دفترهای قومشناختی: «درآمد» به ترجمهی آلمانی
نوشتهی: لاورنس کرادر
ترجمهی: کمال خسروی
در جریان سدهی نوزدهم، علمِ خودشناسیِ انسان از دانشرشتهای فلسفی به دانشرشتهای برخوردار از شالودههای تجربی مبدل شد. در آغاز این سده انسانشناسی دانشی فلسفی عمدتاً استوار بر شالودهای نظری تلقی میشد که گواهان آن نوشتههای فیخته، شِلینگ و هگل بودند. در دهههای سیام و چهلمِ سدهی نوزدهم وجه نظریِ مکتبهای هگلیانِ راست و چپ گسترش بیشتری یافت؛ کارل مارکس به عنوان ناقد این جنبش در آن نقش و سهم داشت. مارکس در فاصلهی سالهای 1843 ـ 1846 به موقعیتهای گوناگون بیگانگیِ انسان از خویشتنِ خویش، از طبیعت و از نوعِ خویش پرداخت و این موقعیتها را رو در روی یکدیگر قرارداد: خودآفرینیِ نوعِ انسانی و آفرینش جهان عینی، شیئیتیابیِ انسان و جهان از مجرای فرآیندهای بیگانگی و خودآفرینی و کنش و واکنش این فرآیندها بر، و با، یکدیگر.