All posts tagged: جنبش

سوژه در میانه‌ی دو بحران


نوشته‌ی: رضا ملکشا


استقلال خط سیاسی و شعار مشخصی که حامل پیام به پرولتاریا و فرودستان باشد در چنین فراز و فرودی بی‌شک تحلیل خواهد رفت. یعنی همان نمودهای تمایزیافتگی سیاسی جهت کسب اتوریته در جنبش. آغازگاه فرسایش، همین فرض کلی در خصوص فهم پایایی جنبش در وحدت است که شکلی بتواره در میان بخش‌هایی از جبهه چپ به خود گرفته. این درحالی است که جنبش به‌خودی‌خود از بدنه‌ای شکل ‌می‌یابد که نه فقط به لحاظ طبقاتی بلکه به صورت طبقاتی ـ سیاسی تفکیک یافته و در لحظه‌ی فعلی به‌صورت ناپایداری وحدت دارد. وظیفه‌ی مارکسیسم انقلابی و رسانه‌های آن تخمین عصب فعال بخش‌های این توده در نسبت با تجربه‌ی جنبش‌های کارگری و نقد درونی پیام‌های آن به‌واسطه آگاهی کسب شده از پرولتاریا در همین چند سال اخیر است.

مقایسه‌ی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعه‌ی ما


نوشته‌ی: علی فرزانه


شورش خیابانی، گذشته از کامیابی یا ناکامی نهایی‌اش، به این علت که ناگهان برای دوره‌ای کوتاه صحنه‌ی سیاسی جامعه را تسخیر و بنا به طبیعتش فشاری استثنایی به دستگاه استبداد وارد می‌کند، ناگزیر همه‌ی مضمون‌ها و شکل‌های دیگر مبارزه را در جامعه متأثر می‌کند و خود در عمل به مضمون و شکل کانونی مبارزه تبدیل می‌شود. چنین وضعیتی را در مقام قیاس می‌توان وضعیت «تاخت ملایم» نامید که در شرایط ما فی‌نفسه می‌تواند هم‌چون دوره‌ی تدارکاتی برای «تاخت چهار نعل» به حساب آید که وضعیتی مربوط به شورش پیوسته‌ و سازمان‌یافته است.

مقایسه‌ی دیدگاه‌های آنتونیو نگری و آلن بدیو درباره‌ی سیاست

جنبش‌ها یا رخدادها؟

مقایسه‌ی دیدگاه‌های آنتونیو نگری و آلن بدیو درباره‌ی سیاست

نوشته‌ی: کریستین لاتس
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


فلسفه‌ی نگری به ما اجازه می‌دهد که بالقوه‌گی‌های مثبت، نو و خلاقانه‌ی اعتراضات به نشست جی‌20 را ببینیم، اما در جهان بدیو، راه‌پیمایی اعتراضی چیزی نیست جز تأیید گمراهانه‌ی جهان سرمایه و بنابراین باید رد شود. با این وجود باید توجه کرد که بدیو شورش‌های تخریب‌گرانه‌ای را که در ارتباط با جی‌20 و بلوک سیاه رخ داد در طبقه‌بندی «شورش‌های آنی» می‌گنجاند، یعنی، شورش‌هایی با حوزه‌ی مکانی محدود و بدون مفهوم (ایده). در مقابل، نگری معتقد است که «قدرت سازنده همین‌جاست: جایی‌که انبوهه در پی از نو ساختن خود از طریق سوبژکتیویته است، و از این رو امر نمادینْ واقعی‌تر از امر واقعی خود را نشان می‌دهد. قدرت سازنده چیزی نیست که از پیش شکل گرفته باشد … قدرت سازنده همانا اثربخشی مبارزه، اثربخشی مطالبات‌ انبوهه، و قدرت جنبش‌های آن است ـ این همان چیزی است که واقعیت جدید را ابداع می‌کند و می‌سازد.» دیدگاه نگری در این‌جا به این ادعای معروف مارکس بسیار نزدیک است که «بشر … به ناچار فقط وظایفی را برای خود تعیین می‌کند که قادر به انجام آن است، چرا که با بررسی دقیق‌تر همواره روشن می‌شود که خود مسئله فقط هنگامی پدید می‌آید که شرایط مادی برای ‌حل آن مسئله به‌وجود آمده باشد یا دست‌کم در جریان شکل‌گیری باشد.» درهرحال این دیدگاه ما را ملزم می‌کند که بالقوه‌گی‌های وضعیت موجود را ببینیم و آشکار کنیم؛ به عبارتی این نگاه مستلزم بازگشت به یک نظریه‌ی دیالکتیکی درباره‌ی واقعیت اجتماعی و یک نظریه دیالکتیکی درباره‌ی رابطه‌ی میان نظریه و پراکسیس است. و به این معناست که ما نیاز به درکی انتقادی از تکنولوژی، پسارشد، پول، و چشم‌اندازهای اقتصاد پایدار داریم. فلسفه‌ی سیاسی بدیو در این زمینه بسیار دلسردکننده است. هم‌چنین، نیازی نیست منتظر گسست بزرگ بمانیم. کمونیسم، آن‌گونه که مارکس گفته است، بپذیریم یا نه، حرکت واقعی تاریخ است.