All posts tagged: روشنگری

برقرار کردن شادی

برقرار کردن شادی


نوشته‌ی: آنتونیو نگری و مایکل هارت
ترجمه‌ی: نوید قویدل، حنا رحیمی


خواستن شادی تایید و تجلیل اهداف روشنگری است. اندیشه‌ی محوری روشنگری که نظر ما را جلب می‌کند این ادعا نیست که بعضی یا همه‌‌ی ما به مقام روشن‌بینانه‌ای از استادی تمام در تسلط بر خویشتن، دانش و امثال آن رسیده‌ایم، یا بالاخره خواهیم رسید. در عوض، این تشخیص برایمان جالب است که انسان‌ها تمرین‌پذیر‌ند، اینکه ما می‌توانیم خود را به طور فردی یا جمعی و طی تاریخ بهتر کنیم. و در قلمرو حکومت‌ این امر مستلزم یادگیری در حین انجام‌دادن است. توماس جفرسون توضیح می‌دهد که «شرایط لازم برای خود-گردانی در جامعه‌ْ خدادادی نیست، بلکه نتیجه‌ی عادت و تمرین بلند مدت است.» انبوهه‌ای که قدرت‌های ضروری برای خودگردانی را توسعه داده باشد، نه تنها باید دموکراسی را هدف خود قرار دهد بلکه باید به آن همچون سازوکاری برای یادگیری، یعنی سامانه‌ای که آن قدرت‌ها را می‌گستراند، بنگرد؛ سامانه‌ای که نه تنها ظرفیت‌ مشارکت بلکه همچنین میل به مشارکت در حکمرانی را افزایش می‌دهد. اینجا است که اندیشه‌ی دیدرو و ماکیاولی به هم می‌رسند، زیرا فراخواندن شادی، آنطور که ماکیاولی اغلب اصرار داشت، پروژه‌‌ی سیاسی تماما واقع‌گرایانه‌ای است که بر انسانیت بنا شده، چنانکه امروز هم بر همین مبناست. اما به همان نسبت که واقع‌گرایانه است مستلزم تشخیص روشن این موضوع است که انسان‌ها چگونه می‌توانند متفاوت شوند، بیاموزند، ترقی کنند و اهدافی را محقق سازند که پیش از آن قابل تصور نبود. نکته این است که جدید‌ترین و بیشترین قابلیت‌هایمان را پدید آوریم، و کارویژه‌‌ای سیاسی را آغاز کنیم که دموکراسی هم مقصد و هم مسیرش باشد.

نقد روشنگری: هشت برنهاد

نقد روشنگری: هشت برنهاد


نوشته‌ی: نوربرت تِرِنکْله
ترجمه‌ی: کمال خسروی


اینک، به‌ همان فراخی که هورکهایمر و آدورنو میدانِ دید را برای نقد بنیادین به روشنگری می‌گشایند، هرچند از برخی جهات زندانیِ منظومه‌ی فکری آن باقی می‌مانند، این در بند ماندگی بیش‌تر معطوف است به خودِ مقوله‌ی خردِ روشنگری که در دیالکتیک روشنگری به‌نحوی فراتاریخی دریافت و ادراک شده است. هورکهایمر و آدورنو با ارجاعِ خاستگاه عقلانیتِ مدرن به یونان باستان، به‌جای قراردادنِ این خاستگاه در فرآیند شالوده‌ریزی و سامان‌پذیریِ عصر سرمایه‌دارانه‌ی مدرن، ردِ رگه‌های اختصاصاً تاریخی‌اش را پاک می‌کنند. این نگرش وابسته و پیوسته‌ی این تصور است که تا پیش از پای‌گیری و پیدایش خردِ مدرن، کل بشریت در تاریکیِ طبیعت‌وارگی زیسته است و در تاروپود «اسطوره» اسیر بوده است. به این ترتیب، خرد مدرن و عقلایی به‌منزله‌ی تنها شکل خرد تلقی می‌شود. از این روست که هورکهایمر و آدورنو در بند و افق ادعای جهان‌شمولیِ روشنگری گرفتار می‌مانند و این خرد را به‌منزله‌ی تنها شکل تاکنون شناخته‌شده‌ی خرد، همانا اندیشه‌ورزیِ متأملانه و انتقادی، تلقی می‌کنند. هرچند: با چرخاندن راستای نگاه به‌سوی رویه‌ی تاریکِ روشنگری، پیشاپیش از روشنگری فراتر نیز می‌روند.