All posts tagged: انقلاب

زنان و انقلاب: مارکس و دیالکتیک


نوشته‌ی: لیلیا دی. مونزو
ترجمه‌ی: فرزانه راجی


این مقاله استدلال می‌کند که مارکسیسم ذاتاً ضد تبعیض جنسیتی، ضد نژادپرستی و علیه همه‌ی شکل‌های بهره‌کشی و ستم است. مارکسیسم به‌عنوان فلسفه‌ی انقلاب، صرفاً درباره‌ی بازسازی اقتصادی نیست، بلکه بیش‌تر در دفاع از تکوین بشرِیتی نو مبتنی بر شیوه‌ی تولید بی‌طبقه استدلال می‌کند. این تغییرات از نظر دیالکتیکی باید هم‌زمان به‌واسطه‌ی تغییر در مناسبات تولید، تغییر در شرایط مادی خانواده‌ها و رشد و گسترش ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های مرتبط با آزادی و برابری حاصل شود. رهایی زنان و ضدیت با نژادپرستی در این انقلاب نقشی اساسی دارند. زنان طبقه‌ی کارگر و زنان رنگین‌پوست به‌طور خاص به دلیل استثمار بیش از حد و ستمی که در سراسر جهان با آن روبه‌رو هستند، به‌پا خاسته‌اند. صدا، انرژی و تعهد زنان برای مبارزه‌ی طبقاتی ضروری است، و مبارزه‌ی طبقاتی برای جنبش‌های رهایی‌بخش زنان.

ترانه‌ی «برای»: به نام انقلاب، برای ضدانقلاب


نوشته‌ی: بهنام امینی

اما آیا جریان‌های ضدانقلابی تمامی مخالفان جمهوری اسلامی را به صف خود کشانده‌اند؟ چندماه اعتراضات قیام ژینا نشان داد که مقاومت انقلابی، گرچه پراکنده، اما هنوز زنده است. جریان‌های ضدانقلابی هم گرچه توان عملیاتی محدودی در شکل‌دادن به کنش‌های اعتراضی جمعی در داخل ایران دارند اما تأثیر فراوانی بر چارچوب فکری و ذهنی و ایدئولوژیک مردم دارند. حضور نیروهای واقعاً انقلابی به درجات مختلف در کردستان، بلوچستان، خوزستان، آذربایجان، لرستان و جنبش‌های اجتماعی همچون جنبش معلمان، اتحادیه‌های کارگری صنعتی و خدماتی، جنبش زنان و جنبش دانشجویی-دانش‌آموزی محسوس است. این نیروها می‌بایست هم‌بستگی در میان خود را تقویت و به مرور زمینه تشکیل جبهه‌ای متحد با هدف گسترش هر چه بیش‌تر خود را فراهم سازند. در این مسیر نباید از یاد برد که ترانه «برای» ترانه‌ای است برای ضدانقلاب. انقلابیون ترانه خود را در سرودهای انقلابی کردستان و نغمه‌های حماسی لرها و عرب‌ها و ترک‌ها و بلوچ‌ها و «سرود لیلاها» خواهند جست.

در ستایش مارکس

در ستایش مارکس


نوشته‌ی: تری ایگلتون
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان


شکی نیست که ممکن است تغییرات رادیکال وضع را بهتر نکند. شاید تنها سوسیالیسمی که ما شاهدش خواهیم بود سوسیالیسمی باشد که مشتی انسان‌ جان به در برده از هولوکاست اتمی یا فاجعه‌ی زیست‌محیطی به ناچار به آن تن در دهند. حتی مارکس نیز مصرانه از احتمال «نابودی متقابل همه‌ی گروه‌ها» سخن می‌گفت. او که شاهد دهشت سرمایه‌داری صنعتی انگلستان بود بعید است که درباره‌ی هم‌نوعانش دچار توهم بوده باشد. همه‌ی مقصود او این بود که روی این سیاره‌ بیش از آنچه برای حل اغلب مشکلات مادی ما لازم است، منابع وجود دارد. درست همان‌طور که در بریتانیای دهه‌ی 1840 غذای کافی وجود داشت تا چندین برابر جمعیت قطحی‌زده‌ی ایرلند را تغذیه کند. این روش سازماندهی تولید ماست که بسیار مهم است. متاسفانه معروف است که مارکس که هیچ طرح و نقشه‌ای به ما ارائه نکرده است که چطور می‌توانیم امور را به گونه‌ای متفاوت انجام دهیم. او آشکارا چندان به آینده نمی‌پردازد. تنها تصویر از آینده، شکست حال است. مارکس پیامبری نبود که در جام جهان‌نمایِ پیشگویی بنگرد. او پیامبری بود در معنای انجیلی اصیل آن، کسی که به ما هشدار می‌دهد که اگر روش‌های ظالمانه‌مان را تغییر ندهیم، احتمالاً آینده عمیقاً ناخوشایند خواهد بود. یا اصلاً آینده‌ای وجود نخواهد داشت.

بافتار و اهمیت نوشته‌های متأخرِ مارکس

انقلاب علیه دولت

بافتار و اهمیت نوشته‌های متأخرِ مارکس

نوشته‌ی: دِرِک سایر
ترجمه‌ی: سهراب نیکزاد


برخلاف نظر شانین، ضدیت مارکس با هر شکلی از غایت‌باوری بی‌پرده و دیرپا بوده است. این ضدیتِ مارکسْ مضمونی پرتکرار در ایدئولوژی آلمانی است، اثری که به‌نظر می‌رسد شانین آن را سرمشقی از تکامل‌باوری خام‌دستانه قلمداد می‌کند. مارکس در این اثر به صراحت روشن می‌کند که هر انگاره‌ای مبنی بر این‌که «تاریخ پسینْ … هدف تاریخ پیشین است»‏، یک «کژدیسگی نظرورزانه» است؛ «آنچه با واژه‌‌هايی چون «سرنوشت»، «هدف»، «نطفه» يا «ايده»‌ی تاريخِ گذشته‌‌تر نام‌گذاری شده، چيزي جز انتزاع از تاريخ بعدتر نيست.» مارکس یک سال پس از نگارش ایدئولوژی آلمانی، غایت‌باوریِ «تاریخ تقدیرگرایانه‌«ی پرودون را بی‌محابا به باد انتقاد گرفت. درواقع، آنچه در ایدئولوژی آلمانی و سایر آثار مارکس در این دوره بیش‌ازهمه برجسته است، امتناع مارکس از هرنوع «نظریه‌ی تاریخی ـ فلسفیِ» فراگیر است، کما‌این‌که تزلزل‌ناپذیری او در این خصوص را در نامه‌ی مشهورش در 1877 به اتچستونيه زاپيسكي نیز شاهدیم. در عوض آنچه مارکس ارائه می‌کند، برنامه‌ای است برای پژوهیدنِ «تاریخ واقعی، ناسوتی» از نوع آشکارا ــ برخی ممکن است بگویند به‌طرز خجالت‌آوری ــ تجربه‌باور آن. در چنین فضایی مارکس و انگلس به خوانندگان خود هشدار می‌دهند که طرح‌واره‌ی توسعه‌ی تاریخی در ایدئولوژی آلمانی، که شانین به آن ارجاع می‌دهد، چیزی غیر از «برخی… انتزاعات» نیست که «با نمونه‌های تاریخی» تبیین شده‌اند و «به‌هیچ‌وجه، هم‌چون فلسفه، دستورالعمل طرحی برای بُرش دقیق دوره‌های تاریخی را در اختیار نمی‌گذارد.»

خیزش‌های امروز، انقلاب فردا

خیزش‌های امروز، انقلاب فردا

در آستانه‌ و به‌مناسبت 22 بهمن

نوشته‌ی: کمال خسروی

خیزش‌های اجتماعی نه تنها می‌توانند بر بستر خودزایندگی پراتیک چنان دامن‌گستر شوند که توان لحظه‌ی انقلابی را به‌دست آورند و به این لحظه فرارویند، بلکه، و عمدتاً، کم‌نظیرترین اوضاع و احوال اجتماعی برای آموختن، تجربه‌کردن و فراهم‌آوردن نهادهایی هستند که ویژگی‌های توانِ لحظه‌ی انقلابی‌اند. ویژگی برجسته‌ی خیزش‌های اجتماعی، فقط نیرویی نیست که به این خیزش‌ها منجر شده است، بلکه نیرویی نیز هست که خودِ این خیزش‌ها، در راستای فراهم‌آمدنِ توانِ لحظه‌ی انقلابی ایجاد می‌کنند. در شناخت خویشاوندیِ ماهویِ این خیزش‌ها با لحظه‌ی انقلابی، بر متن و بر بستر جنبش اجتماعی، هم‌چون وجوه وجودیِ این جنبش، معمولاً بُعدی نادیده گرفته می‌شود که، اگر نگوییم نقشی اساساً تعیین‌کننده دارد، دست‌کم انکار اهمیت آن را از هیچ نادان و هیچ نگاه خیره‌سرانه‌ای نمی‌توان انتظار داشت. این‌که مسکوت‌نهادن و نادیده‌انگاشتن این بُعد عامدانه و آگاهانه و ترفندی تاکتیکی در راه پیشبرد یک برنامه‌ی سیاسی و طبقاتی مشخص است، یا ناآگاهانه و صرفاً بیان ایدئولوژی‌ای محافظه‌کارانه و ضدانقلابی است، بی‌گمان در شیوه‌ی برجسته‌ساختنِ این بُعد نقش مهمی ایفا می‌کند: در حالت نخست باید حربه‌ی ساحت ستیزه‌جویانه‌ی نقد تیزتر و بُراتر و کوبنده‌تر باشد و در حالت دوم، ساحت روشنگرانه‌اش صریح‌تر، دقیق‌تر، ژرف‌تر، دامنه‌دارتر و با حوصله و صرف نیرویی بیش‌تر. این بُعدِ عمدتاً مفقود یا مسکوت، سازوکار و چندوچونِ زندگیِ اجتماعی جامعه برای ادامه‌ی حیات، یا آن وجهی است که در ایدئولوژی بورژوایی و ایدئولوژی‌های تقلیل‌گرایانه‌ی مارکسیستی، بُعد اقتصادی نامیده می‌شود، همانا، و در معنای درست و دقیق و به پیروی از مارکس، شیوه‌ی تولید و بازتولید زندگی اجتماعی. هدف ما، واردکردن این بُعد، یا در حقیقت یادآوری این امر بدیهی، در ارزیابی انقلاب و خیزش‌های اجتماعی، و رابطه‌ی تعیین‌کننده‌ی آن با جنبش اجتماعی‌ای است‌که بستر و زیست‌گاهِ این خیزش‌ها و انقلاب است. می‌خواهیم با واردکردن این سنجه، توان برخی نگرش‌ها به خیزش‌ها و انقلاب در ایران را بسنجیم و وارونگی ایدئولوژیکی را که در آن‌ها پنهان است آشکار کنیم.

کنکاشی پیرامون جایگاه عنصر آگاهی و آگاه

کنکاشی پیرامون جایگاه عنصر آگاهی و آگاه


نوشته‌ی: راوی

کمونیسم راه حل و پاسخی تاریخی به ضرورتی تاریخی است و اصلاً سرمایه‌داری خود به‌عنوان یک عصر و دوره‌ی مشخص تاریخی با سطح معینی از رشد و تکامل نیروهای مولدهء تولیدی، امکان و ظرفیت کمونیسم را آفرید و با بازتولید هر باره‌ی خود این ظرفیت عینی را نیز به اشکال مختلف بازتولید می‌کند. توان و ظرفیتی که در نظامات ماقبل‌اش وجود نداشت و نمی‌توانست وجود داشته باشد. اما این تنها امکان و ظرفیت آفریده‌شده در این عصر و مرحله نیست و امکانات رئالی مانند بربریت یا حتی نابودی بشر نیز عینی‌اند و کمونیسم، آینده و سرنوشت اجتناب‌ناپذیر و حتمی بشر نخواهد بود. اما چگونه می‌توان این ظرفیت و امکان صِرف در میان امکان و ظرفیت‌های مخرب دیگر در وضع موجود را به جهانی فعلیت‌یافته تبدیل ساخت؟ اگر کمونیسم «راه حل راستين تعارض بين وجود و هستی، بين عينيت‌يافتگی و اثبات خويشتن، بين آزادی و ضرورت، بين فرد و نوع» است و جایگاهش بدین‌سان در امر رهائی انسان برجسته و تعیین‌کننده می‌شود پس کمونیست‌ها به‌عنوان پیشگامان آگاه به این راه حل تاریخی چه نقش و جایگاهی در امر رهایی انسان پیدا می‌کنند؟ موضوع مهمی که دغدغه‌ی این نوشته است و صحبت اینجا عمدتاً حول چند و چون این تبدیل و «حركت درك شده و شناخته شده‌ي شدايند آن» خواهد بود.

بحران، سرکوب و بار دیگر انقلاب

بحران، سرکوب و بار دیگر انقلاب


نوشته‌ی: جلیل شکری


حرفی در این نیست که خروارها افسوس در پس استمرار نیافتن استعدادهای مترقی نهفته در «بهار عربی» و «دی ماه» و «هفت‌‌‌تپه-فولاد» و «کشاورزان اصفهان» و «همبستگی مردمی در جریان سیل ایران» خوابیده است و ما خود را مواجه با انبوه انتظارهای برآورده نشده می‌‌‌یابیم، اما اگر بکوشیم عروج دیگر بارِ دیکتاتوری و امپریالیسم را مبتنی بر یک چرخه‌‌‌ی حیاتی دائمی و همچون مُسکن‌‌‌های کوتاه مدت برای این سیستم‌‌‌ها تحلیل کنیم، و نه «پایان تاریخ»ی که از پی‌‌‌اش ریشه‌‌‌دواندنی ماندگار برجا خواهد بود، و نیز در مواجهه با ارزیابی شکست‌‌‌های مبارزات‌‌‌مان رویکرد کناره‌‌‌جویانه نداشته باشیم، همواره قادر به دیدن گُسل‌‌‌ها و درز و تَرَک‌‌‌های تهدید کننده‌‌‌ی کلیت وضع موجود خواهیم بود.

نکاتی درباره‌‌ی کتاب «استاد نادان»

نکاتی درباره‌‌ی کتاب «استاد نادان»


نوشته‌ی: مسعود خوشابی


ژاکوتو که در انقلاب 1789 فرانسه نوزده ساله بوده وبه خاطر تبعات آن تبعید خودخواسته شده بود، در عالم رویا جامعه‌‌ی مشتمل از انسان‌های رها‌شده را به اجتماع هنرمندانی تشبیه می‌کند که هر کدام با آثارشان که ناشی از تراوشات ذهنی‌شان است تعریف می‌شوند: «انسان‌هایی که چیزی را به انجام می‌رسانند که برای اعلان انسانیتی است که در وجود خود و دیگران است و به وضوح می‌دانند در این بیان چیزی تحت عنوان تفوق هوش نیست فقط ثمرات ممارست است. او حاکمیت عقل را در به‌‌رسمیت شناختن برابری انسان‌ها می‌داند، نه برابری در مقابل قانون، یا برابری در مقابل زور، یا برابری منفعلانه‌‌، بلکه برابری در عمل پویندگانی که در چرخش بی‌انتهای‌شان بر گرد حقیقت، جملات مناسب را برای تفهیم خود به دیگران می‌یابند.»

سوسیالیسم و فلسفه‌ی انقلاب

سوسیالیسم و فلسفه‌ی انقلاب


نوشته‌ی: گری اِمِت
ترجمه‌‌ی: س. صالحی


می‌توان گفت که شورش‌های «بهار عربی» در حقیقت قدرت‌مند‌ترین چالش واکنش‌های جهانی دوران کنونی بوده‌ است. در سال ۲٠١١ زمانی که کارگران در مدیسون، ویسکانسین، هم‌چون معترضان مصریِ میدان تحریر دست به راهپیمایی زدند، [شاهد آن بودیم که] چگونه بسیاری از تفکرات تعصب‌آمیز [در میان آنان] زدوده شد.

چنگ در چشمان دشمن، زانوان بر سینه‌اش!


نوشته‌ی: رزا لوکزامبورگ
ترجمه‌ی: کمال خسروی


امروز، پانزدهم ژانویه، صدمین سالگرد قتل جبونانه‌ی رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت به‌دستان آلوده‌ی اوباشِ فاشیست و گماشتگانِ سرمایه و رژیمِ ستم و سرکوب و شکنجه است. به‌یاد این انقلابیون رزمنده و آزادیخواه، ترجمه‌ی بند پنجم از نوشته‌ی رزا لوکزامبورگ زیر عنوان «آنچه اتحاد اسپارتاکوس می‌خواهد» را، که نخستین بار به‌عنوان پیش‌نویس برنامه‌ی حزب کمونیست آلمان در سال 1918 در نشریه‌ی «پرچم سرخ» انتشار یافت، به خوانندگانِ «نقد» تقدیم می‌کنم.