سفر حجمی در خط زمان
سفر حجمی در خط زمان
و بهحجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی که از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه برمیگردد
(فروغ فرخزاد، تولدی دیگر)
دختران انقلاب، خط زمان را بهحجمی سیاسی آبستن میکنند. حجمی از تصویری آگاه. جنبشِ مبارزه علیه حجاب اجباری، آنگونه که در حرکت بدیع، دلیرانه و فروتنانهْ شکوهمند زنان خیابان انقلاب جلوه میکند، یکی از گدازههای آتشینی است که خیزش دیماه از ژرفای آتشفشانی همیشهْ در تب و تاب بهآسمان سیاسی پرتاب کردهاست.
ارزیابی جایگاه اجتماعی، سیاسی و انقلابی جنبش دختران انقلاب، کاری است مهم و ضروری که شایسته و بایستهی واکاوی ژرفتر و پرداختی گستردهتر است. در اینجا میخواهیم، فقط با گرامیداشتِ روز جهانی زن و پیراستن مناسبت آغاز کار این رسانه در چنین روزی، تنها از دو منظر، پرتوی دیگر براین رویدادِ مهم و شگفتانگیز بیاندازیم.
یک: «یک اتفاق ساده»
ثبت تاریخی ـ تجربی یک واقعیت اجتماعی یا ارزیابی یک کنش معین اجتماعی، همیشه پرداختن به یک هستی اجتماعی عینی است که علاوه بر تعاملش با دادههای اجتماعی و تاریخیِ مقدم بر آن و معاصر با آن و با آنچه برخواهد انگیخت، و علاوه بر میانکنش با عاملِ ناظرِ کنشگرِ ناقد، گاه میتواند ویژگی دیگری نیز داشتهباشد که آنرا از بسیاری واقعیتها یا رویدادها متمایز میکند. جنبش دختران انقلاب یکی از آنهاست. رویدادهایی که حجمشان بهعنوان یک واقعیت اجتماعی و تاریخی، جایی بهمراتب بزرگتر از موقعیت و حیثیت رسمیشان در فضای زمانی ـ مکانی اشغال میکند و ابعادشان چنان منبسط است که میتوانند مرزهای بسیار دورتری را درنوردند و گسستهایی چنان ژرف و پردامنه را موجب شوند که پایههای هویتی را که بستر اجتماعی و تاریخی آنهاست بهلرزه درآورند. یک نمونهی ساده: محمد، پیامبر اسلام، شخصیتی واقعی است که در زمان و مکان معینی میزیستهاست. بنابراین کاملاً پذیرفتنی و ممکن است که پژوهشگر یا تاریخنگاری در صدد پژوهش پیرامون زندگی و زندگینامهی او برآید. اگر چنین پژوهشگری در بررسیهای تاریخی خود بهاین نتیجه برسد که پیامبر اسلام سواد خواندن و نوشتن داشته یا حتی انسان دانشوری در زمانهی خود بودهاست، فقط یک واقعیت سادهی تاریخی را ثبت کردهاست. کشف و ثبت او میتواند راست یا ناراست باشد. اما بحث بر سر راستی یا ناراستی این گزارش، فقط بحثی «علمی» نیست، زیرا پذیرش راستی این گزارش، بهمعنای پذیرش «امی» نبودنِ پیامبر اسلام ــ دستکم برای آنها که «امی» بودن را فقدان سوادِ خواندنونوشتن تعریف میکنند ــ است و انکار امی بودنِ پیامبر اسلام، همانا انکار معجزهبودنِ قرآن و اصالتِ وحی است. این ثبت سادهی تاریخی، بنیادیترین شالوده و استوارترین ستون یک دین و یک ایدئولوژی را ویران میکند.
خواست آزادی پوشش زنان و مبارزه علیه حجاب اجباری در اساس یک خواست سادهی انسانی یا یک خواست سادهی مدنی است؛ خواستهای که در بسیاری از جوامع «عادی» بورژوایی برآورده شدهاست؛ هرچند آنجا هم تنها بهمثابهی دستاورد مبارزهای طولانی و جاری. اما تحقق این خواسته بهمعنای براندازی روابط سرمایهداری نبوده و نیست. در همان جوامع نیز برخی از زنان خود در جایگاه اِعمالکنندهی ستم طبقاتی و استثمارگر قرار دارند. اما همین خواستهی ساده و در اساس بدیهی، حجمی بهمراتب بزرگتر از یک خواستهی مدنی یا دمکراتیک در تعاریف رایج و در کلیشههای گفتمان سیاسی اختیار میکند. خواستهی آزادی پوشش، انکار آشکار یکی از قویترین پایههای مشروعیت ایدئولوژی حاکم جمهوری اسلامی ایران است. این خواستهی «ساده» یکی از قدرتمندترین عناصر هویت جمهوری اسلامی را بهچالش میکشد و ایدئولوژی حاکم را، نه در چگونگی، بلکه در چیستیاش تهدید میکند. خلجان این واحد هستیشناختیِ زنده، فضایی بهمراتب بازتر برای جولان خویش میطلبد و قدرت سفرِ حجمی بزرگتر را در خطِ زمان دارد.
آزادی پوشش یکی از حقوق زنان است که ایدئولوژی حاکم با خشونتبارترین شیوهها از آنها دریغ میکند. این حق، در اساس همانند حقوق دیگری است که از زنان دریغ میشود، همچون حق قضاوت یا حق طلاق. این حق شاید، بهلحاظ جایگاه اجتماعی و اقتصادی، حتی اهمیتِ عملی کمتری از حقوق دیگر در زندگی زنان داشتهباشد. اما طلب این حق، به شیوهی مبارزهی شگفتانگیز دختران خیابان، آن را از پسزمینهی مبارزهی اجتماعی و اقتصادی، بهعرصهی عمومی میکشاند و بهمعنای دقیق کلمه، عرصه را بر ایدئولوژی حاکم تنگ میکند. این مبارزهای فقهی نیست، بلکه سراسر سیاسی است. البته این ادعا بهآن معنا نیست که خود زنانِ مبارزی که پرچم آنرا برافراشتهاند، لزوماً آنرا همچون خواستی یا اقدامی سیاسی تلقی یا مستدل میکنند؛ بسا که کارشان را چیزی بیش از بیان نیاز و خواستهای اساساً و عمیقاً ساده، انسانی و برحق ندانند. در اینجا، نفسِ رویداد است که در هیأت و وجود و وقوع واقعیاش سیاسی است. سیاست، بهمعنای درهم شکستن سدهای ایدئولوژیِ حاکم. خشونت حاکمان در سرکوب این جنبش، لزوماً، یا فقط، از ارتجاعی فقهی ناشی نیست، بلکه ناشی از رعشهای سیاسی است که یکی از بنیادهای ایدئولوژی حاکم را بهلرزه درمیآورد؛ ترس زندگی و مرگ است.
شگفتا که بخواهیم مشروعیت این مبارزه و جنبش را با دریوزگیِ آماری از نهادهای رسمی حاکم، در جامهای «علمی» و بهاصطلاح «جامعهشناختی» استوار کنیم.
دو: برگرفتنِ حجاب از ریشههای واقعی
ایدئولوژیها انتزاعات پیکریافتهاند. نقد ایدئولوژیها و مبارزه با آنها آشکارساختنِ شیوه و مسیری است که انتزاع از مناسبات واقعی تا تبدیلشدن خودِ انتزاع بهیک واقعیت عینی طی کرده است. بنابراین مبارزه علیه حجاب اجباری درعین حال آشکارساختن و مبارزه با مناسباتی نیز هست که نقطهی عزیمت این واقعیت یا این انتزاعِ پیکریافته است. دیوار بلندی که کاخی یا زمینی یا سرزمینی را از ورود و «تعرض» بیگانه حفظ میکند، ممکن است با پرچینی کوتاه قامت جایگزین شود که پریدن از روی آن، در واقعیت، از هر کودکی نیز برآید. اما قدرت این پرچین که نمایندهی آن دیوار است، آنگاه که قدرت اجتماعی و سیاسی و حقوقی محافظ آن بلامنازع است، چیزی از قدرت واقعی آن دیوار کم ندارد. این پرچین میتواند حتی در خطِ سادهای ترسیمشده بر زمین، انتزاع شود. انتزاع خط نیز میتواند قدرتی برابر با پرچین و دیوار داشته باشد. اما آنگاه که آشکار میشود که خط ممتدِ روی زمین، انتزاعی از پرچین، نمایندهی واقعیت، و از واقعیتِ دیوار است، انکار این خط نه تنها انکار مشروعیتی است که از آن حفاظت میکند، بلکه آشکارکنندهی مناسباتی نیز هست که سیطره و مالکیت بر آن کاخ و زمین و سرزمین را ممکن ساختهاست. اینکه امروز، جای خطها را دوباره سیم خاردار و دیوارها، در مرز مکزیک، در فلسطین و مراکش و مجارستان، و جای نصایح و احکام فقهی را، کهریزک و قرچک میگیرند، نشان از فروپاشی مشروعیتها و بازگشت انتزاعات بهمناسباتی است که از آن منتزع شدهاند.
مبارزه علیه حجاب اجباری، بهمثابهی آشکارکردن مناسباتی که این اجبار حقوقی و سیاسی، انتزاعات پیکریافتهی آنها هستند، درعین حال با درهم شکستن این واقعیت ایدئولوژیک، امکان پنهانشدن پشت آنرا نه تنها از حاکمان میگیرد، بلکه پسماندههای فرهنگی واپسمانده را نیز که خود را، حتی نزد مخالفان آنها خواسته یا ناخواسته، مزورانه یا ناآگاهانه پنهان کردهاست، برملا میکند. در این مبارزه است که درعین حال عناصر مردسالارانهای که نزد مخالفان حجاب اجباری و پشتیبانان مبارزه علیه آن نیز موجود است و به «یمن» واقعیت حجاب اجباری، پنهان مانده است، پدیدار میشوند. گامی فراتر حتی، مبارزه علیه حجاب اجباری و موضعی که چپ و نیروهای مترقی در قبال آن اتخاذ کردهاند و میکنند، همچنین نشان میدهد که اولویت و تقدم و تأخری که برخی نیروهای چپ برای اهمیت این مبارزه قائل شدند و میشوند، لزوماً و بهتنهایی، مردهریگی فرهنگی و سنتی نیست، بلکه ناشی از رویکردی ایدئولوژیک و نگرشی نظری نیز هست که ارزیابیای تقلیلگرایانه از ساحتهای واقعیت اجتماعی دارد. این همان نگرشی است که با استناد بر اولویت مبارزهی ضدامپریالیستی از کمسابقهترین جنایتها دفاع میکند و امروز ممکن است با استناد به اهمیت حیاتی و انکارناپذیر مبارزات اقتصادی، اولویت این مبارزهی بهاصطلاح «فرهنگی» و «روبنایی» را ثانوی قلمداد کند. ناتوانی در فهم و نقد مفصلبندیِ چندوجهی (اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک و گفتمانیِ) واقعیت و زندهبودن و پویاییِ این وجوه در کنش و واکنشی واقعی و تاریخاً مشخص، میتواند بهارزیابی فاجعهباری از جایگاه این جنبش و چشماندازهای مبارزهی طبقاتی راه برد.
هیچ صیادی در جوی حقیری که بهگودالی میریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد.
اسفند ماه 1396
لینک کوتاه شده: https://wp.me/p9vUft-K
دوست عزیز
وقتی از تحلیل جنبشهای اجتماعی دم میزنیم، باید به جای بیان آرزوها و امیدهای خویش، به واقعیتها توجه کنیم. تا جایی که به «جنبش» دختران خیابان انقلاب مربوط میشود، این حرکت حاوی هیچ عنصری نبود که پیوند حجاب اجباری را با سایر ستمهای طبقاتی آشکار سازد. دختران خیابان انقلاب به جای پیوستن به خیزش دی ماه، ترجیح دادند مطالبه ی زنان را مستقل از اعتراضات اقتصادی پی بگیرند. این را مقایسه کنید با جنبش سیاهان آمریکا در دوران جنگ ویتنام. نمیتوان به کمک اشعار زیبا، پیوندی را که ایجاد نشده، همچون یک واقعیت مسلم معرفی کرد.
از سوی دیگر برخی از دختران خیابان انقلاب، اخیرا در مصاحبه هایی، رویکرد بورژوایی حرکت خویش را آشکارا بیان داشته اند. آنان صراحتا هرگونه خشونتی را از جانب توده های خلق، به اسم «هرج و مرج طلبی» زیر سوال برده اند و گفته اند که برای بیان مسالمت آمیز اعتراضات باید با پلیس همکاری کرد. این را هم گفته اند که خود را ادامه ی جنبش سبز ۸۸ میدانند. بهتر است شما نیز همچون آنان صادق باشید و موضع حقیقیتان را شفاف بگویید، نه آنکه زنجیرها را در پس کلمات زیبای مارکسیستی پنهان کنید.
رویکرد اشتباه آقای مالجو (که کلا تحلیل طبقاتی را کنار میگذارد و از مواجهه ی «ایرانیان» با دختران انقلاب دم میزند) با وجود تمام نادرستیهایش، به روح حرکت دختران انقلاب نزدیکتر است.
ارادتمند
دوست محترم آقای «ن» اگر متن را دقيق مطالعه نماييد ، تحليل از دختر انقلاب در این بیانیه ، دنبال پيوند يا عدم پيوند اعتراضات آنها با اعتراضات دي يا گذشته نيست ،بیانیه ، صرفا توصیف یا تبینی از حركتی اعتراضي محدود در فضاي زمان و مكان معين هم نيست بیانیه ، بسیارفراتر از جنبش زنان ، نقد چیستی و چگونگی بنیادهای حضور چپ در مبارزات ، نقد دیدگاه مبارزه با « سگان امپریالیستی » و اولویت مبارزه ضد امپریالیستی است عصاره بیانیه ،همان دو سطر آخر است :
«……ناتوانی در فهم و نقد مفصلبندیِ چندوجهی (اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک و گفتمانیِ) واقعیت و زندهبودن و پویاییِ این وجوه در کنش و واکنشی واقعی و تاریخاً مشخص، میتواند بهارزیابی فاجعهباری از جایگاه این جنبش و چشماندازهای مبارزهی طبقاتی راه برد.»
بیانیه با دست گذاشتن بر یک رویداد و بازتاب هاي گستره زمان و مكانی آن ، به اولویت امروز مبارزه و نقد اولویت های دیروز پرداخته است، رويدادي كه :
«ابعادشان چنان منبسط است که میتوانند مرزهای بسیار دورتری را درنوردد و گسستهایی چنان ژرف و پردامنه را موجب شوند که پایههای هویتی را که بستر اجتماعی و تاریخی آنهاست به لرزه درآورند. ………رويدادي كه فضايي يي به مراتب بازتر براي جولان خويش مي طلبد و قدرت سفر حجمي بزرگتر در خط زمان را دارد.»
نوشته ايد : دختران انقلاب …ترجيح داده اند مطالبه ي زنان را مستقل از اعتراضات اقتصادي پي بگيرند
پاسخ را نويسنده بيانيه داده است :
«مبارزه علیه حجاب اجباری، بهمثابهی آشکارکردن مناسباتی که این اجبار حقوقی و سیاسی، انتزاعات پیکریافتهی آنها هستند، درعین حال با درهم شکستن این واقعیت ایدئولوژیک، امکان پنهانشدن پشت آنرا نه تنها از حاکمان میگیرد، بلکه پسماندههای فرهنگی واپسمانده را نیز که خود را، حتی نزد مخالفان آنها خواسته یا ناخواسته، مزورانه یا ناآگاهانه پنهان کردهاست، برملا میکند. »
شاید آقای «ن» نیز بی حق نباشد. اگر از اشکال سیاسی گفتمانی ایدئولوژیک نشسته بر موج دختران انقلاب می گوید : «تحلیل نامجو ، ادامه جنبش سبز و نهایتا رویکرد بورژوازی حرکت دختران انقلاب »
اما شکستن این اشکال ایدئولوژیک سیاسی و عریان کردن مناسبات افتصادی استثمار ، بدون روشنگری و مبارزه با انتزاعاتی که ماحصل آنهاست و تمام ذهن و خشم انسانها را به بند کشیده است میسر نیست ، بدون توجه و ورود مستقیم به اعتراضات زنان ، اقوام و اقلیت ها میسر نیست ،با سخنوری و مقاله و شعارهای کارگری میسر نیست . آیا ارزیابی تقلیل گرایانه از ساخت های واقعیات اجتماعی و عدم توجه به کارکرد اندام واره وجوه مختلف آن همان نگرشی نیست که با استناد به اولویت «مبارزه ضد امپریالیستی» ، نیم قرن چپ را در خانه خود و ذهنیت خود اسیر کشیده است ؟
من نیز به جد معتقدم هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواردیدی صید نخواهد کرد و این بیانیه در زمستان ۹۶ تکلیف همه ما را روشن کرده است !
اما … نگرانی آقای «ن» نیز بخشی از ذهنیت دلسوزان عدالت است و فکر می کنم بیانیه به ترفند های سرمایه برای اعمال بیشترین نیرو در برآیند مبارزات مردم ، کمتر توجه کرده است ، البته فقط آنجا که بورژوازی هوشیار و بیدار و بیدارتر از ما ،حتی بیشتر ازما انرژی نهفته در جنبش های اعتراضی اقلیت ها اعم از اقوام کرد و زنان ایران را درک و عمیقا در راه چاره است بورژوازی منتظر این جناح و آن جناح نمیشود تا عفرینی دیگر زاده شود کودتا هم نخواهد کرد که کودتا راه وروش قرن بیستمی است بلکه زودهنگام و ببشتر نابهنگام و با برانگیختن ، حمایت و تسریع قیام معترض مردم ، آنها را به میدان خواهد کشاند تا نه در اعتراضات نهادمند و پخته بلکه در خیابان ، گوسفند وار لایه رویین انتزاعات را سر ببرد تا شاید گرگ انتزاعات در خانه فرهنگ و سنت مصون بماند .کاری که در عربستان به شکل رفرمیستی در حال انجام است . این همان شبح بیگانه است که حضورش ،به وحدت جناحین منجر شده است .
بیانیه میگوید : مردم ، اعتراضات را «چیزی بیش از بیان نیاز و خواستهای اساساً و عمیقاً ساده، انسانی و برحق نمیدانند اما نفسِ رویداد است که در هیأت و وجود و وقوع واقعیاش سیاسی است. سیاست، بهمعنای درهم شکستن سدهای ایدئولوژیِ حاکم.»
این سوال در بیانیه جواب ندارد که آیا هیات وجود واقعی نفس رویدا کافی است که سیاست به معنای درهم شکستن سد های ایدئولوژی حاکم باشد ؟ آیا سیاست نمی تواند به معنای مشروعیت زدایی از مذهب ، با سرنگونی سریع با فوکل کرواتی های جدید مدتها به سکون رود ؟
با سپاس فراوان از سایت نقد
دوست گرامی
درک مارکسیستها از اصطلاح «امپریالیسم» هرگز آن انگاره ی مبتذلی نیست که امپریالیسم را صرفا یک دشمن خارجی به شمار آورد که سگانی هم دارد یا ندارد. همانطور که مطالعات ژرفاندیشانه ی مارکسیستی نشان داده اند، «امپریالیسم» پیش از هر چیز ناظر بر مناسباتی خاص میان دو قشر از کارگران است: یکی قشر کوچک کارگرانی که سهم ناچیزی از سودهای فوقالعاده میبرند و به همین دلیل، منافع خود را در راستای منافع بورژوازی ملی تعریف میکنند (و برای بیان این منافع به سادگی تریبون میگیرند) و دیگری خیل عظیم پرولترهایی که زیر چرخهای قانون عام انباشت له میشوند (و به همین دلیل صدایشان مکتوم میماند).
تا جایی که امپریالیسم در معنای اصیل مارکسیستی آن مد نظر باشد، برخورد سرسری با آن و چشم پوشیدن بر اهمیتش به هر بهانه ای، خود یک رویکرد امپریالیستی است. ولو اگر از جانب مارکسیستها و با ظاهری انسانگرایانه طرح شده باشد.
دیگر عرضی نیست
حرکت ها در جامعه شاید در ظاهر به هم ارتباط نداشته باشند ولی در باطن وریشه مرتبط هستند «اصل اول ماتریالیسم دیالکتیک»
کمی صبر همه به یک جویبار ختم خواهند شد.
با آقای ح نورانی موافقم.
ولی اینگونه که پیش میرود بیشتر به رود سرنگونی طلبی پروغرب ختم خواهد شد .
غرب در هر حال موجود است با دخالت هایش.
اتحاد نیرو های مترقی و تشکل مردم باضافه روشنگری میتواند و باید بتواند استقلال در کشور را تامین کند.