالیسم بوروکراتیک (یا استالینیسم) و «سوسیال دموکراسی» که به سوسیالیسم‌های از بالا مشهور هستند، نقش موثری در شکست سوسیالیسم به‌عنوان بدیل سرمایه‌داری داشته‌‌اند. اشاره به کارکردهای این‌دو گرایش می‌تواند، به شناخت امروزین ما از ساخت بدیل سرمایه‌داری کمک کند.

دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی

ساخت سیاسی بدیل

دموکراسی لیبرالی یا ساختار شورایی

نوشته‌ی: ناصر پیشرو


گفتمان «ادره شورایی» که از دل مبارزات کارگران هفت تپه سربرآورد، چرخشی در فضای سیاسی ایجاد کرد که پی‌آمد آن ترک برداشتن گفتمان غالب یعنی دموکراسی (لیبرالی) بود که از دیرباز به‌عنوان ساختار سیاسی بدیل از سوی بخش بزرگی از اپوزیسیون تبلیغ می‌شود. به نسبتی که گفتمان اداره شورایی از سوی پیشروان جنبش طبقاتی کارگران و دیگر جنبش‌های اجتماعی و نیروها و گرایشات چپ انقلابی با استقبال مواجه شد اما ناخشنودی اپوزیسیون بورژوایی و گرایشات شبیه سوسیال دموکراسی و چپ رفرمیست را فراهم نمود و هر یک به شیوه‌‌ی خود به تخریب آن پرداختند. آن‌ها ضمن آن‌که اغلب فروریزی جوامع نوع شوروی را چاشنی ادعاهای خود می‌کنند، این پرسش را به‌پیش می‌کشند که دموکراسی‌ها (لیبرالی) و پارلمانتاریسم – که ساخت سیاسی در آمریکای شمالی و اروپایی است- شکل ایده‌ال بدیل است و چرا باید مخالف آن بود؟!