روش گرایش آنتاگونیستی
نوشتهی: آنتونیو نگری
ترجمهی: عباس شهرابی فراهانی
انتزاع متعیّنْ فکتی پویاست. در واقع، درخورِ سرشت معرفتشناختیِ آن است که رابطهای بین ساده و پیچیده، بین امر دادهشده و امر برساخته، بین یک بنیاد و یک پروژه برقرار کند. دومین عنصرِ برسازندۀ روششناسیِ مارکس مستلزم تفسیری از این رابطه است: این روش عبارت است از روش ناظر به «گرایش». مارکس بر مقولۀ «ارزش مبادله» دست میگذارد: این مقولهای نسبتاً انضمامی در جامعۀ ماست. بیایید از نزدیک تحلیلش کنیم: «بنابراین، همین مقولۀ ساده، با همۀ نفوذ و اعتبارش، تاریخاً پدیدار نمیشود مگر در پیشرفتهترین برهههای جامعه،» «بنابراین، اگرچه مقولۀ سادهتر میتواند تاریخاً پیش از مقولۀ مشخصتر وجود داشته باشد، اما پرنفوذترین و پردامنهترین توسعهاش میتواند متعلق به شکلی از جامعه باشد که سامان پیچیدهای دارد، در حالیکه امر انضمامی، در شکلی کمتر توسعهیافته از جامعه، کاملاً تکاملیافته بود» [گروندریسه 103؛ 24؛ 58]. اینهمه به چه معناست؟ به این معناست که رابطۀ بین ساده و پیچیده یک رابطه به کاملترین معنای کلمه، و از این رو، یک پویه (dynamism) است جانگرفته با سوبژکتیویتۀ تاریخی، با جمعی پویا که مشخصۀ آن پویه است. به این معناست که درجات متفاوتی از انتزاع وجود دارد: از یک سو، انتزاعی که در امر انضمامی پیِ امر واقعی میگردد (انتزاع متعیّن)، و از سوی دیگر، امر انضمامیای که در انتزاع، تعیّنش را میجوید (فرآیند گرایش). این جنبشْ جنبشی است تاریخی که تولید و پیکار طبقاتی به آن تعیّن میدهد: جنبشی که از طبیعت اولیه به «طبیعت ثانوی»، از حقیقت اولیه، بیواسطه و انضمامی به حقیقتِ وارونگی و حقیقتِ فرافکنی. «عامترین انتزاعات به طور اعم فقط در غنیترین مرحلۀ انضمامیِ توسعه پدیدار میشوند؛ آنجا که در بسیارگانْ یک چیز به دیدۀ همگان مشترک میآید. آنگاه است که از اینکه فقط در شکلی خاص به اندیشه درآید، بازمیایستد» [گروندریسه 104؛ 25؛ 59].