All posts tagged: علی رها

بدیل مارکس در برابر دولت دین‌سالار


نوشته‌ی: علی رها

انقلابِ سیاسیْ انقلابِ جامعه‌ی مدنی است که رژیم عهدعتیق را سرنگون می‌کند. این انقلابْ جامعه‌ی مدنی را به اجزای سازای آن تقسیم می‌کند؛ یعنی به افراد جداگانه، به عناصری مادی و روحانی که محتوای زندگی را تشکیل می‌دهند و جایگاه اجتماعی و طبقاتی افراد را تعیین می‌کنند. انقلاب سیاسیْ اجزای پراکنده‌ی روح سیاسی را گردآوری کرد و آن را از امتزاج با زندگی مدنی رها کرد و عرصه‌ی سیاسی را هم‌چون یک عرصه‌ی اشتراکی مستقر کرد که به‌طور ایده‌آل از عناصر خاص زندگی مدنیْ مستقل است.

پیش‌نویس مقاله‌‌ای ‌درباره‌ی کتاب فردریش لیست:

«نظام ملی اقتصاد سیاسی»

نوشته‌ی: کارل مارکس
ترجمه‌ی: علی رها


ملیت کارگر نه فرانسوی است، نه انگلیسی نه آلمانی، بلکه کار است، بردگی آزاد، دلالی برای خود. دولت او نه فرانسوی است نه آلمانی نه انگلیسی، بلکه سرمایه است. فضای بومی او نه فرانسوی است نه آلمانی نه انگلیسی، بلکه فضای کارخانه است. زمینی که به او تعلق دارد نه فرانسوی است نه انگلیسی نه آلمانی، بلکه چند متری است زیر زمین. پول درون کشور همانا سرزمین پدری کارخانه‌دار است. از این رو، نافرهیخته‌ی آلمانی می‌خواهد قوانین رقابت، ارزش مبادله‌ای و دلالی را در مرزهای کشورش از قدرت ساقط کند! او حاضر است قدرت جامعه‌ی بورژوایی را تا آن‌جا که متناسب با منافع او، منافع طبقه‌اش است، به رسمیت بشناسد. او نمی‌خواهد قربانی قدرتی باشد که با آن می‌خواهد دیگران را قربانی کند، و در درون کشورش، خویشتن را قربانی آن می‌کند! او می‌خواهد خود را بیرون از کشور هم‌چون موجودی متفاوت از آن‌چه درون کشور است و آن‌گونه که درون کشور رفتار می‌کند جلوه دهد تا با او این‌گونه رفتار شود. او می‌خواهد علت را حفظ و معلول را الغاء کند! ما به او اثبات می‌کنیم که پی‌آمد ضروری خودفروشی در داخل کشورْ خودفروشی در خارج است، که رقابتی که در درون کشور به او قدرت می‌دهد، مانع از آن نیست که در خارج از کشور ناتوان شود، که دولتی که درون کشور آن را مطیع جامعه‌ی بورژوایی می‌کند، نمی‌تواند او را از عمل جامعه‌ی بورژوایی در خارج از کشور محافظت کند.

سهمی ‌در بازنمایی «قطعه‌ی ماشین‌ها» در گروندریسه


نوشته‌ی: علی رها


با نفی جامعه‌ی بورژوایی، هدف نهایی فرآیند تولیدیْ خودِ موجود انسانی در رابطه‌اش با جامعه خواهد بود. هر آن‌چه شکلی ثابت دارد، صرفاً وهله‌ای، وهله‌ای زوال‌یابنده، در حرکت اجتماع خواهد بود. حتی فرایند مستقیم تولید نیز وهله‌ای از آن خواهد بود. تنها سوژه‌ی شرایط تولیدی و روند عینیت‌‎یابی تولید، افرادی در رابطه‌ی متقابل با یک‌دیگر خواهند بود؛ حرکتی که طی آن افراد اجتماعی به همراه بازآفرینی جهان ثروت، در واقع در حال بازتولید خویش‌اند. اما افق تنگ نگرشی که به نام «مارکسیسم» به فراسوی تولید بلافصل مادی عبور نمی‌کند، و در محدوده‌ی ضرورت صرف اسیر است، نه فقط قادر به درک رابطه‌ی متقابل عرصه‌ی ضرورت و آزادی نیست، بلکه حتی در درون عرصه‌ی ضرورت نیز، در فرایند گذار به اجتماع پساسرمایه‌داری، به جز کار و مالکیت اشتراکی، از ادراک آنچه مارکس «جامعیت کار انسانی» می‌نامد، باز می‌ماند.

فرازهایی از «دفترهای تدارکاتی رساله‌ی دکتری» مارکس درباره‌ی افلاطون، ارسطو، هگل، سقراط و مسیح


نوشته‌ی: کارل مارکس
ترجمه‌ی: علی‌ رها


مرگ و عشق، اسطوره ی دیالکتیک منفی‌اند، چرا که دیالکتیک، نور درونی و بسیط، چشم نافذ عشق، و روحی درونی است که پیکره‌ی تقسیم مادی، منزل‌گاه درونی روح آن را منهدم نمی‌کند. بدین‌سان اسطوره‌ی آنْ عشق است، اما دیالکتیک در عین حال سیلابی است که کثرت و کرانمندی آن را نابود می‌کند، شکل‌های مستقل را خرد می‌کند و همه چیز را به یک دریای ابدیت فرو می‌برد. پس اسطوره‌ی آن مرگ است.

تأملی اجمالی در میراث دوگانه‌ی جورج لوکاچ

تأملی اجمالی در میراث دوگانه‌ی جورج لوکاچ


نوشته‌ی: علی رها


بزرگترین خطایی که لوکاچ مرتکب می‌شود، گزینش «ارزش» به‌عنوان «نقطه آغاز» و «نخستین مقوله» در ساختمان سرمایه مارکس است. این «خطا»، تبعات ناگواری دارد که امیدوارم در ادامه‌ی این مقاله روشن‌تر شود. بدیهی است که مارکس سرمایه را نه با ارزش بلکه با کالا و سرشت دوگانه‌ی آن آغاز می‌کند. سپس تأکید می‌کند که این سرشت دوگانه، از خصلت دوگانه‌ی کاری ناشی می‌شود که کالا محصول آن است: کار مشخص و کار مجرد. استحاله‌ی کیفیت به کمیت و کار معین انسانی به کار عام مجرد، وجه مشخصه‌ی روش تولید سرمایه‌داری است.
«من نخستین کسی بودم که سرشت دوگانه‌ی کارِ نهفته در کالاها را نشان دادم و به‌وجهی انتقادی بررسی کردم … این موضوع برای اقتصاد سیاسی اساسی است. برای همین آنرا در فصل نخست منظور کردم.» (سرمایه، ۱:۱۳۲) شکل ارزشی محصول کار، انتزاعی‌ترین و نیز جامع‌ترین شکل شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری است. به‌همین خاطر به این روش تولیدی مُهر یک شیوه‌ی معین تولید اجتماعی را می‌زند که خصلتی گذرا دارد. بنابراین چنانچه دچار این اشتباه شویم که آن را طبیعی و ازلی برآورد کنیم، به اجبار از وجه مشخصه‌ی شکل ارزشی و از آنجا شکل کالایی غفلت کرده‌ایم. شکل کالاییِ محصول کار، وجه مشخصه صورت‌بندی اجتماعی است که در آن «فرآیند تولیدی بر انسان سروری می‌کند و نه برعکس.»