دیالکتیکِ شکلِ ارزش
نوشتهی: هانس ـ گِئورگ بکهاوس
ترجمهی: کمال خسروی
وجه مشخصهی بازنماییای که از ذات بتوارگی کالایی غفلت میکند، چنین است: این نویسندگان نخست جملاتی را از فصل مربوط به بتوارگی در كاپيتال نقد میکنند و سپس آنها را چه بهلحاظ مفهومی، و اغلب بهلحاظ اصطلاحشناسی نیز، به شیوهای تفسیر میکنند که در ایدئولوژی آلمانی بهکار رفته بود، یعنی به شیوهی دستنوشتهای از مارکس و انگلس که آنها در آن، معنای نظریهی کارپایهی ارزش را هنوز بهدرستی نمیدانستند. گفتاوردی که همه جا نقل میشود، این است: در نگاه تولیدکنندگان «روابط اجتماعی کارهای خصوصیشان همانگونه نمودار میشوند، که هستند، یعنی نه بهمثابهی رابطهی اجتماعی مستقیم اشخاص در کارهایشان، بلکه بهمثابهی رابطهی شیئی اشخاص و رابطهی اجتماعی اشیاء.» آنچه از این گفتاورد بیرون کشیده میشود، حداکثر این است که روابط اجتماعی در برابر انسانها «استقلال یافته» اند. یعنی برداشتی که موضوع آثار آغازین مارکس است و با استفاده از اصطلاحاتی مثل «بیگانگی» یا «شخصیتزدایی» به مضمون یاوهسراییهای نقدهای محافظهکارانهی فرهنگی مبدل شده است. اما آنچه مسئلهی اصلی نقد اقتصاد سیاسی است، تنها توصیف این واقعیت نیست، بلکه واکاوی آغازهها و پیدایش آن است.
تفسیری راستین از سرشت بتوارگی باید عبارت مذکور را به زنجیرهای از حلقههای زیر تقسیم کند و به پژوهش دربارهی آنها بپردازد:
1 ـ ساختاری که «رابطهی اجتماعی اشیاء» از نظر مارکس دارد، چیست؟
2 ـ چرا و تا کجا میشود «رابطهی اشیاء» را تنها بهمثابهی «شکل پدیداریِ صرفِ روابط انسانی» فهمید که «نسبت به خود این رابطه خارجی است و پشت آن پنهان است»؟