All posts tagged: دلشاد عبادی

کارکرد ایدئولوژیک فرانمودها

ایدئولوژی امساک و پس‌انداز

نوشته‌ی: دلشاد عبادی


اگر این‌ها همگی روندهای عام سرمایه‌داری‌اند و نه استثناءهای خاصی که از بد روزگار نصیبِ ما اهالی خاورمیانه و مشخصاً ایران شده است، آیا نباید در اعتبار روایت‌هایی شک کرد که مصرانه بر این پای می‌فشارند که تمامی این بحران‌ها و مشکلات نه حاصل سرمایه‌داری در معنای عام آن که حاصل تصمیمات اشتباه، ناکارآمدی و فساد رژیم سیاسی‌ای «ایدئولوژیک» (ایدئولوژیک در همان معنای مصطلح و روزمره‌ی آن که به تمامی اشکال حکومت سیاسیِ غیرلیبرالی اطلاق می‌شود) است؟ آیا محدود کردن انتقادات ما به این موارد «خاص» کماکان باقی ماندن در سطح همان فرانمودهایی نیست که جنگیدن با آن‌ها هیچ خللی بر سازوکارهای اصلی و عام سرمایه‌داری ایفا نمی‌کنند؟ همان‌گونه که نقدِ سطح فرانمودین آزادی به معنای انکار اهمیت آن نبود، نقدِ این درک فرانمودین از بحران‌های خاص نیز به معنای انکار آن‌ها نیست؛ به‌هرحال، تمامی این فرایندهای عام در قالب روندهایی خاصی بر ما جلوه می‌کنند از جمله همین ناکارآمدی‌ها، فسادها، تصمیمات «ایدئولوژیک» و… . نقد این درکِ فرانمودین از بحران‌ها به معنای نادیده گرفتن این عناصر خاص نیست، بلکه تلاش برای فرارفتن از آن و تشخیص روندهای عام در دل این عناصر خاص است.

جنگ و چپ


نوشته‌ی: مارچلو موستو
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


جنگ برای چپ نمی‌تواند بنا به ‌قول معروف کلاوزویتس «ادامه‌ی سیاست با ابزارهای دیگر» باشد. در واقع، این فقط شکست سیاست را تأیید می‌کند. اگر چپ می‌خواهد هژمونیک باشد و نشان دهد که می‌تواند از تاریخش برای وظایف امروزی استفاده کند، باید واژه‌های «ضدنظامی‌گرایی» و «نه به جنگ!» را بر پرچم‌های خود به‌نحو ماندگاری بنویسد.

راهبرد ضدفاشیستی جبهه‌ی متحد

راهبرد ضدفاشیستی جبهه‌ی متحد


نوشته‌ی: مارکوس دل‌رویو
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


بااین‌که گرامشی هرگز آشکارا از فرمول سیاسیِ جبهه‌ی متحد سخنی به میان نیاورد، درک او از مسئله در این مقطع کاملاً روشن بود. او می‌خواست طبقه‌ی کارگر را تحت رهبری حزب کمونیست متحد سازد تا استقلال و موضع ستیزه‌جویانه‌ی آن‌ تضمین شود. به این منظور، «تجزیه‌ و تلاشی اپوزیسیون به‌لحاظ اجتماعی و سپس سیاسی» ضروری بود، «تا از این طریق بتوان اپوزیسیون را از پایه‌ی [اجتماعی‌ای] که در میان توده‌ها داشت محروم کرد». این امر، هم‌چنین از رهگذر جدلی گزنده ــ به‌ویژه با رهبری گروه‌هایی که متکی به کارگران بودند ــ نیز دست‌یافتنی بود، جدلی که هدفش مقابله با پدیده‌ی «اشرافیت کارگری» و ایجاد جبهه‌ای متحد از پایین بود و همواره «مسئله‌ی بنیادینِ … سرنگونی فاشیسم» [6] را نیز در ذهن داشت. وحدت میان کارگران در صورتی عملی بود که هم‌زمان رابطه‌ای نیز با توده‌های دهقانی برقرار می‌شد و تؤامان، رویارویی‌ای نیز با نیروی ارتجاعی واتیکان و روحانیت صورت می‌گرفت که به‌ویژه در جنوب کشور نفوذ داشتند. جبهه‌ای متحد از توده‌ها به این ترتیب شکل می‌گرفت: ضدفاشیست، ضدروحانیت و ضدسرمایه‌داری.

ارتش‌های منطقه‌ای و مجموعه‌های نظامی‌ـ‌صنعتیِ جهانی

ارتش‌های منطقه‌ای و صنایع نظامی‌


نوشته‌ی: شَنا مارشال
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


نیروهای مسلح و نهادهای نظامی نقشی عمده در شکل دادن به اقتصادسیاسیِ شمال آفریقا و خاورمیانه‌ی معاصر ایفا کرده‌اند. این منطقه نه‌تنها بزرگ‌ترین واردکننده‌ی سلاح محسوب می‌شود، بلکه بلندپروازی‌های افسران نظامی در این منطقه از گذشته‌های دور اثرات گسترده‌ای بر توزیع منابع و پویه‌های سیاسی داشته است. بسیاری از تحولات بنیادین منطقه، از جمله کودتاها، پروژه‌های دولت‌سازی و پذیرش وام‌های عظیم و خانمان‌برانداز، همگی درهم‌تافته با ارتش و امتیازات ویژه‌ی نهادی آن بوده است. دسترسی به ابزارهای فیزیکی سرکوب ــ سلاح‌ها و فناوری‌های نظامی مرتبط ــ کماکان نقشی محوری در سیاست خارجی دولت‌های خاورمیانه و شمال آفریقا ایفا می‌کند. به همین ترتیب، سیاست خارجی ایالات‌متحده و اروپا نیز در قبال منطقه، به‌انضمامی‌ترین وجه در شکل‌های نظامی تجلی یافته است، شکل‌هایی نظیر فروش تسلیحات و انتقال فناوری [نظامی]، معاهدات دفاعی، آموزش‌های نظامی و مداخلات مسلحانه. از آن‌جا که ارتش‌های منطقه بازیگران سیاسی مهمی تلقی می‌شوند و نقشی جدانشدنی در بازار جهانی تسلیحات دارند، مدیران غیرنظامی و نظامیِ صنایع اسلحه‌سازی و نهادهای نظامیِ کشورهای سرمایه‌داری مرکز در ایالات‌متحده و اروپا، از رابطه‌ای پیچیده و اغلب شخصی با افسران نظامی خاورمیانه و شمال آفریقا برخوردارند. این دو گروه در کنار هم، شبکه‌ای یکدست از رهبران سیاسی و مدیران کسب‌وکارها شکل می‌دهند که در صدد گسترش نظامی‌سازی و مشروعیت‌بخشی به رژیم‌های نظامی هستند.

شکل‌های پیشاسرمایه‌داری تولید و انباشت بدوی

شکل‌های پیشاسرمایه‌داری تولید و انباشت بدوی

تاریخ‌نگاری مارکس از گروندریسه تا سرمایه

نوشته‌ی: ماسیمیلیانو تومبا
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


سرمایه با خلق نیازهای تازه، بند نافی که انسان‌ها را به طبیعت متصل می‌ساخت از هم می‌گسلد. طبیعت برای نخستین بار در تاریخ به ابژه‌ای صرف برای استفاده‌ی بشریت بدل می‌شود، «امری که صرفاً سودمندی‌اش مطرح است». این همان شکل تجمل مدرن است. باید به تفاوت میان تجمل در دوران باستان و دوران مدرن توجه کرد، آن هم در رابطه با «پرداخت تازه (و مصنوعی) اشیای طبیعی و تبدیل‌شان به ارزش‌های مصرفی تازه»، در رابطه با رشد نیازهای انسانی و شکل‌های تازه‌ی تجربه. نوعی تغییر انسان‌شناختی در تطابق با این پدیده‌ها پدید می‌آید، نوعی تازه از موجود انسانی: پرورش تمامی خصائلِ «انسان اجتماعی». مارکس این طبیعت انسانی تازه را «سوژه‌ا‌ی جدید» می‌نامد، «فردِ اجتماعی» این مفهوم بسیار مهمی است که خبر از گسستی انسان‌شناختی می‌دهد. با فردی طرف هستیم که دیگر هم‌چون گذشته نیست: پیوندهای این فرد با طبیعت گسسته شده و جامعه به طبیعت تازه‌ی او بدل شده است. با این‌همه، این نوعی طبیعت ثانویه‌ی هگلی است که وجودِ مناسباتی اخلاقی را، که به فرد انضمامیت می‌بخشند، پیش‌فرض می‌گیرد. در طبیعت ثالثِ مارکسی، نه تنها مناسبات پابرجای هگلی، بلکه هم‌چنین نظام نیازها نیز از بین رفته است: سرمایه نه با هدفِ ارضای نیازهای انسانی، بلکه به‌منظور ارزش‌افزاییِ ارزش دست به تولید می‌زند. ارزش مصرفی کالا به یک حامل انتزاعیِ ارزش، و از همین‌رو، به شکل تازه‌ای از ارزش مصرفی بدل می‌شود. امر محسوس به شکلِ پدیداریِ امر فرامحسوس بدل می‌شود. پول دیگر وسیله نیست و به هدف بدل می‌شود. تصویرِ مدرنیته‌ی سرمایه‌داری تصویر وارونگی است: وارونگی و انحراف به صورت توأمان.

آبیمائل گوسمان و تراژدی مائوئیسم در آند

آبیمائل گوسمان و تراژدی مائوئیسم در آند


نوشته‌ی: مارچلو موستو
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


دولت پرو در ابتدا قدرت راه درخشان را دست‌کم گرفت. در میانه‌های دهه‌ی 1970، هفتاد و چهار سازمان مارکسیست ـ‌‌‌ لنینیست مختلف در پرو فعال بودند و زمانی‌که دولت فرناندو بلاونده تصمیم به مقابله با راه درخشان گرفت، هیچ اطلاعی در رابطه با راهبرد سیاسی و نظامی گروهی‌که با آن مبارزه می‌کردند نداشت. به غلط آن را گروهی مشابه با سایر گروه‌های چریکی آمریکای لاتین می‌دانستند (برای مثال، چیزی نظیر گروه‌های متأثر از چه‌گوارا)، یعنی مشابه با چیزی که راه درخشان کاملاً قصد فاصله‌گرفتن از آن‌ها را داشت. مبارزه‌ی مردمیِ راه درخشان، به‌رغم تعداد مبارزان کماکان اندکش ــ که اینک به 520 نفر رسیده بود ــ و کیفیت ابتدایی انبار مهماتش که عمدتاً شامل اسلحه‌هایی قدیمی می‌شد، در این دوران به‌طرز چشم‌گیری پیشرفت کرد. از همین‌رو، بلاونده تصمیم گرفت علیه آن‌ها از نیروهای مسلح استفاده کند و آیاکوچو به مرکز فرماندهی نظامی‌ـ‌سیاسی کل آن منطقه بدل شد.

ورای پارادایم‌های فناورانه و اجتماعی

ورای پارادایم‌های فن‌آورانه و اجتماعی

قرائتی سیاسی از کار مجرد به‌مثابه‌ی جوهر ارزش

نوشته‌ی: ماسیمو دی‌آنجلیس
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


در این مقاله به بحث از تعریف جوهر ارزش به‌مثابه‌ی کار مجرد پرداخته و خصلت طبقاتی آن را نشان دادم. صورت‌بندی ارائه‌شده در این مقاله را باید نقطه‌عزیمتی تفسیری برای نظریه‌ای مارکسیستی درباره‌ی سرمایه‌داری دانست، چراکه مسئله‌ی جوهر ارزش به‌‌مثابه‌ی کارمجرد مسئله‌ی اصلی تمامی مقولاتی است که در واکاوی مارکس از سرمایه‌داری به‌کار گرفته شده‌اند. در خلال بحث در این مقاله استدلال کردم که مسئله در رابطه با مقولاتی نظیر شکل ارزش، پول، ارزش اضافی و تولید و گردش به‌مثابه‌ی تمامیت مصداق دارد. علاوه‌براین، وقتی کار مجرد به‌مثابه‌ی جوهر ارزش را در معنایی که شرح آن رفت درک کنیم، آشکار می‌شود که به چه ترتیب هم مسئله‌ی شکل پولی، که تا این اندازه‌ برای پارادایم اجتماعی از اهمیت برخوردار است، و هم مسئله‌ی مقدار ارزش، که برای پارادایم فناورانه این اندازه مهم است، هر دو خصلتی طبقاتی به‌خود می‌گیرند. بنابراین، این امکان فراهم می‌شود که فضایی برای یک پارادایم تفسیری سوم از نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزشِ مارکس بگشاییم، پارادایمی که با استفاده از صورت‌بندی گسترده‌ی کلیور (1979) آن را پارادایم راهبردی یا سیاسی می‌نامم و در رابطه با واکاوی جوهر ارزش [در این‌جا] آن را به‌کار بستم. قرائتِ کار مجرد به نحوی‌که در بالا ارائه کردم، به ما اجازه می‌دهد که دو مسئله‌ی فوق‌العاده مهم را در مرکز واکاوی نظری قرار دهیم.

مفهوم قدرت و «متافیزیکِ» ارزش‌های کار

مفهوم قدرت و «متافیزیکِ» ارزش‌های کار


نوشته‌ی: حسین اوزِل
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


این نکته که نیروی کارْ نقشی محوری در پراکسیس دارد نشان‌دهنده‌ی مبنای اخلاقیِ نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزش است. ارزش، به‌مثابه‌ی مفهومی اخلاقی، هم‌بسته‌ی درک ارسطویی از یک «زندگی نیک» است. هدف زندگی نیکْ «شکوفاییِ» انسانی است، یعنی، تحقق ظرفیت‌های انسانی در زمینه‌ای اجتماعی، چراکه موجود انسانی ماهیتاً «حیوانی سیاسی» است؛ حیوانی اجتماعی «که صرفاً در جامعه می‌تواند خود را متفرد سازد» (مارکس، 1973: 84). اگر هدفِ فعالیت آگاهانه‌ی انسانیْ به تجلی درآوردنِ ماهیت انسانی، تحقق و تکامل ظرفیت‌ها و توان‌های بالقوه‌ی ذهنی و فیزیکیِ انسانی باشد و در این فعالیت استفاده از نیروهای ذاتی انسانی را «نیروی کار» [labor power] بنامیم، آن‌گاه تعجب‌برانگیز نخواهد بود که فعالیتِ کاری را چیزی فی‌نفسه واجد ارزش بدانیم. فرایند کار، که «هدفی فی‌نفسه» است، به‌معنای فعالیتِ آگاهانه‌ی انسانی که با هدفِ دگرگونیِ طبیعت، جامعه و خودِ موجودات انسانی انجام می‌گیرد، مجرای بنیادینی است که موجودات انسانی از رهگذر آن خود را محقق می‌سازند. از این نکته، بلافاصله به اصل مسلم ماده‌ی ارزش می‌رسیم: زیرا اگر چیزی بخواهد هرگونه ارزشی داشته باشد، می‌بایست محصول فرایند کار انسانی باشد که نتیجه‌ی آن عینیت‌یابیِ ماهیت انسانی در شکل محصولی است که ارزشش را باید در نیروی کاری که در سراسر فرایند کار مصرف‌ شده است یافت. این امر حاکی از آن است که ارزش، حتی به‌مثابه‌ی مقوله‌ای یکسره اقتصادی، ضرورتاً واجد جنبه‌ای اخلاقی، متافیزیکی است که مبنای آن را عاملیت انسانی، نیروی کار، شکل می‌دهد.

دیدار آلتوسر با هیئت‌تحریریه‌ی مجله‌ی نیو لفت ریویو

بعدازظهری با آلتوسر

دیدار با هیئت‌تحریریه‌ی « نیو لفت ریویو»

نوشته‌ی: پری اندرسون
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


آلتوسر نیز در حزب منزوی، و موقعیتش محل تردید بود. وقتی قصد داشت در ماه آوریل سخنرانی‌ای برای اتحادیه دانشجویان کمونیست ایراد کند، کاتالا ــ دبیرکل 41 ساله‌ی سازمانِ جوانان حزب ــ به او تلفن کرد و از او خواست تا سخنرانی‌اش را لغو کند. آلتوسر از این کار سر باز زد و در ادامه تلاش کرد سخنرانی‌اش را در مطبوعات حزب منتشر کند. [واکنش‌ها از این قرار بوده است:] تأخیر، ممانعت، تأکید بی‌موقع بودن آن و امتناع. ازهمین‌رو، آلتوسر اینک تصمیم گرفته که نسخه‌ی طولانی‌تر سخنرانی را از طریق انتشارات ماسپرو منتشر کند. او در پاسخ به این اتهام که استدلال‌هایش علیه حق گرایش‌های متنوع در حزب از قوت کافی برخوردار نبوده‌اند، پاسخ داد که این مسئله در حزب کمونیست فرانسه چیزی از قسم دینامیت محسوب می‌شود و این مقدس‌ترین اصلی است که رهبری حزب مصمم به حفاظت از آن است. فارغ از این‌که هنجار رایج در حزب [کمونیست] روسیه در زمان لنین چه بوده است، از نظر او امروزه دفاع از گرایش‌های [مختلف] درون حزب کمونیست فرانسه غیرممکن است. با چنین کاری شخص به یک گتو تن می‌دهد.

میان شکل‌های پیشاسرمایه‌داری و سرمایه‌داری

میان شکل‌های پیشاسرمایه‌داری و سرمایه‌داری

مسئله‌ی جامعه در گروندریسه

نوشته‌ی: لوکا باسو
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی


می‌توان تصدیق کرد که مفهوم جامعه، در معنای دقیق کلمه، تنها به جامعه‌ی بورژوایی مربوط می‌شود، مادامی‌که با مقیاس مبادله‌ی اندام‌وار میان انسان و طبیعت، که مشخصاً شکلی تاریخی به‌خود گرفته است، تعیّن یابد. وجود مرحله‌ای بسیار تکامل‌یافته لازم است تا بتوان از جامعه سخن گفت، مرحله‌ای که در آن افراد به ارتباطی دوجانبه و جهانشمول وارد می‌شوند و مناسباتْ خصلتی خودبه‌خودی می‌گیرند، چیزی شبیه به طبیعت ثانویه. مارکوزه تصدیق می‌کند که «موتور و جهتِ کارآمدیِ جامعه، به‌جای تجدیدحیات و تکرار ابدیِ وجود خود، به بازتولید اختصاص داده شده است». پویه‌ای ذاتی درون جامعه وجود دارد، یک بازگشایی مداومِ راه‌حل‌های از پیش تعیین‌نشده که طبیعتْ آن را به تمامی مشروط نساخته است. مارکس به‌منظور اشاره به شکل‌های پیشاسرمایه‌داری، از اصطلاحاتی چون قبیله و اجتماع [یا جماعت] استفاده می‌کند، چراکه این‌ها ساختارهایی «طبیعی» هستند: در این‌جا با عنصری ایستا و ثابت سروکار داریم که ظاهراً تغییرناپذیر است. اما، فارغ از کاربرد اصطلاحات، و از همین‌رو، فارغ از این امر که مارکس برای اشاره به شکل سرمایه‌داری از اصطلاح جامعه استفاده می‌کند، جامعه‌ی واقعی حاصل نمی‌شود، مگر از رهگذرِ نظام سرمایه‌داری بالفعل. در این رابطه، قطعه‌ای از صورت‌بندی‌های اقتصادی پیشاسرمایه‌داری به‌وضوح گویاست: از داخل این ساختارها: «افراد می‌توانند حضور و ظهوری بزرگ داشته باشند. اما در این‌جا تحول و توسعه‌ای آزاد و کامل چه برای فرد، چه برای جامعه قابل‌تصور نیست، زیرا چنین تحولی با مناسبات آغازین [انسان و اجتماع] در تناقض قرار دارد».