All posts tagged: جورج کافنتزیس

جُستاری درباره‌ی میراث مارکس

ارزشِ ناسنجیدنی؟

جُستاری درباره‌ی میراث مارکس

نوشته‌ی: جورج کافنتزیس
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


آن‌طور که نگری و هارت ادعا می‌کنند، «عقل عمومی» و «کار غیرمادی» محرک حرکت به فراسوی سرمایه نیستند، بلکه همیشه بخشی از کاری بوده‌اند که سرمایه استثمار کرده است، خواه کار مزدی باشد یا نباشد؛ بحران اخیر «اقتصاد نوین» (بیان سرمایه‌دارانه‌ی توصیف «تبعیت واقعی» نگری و هارت) نشان داده است که میزان کار درگیر در کار کامپیوتریْ پویشِ انباشتِ سرمایه‌داری را تغییر نمی‌دهد. کارگران بخش فن‌آوری پیشرفته‌ی بنگلور برای «تحلیلگران نمادین» ایالات متحد، ترسناک‌تر از جنگجویان طالبان در قندهار هستند زیرا آنها رقبای واقعی‌شان در بازار کار بین‌المللی به‌شمار می‌آیند. در واقع، قانون ارزش در دوره‌ی نئولیبرالی فعلیْ مستبدترین قانون بوده است! هر قرائتی از مواضع مطبوعات مالی و سیاست‌گذاران اقتصادی این تصور را ایجاد می‌کند که قانون ارزش، به همان نحو که معمولاً درک می‌شود، یک حقیقت بدیهی است. مگر نسخه‌ی هر معضل اقتصادی چه چیزی بوده است جز انضباط بیشتر کار، انعطاف‌پذیری و بارآوری بیشتر نیروی کار، کاهش هزینه‌های کار و نظایر آن؟ بسیار بدیهی است که هنگام شنیدن نظرات نیشدار اقتصاددانان دانشگاهی درباره‌ی قانون ارزش شکاک باشیم. مسلماً اگر بخواهید محصولات‌تان در بازار جهانی به رقابت بپردازد، باید به هر وسیله‌ی ضروری زمان کار اجتماعاً لازم را کاهش دهید.

از گروندریسه تا سرمایه و پس از آن: قبل و بعد

از گروندریسه تا سرمایه

و پس از آن: قبل و بعد

نوشته‌ی: جورج کافنتزیس
ترجمه‌ی: بهرام صفایی


در واقع تأثیر گروندریسه (که تا سال 1953 در اروپای غربی منتشر نشد) در اواخر دهه‌ی 1950 و دهه‌ی 1960 به علت توانایی آشکار مارکس در پیش‌بینی رسیدن نوعی سرمایه‌داری برزخی (که ساعات کاری هفتگی کاهش می‌یابد و «زمان آزاد» کارگران به معضلی برای سرمایه بدل می‌شود) دوچندان شد. قطعاتی از گروندریسه نظیر مورد زیر از نگاه بسیاری در جنبش ضدسرمایه‌داری آن دوران تقریباً سرشتی پیش‌گویانه داشت: «توسعه‌ی سرمایه‌ی پایا درجه‌ای را نشان می‌دهد که علم عمومی جامعه، دانش، به نیروی بارآور بی‌واسطه‌ای بدل شده است و ازاین‌رو، درجه‌ای را بیان می‌کند که شرایط فرآیند زندگی اجتماعی، خود تحت کنترل عقل عمومی قرار گرفته و بنا به آن از نو قالب‌ریزی شده است» (گروندریسه 706{560}). مارکسِ گروندریسه، ابتدا فردی خیالباف شناخته شد که به کارخانه‌های شیطانی منچستر عمومیت می‌بخشد و سپس به نظریه‌پرداز نیاکانی عصر کارِ صفر بدل شد. من در مقام سردبیر زیرووُرک، مجله‌ای که تا حدی با تکیه بر کاربست «قطعه‌ای درباره‌ی ماشین‌آلات» در زمان حال راه‌اندازی شد، می‌توانم شهادت دهم که فقط من نبودم که تأثیر چشمگیر گروندریسه بر فعالیت سیاسی و چهارچوب مفهومی در اوایل دهه‌ی 1970 را می‌دیدم (نخستین ترجمه‌ی کامل انگلیسی گروندریسه به قلم مارتین نیکلاس در 1973 منتشر شد). هم آزاردهنده بود و هم زننده، انگار زندگی دزدکی کسی را کشف کرده باشی که خیال می‌کردی خوب می‌شناسی‌اش. موش کور پیر از سوراخش بیرون آمده بود و تبدیل شده بود به سایبورگی الماس‌دار در آسمان!

پایان «کار» یا رنسانس برده‌داری؟

پایان «کار» یا رنسانس برده‌داری؟


نوشته‌ی: جورج کافنتزیس
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


ادبیات «پایان کار» در دهه‌ی 1990 نه تنها از حیث نظری و تجربی ناکارآمد است، بلکه سیاست اشتباهی را نیز خلق می‌کند چرا که در نهایت تلاش دارد که دوست و دشمن را قانع کند که سرمایه‌داری در پس پرده، در حال پایان است. شعارش مانند بین‌الملل سوم این نیست که «نگران نباشید، سرمایه دیر یا زود به دست خود سقوط خواهد کرد» بلکه در عوض می‌گوید «سرمایه‌داری همین حالا هم در نقطه‌ی پایانی فناوری پیشرفته به اتمام رسیده است، فقط کافی است بیدار شوید».