All posts tagged: ماتریالیسم تاریخی

مارکس و مقولات بنیادین نظریه‌ی جامعه‌شناختی

مارکس و مقولات بنیادین نظریه‌ی جامعه‌شناختی

یادداشت‌هایی از تِرم تابستانی 1962

نوشته‌ی: آدورنو- بکهاوس
ترجمه‌ی: کمال خسروی


درست است که کالا شکلِ سرآغازینِ ایدئولوژی است، اما کالا خودْ به‌سادگی آگاهی کاذب نیست، بلکه پی‌آمد ساختار اقتصاد سیاسی است. دلیل حقیقی، تعین‌یافتنِ آگاهی از سوی هستی است. نکته‌ی کلیدی این است که خودِ ساختار عینی شکلِ اقتصادیْ فی‌نفسه مسبب بت‌واره‌شدگی است. این، فرآیند عینی ایدئولوژی است؛ مستقل از آگاهی تک تک افراد و اراده‌های‌شان. جدیت نظریه‌ی ایدئولوژی فقط در این است که نشان می‌دهد خودِ آگاهی کاذب به‌مثابه پیکره‌ای ضروری از فرآیندی عینی پدیدار می‌شود که چفت‌وبست جامعه را بهم‌بسته نگاه می‌دارد. جامعه‌پذیری خودْ به میانجی ایدئولوژی روی می‌دهد. این‌جاست که معضل ایدئولوژی به موضوعی کاملاً جدی بدل می‌شود. حتی زمانی‌که ما فرانمود را آشکار می‌کنیم، در سرشت بت‌واره‌ی کالا هیچ چیز تغییر نمی‌کند: هر تاجر و بنگاه‌داری که در کار محاسبه است، باید به فرمان این بت‌واره رفتار کند. اگر چنین محاسبه نکند، ورشکست می‌شود.

مارکس و صورت‌بندی‌های پیشاسرمایه‌داری

مارکس و صورت‌بندی‌های پیشاسرمایه‌داری


نوشته‌ی: اریک جی. هابسبام
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


مارکس چهار مرحله‌ی تحلیلی، گرچه به لحاظ ترتیب زمانی، در این تکامل از هم متمایز می‌کند. نخستین مرحله‌ی مالکیت اشتراکی است همانند نظام شرقی و، نظام اسلاوی در شکل تعدیل‌یافته، که به نظر می‌رسد هیچ یک از آنها را هنوز نمی‌توان جوامع طبقاتی کاملاً شکل‌یافته تلقی کرد. دومین مرحله مالکیت اشتراکی است که به عنوان شالوده‌ی آنچه دیگر یک نظام متضاد یعنی طبقاتی است تداوم می‌یابد، همانند شکل‌های باستانی و ژرمنی. با دنبال کردن استدلال مارکس، سومین مرحله نه از طریق فئودالیسم بلکه بیشتر از طریق ظهور مانوفاکتور پیشه‌ورها پدیدار می‌شود، مانوفاکتورهایی که در آن پیشه‌ور (که به صورت رسته‌ای در صنوف سازمان یافته است)، دیگر معرف شکل فردی‌تر کنترل بر وسایل تولید و در واقع مصرف است و این امکان را می‌یابد که ضمن آنکه تولید می‌کند زندگی هم بکند. به نظر می‌رسد که آنچه مارکس در اینجا در نظر دارد، خودمختاری معین بخش پیشه‌وری تولید است زیرا عامدانه مانوفاکتورهای شرق باستانی را از آن مستثنی می‌کند، هر چند دلیلی ارائه نمی‌دهد. چهارمین مرحله عبارتست از مرحله‌ای که پرولتاریا پدید می‌آید‎؛ یعنی مرحله‌ای که در آن استثمار دیگر در شکل خام و زمخت تصرف انسان‌ها ــ به‌عنوان برده یا سرف ــ انجام نمی‌‌شود بلکه شکل تصرف «کار» را به خود می‌گیرد. «نزد سرمایه، کارگرْ شرط تولید نیست، بلکه فقط کار است. اگر سرمایه فقط می‌توانست این کار را به ماشین بسپارد یا آب، هوا و غیره، چه بهتر. آنچه لازمه و سازگار با تولید است، کار است نه کارگر؛ آن‌هم نه کارِ بی‌میانجی، بلکه کار میانجی‌شده به واسطه‌ی مبادله.»

بافتار و اهمیت نوشته‌های متأخرِ مارکس

انقلاب علیه دولت

بافتار و اهمیت نوشته‌های متأخرِ مارکس

نوشته‌ی: دِرِک سایر
ترجمه‌ی: سهراب نیکزاد


برخلاف نظر شانین، ضدیت مارکس با هر شکلی از غایت‌باوری بی‌پرده و دیرپا بوده است. این ضدیتِ مارکسْ مضمونی پرتکرار در ایدئولوژی آلمانی است، اثری که به‌نظر می‌رسد شانین آن را سرمشقی از تکامل‌باوری خام‌دستانه قلمداد می‌کند. مارکس در این اثر به صراحت روشن می‌کند که هر انگاره‌ای مبنی بر این‌که «تاریخ پسینْ … هدف تاریخ پیشین است»‏، یک «کژدیسگی نظرورزانه» است؛ «آنچه با واژه‌‌هايی چون «سرنوشت»، «هدف»، «نطفه» يا «ايده»‌ی تاريخِ گذشته‌‌تر نام‌گذاری شده، چيزي جز انتزاع از تاريخ بعدتر نيست.» مارکس یک سال پس از نگارش ایدئولوژی آلمانی، غایت‌باوریِ «تاریخ تقدیرگرایانه‌«ی پرودون را بی‌محابا به باد انتقاد گرفت. درواقع، آنچه در ایدئولوژی آلمانی و سایر آثار مارکس در این دوره بیش‌ازهمه برجسته است، امتناع مارکس از هرنوع «نظریه‌ی تاریخی ـ فلسفیِ» فراگیر است، کما‌این‌که تزلزل‌ناپذیری او در این خصوص را در نامه‌ی مشهورش در 1877 به اتچستونيه زاپيسكي نیز شاهدیم. در عوض آنچه مارکس ارائه می‌کند، برنامه‌ای است برای پژوهیدنِ «تاریخ واقعی، ناسوتی» از نوع آشکارا ــ برخی ممکن است بگویند به‌طرز خجالت‌آوری ــ تجربه‌باور آن. در چنین فضایی مارکس و انگلس به خوانندگان خود هشدار می‌دهند که طرح‌واره‌ی توسعه‌ی تاریخی در ایدئولوژی آلمانی، که شانین به آن ارجاع می‌دهد، چیزی غیر از «برخی… انتزاعات» نیست که «با نمونه‌های تاریخی» تبیین شده‌اند و «به‌هیچ‌وجه، هم‌چون فلسفه، دستورالعمل طرحی برای بُرش دقیق دوره‌های تاریخی را در اختیار نمی‌گذارد.»

نظر مارکس درباره‌ی کمونیسم و توسعه‌ی پایدار انسانی

نظر مارکس درباره‌ی کمونیسم

به مناسبت دویست و دومین سالگرد زادروز مارکس

نوشته‌ی: پل بِرکِت
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


سؤتفاهمی رایج مبنی بر این‌ وجود دارد که مارکس و انگلس، با کنارگذاشتنِ تمامی «نظرورزی‌ها درباره‌ی … آرمان‌شهرهای سوسیالیستی»، چندان به تفکر درباره‌ی نظامی که باید جایگزین سرمایه‌داری می‌شد نپرداختند و کلیت مباحث‌شان در این زمینه در «نقد برنامه‌ی گوتا، یعنی در متنی چند ده صفحه‌ای و نه هیچ‌کجای دیگر» آمده است (آوئرباخ و اسکات،1993: 195). در حقیقت، [موضوعِ] اقتصاد و مناسبات سیاسیِ پساسرمایه‌داری مضامینی پرتکرار در تمامی آثار عمده و بسیاری از آثار کم‌‌اهمیت‌ترِ بنیان‌گذارانِ مارکسیسم محسوب می‌شوند و به‌رغم پراکنده‌بودن این مباحث، به‌سادگی می‌توان از همین مباحث پراکنده رویکردی منسجم را گردآوری کرد که بر مجموعه‌ی روشنی از اصول سامان‌بخش متکی باشد. بنیادین‌ترین خصیصه‌ی کمونیسم در طرح مارکس غلبه‌ی کمونیسم بر جداییِ اجتماعیِ تولیدکنندگان از شرایط ضروری تولید در سرمایه‌داری است. این وحدت اجتماعیِ تازه شامل [فرایند] کامل کالایی‌زدایی از نیروی کار و علاوه‌برآن، مجموعه‌ی تازه‌ای از حقوق مالکیت اشتراکی می‌شود. تولید کمونیستی یا «همبسته» [associated] تولیدی مبتنی بر برنامه‌ریزی است و از سوی خودِ تولیدکنندگان و اجتماعات انجام می‌گیرد، بی‌آنکه طبقه ــ که مبتنی بر میانجی مزد است ــ کار، بازار و دولت [در این فرایند] دخالتی داشته باشند. مارکس اغلب با اتکا بر وسایل و هدف اصلیِ تولید همبسته: [یعنی] توسعه‌ی انسانی آزاد، این خصایص بنیادین را به‌میان کشیده و شرح می‌دهد.

سه تأمل درباره‌ی پیامد ممکن

فراسوی فروپاشی: سه تأمل درباره‌ی پیامد ممکن


نوشته‌ی: فرانکو بیفو براردی
ترجمه‌ی: سروناز احمدی


سال ۲۰۲۰ را باید سالی در نظر گرفت که تاریخ بشر در آن از میان رفته است، نه به این دلیل که انسانها از روی سیاره زمین ناپدید می‌شوند، بلکه به این دلیل که سیاره‌ی زمین که از خودبینی انسان‌ها به تنگ آمده، مبارزه‌ در سطح خرد برای نابودی اراده‌ی معطوف به قدرت آنها را آغاز کرده‌ است.
زمین در حال شورش علیه جهان است و عاملانش هم سیلابها، آتش‌سوزیها و بیشتر از همه همان موجودات زنده هستند. بنابراین انسان آگاه، سلطهجو و یکدنده دیگر عامل تکامل نیست بلکه ماده‌ی مولکولی است، یعنی جریان‌های کوچکی از موجودات زنده و کنترل‌ناپذیری که به فضای تولید و فضای گفتمان هجوم می‌برند و داستان زنان را جایگزین داستان مردان می‌کنند، یعنی زمانی که عقل غایت‌گرا جای خود را به احساسات و سازگاری با هرج‌ومرج احساسی می‌دهد.
اومانیسم مبتنی بر آزادی هستی‌شناختی بود که فیلسوفان ایتالیایی رنسانس متقدم آن را با نبودِ جبرگرایی الاهیاتی یکی می‌دانستند. جبرگرایی الاهیاتی به پایان رسیده و ویروس جای خدای الاهیاتی را گرفته‌ است.

نگاهی به وضعیت تاریخی- مشخص جهان کنونی

نگاهی به وضعیت تاریخی- مشخص جهان کنونی


نوشته‌ی: همایون ایوانی


امروزه، در مقابله با تهاجم افسارگسیخته سرمایه‌داری در طی ربع سده اخیر، ضرورتی بیش از پیش وجود دارد که رهبری نیروی کار، طبقه کارگر جامعه جهانی نقش خود را در گاه- دوره کنونی از نو تعریف کند و نقش هژمونیک را در عمل باز ستاند. گذار از سرمایه‌داری به جامعه‌ای با ساختاری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌ای عالی‌تر و انسانی‌تر – سوسیالیسم – ماهیت اصلی این عصر است. در صورت سترونی این تلاش برای دسترسی به جامعه‌ای نوین، بربریت و نابودی بشریت توسط سرمایه‌داری کور، که هیچ مقاومتِ جدی طبقاتی را در برابر خود نمی‌بیند، سرانجامِ تاریخ بشر خواهد بود.

نقد ماتریالیستی تزهای بنیامین درباره مفهوم تاریخ

نقد ماتریالیستی تزهای بنیامین درباره مفهوم تاریخ


نوشته‌ی: والتر بنیامین
ترجمه‌ و تالیف: آرش دوست‌حسین


چرا تزهایی درباره «مفهوم تاریخ» و نه تزهایی درباره تاریخ؟ قبل از بنیامین بسیار بودند کسانی که به مسئله تاریخ به اشکال مختلف وارد شده‌اند؛ ازهگل و «مباحثی پیرامون فلسفه تاریخ» تا اندیشمندی مارکسیست همچون جورج لوکاچ «تاریخ و آگاهی طبقاتی». از آنجایی که بنیامین یکی از گزیده‌گوترین و باوسواس‌ترین اندیشمندان مکتب فرانکفورت در پرداختن به مسائل، انتخاب و جمله‌بندی مفاهیم است، مسئله مد نظر بنیامین در این تزها نه خود تاریخ به مثابه حتی یک انتزاع، بلکه منظور او به‌صورت مشخص مفهوم تاریخ است. والتر بنیامین تاریخ را نه عرصه‌ی کشمکش‌های طبقاتی طبقات متخاصم، بلکه عرصه‌ی کشمکش مفاهیم می‌داند و از این‌طریق در تلاش است یک دیدگاه فوق ایده‌آلیستی که حتی از ایده‌آلیسم آلمانی کانت فراتر رفته است

تاریخ در «عصر نهایت‌ها»

تاریخ در «عصر نهایت‌ها»


مایکل هاناگان/ لیز گراند/ ناصر مهاجر/ بهروز معظمی
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


«عصر نهایت‌ها»: گفت‌وگو با اریک هابسبام (۱۹۹۵) گفت‌وگویی است که بیست و چهار سال پیش بین اریک هابسبام، مورخ شهیر انگلیسی، و دانشجویانش در مدرسه‌ی جدید برای تحقیق اجتماعی انجام شد و اینک در دو بخش به زبان فارسی منتشر می‌شود. بخش اول این متن ــ «مقدمه بر گفت‌وگویی با اریک هابسبام در سال ۱۹۹۵» ــ نوعی شرح حال اجمالی زندگی و نظرات هابسبام از زبان دو تن از شرکت‌کنندگان در این گفت‌وگو است… بعد از این مقدمه، خودِ گفت‌وگوی اصلی آغاز می‌شود. پرسش‌های جذاب و مناسبی که بیانگر چکیده‌ی وضعیت معاصر ماست، مانند زوال تدریجی اندیشه‌های روشنگری، جهان پس از فروپاشی اردوگاه شوروی، فراز و فرود انقلاب‌ها، ابعاد گوناگون توسعه در کشورهای گوناگون و رابطه‌ی دمکراسی، آزادی و انقلاب مطرح می‌شوند و هابسبام صمیمانه و با همدلی به شرح نظرات خودش درباره مسائل یاد شده می‌‍‌پردازد.

عشق، انسان و ماتریالیسم تاریخی


نوشته‌ی: جیمز آرنت
ترجمه‌ی: فرزانه راجی


اگرچه ممکن است وسوسه شویم ادعا کنیم که شبکه‌سازی همانا ضدِ دیالکتیکی تماس فردی است، دلانی به ما هشدار می‌دهد که چنین نمودهایی فریبنده‌اند ــ زیرا شبکه‌سازی «گرایش به حرفه‌ای بودن و رانش انگیزه دارد»، درحالی که «تماس‌ فردی گرایش دارد که به‌طور گسترده اجتماعی باشد و تصادفی به نظر می‌رسد»؛ علاوه براین، «شبکه‌سازی از خطوط طبقاتی، صرفاً به هوشیارانه‌ترین روش عبور می‌کند»، درحالی که «تماس فردی به طور منظم، در آن فضاهای عمومی‌ای که برخوردهای درون‌طبقاتی در شایع‌ترین وضعیت خود هستند، از خطوط طبقاتی عبور می‌کند»