در آستانهی سال پنجم
بدیهی است که نقطهی عزیمت و شالوده عینی خواستها و اعتراضات کارگران در عامترین معنا (شامل معلمان نیز)، شرایط زندگی واقعی آنهاست: فقر، بیکاری، افقهای بسته و تار زندگی خود و فرزندان، سرکوب، بیعدالتی، استثمار، غارت همهی امیدها و آرزوها و نهایتاً فقدان همهی آن چیزهاییکه زندگی شایستهی شأن و منزلت انسانی را ممکن میکنند. اما تجربهی مبارزهی واقعی، پیوندهای واقعی دیگری را اولاً در قلمروهایی فراسوی شرایط زندگی گروههای گوناگون و خواستهای معطوف به این قلمرو ها، و ثانیاً در لایههایی ژرفتر آشکار میکند و از اینطریق مبارزهکنندگان را از پیوندهایی ریشهدارتر و استوارتر آگاه میسازد. وقتی دانشجویان شعار میدهند: «فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم» و هنگامیکه کارگران پیمانی نفت میگویند که از خواستهای معلمان برای تحصیل رایگان و برخورداری از آموزش با کیفیت و پایاندادن به خصوصیسازیها پشتیبانی میکنند، زیرا آموزش رایگان و با کیفیت و بدون هرگونه تبعیض را حق کودکان خود میدانند، در حقیقت آن شعار و این اظهار، دو روی یک سکهاند و دو سر این پیوند در لایههایی ژرفتر را بیان میکنند که اینک به آگاهی ملموس درآمده است.