طبقه، قدرت و انقلاب در سودان
نوشتهی: آن الکساندر
ترجمهی: حسن مرتضوی
درست است که بازگشت امکانات انقلابی را جشن بگیریم و به خلاقیت و انعطافپذیری معترضانی درود بفرستیم که شجاعتشان این بسیجها را به پیش میراند. اما پرسشهای مهمی نیز وجود دارند که باید به بحث گذاشته شوند. چگونه این شورشها از سرنوشتِ دور قبلی قیامها اجتناب میکنند؟ همانطور که آصف بیات اشاره کرده است، این قیامها از لحاظ تجربهی «انقلاب بهمثابه جنبش» غنی بودند، اما محصول ناچیزی از «انقلاب بهمثابه تغییر» بهبار آوردند، چه در چارچوب اصلاحات انجامشده در دولت موجود سنجیده شود، چه در چارچوب ایجاد نهادهای بدیل قدرت دولتی[2]. بیات استدلال میکند که در مقایسه با انقلابهای دههی 1970، موج انقلابهای سالهای 2010 تا 2012 هیچ انگیزهی جدی برای بازتوزیع ثروت و قدرت به سمت پایین نداشتند و به تجربیات کمی از خودمدیریتی و کنترل تولید یا زمین توسط کارگران یا تهیدستان انجامیدند و «نهادهای دولتی جدید یا ابزارهای جدید حکومتی که بتواند تجسم دیدگاهی از تغییری عمیق باشد» ایجاد نکردند.[3] آیا به این دلیل بود که «انقلابیونی» که در خلال این مبارزات حماسی پدیدار شدند بیشتر به نمایش انقلابی در خیابانها علاقهمند بودند تا تصرف دولت و ساخت و بافت اینکه چگونه آن را تغییر دهند؟ اگر چنین است، آیا به این دلیل بود که تصورات آنها بهواسطهی شکلهای گوناگون حساسیت نئولیبرالی که آنها را در زندگی روزمرهشان احاطه کرده، مختل شده بود، به این معنی که جدایی «سپهر اقتصادی» از «سپهر سیاسی» همراه با وجود بازار، به سادگی امری بدیهی تلقی میشد؟[4] آیا این چرخه صرفاً در موجهای کنونی و آتی قیامها، از طریق توالی بیپایان لحظات خلسهآور همبود، همبستگی و فداکاری تکرار خواهد شد؟ یا راه دیگری وجود دارد؟