جنگ سرد قدیم و جدید
نوشتهی: فرانک دپه
ترجمهی: مریم فرهمند
جنگ سرد جدید از منطق دیگری پیروی میکند. این جنگ، توسط جنگی در تقسیم و بازتقسیم قدرت اقتصادی و سیاسی در مقیاس جهانی بعد از پایان رقابت نظامها و توسط پیآمدها و تناقضات سرمایهداری جهانی بازار مالی تعیین میشود، که از ربع آخر قرن بیستم هجوم پیروزمندانهی خود را آغاز کرده بود. ایالات متحده در نخستین مرحله تا شروع قرن بیستویکم، مدعی نقش «ژاندارم دنیا» در «امپراتوری امریکایی» جهانی بود. عروج شتابان جمهوری خلق چین (و دیگر کشورهای آسیای شرقی نیز) از 1987 میبایست از طریق ادغام این کشور در بازار جهانی سرمایهداری، عضویت در سازمانهای بینالمللی (مهمتر از همه در صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی) و نهایتاً تضعیف سلطهی حزب کمونیست، در امپراتوری امریکا ادغام شود. چین از لحاظ نظامی میبایست قبل از چرخش قرن، «کوتوله»ای بیش بهنظر نمیرسید. روسیه بهعنوان قدرت اتمی اهمیت و اعتبار داشت. روسیه به دلیل مشکلات درونی اجتماعی ـ اقتصادی و تبعات بحرانِ ازهمپاشی اتحاد شوروی (جنگ در مناطق حاشیهای) و تحول به اقتصاد سرمایهداری، میبایستی بهعنوان رقیبی ضعیف در صحنهی سیاست قدرت جهانی باقی بماند. برای اتحادیهی اروپا ــ به ریاست آلمان ــ به خاطر ضعف نظامی و تنشهای داخلی، جایگاه واسالی در خدمت رهبری امریکا درنظر گرفتهشده بود.