نظریههای جامعهشناختی طبقه
نوشتهی: دلشاد عبادی
وبر خوانشی از تاریخ (سرمایهداری) را پایهریزی کرد که نه مبتنی بر مبارزهی طبقاتی، بلکه بر پایهی روندی خودگستر بنا شده بود، روندی که پس از او در علوم اجتماعی نام «مدرنیته» بر آن نهادند. مدرنیته در این معنا، روند پیشرفت عقلانیِ نه ناگزیر، که بالفعلِ جامعهی غربی بود. سرمایهداری نه منشاء که همگام و حتی نتیجهی این روند بود. مجموعهی مشارکتهای وبر در بحثهای روششناختی و همچنین مطالعات اقتصادیـجامعهشناختیاش، به ارائهی روایتی منجر میشود که در آن مدرنیته، اگرچه نه روند محتوم تمام جوامع، اگرچه نه امری پسندیده و برتر و اگرچه نه آرمانشهری غایی اما «تیپ ایدهآل» «پیشرفت»ی جلوه میکند که حاصل توسعهی «عقلانیت ابزاری» بشر است و منجر به تمایزیابی حوزههای مختلف زندگی اجتماعی میشود.