All posts tagged: آراز امین ناصری

تاریخ پنهانِ منشور کبیر

تاریخ پنهانِ منشور کبیر


نوشته‌ی: پیتر لاینباو
ترجمه‌ی: آراز امین ناصری


ماگنا کارتا یا منشور کبیر یا آن‌گونه که در زمان خود خوانده می‌شد، معاهده‌ای است بین پادشاه انگلستان جان از خاندان اَنجِوین که اصالتاً تباری فرانسوی داشت و اربابانِ فئودالیِ وقتِ بریتانیا در مورد محدود‌کردن اختیارات پادشاه و مقیدکردن وی به پیروی از قانون. اگرچه منشور در ابتدا بیش‌تر جنبه‌ی نمادین داشت و تا مرحله تثبیت نهایی در قرن هفدهم فراز و نشیب‌های فراوانی را طی کرد، اما در الاهیات بورژوا-دموکراتیک، با آب و تاب به آن به‌عنوان منشاء قانون‌مداری، حکومت مشروطه و احترام به حقوق بشر ارجاع داده می‌شود. برای پرهیز از سوءتفاهم، مقصود از نظام‌های بورژوا‌ دموکراتیک، دموکراسی‌های سیاسیِ عصر ما هستند که به‌رغم پوسته‌ی انتخاباتی و قانون‌محورِ خود، در واقعیت خطری را متوجه نظام سلطه‌ی مادی و دیکتاتوری اقتصادی‌ای که از سوی طبقه‌ی سرمایه‌دار بر توده‌ی مردم اعمال می‌شود، نمی‌کنند و در مقابل، هم با زور سرنیزه و هم با دست و پا کردن توجیهات ایدئولوژیک برای این رژیم‌ها، در مقام نگاه‌بانان تمام‌قدشان ظاهر می‌شوند.
مقاله‌ی پیش رو در یک کلام خوانشی پرولتری از منشور کبیر به دست می‌دهد. خوانشی که به‌جای حقوق بورژوا-لیبرال، از حقِ مردمِ پایمال‌شده در دفاع از معیشت‌شان و حق دسترسی‌شان به منابعِ زیست مشترک بشری صحبت می‌کند. منابعی که طبیعت مشترکاً در اختیار انسان‌ها قرار داده اما توسط عده‌ای قلیل غصب و به تصاحبِ شخصی درآمده و در خدمت استثمار عامه مردم قرار گرفته‌اند. این تفسیرِ رادیکال‌تر از منشور، بر بندهایی از آن دست می‌گذارد که در روایت‌های استاندارد مسکوت گذاشته شده‌اند. بندهایی که درباره‌ی حق توده‌ی مردم برای دسترسی به مشاعات، به منابع مشترک طبیعت، به امکان همیاری و به امکان مراقبت از یکدیگر در مصائب زندگی است. (از: مقدمه‌ی مترجم)

کمون پاریس: مارکس، مائو، فردا

کمون پاریس: مارکس، مائو، فردا


نوشته‌ی: آلن بدیو
ترجمه‌ی: آراز امین ناصری


پس از جنگ، برشت با احتیاط به آلمان «سوسیالیستی» باز می‌گردد که در آن اختیار قانون‌گذاری در دست نیروهای شوروی است. او در سال 1948 سفرش را با توقفی در سوئیس برای دریافت اخبار کشور آغاز می‌کند. او در طول اقامتش با کمک روت برلائو، معشوقۀ آن زمانش، نمایشنامه‌ای تاریخی به نام روزهای کمون می‌نویسد. این یک اثرِ کاملاً مستند است که در آن شخصیت‌های تاریخی با قهرمانان محبوب ترکیب می‌شوند. نمایشنامه‌ای که بیش‌تر تغزلی و طنز است تا حماسی. به نظر من نمایشنامۀ خوبی است، اگرچه به ندرت به اجرا درآمده است. پس از ورود به آلمان، برشت به مقامات پیشنهاد می‌کند که روزهای کمون را به روی صحنه ببرد. خب در سال 1949 مسئولینِ مربوطه چنین نمایشنامه‌ای را نامناسب تشخیص می‌دهند! از آنجایی که سوسیالیسم در حال استقرارِ پیروزمندانه در آلمان شرقی است، دلیلی برای بازگشت به دوره دشوار و منسوخِ آگاهی پرولتری مانند دورۀ کمون وجود ندارد. به طور خلاصه، برشت به آدرس اشتباه رفته بود. او درک نکرده بود که از آنجایی که استالین، لنینیسم را (که به کیش حزب تقلیل یافته بود) به عنوان «مارکسیسمِ عصر انقلاب‌های پیروز» تعریف کرده بود، بازگشت به انقلاب‌های شکست‌خورده بی‌معناست.