All posts filed under: تیتر

Titr

زنان کارگر و سناریوهای سرمایه‌داری

ایدئولوژی‌های سلطه، منافع مشترک و سیاست هم‌بستگی

نوشته‌ی: چاندرا تالپاد موهانتی
ترجمه‌ی: فرزانه راجی

این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصه‌ی جهانی برجسته می‌کند: 1) گروه خاصی از زنان کارگر را در تاریخ و در حوزه‌ی عملکرد اقتدار سرمایه‌داری معاصر تشریح و ثبت می‌کند؛ 2) پیوند‌ها و پتانسیلِ هم‌بستگی بین زنان کارگر در سراسر مرزهای دولت-ملت‌ها را بر اساس ابهام‌زدایی از ایدئولوژی مذکرانگاشتنِ کارگر ترسیم می‌کند؛ 3) تعریفی بومی شده از کار زنان جهان سوم به نمایش می‌گذارد که در واقع استراتژی استعمار مجدد سرمایه‌داری جهانی است؛ 4) نشان می‌دهد که زنان به‌عنوان کارگر دارای منافعی مشترک هستند، نه فقط در جهت تحول زندگی کاری‌ و محیط‌هایشان، بلکه در بازتعریف فضاهای خانه به‌گونه‌ای که شغل خانگی به‌عنوان کاری برای کسب معاش به رسمیت شناخته شود نه به‌عنوان فعالیتی مکمل در اوقات فراغت؛ 5) نیاز به دانش رهایی‌بخش فمینیستی را به‌عنوان مبنای سازمان‌دهی فمینیستی و مبارزات جمعی برای عدالت اقتصادی و سیاسی ایده‌آل و بسیار مهم می‌داند؛ 6) تعریفی کاربردی از منافع مشترک زنان کارگر جهان سوم بر مبنای نظریه‌پردازی هویت اجتماعی مشترک زنان جهان سوم به‌عنوان زن/کارگر ارائه می‌کند و در نهایت 7) عادات مقاومت، اشکال مبارزه‌ی جمعی و راه‌بردهای سازمان‌دهی زنان کارگر فقیر جهان سوم را بررسی می‌کند.

پیش به سوی نظریه‌ی دولت امپراتوری سرمایه‌داری


نوشته‌ی: لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی


اگر بخواهیم امروزه درک خود را از امپریالیسم ارتقا بخشیم، باید توجه بسیار بیش‌تری به توسعه‌ی تاریخی شکل‌های دولتیِ متناسب با گرایش سرمایه به گسترش جهانی معطوف کنیم. سؤال اساسی این است: گسترش روابط اجتماعی سرمایه‌داری، بازارها و حقوق مالکیت خصوصی از طریق چه روابط و سازوکارهای بین‌دولتی در میان صورت‌بندی‌های اجتماعی تسهیل، سازمان‌دهی و تضمین شده است؟ پاسخ به این سوال فقط از طریق یک نظریه‌ی بسط‌یافته‌ی دولت یافته می‌شود.

مارکسیسم و سلطنت


نوشته‌ی: دُنی گلاکستین و ایان تیلور
ترجمه‌ی: بهرام صفایی

مرگ ملکه الیزابت تضادی حیاتی را در سلطنت پیش چشم آورد. در میان سوگواران معمول بود که بگویند ملکه «درست مثل مادربزرگ تک‌تک‌مان» بود، و با این‌ حال، اگر این «معمولی بودن» از حد بگذرد، هیبتی را که برای توجیه سلطنت در وهله‌ی اول لازم می‌آید از بین می‌برد. سلطنت میان غرایزش برای اسراف‌کاری دیوانه‌وار و پرهیزکاری و حفظ جایگاهش در حکم تجسم غرور ملی گیر کرده است. این تنش خلاصه‌ی چیزی است که این نهاد در سده‌ی بیستم از سر گذراند. ادوارد هفتم و ادوارد هشتم نماینده‌ی غریزه‌ی اول بودند، جرج پنجم و جرج ششم نماینده‌ی دومی. دستگاه حکومتی بریتانیا خوش‌اقبال است که، جدا از طول عمر ملکه، او «انجام‌وظیفه» و «رازگونگی» را در آنِ واحد داشت. این وضعیت، و شکوفایی اقتصادی بلندمدت سرمایه‌داری پس از جنگ جهانی دوم، توضیح می‌دهد که چرا سلطنت چنین مستحکم از آب درآمد. چندان روشن نیست که در ادامه هم دستگاه حکومتی بریتانیا چنین خوش‌اقبال باشد. آیا از ملکه هرگز مثل شاه چارلز به هنگام پیاده‌روی‌اش در یورک در نوامبر 2022 با پرتاب تخم‌مرغ پذیرایی می‌شد؟ نقشی که الیزابت ایفا کرد با خودش به گور سپرده شد.

چرا کارگران مسبب تورم نیستند


نوشته‌ی: دومینیک الکساندر
ترجمه‌ی: امیر مصباحی


تورم، برای دهه‌ها، در اقتصادهای توسعه‌یافته کمابیش در سطح پایینی ثابت مانده بود اما پس از همه‌گیری کرونا، در حال افزایش است. برخی از اقتصاددان‌ها این امر را جهشی موقتی می‌دانند حال آن‌که هستند کسانی که گمان می‌کنند این مسئله می‌تواند مدت بیش‌تری به درازا بیانجامد و چه‌بسا «رکودی تورمی» از جنس دهه‌یِ 1970 (تورم بالا و رشد پایین به صورت هم‌زمان) پیش‌ِ رو باشد.

جنبش انقلابی و مبارزه‌ی طبقاتی

به مناسبت روز جهانی کارگر

نوشته‌ی: کمال خسروی

رویکرد انتقادی، رویکردی از جایگاه و منظر کنش‌گر/مداخله‌گرِ فعال، می‌کوشد با واکاوی علل و زمینه‌های غیبت مفاهیم طبقه و مبارزه‌ی طبقاتی در ارزیابی جنبش، از مشروعیت جاری و انقلابی‌ بودن آن، دفاع کند. نگاه از این منظر، نگاهی از درون، نگاه جنبش به خودِ جنبش است و در هر موقعیت و وضعیت، چه تدافعی و تهاجمی و چه منتظر و فرصت‌جویانه، نمی‌تواند منکر وجود و جریانِ خودْ باشد. از منظر کارگر یا انسان تهی‌دستی که از سر فقر کلیه یا قرنیه‌ی چشمش را می‌فروشد یا از درماندگی مطلق دست به خودکشی می‌زند، از منظر دانشجو، معلم، پزشک، پرستار، نویسنده، وکیل، روزنامه‌نگار یا دگراندیشی که در سیاه‌چال‌های رژیمی سرکوب‌گر و جنایت‌پیشه زیر شکنجه است، کسی‌که یک پایش در خانه و پای دیگرش در زندان است، از منظر زنی که در مبارزه‌ی شجاعانه و روزمره برای بدیهی‌ترین خواست انسانی‌اش، همانا آزادی پوشش، باید به توهین و تعرض و تجاوز و نقص‌عضو و حتی مرگ تن دهد، و از منظر آن‌که در داغ عزیزانش شب و روز ندارد و در تب و تاب دادخواهی می‌سوزد، گواهی‌اش به جاری ‌بودن جنبشْ اعتراف به وجود خود است.

انقلاب مولکولی در برزیل

گزارشی از دو نشست فلیکس گوتاری با فعالان برزیلی

نوشته‌ی: رولینک سولی
ترجمه‌ی: لیلا حبیبی


مایلم از دو تز متضاد دفاع کنم. اول این‌که در سیر تکامل پرولتاریا، یعنی در سیر تکامل نیروی کارِ جمعی که جزء لاینفک تولید مدرن است، نوعی مدل‌‌سازی از کارگر به چشم می‌خورد. منظورم این است یک ایدئولوژی پروپیمان درباره‌ی ارج و قرب کار وجود دارد که قادر نیست ببیند دقیقاً همان شرایطی که به تکامل پرولتاریا انجامیده، نوعی دل‌زدگی از کار را نیز در سطحی وسیع دامن زده است. البته منظورم دل‌زدگی از کار اجتماعی به طور کلی یا کاری که جامعه را ارزش‌مندتر می‌کند، یعنی کارهایی که واقعاً برای جامعه مفیدند، نیست، منظورم دل‌زدگی از کارهای کاملاً بیهوده‌ای مثل نظارت اجتماعی، ساخت سلاح، نابودی محیط‌زیست و زیست‌بوم و مانند این‌ها است.

چهار سطح انتزاعِ مفهوم سرمایه نزد مارکس

آیا می‌توانیم گروندریسه را پیشرفته‌ترین روایت نظریه‌ی مارکس درباره‌ی سرمایه بدانیم؟

نوشته‌ی: روبرتو فینچی
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

اگر در آغاز، مارکس کوشید تا طرح هگل را در موردی خاص به کار گیرد، بعدها فهمید که خود نظریه‌ی سرمایه فقط با پیروی از منطق دیالکتیکی درونی خود می‌تواند ساخته و پرداخته شود. به همین دلیل تغییراتی رخ داد و ساختار نهایی دیالکتیکی‌تر و سازگارتر از ساختار اولیه است.
نتیجه این است که گروندریسه اولاً برای بسط نظریه به‌عنوان یک کل ناکافی بود، زیرا خاص‌بودگی و تکینگی هنوز موردتوجه قرار نگرفته‌اند؛ ثانیاً، زیرا حتی عامیت نیز نیاز به اصلاحاتی با توجه به سطح انتزاع سرمایه‌های «بسیار» داشت. این تغییرات نشان‌دهنده‌ی بهبود است، زیرا طرح «نهایی» منسجم‌تر و دیالکتیکی‌تر از طرح اولیه است. از سوی دیگر، این به معنای گسست یا ناپیوستگی اساسی بین دست‌نوشته‌ی اول و دست‌نوشته‌های بعدی نیست. برعکس، مارکس طرح کلی (ساختار عمومیت/خاص‌بودگی/تکینگی) را که در ابتدا در گروندریسه ترسیم کرده بود، بسط بیش‌تری داد. سپس ما در همان طرح تغییراتی (بهبودهایی در رابطه با استحکام کلی نظریه) در اختیار داریم. اما این امر به نتیجه نرسید و یک پیش‌نویس باقی ماند.

پیش‌نویس مقاله‌‌ای ‌درباره‌ی کتاب فردریش لیست:

«نظام ملی اقتصاد سیاسی»

نوشته‌ی: کارل مارکس
ترجمه‌ی: علی رها


ملیت کارگر نه فرانسوی است، نه انگلیسی نه آلمانی، بلکه کار است، بردگی آزاد، دلالی برای خود. دولت او نه فرانسوی است نه آلمانی نه انگلیسی، بلکه سرمایه است. فضای بومی او نه فرانسوی است نه آلمانی نه انگلیسی، بلکه فضای کارخانه است. زمینی که به او تعلق دارد نه فرانسوی است نه انگلیسی نه آلمانی، بلکه چند متری است زیر زمین. پول درون کشور همانا سرزمین پدری کارخانه‌دار است. از این رو، نافرهیخته‌ی آلمانی می‌خواهد قوانین رقابت، ارزش مبادله‌ای و دلالی را در مرزهای کشورش از قدرت ساقط کند! او حاضر است قدرت جامعه‌ی بورژوایی را تا آن‌جا که متناسب با منافع او، منافع طبقه‌اش است، به رسمیت بشناسد. او نمی‌خواهد قربانی قدرتی باشد که با آن می‌خواهد دیگران را قربانی کند، و در درون کشورش، خویشتن را قربانی آن می‌کند! او می‌خواهد خود را بیرون از کشور هم‌چون موجودی متفاوت از آن‌چه درون کشور است و آن‌گونه که درون کشور رفتار می‌کند جلوه دهد تا با او این‌گونه رفتار شود. او می‌خواهد علت را حفظ و معلول را الغاء کند! ما به او اثبات می‌کنیم که پی‌آمد ضروری خودفروشی در داخل کشورْ خودفروشی در خارج است، که رقابتی که در درون کشور به او قدرت می‌دهد، مانع از آن نیست که در خارج از کشور ناتوان شود، که دولتی که درون کشور آن را مطیع جامعه‌ی بورژوایی می‌کند، نمی‌تواند او را از عمل جامعه‌ی بورژوایی در خارج از کشور محافظت کند.

هنگام تاریخ، هنگام سیاست، هنگام استراتژی


نوشته‌ی: استاتیس کوولاکیس
ترجمه‌ی: کمال خسروی


اگر به گفته‌ی قصار و مشهور جویس، «تاریخ کابوسی است که می‌کوشم با بیداری از آن رها شوم»، آن‌گاه این تلاش مداوم برای تکان ‌دادن و بیدار کردنِ خودْ فقط می‌تواند به معنای تجربه ‌کردن آن کابوس به تمامی و با شدت و حدت باشد، آن‌چنان که بتوان آن‌را به راهی بازگرداند که رؤیاهای ما نهایتاً انتقامشان را می‌گیرند. آن‌گاه و فقط آن‌گاه است که تز بنیادین بن‌سعید، همانا «سیاست بر تاریخ تقدم می‌یابد»، به حقیقت خواهد پیوست.

چه کسی خواستار این جنگ است؟


نوشته‌ی: ولودیمیر ایشچنکو
ترجمه‌ی: بیژن کیارسی


تحلیل‌گرانِ طیف‌های سیاسی گوناگون از زمان حمله‌ی ارتش روسیه به اوکراین کوشیده‌اند تا دقیقاً مشخص کنند که چه کسی یا چه چیزی ما را در این موقعیت قرار داده است. عباراتی نظیر «روسیه»، «اوکراین»، «غرب» و «جنوب جهانی» به گونه‌ای مطرح می‌شوند که گویی همگی از پیکره‌ای واحد تشکیل شده‌اند. حتی در میان چپ‌ها نیز اظهارات ولادیمیر پوتین، ولودیمیر زلنسکی، جو بایدن و دیگر بازیگران عرصه‌ی سیاسی درباره‌ی «نگرانی‌های امنیتی»، «حق تعیین سرنوشت»، «خواستِ تمدن» (Zivilisatorische Entscheidung)، «استقلال»، «امپریالیسم» و یا «ضد امپریالیسم»، آن‌چنان بدیهی پذیرفته می‌شوند که گویی این اظهارات، بیان‌گر حقیقیِ منافعِ یک ملتِ همگن هستند. به‌ویژه، این بحث که روسیه ــ یا دقیق‌تر، هیئت حاکمه‌ی آن ــ چه منافعی ممکن است در جنگ داشته باشد، مواضعی افراطی و چند‌دستگی‌های تردید‌آمیزی را به ‌وجود آورده است.