«نظام ملی اقتصاد سیاسی»
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: علی رها
ملیت کارگر نه فرانسوی است، نه انگلیسی نه آلمانی، بلکه کار است، بردگی آزاد، دلالی برای خود. دولت او نه فرانسوی است نه آلمانی نه انگلیسی، بلکه سرمایه است. فضای بومی او نه فرانسوی است نه آلمانی نه انگلیسی، بلکه فضای کارخانه است. زمینی که به او تعلق دارد نه فرانسوی است نه انگلیسی نه آلمانی، بلکه چند متری است زیر زمین. پول درون کشور همانا سرزمین پدری کارخانهدار است. از این رو، نافرهیختهی آلمانی میخواهد قوانین رقابت، ارزش مبادلهای و دلالی را در مرزهای کشورش از قدرت ساقط کند! او حاضر است قدرت جامعهی بورژوایی را تا آنجا که متناسب با منافع او، منافع طبقهاش است، به رسمیت بشناسد. او نمیخواهد قربانی قدرتی باشد که با آن میخواهد دیگران را قربانی کند، و در درون کشورش، خویشتن را قربانی آن میکند! او میخواهد خود را بیرون از کشور همچون موجودی متفاوت از آنچه درون کشور است و آنگونه که درون کشور رفتار میکند جلوه دهد تا با او اینگونه رفتار شود. او میخواهد علت را حفظ و معلول را الغاء کند! ما به او اثبات میکنیم که پیآمد ضروری خودفروشی در داخل کشورْ خودفروشی در خارج است، که رقابتی که در درون کشور به او قدرت میدهد، مانع از آن نیست که در خارج از کشور ناتوان شود، که دولتی که درون کشور آن را مطیع جامعهی بورژوایی میکند، نمیتواند او را از عمل جامعهی بورژوایی در خارج از کشور محافظت کند.