All posts tagged: بتوارگی

کارکرد ایدئولوژیک فرانمودها

ایدئولوژی امساک و پس‌انداز

نوشته‌ی: دلشاد عبادی


اگر این‌ها همگی روندهای عام سرمایه‌داری‌اند و نه استثناءهای خاصی که از بد روزگار نصیبِ ما اهالی خاورمیانه و مشخصاً ایران شده است، آیا نباید در اعتبار روایت‌هایی شک کرد که مصرانه بر این پای می‌فشارند که تمامی این بحران‌ها و مشکلات نه حاصل سرمایه‌داری در معنای عام آن که حاصل تصمیمات اشتباه، ناکارآمدی و فساد رژیم سیاسی‌ای «ایدئولوژیک» (ایدئولوژیک در همان معنای مصطلح و روزمره‌ی آن که به تمامی اشکال حکومت سیاسیِ غیرلیبرالی اطلاق می‌شود) است؟ آیا محدود کردن انتقادات ما به این موارد «خاص» کماکان باقی ماندن در سطح همان فرانمودهایی نیست که جنگیدن با آن‌ها هیچ خللی بر سازوکارهای اصلی و عام سرمایه‌داری ایفا نمی‌کنند؟ همان‌گونه که نقدِ سطح فرانمودین آزادی به معنای انکار اهمیت آن نبود، نقدِ این درک فرانمودین از بحران‌های خاص نیز به معنای انکار آن‌ها نیست؛ به‌هرحال، تمامی این فرایندهای عام در قالب روندهایی خاصی بر ما جلوه می‌کنند از جمله همین ناکارآمدی‌ها، فسادها، تصمیمات «ایدئولوژیک» و… . نقد این درکِ فرانمودین از بحران‌ها به معنای نادیده گرفتن این عناصر خاص نیست، بلکه تلاش برای فرارفتن از آن و تشخیص روندهای عام در دل این عناصر خاص است.

یوتوپیا و مسیحاباوری

یوتوپیا و مسیحاباوری

بلوخ، بنیامین و معنای امر بالقوه

نوشته‌ی: دانیل بن‌سعید
ترجمه‌ی: بهرام صفایی


تجربه‌های تاریخی بازتعریف یوتوپیا را، که با تحولات فکری دهه‌ی 1930 ــ به‌ویژه نقش روانکاوی ــ شاخ‌وبرگ گرفته بود، الزامی کرد. بلوخ با جست‌وجو برای ردپاهای اغلب نامحسوسِ «تخیلات» در هنر، بدعت‌گذاری‌ها و فلسفه آغاز می‌کند. او در پی نگاره‌های اراده‌ی یوتوپیایی است که‌ «تمام جنبش‌های رهایی‌بخش را راهنمایی می‌کند»، تخیلات «کوچک … و لرزان»، «قلعه‌های [ستبر] خیالی» یا «کشف [سراسیمه‌ی] امرِ هنوز به آگاهی درنیامده» را به «تخیلاتی میانه‌حال» وارد می‌کند. این تخیل اجتماعی سرکوب‌شده در فانتزی‌های هرروزه‌ی بازی، اسلوب، چشم‌انداز و در شکل‌های جنینی هم‌زیستی پژواک می‌یابد

سرشت بتواره‌ی کالا و راز آن

سرشت بتواره‌ی کالا و راز آن


نوشته‌ی: کارل مارکس
ترجمه‌ و تالیف: کمال خسروی


اگر چنین است که خاستگاه و سرچشمه‌ی سرشت رازآمیز کالا محتوای هیچ‌کدام از این سه تعین‌ِ ارزش نیست، نه محصولِ کاربودنِ کالاست، نه مقدار زمان تولیدِ آن و نه شکل اجتماعیِ کارِ سازنده‌اش، پس خاستگاه و سرچشمه‌اش چیست و کجاست؟ سرشتِ معماگونه‌ی محصول کار، به‌محض آن‌که شکل کالایی به‌خود می‌گیرد، از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ آشکارا، از خودِ همین شکل. اما چرا؟ چه محتوایی در قالب چه شکلی فرو می‌رود که خودِ شکل سرچشمه‌ی رازآمیزی می‌شود؟ کالاهایی که تولیدکننده‌ی این محصولات هستند، درعینِ حال که کارهایی مشخص و مفیدند، به‌مثابه کار، در مقام کار مجرد، همسان و هم‌جنس‌اند و سرشتی یگانه دارند… بنابراین اولاً هم‌سانی کارهای انسان‌ها، شکل عینیِ شیئیتِ یکسانِ ارزشِ محصولات کار را به‌خود می‌گیرد، یعنی کارِ مجرد بدل می‌شود به محتوا یا گنجیده یا جوهر یک هویت عینی برای محصولات کار، هویتی به‌نام ارزش. چون کارهای تولیدکننده‌ی محصولات به‌مثابه کار مجرد همسان‌اند، تبلور یا عینیت‌یافتگیِ آن‌ها در محصول نیز، شکلی عینی و یکسان به‌خود می‌گیرد به‌نام ارزش. ثانیاً مقدارِ صرف‌شدنِ نیروی کار انسانی، شکل مقدارِ ارزشِ محصولاتِ کار را به‌خود می‌گیرد، یعنی امری که عبارت از مقدار صرف نیروی جسمی، فکری و روانی انسان است، به قالب یک مدت‌زمانِ معین، مثلاً چند ساعت یا روز، فرو می‌رود و سرانجام، روابط تولیدکنندگان با یکدیگر که مؤید تعین‌های اجتماعیِ کارهایشان است، شکل روابط اجتماعیِ محصولات کار را به‌خود می‌گیرد. به این ترتیب، رازآمیزشدنِ محصول کار در مقام کالا، ناشی از این است که محتواهای آن سه تعینِ ارزش، شکلی تازه پیدا می‌کنند و برای محصول کار هویتِ عینیِ اجتماعیِ تازه‌ای می‌سازند، به‌نام ارزش که مختص این شیوه‌ی تولید است. این‌که برای تولید محصول، کار لازم است، این‌که این کار عبارت از صرف مقدار معینی نیروی کار انسان است و این‌که انجامِ این کار مستلزم روابط اجتماعی انسان‌هاست، محتواهای تعیناتی هستند که با پذیرفتن شکل‌های تازه، شیوه‌ی وجود تازه‌ای برای محصول کار در مقام کالا می‌سازند. اولی بدل می‌شود به عینیت اجتماعی ارزش، دومی بدل می‌شود به مقدار این ارزش و سومی به رابطه‌ی اجتماعی بین این محصولات. چنین است که حالا محصول کار در مقام کالا، در این شیوه‌ی وجود تازه، روی سر ایستاده است.

پالایش گفتمان نقد

پالایش گفتمان نقد

1 ـ نقد اقتصاد سیاسی


نوشته‌ی: کمال خسروی


چطور می‌توان به نویسنده‌ی گروندریسه یک «اقتصاد سیاسی» نسبت داد و نام او را درکنار نام کسانی آورد که آثارشان و موضوع آثارشان، برابرایستا و آماج نقد نظری و عملی ژرف و بی‌امان او هستند؟ مسئله «منزه‌طلبی» نیست؛ مسئله این نیست که دامن مارکس را به چیزی یا کسی آلوده نکنیم. مسئله این است که آیا بین نقد و آماجِ نقد تمایزی می‌بینیم؟ آیا بین نظریه‌ی انقلابی و رهایی‌بخش در نقد یک هستیِ اجتماعیِ تاریخاً معینِ و پیکریافتگیِ استثمار و سلطه و ایدئولوژی‌های توجیه‌گرایانه و حافظ و مدافع این هستیِ اجتماعی که خود را در قواره و زرورقِ «علم» پوشانده‌اند، فرقی قائلیم؟

تناقضِ بنیادینِ خوش‌بختی و فردیت

در حاشیه‌ی تناقضِ بنیادینِ خوش‌بختی و فردیت


نوشته‌ی: حسین ایمانیان


اکنون، پس از افشایِ دروغِ بزرگی که پسِ پشتِ هرگونه تبیینِ فردیِ خوش‌بختی جریان دارد، می‌بایست بر امکانِ خوش‌بختیِ همه‌گان بیندیشیم: آیا می‌توان شرایطی را متصور شد که به خوش‌بختیِ «مردم»، آن‌هایی که درونِ هیچ‌نوع طبقه‌بندی و خط‌کشی قرار نمی‌گیرند، منجر شود؟ با توجه به آشتی‌ناپذیریِ موجود در بطنِ جوامعِ سرمایه‌داری و سلبِ امکانِ خوش‌بختیِ عدّه‌ای مگر به بهای بدبختیِ دیگران، آری گفتن بدین پرسش بی‌درنگ مشروط می‌شود به برقراریِ جامعه‌ای بی‌طبقه، جامعه‌ای رها از آن‌چه مارکس موتورِ محرّکه‌ی تاریخ می‌نامدش: مبارزه‌ی طبقاتی.

ارزش بدون بت‌وارگی

ارزش بدون بت‌وارگی!


نوشته‌ی : النا لوئیزا لانگه
ترجمه‌ی: حسن آزاد


برخلاف خوانش اونو از شکل ارزش نشان خواهم داد، که طرح ویژه‌ی مارکس از مساله‌ی تحلیل شکل ارزش و قائل‌شدن نقش ساختاری و توضیحی برای نظریه ارزش‌ ـ کار در کل تشریح کتاب «سرمایه» در «رمزگشایی بت‌وارگی» تحول اَشکال هرچه مه‌آلودتر کار و جلوه‌های شئ‌واره‌ی آن در شکلِ ارزش نقش کلیدی ایفا می‌کند. بنابراین، برخلاف کسانی که به اونو باور دارند، نقد اَشکال سرشت‌نما و بت‌واره‌ی ارزش یا «بت‌وارگی» در کانون برنامه مارکس قرار دارد.