سرمایهداری همهجا نامتعارف است
گفتگوی سایت «دموکراسی رادیکال» با کمال خسروی
خسروی: «بهنظر من سازمانیابی طبقهی کارگر یا نهادینشدن ظرفیتهای ضدِ سرمایهدارانه در ایران از یکسو بهمراتب پیشرفتهتر از آن است که بهنظر میرسد، و از سوی دیگر کماکان بسیار ضعیف است. فقدان واقعی سازمانها و نهادهای «صنفی» و سیاسی علنی، مثل اتحادیهها، کمیتههای کارخانه، شوراها، کمیتههای اعتصاب و احزاب و غیره، باعث شده است که سطح سازماندهی طبقهی کارگر بهمراتب پایینتر از ظرفیت واقعی آن ارزیابی شود. این وضع، به مقیاس بسیار وسیع و تعیینکنندهای، ناشی از سرکوب عریان، خشونتبار و بی در و دروازه است. اخراج، زندان و شلاق و شکنجه زبانِ صریح خود را دارد. اما قدرت و ظرفیت سازماندهی اعتراضات کارگری و سازمانیابی طبقهی کارگر در حدی است که حتی با وجود این سطح از فشار و سرکوب، کاملاً غایب نیست. کوچکترین گشایش سیاسی یا ترکخوردگی در بدنهی سرکوب، در فاصلهی زمانیِ بیاندازه کوتاهی، به شکلگیریِ صدها نهاد «صنفی» و سیاسی، نه تنها نزد کارگران، بلکه در همهی حوزههای دیگر زندگی و فعالیت اجتماعی، منجر خواهد شد. بعد از قیام بهمن ۵۷، در فاصلهی چندین هفته سازمانهایی با هستهی مرکزی بسیار کوچک شکل گرفتند که ظرفیت بسیج چندصدهزارنفری داشتند. امروزه این امکان بهدلیل شرایط فنیِ ارتباطی بهمراتب بزرگتر است. در نتیجه فقدان سازمانها و نهادهای علنی را نباید میزانی برای سطح سازماندهی طبقهی کارگر تلقی کرد. بهنظر من حجم و نوع ارتباطاتی که هماکنون بین فعالین جنبشهای مختلف وجود دارد، بسیار توانمند و امیدوارکننده است. ضعف اساسی بهنظر من، ضعف چپ در قلمرو نظری است. چپ «سنتی» و سوسیالدمکراسی کلیشههای ناتوان و شکست خوردهشان را تکرار میکنند و چپ رادیکال، چپی که مدعی تأویل و چشمانداز دیگری است، نه در ژرفا و گستره نقشی تأثیرگذار دارد، و نه در پوشش و گسترندگی. این کمتوانی، بیگمان جلوه و محصولی از بحران جهانیِ چپ رادیکال است، اما در چپِ ما بهطور اخص برجسته است؛ بهنظر من ظرفیتهای ضدِ سرمایهدارانهی جنبش کارگری در مقاطعی پیشرفتهتر از پاسخهایی است که چپ برای پرسشهای واقعیِ آن دارد.»