All posts tagged: انقلاب 1357

آفرینش امر نو


نوشته‌ی: ناصر برین

انقلاب 57 توانست رختِ وجهی از دوگانه‌ی قرن‌ها سلطه‌ی امپراتوران و پادشاهان را از تن برکَند، اما موفق به نقد وجه دیگر آن نشد، یعنی نتوانست دینِ تشخص‌یافته در هیئت روحانیت را جامه بدرد و جامه‌ی جمهوری بر تن کُند. انقلاب 57 نتوانست گذشته را به نفی مطلق بسپارد و چنین شد که روحانی خدعه‌گری با تردستیْ خلافت را نقاب جمهوریت پوشاند و انقلاب را در اوج ازخودبیگانگی «توده‎‌ها» شکست داد و جامعه را به جایی عقب‌تر از نقطه‌ی آغازش برگرداند تا چکامه‌ی خود را از گذشته برگیرد. جامعه‌ی جدید انقلابی در بدو تأسیسْ نمایندگان و سخن‌گویان خود را در سیمای کسانی چون خمینی، بازرگان و منتظری، که از عهد عتیق سخن می‌گفتند، یافت و سردارانش کسانی هم‌چون خلخالی و لاجوردی و چمران بودند که از اعصار متروک و از احکام مرگ نشئه می‌شدند و فرمان‌روایان بازار هماهنگ با ذات خود از درون حجره‌های تاریک، فرمان انباشتِ ثروت برای بورژوازی برخاک‌غلطیده صادر می‌کردند. فرمانروای جدیدْ روح انقلابِ به‌خطارفته را از درون حوزه‎‌های علمیه به صحنه فرامی‌خواند، آن هم با فراخوانی که بازنمود به دارآویختگانِ نهضت مشروطه در شبحی از انقلاب مرده بود. او به زبانی سخن می‌گفت که فقط برای علمای نسخه‌شناس عهد عتیق مناسب بود. آن انقلاب نتوانست خرافات گذشته را همراه با نفی آخرین شاه بروبد و نابود سازد و برای همین نتوانست به کار خویش بپردازد. جامعه برای فهم و درک نقصان‌های خیزش‌های متوالی بعد از آنْ به زمان نیاز داشت تا بازایستد و بار دیگر با نیرویی تازه برگرفته از خاک خونین و با عزیمتی انقلابی برای پایان‌دادن به نفی نیمه‌ی بازمانده از انقلاب 57 برخیزد و محتوای خویش را در حیات سیاسی مدرن بیافریند؛ و از درون آن، شرایط، موقعیت و مناسبات جدیدی پدید آورد که جامعه به آن نیاز دارد.

گرایش تاریخی قوه‌ی مجریه‎ی دولت مدرن در ایران

گرایش تاریخی قوه‌ مجریه‎ دولت مدرن در ایران


نوشته‌ی: عباس شهرابی فراهانی


انقلاب 1357، دست آخر و پس از مبارزات درونیِ نیروهای انقلاب، نقطه‌ی ریشه‌دوانی و شتاب‌گیری و در عین‌حال دگردیسیِ این گرایش از کار درآمد. این مرحله، هم‌چنین، پروژه‌ی محمدرضا پهلوی برای ازبین‌بردن ساختار دوگانه‌ی قدرت دولتی – میراث سیاسی انقلاب مشروطه – را به سرانجام رساند. با این‌همه، تا سال‌های سال، آنچه لنین «توهمات مشروطه‌خواهانه» می‌خواند استمرار داشت و مبنای بدیل‌ها و تحلیل‌های مخالف‌خوانان داخلی و خارجیِ وضع موجود را تشکیل می‌داد: «منظور ما از توهمات مشروطه‌خواهانه این اشتباه سیاسی است که مردم به وجود یک سیستم بهنجار، حقوقی، قاعده‌مند و قانونی – در یک کلام، سیستم مشروطه – معتقدند، در حالی‌که عملاً چنین چیزی وجود ندارد…. [سه ایده‌ی متداول توهمات مشروطه‌خواهانه:] نخستین ایده این است که کشور ما به‌زودی قرار است صاحب یک مجلس مؤسسان شود. بنابراین هر چه امروز وجود دارد موقتی، گذرا، غیرضروری و غیرقطعی است و همه چیز را مجلس مؤسسان به‌زودی اصلاح و به‌طور قطعی تنظیم خواهد کرد. دومین ایده این است که احزاب مشخص مثل «سوسیالیست‌های انقلابی» یا «منشویک‌ها» یا اتحادشان اکثریت آشکار و بی‌رقیبی در بین مردم یا در متنفذترین مؤسسات مثل شوراها رهبری می‌کنند؛ بنابراین خواست این احزاب یا مؤسسات را ھمانند خواست اکثریت مردم به‌طور کلی نمی‎توان در روسیه‌ی جمهوری‌خواه، دمکراتیک و انقلابی نادیده گرفت، و حتی کم‌تر از آن می توان خواست‌شان را نقض کرد. سومین ایده این است که اقدام مشخصی مانند توقیف روزنامه‌ی پراودا از سوی دولت موقت یا شوراھا صورت قانونی نیافته بود؛ بنابراین این تنها یک حالت گذرا و حادثه‌ای اتفاقی است که اصلاً نمی‌توان آن را امری قطعی دانست»؛ تصویری حیرت‌انگیز که انگار کسی در نقد تصورات طیف وسیعی از نیروهای دموکراتیک چپ و ملّی در نخستین ماه‌های پس از انقلاب نوشته باشد.