بدفهمی مارکسی در گروندریسه و رفع آن در سرمایه
نوشتهی: میکائیل هاینریش
ترجمهی: حسن مرتضوی
گروندریسه هنوز از محبوبترین متون مفسران مارکس بهشمار میآید. برخی نویسندگان استدلال میکنند که بهاصطلاح «قطعهی ماشینها» سندی است محوری برای نظریهی مارکسی «فروشکستهای» سرمایهداری، نوعی «نظریهی فروپاشی» سرمایهداری، یا دستکم توصیف فرایندی که در آن شیوهی جدیدی از تولید ظهور میکند و خود سرمایهداری آغاز آن را رقم میزند اما با منطق سرمایه در تضاد است. نتایج «قطعهی ماشینها» در چنین ملاحظاتی بدیهی تلقی میشود. اما نتایج «قطعهی ماشینها» از سویی از برداشتی یکسویه از بحران در تفکر مارکس از اوایل دههی 1850 نشئت میگیرد و از سوی دیگر، از برخی کاستیها در فهم مقولههای اساسی در گروندریسه. مارکس در سالهای پس از نگارش گروندریسه بر هر دو بدفهمی غلبه کرد. در جلد اول سرمایه، هنگامی که به تولید ارزش اضافی نسبی میپردازیم، میتوانیم نقدی ضمنی از «قطعهی ماشینها» داشته باشیم. با نادیدهگرفتن تحول نظری مارکس، یعنی همان چیزیکه آنتونیو نگری با بیان اینکه گروندریسه را باید «در خود» خواند مدنظر دارد،[1] میتوان به راحتی از بحث در مورد این خودانتقادیِ ضمنی مارکس غافل شد. خواندن متن در خود به معنای پذیرش غیرانتقادی نتایج متن است. برای اینکه امروز گروندریسه را بهطور مفیدی مورد بحث قرار دهیم، باید این متن را نهتنها در بافتار تحول اندیشهی مارکس قرار دهیم، بلکه باید خوانش خود را از گروندریسه در تحول بحث پیرامون مارکس در سدهی بیستم جای دهیم، زیرا این رشد و تحول بسیاری از طرقی را شکل داده که گروندریسه خوانده میشد و هنوز هم خوانده میشود.
1. استقبال از گروندریسه در سدهی بیستم
وقتی دربارهی کار یک نویسندهی مهم بحث میکنیم، همیشه در موقعیت تاریخی متعیّنی این کار را انجام میدهیم که مشکلات و احتیاطهای خاصی را برای ما ایجاد میکند. برخی چیزها به نظر ما بدیهی به نظر میرسند، در حالیکه چیزهای دیگر سؤالانگیز یا منسوخ به نظر میرسند. برخی از این ارزیابیها سی یا چهل سال قبل بسیار متفاوت بهنظر میرسیدند. در خصوص مارکس، بهعلاوه، واقعیت این است که بسیاری از متونی که امروزه برای بحث بسیار مهم هستند، حتی در زمان حیات او منتشر نشدند. آثار او فقط به تدریج در کلیت خود در دسترس قرار گرفتند. نه تنها بافتار تاریخی مربوطه، بلکه وضعیت انتشار متنهای او نیز بر جهتگیری و مسیر بسیاری از بحثها تأثیر گذاشت.