نگاهی به «در دفاع از استقلال چپ انقلابی»
نوشتهی: افتخار
سوسیالیزم ارتجاعی فئودالى و مقاومت و مخالفت آن با جنبش کارگری و احزاب سوسیالیست و کمونیست نیزپدیده جدیدی نیست. از این رو حضور چپ وابسته به دولت و مدافع رژیم نباید تعجب ما را برانگیزد. از اين گذشته آیا چپ رادیکال ما تابحال چیزی از رفرمیزم نشنیده است؟ مگر حاصل بيش از صد سال رفرميزم جز تلاش براى ادغام تشکيلات طبقاتى با دولت سرمايهدارى چیز دیگری بوده است؟ ضمن اینکه نمیتوان همه گرایشهای موجود در جنبش کارگری را یک کاسه کرد. رفرميزم٬ آنارشيزم٬ اپورتونيزم و سوسياليزم انقلابى همگى بهمثابه گرایشهایی مشخص در جنبش کارگری وجود دارند. «افشا» کردن این یا آن گرایش یا برچسب زدن به آنها دستکم امروز به آن اندازه براى جنبش کارگری ايران مهم نيست که تلاش برای متحدکردن اردوی کار حول مطالبات عمومی و سراسرى و کمک به ايجاد جنبشى سراسرى. تازه در جریان مبارزه برای این هدف است که افشا کردن گرايشهاى غير اصولى و مخرب میتواند مفید واقع گردد. دوم اینکه منظور نویسنده از «اپوزیسیون چپ» مشخص نیست.[6] «چپ رادیکال»، «چپ انقلابی» و ترکیبهایی از این دست بارها در این متن تکرار شدهاند بیآنکه معنی مشخصی داشته باشند. در جای دیگری از متن به این اشاره میکند که «اپوزیسیون چپ انقلابی» در جریان اعتراضات انتخاباتی ۱۳۸۸ برای «نخستین بار» متوجه شد که توان بسیج سیاسی ندارد(ص ۱۱). باید پرسید نیرویی که توان بسیج سیاسی ندارد چطور میتواند خطری باشد برای دولتی «بالغ»؟ آیا این نیرو در یک دهه گذشته این توان را پیدا کرده؟ در پانویسی در صفحه ۱۲ میگوید که «مداخلات هدفمند جریانات عدالتخواهی» مانع از آن شد که کارگران با «سنتهای سوسیالیستی و انقلابی» پیوند پیدا کنند. آیا منظور از «سنتهای سوسیالیستی و انقلابی» بردن شعار «آلترناتیو ما شورا است» به میان کارگران و شکاف انداختن میان آنها و مختل کردن مسیر حرکت کارگران با «چپگرایی» و توجیه کردن سرکوب بعدی رژیم است؟[7] متاسفانه خودمحوربینی نگاه «رادیکال» باعث شده که حتی آنجا که به طور مشخص دارد به موضوع نیشکر هفت تپه و هپکو میپردازد به مسائل مبرم مبارزه کارگران توجه نکند بلکه در وهله اول نگران هویت خود باشد. سازمانیابی طبقه کارگر را هم با درکی مکانیکی منوط به ارتباط کارگران با «چپ انقلابی» میداند.