ترجمه
Comments 2

آبیمائل گوسمان و تراژدی مائوئیسم در آند

آبیمائل گوسمان و تراژدی مائوئیسم در آند

نسخه‌ی چاپی (پی دی اف)

 

نوشته‌ی: مارچلو موستو

ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

 

توضیح «نقد»: یادداشت پیشِ رو متنی است که مارچلو موستو به مناسبت درگذشت «آبیمائل گوسمان» نوشته و اختصاصا برای انتشار در «نقد» در اختیار ما گذاشته است. با سپاس از او.

 

مسیر منتهی به آیاکوچو، یعنی شهری‌که تجربه‌ی سیاسی آبیمائل گوسمان [abimael guzman] (مهم‌ترین زندانی سیاسی پرو که هفته‌ی پیش در زندان فوق‌امنیتی کالائو ناوال بیس درگذشت) از آن‌جا آغاز شد، مسیری بسیار دشوار و پر از رمزوراز برای مسافران است. این شهر، که در مرکز بخش پرویی ارتفاعات سیه‌را قرار دارد، مدت‌های مدیدی است که با فقری شدید دست به گریبان است. این شهر بخشی از دورنمایی محسوب می‌شود که تا همین چند دهه‌ی پیش تولید زراعی‌اش کماکان بر مبنایی نیمه‌فئودالی انجام می‌شد. این منطقه گنجینه‌ای است که همواره توجه انسان‌شناسان و دانش‌پژوهان سنت‌های مردمی را به‌خود جلب کرده است. بااین‌همه، دقیقاً همین مکان دورافتاده که تا میانه‌‌ی دهه‌ی 1970 حتی فاقد امکاناتی نظیر راه‌های ارتباطی آسفالته، نظام برق‌رسانی منظم و تلویزیون بود، توانست وقایعی را رقم بزند که تاریخ معاصر پرو را به‌نحو برگشت‌ناپذیری تغییر داد و باعث شد تا در سراسر جهان درباره‌ی این کشور حرف بزنند.

در سال 1962 یک استاد دانشگاه 28 ساله و جوان به آیاکوچو رفت تا به تدریس فلسفه بپردازد. او که درون‌گرا و خجالتی بود، از شهر زیبای آرکیپا می‌آمد، جایی‌که در آن تحصیلات متوسطه‌اش را در دبیرستانی کاتولیک گذرانده بود و در آن‌جا به دلیل انضباط و پرهیزگاری‌اش زبانزد همگان بود. آبیمائل گوسمان، بلافاصله پس از ورودش به این شهر زبان کچوا را که پرکاربردترین زبان بومیان آمریکای لاتین محسوب می‌شود آموخت و مبارزه‌ی سیاسی پرشدت‌وحدتی را آغاز کرد. چندین سال بعد، او در سرتاسر جهان به‌عنوان رهبر جریان سیاسی «راه درخشان» شناخته می‌شد: جنبش چریکی مائوئیستی که در دهه‌ی 1980 نبردی خونین را با دولت پرو آغاز کرد که در خلال این نبرد 20 ساله نزدیک به 70.000 نفر جان خود را از دست دادند.

فرقه‌ی مائوئیستی در آیاکوچو

جهان کمونیستی در دهه‌ی 1960 و در آستانه‌ی بحران چین‌ـ‌‌شوروی به دو بلوک تقسیم شد. گوسمان که در اصل استالینیستی وفادار بود، طرف چینی‌ها را گرفت و مائوئیست شد. در سال‌های آتی شاهد سلسله‌ای از انشعابات میان چپ پرو بودیم و گوسمان در 1970 رهبری یک گروه منشعب از حزب اصلی مائوئیست را برعهده داشت که آن را حزب کمونیست پرو ــ راه درخشان نام نهادند. این گروه خود را وارث انقلاب فرهنگی چین اعلام می‌کرد، انقلابی‌که «یگانه رخداد تاریخ بشری» محسوب می‌شد که راه «تحول قلوب» را کشف کرده بود.

این سازمان به‌رغم ادعاهای رسمی‌اش بدون هیچ ارتباطی با دهقانان پدید آمده بود. طرفداران آن در بدو تأسیس تنها 51 نفر بودند و تا مدت‌ها نیز حضور سیاسی‌اش محدود به دانشگاه آیاکوچو بود که محل پرورش معلمان و نسل جدید تکنیسین‌های منطقه‌ی داخلی‌ـ‌جنوبی پرو محسوب می‌شد.

گوسمان در این‌زمان دوره‌های آموزشی متعددی را به تدریس تفکر خوزه کارلوس ماریاتگویی [José Carlos Mariátegui]، مارکسیستی برجسته ــ و به باور بسیاری، گرامشیِ آمریکای لاتین ــ اختصاص داد که البته از دریچه‌ی گوسمان به یک متفکر مائوئیستی و پدر معنوی جریان راه درخشان بدل شده بود، به‌‌رغم این‌که خودِ ماریاتگوئی از چنین جزم‌باوری‌هایی فاصله داشت. گوسمان با بهره‌گیری از کتابچه‌های طرح‌وارِ مارکسیستیْ شروع به ترویج یک جهان‌بینی شدیداً جبرباورانه در میان جوانان آندی آن منطقه کرد. هدفْ پدیدآوردن گروهی یک‌دست و واجد روابطی سرکوبگرانه میان حزب سیاسی و جامعه بود که اجازه‌ی پدیدآمدن هیچ فضای خودمختاری را در مبارزات نمی‌داد. درواقع، راه درخشان، به‌صورت نظام‌مند مخالف اعتصابات و اشغال مکان‌ها بود و در مقاطعی متعدد رویکردی مبتنی بر عدمِ‌ مدارا در برابر فرهنگ بومی از خود به نمایش گذاشت.

بااین‌همه، همین حزب کوچک که متکی به انضباطی آهنین و شدیداً متمرکز (بدنه‌ی رهبری اصلی آن را گوسمان و همسرش یعنی همگامِ سال‌های بعدش شکل می‌دادند) بود و رازداری تمام‌عیار مبارزانش آن را حفظ می‌کرد، تنها حزبی در آمریکای لاتین بود که بیش از دیگران به فتح قدرت سیاسی از طریق مبارزه‌ی مسلحانه نزدیک شد، یعنی شاهکاری که فقط فیدل کاسترو در کوبا و ساندینیست‌ها در نیکاراگوئه موفق به آن شده بودند.

جنگ خلق

پرو بین سال‌های 1968 و 1980، همانند دیگر کشورهای آمریکای لاتین دیکتاتوری‌ای نظامی را تجربه می‌کرد. گوسمان در پایان دهه‌ی 1970 دانشگاه را به‌منظور فعالیت مخفیانه ترک کرد و یک ارتش چریکی خلقی تشکیل داد، ساختاری موازی با راه درخشان. گوسمان نسبت به ضرورت مبارزه‌ی مسلحانه قانع شده بود؛ در تفسیر او خشونت هم‌چون مقوله‌ای علمی درک می‌شد و مرگ نیز متعاقباً هزینه‌ای قلمداد می‌شد که بشریت برای دست‌یابی به سوسیالیسم می‌بایست بپردازد: «هزینه‌ی پیروزیِ انقلابْ مرگ میلیونی است».

نزاع در جوی عجیب و وهم‌آمیز بالا گرفت. در ماه می 1980 پرو برای نخستین‌بار شاهد برگزاری انتخابات سیاسی از مقطع 1963 به بعد بود. در مرکز چاشی، روستایی نه‌چندان دورتر از آیاکوچو، مبارزان راه درخشان تمامی تعرفه‌های رأی‌گیری را سوزاندند. حکومت این واقعه را به‌کلی نادیده گرفت، همان‌گونه که واقعه‌ی چندین ماه بعد نیز نادیده گرفته شد، یعنی زمانی‌که ساکنان لیما صبح روزی چشم گشودند و با صحنه‌ی هولناک لاشه‌ی معلقِ چند دوجین سگ از چراغ‌های راهنمایی و تیربرق‌ها مواجه شدند، سگ‌هایی که بر بدن‌های‌شان عبارتی حک شده بود که برای بسیاری بی‌معنا بود: «دنگ شیائوپینگ مادربه‌خطا».

دولت پرو در ابتدا قدرت راه درخشان را دست‌کم گرفت. در میانه‌های دهه‌ی 1970، هفتاد و چهار سازمان مارکسیست‌ـ‌‌‌لنینیست مختلف در پرو فعال بودند و زمانی‌که دولت فرناندو بلاونده تصمیم به مقابله با راه درخشان گرفت، هیچ اطلاعی در رابطه با راهبرد سیاسی و نظامی گروهی‌که با آن مبارزه می‌کردند نداشت. به غلط آن را گروهی مشابه با سایر گروه‌های چریکی آمریکای لاتین می‌دانستند (برای مثال، چیزی نظیر گروه‌های متأثر از چه‌گوارا)، یعنی مشابه با چیزی که راه درخشان کاملاً قصد فاصله‌گرفتن از آن‌ها را داشت. مبارزه‌ی مردمیِ راه درخشان، به‌رغم تعداد مبارزان کماکان اندکش ــ که اینک به 520 نفر رسیده بود ــ و کیفیت ابتدایی انبار مهماتش که عمدتاً شامل اسلحه‌هایی قدیمی می‌شد، در این دوران به‌طرز چشم‌گیری پیشرفت کرد. از همین‌رو، بلاونده تصمیم گرفت علیه آن‌ها از نیروهای مسلح استفاده کند و آیاکوچو به مرکز فرماندهی نظامی‌ـ‌سیاسی کل آن منطقه بدل شد.

در مرحله‌ی دوم درگیری شاهد سرکوب خشونت‌آمیز جمعیت‌های محلی بودیم. نژادپرستی سربازان شهری که هر کامپاسینو [campesino ــ دهقان] را خطری بالقوه تلقی می‌کردند که می‌بایست از بین برود، موجب شد تعداد تلفات نیز افزایش یابد. وقتی سرکوب فضای سیاسی به پایان رسید، مقامات نظامی، جایگزینِ مقاماتی مدنی شدند که از قدرت سوءاستفاده می‌کردند و به‌طرزی دلبخواهانه در لابه‌لای کمپ‌های نظامی و مراکز شکنجه، کمیته‌های دفاع مدنی راه می‌انداختند. پاسخ راه درخشان به این راهبرد، تلاش برای شکل‌دادن به «قدرت متقابل» بود: کمیته‌های مردمی. به‌عبارت دیگر، «مناطق آزادشده» که با سخت‌گیری تمام توسط کمیسرهایی اداره می‌شدند که از سوی حزب انتخاب شده بودند، به پایگاهی حمایتی برای جنبش چریکی بدل می‌شدند. به‌علاوه، گوسمان قصد داشت که با آغاز از پایتخت، یعنی لیما، تعارض را به سطح ملی بکشاند. در نتیجه‌ی این امر، در پایان این دهه (هم‌چنین به این علت که در 1984 جنبش چریکی انقلابی توپاک آمارو نیز سربرآورده بود) نیمی از پرو ذیل کنترل نظامی قرار گرفته بود.

در این مرحله، افراطیون تنگ‌نظرِ راه درخشان تمامی کسانی را که عضو حزب نبودند دشمن تلقی می‌کردند. [از همین‌رو،] تمامی مناطقی که تحت کنترل راه درخشان نبودند نیز به هدف حمله‌ی نظامی بدل شدند ــ از جمله نمایندگانِ دهقانان، فعالان اتحادیه‌‌ی کارگر و رهبران سازمان‌های زنان. آن‌ها با هدف ایجاد خلاءهای قدرت به راهبردِ انهدام گزینشی روی آوردند و سپس رهبران و مبارزان راه درخشان را به نقش‌های سیاسی مهم می‌گماشتند. درواقع، به‌جز دهقانانی که به مخالفت با دستورات راه درخشان برمی‌خاستند [و جزء اهداف اصلی حذف بودند]، مقامات محلی (از جمله پلیس) و رهبران سازمان‌های اجتماعی نیز اهداف ثانویه‌ تلقی می‌شدند. در مجموع بیش از 1.500 نفر کشته شدند که 23 درصد از آن‌ها، نه در حملات بزرگ‌مقیاس، بلکه عامدانه از سوی مبارزان راه درخشان به قتل رسیدند.

مخروط نزولیِ شمشیر چهارم مارکسیسم

هم‌هنگام با آغاز پروستریکا از سوی میخائیل گورباچف در شوروی و سوق‌دادن چین به سمت سرمایه‌داری از سوی دنگ شیائوپینگ، گوسمان در پرو مخالف‌خوانی بود که دستور به تشدید جنگ می‌داد. نفوذ گوسمان، که در سنگرهایش واقع در روستایی‌ترین مناطق پرو مخفی و تحت هجوم حکومت بود، در لیما افزایش یافت؛ شهری بزرگ که در آن‌زمان جمعیتی هفت میلیونی داشت و بیش از 100.000 نفر از ساکنانش پناهجویانی بودند که از مناطق درگیری به این شهر گریخته بودند. یکی از علل رشد راه درخشان هم‌چنین رواج روحیه‌‌ی شورشی در میان طبقات مردمی بود، طبقاتی‌که زیر هجوم فجایع اجتماعی‌ای قرار داشتند که در نتیجه‌ی فوران یک بحران اقتصادی شدید (در 1989 ابرتورم به نرخ 2.775% رسید) و وخامت سیاست‌گذاری‌های نئولیبرال برانگیخته شده بود؛ سیاست‌هایی که حاصل تحمیل تکنوکرات‌های نزدیک به آلبرتو فوجیموری، دیکتاتوری، بود که توسط انتخابات 1990 سر کار آمد و در 1992 کودتایی خودساخته به‌راه انداخت که به تعطیلی پارلمان و لغو تمامی آزادی‌های دموکراتیک انجامید.

در همین حال، گوسمان موجی از وحشت در میان بسیاری از پرویی‌‌ها ایجاد کرد، به‌ویژه آن دسته از کسانی‌که به هر دلیلی از تلافی‌جویی راه درخشان در هراس بودند. هم‌زمان، کیش شخصیتِ گوسمان نیز به سطوحی روان‌نژندانه رسید. با حذف هر ارجاعی به سوسیالیسم ماریاتگویی، اینک گوسمان به شخصیتی نیمه‌خداگونه در میان مبارزان حزب بدل شده بود. (تا 1988، اعضای راه درخشان به 3.000 نفر می‌رسید، درحالی‌که ارتش چریکی خلق شمار اعضایش را 5.000 نفر اعلام می‌کرد). در پروپاگاندایی که در آن زمان رواج یافته بود، از گوسمان به‌عنوان «چهارمین شمشیرِ مارکسیسم (پس از مارکس، لنین و مائو)» نام برده می‌شد، «بزرگ‌ترین مارکسیست زنده در جهان» و «تجسم نقطه‌ی اعلای تفکر در تاریخ بشریت».

گوسمان در خلال بخش اعظم این درگیری‌ها هرگز لیما را ترک نکرد و از مخاطرات و دشواری‌های جنگ به‌دور بود. او در 12 سپتامبر 1992 دستگیر شد، یعنی زمانی‌که برخی مأموران پلیس ملی پرو (که خودشان نیز مسئول قتل‌عام‌های خونین متعددی در خلال جنگ با راه درخشان بودند) در سطل زباله‌های آپارتمانی در محله‌ی بالای شهر لیما، چندین تیوپ خالی پماد درمان پسوریازیس یافتند، بیماری‌ای که گوسمان مشهور به ابتلا به آن بود. گوسمان اندکی پس از زندانی‌شدنش، در اِزای دست‌یابی به برخی امکانات در زندان، به‌سرعت قرارداد مصالحه‌ای را پذیرفت که پیش از آن همواره بدون قیدوشرط آن را رد می‌کرد؛ حتی تا آن‌جا پیش رفت که به ستایش از رژیم فاسد فوجیموری پرداخت. در پی این رخدادها شاهد هشت سال دیگر جنگ چریکی کم‌شدت‌تر میان دولت عمیقاً استبدادی و فاسد پرو و شاخه‌ای از راه درخشان ــ پروسه‌گیر (تداوم/Proseguir) ــ بودیم که توبه‌ی به اصطلاح «رئیس‌جمهور گونزالو» [نام سازمانی گوسمان] را نپذیرفته بودند.

آبیمائل گوسمان باقی عمرش را در زندان گذراند و در 11 سپتامبر 2021، یعنی 29 سال پس از دستگیری‌اش، درگذشت. یاد او همواره با منفورترین تجربه‌ی سیاسی‌ای که به نام سوسیالیسم رقم خورده است پیوند خواهد داشت.

 

لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-2vJ

۱ دیدگاه

  1. یک نوشتۀ به غایت ارتجاعی، ضد انقلابی و نادقیق. تخریب کمونیسم انقلابی و تجارب انقلابیون جهان از وظایف «مارکسیسم قانونی» است تا خط انحلال طلبانه و رفرمیستی‌اش را توجیه کند و یک روز دل به بورژوازی کرد در روژاوا بدهد و یک روز به سیریزا و ژیله‌ژون.

  2. آموزه هایی از انقلاب پرو!
    بخش اول – پاسخ به مقاله منتشر شده در سایت «نقد»
    اکتبر 2021
    این نوشتار در سه بخش به مرور منتشر خواهد شد.
    بخش اول پاسخی است به مقاله منتشرشده از مارچلو موستو در سایت «نقد».
    بخش دوم به دستاوردهای برجسته انقلاب پرو می پردازد.
    بخش سوم به مقام تاریخی این انقلاب و دلایل عینی و ذهنی شکست آن اشاراتی خواهد داشت.
    پاسخ به یک حقارت!
    انگیزه نگارش متن حاضر، انتشار مقاله مارچلو موستو به نام «آبیمائل گوسمان و تراژدی مائوئیسم در آند» توسط سایت «نقد» است. (1) مارچلو موستو این مقاله را به طور اختصاصی و به مناسبت درگذشت آبیمال گوسمان رهبر حزب کمونیست پرو (مشهور به صدر گونزالو) برای سایت نقد نگاشته است. اینکه مارچلو موستو (استاد به اصطلاح مارکسیست دانشگاه یورک در کانادا) دقیقاً کیست و گرایش فکری اش چیست، ذره ای در بررسی ما اهمیت ندارد. همچنین ما قصد پاسخ گوئی به تک تک تحریفات تاریخی و تهمت های بی پایه نویسنده این مقاله علیه حزب کمونیست پرو و شخص آبیمال گوسمان را نداریم. فقط می خواهیم برخی واقعیت های انکارناپذیر تاکید کنیم. قابل ذکر است که تمامی عبارت های داخل گیومه از مقاله مارچلو موستو نقل شده اند.
    گویی زمانهٔ عقب ‌گرد، میانه حالی، فضاحت و خفت پایانی ندارد. در قاموس متقاضی، مترجم و ناشر این مقاله ذره ای متد علمی و روش پژوهش منصفانه جایی نداشته است. جای بسی شرمساری است که سایت نقد (که معمولاً مقاله های نسبتاً وزینی را ترجمه و منتشر می کند) به انتشار چنین مقاله ژورنالیستی، عامیانه و بی ارزشی دست زده است.
    بررسی یک تجربه مبارزاتی یا تاریخی یا بررسی افکار یک حزب سیاسی یا رهبر آن درنهایت حکم می کند که شما به واقعیت همانطور که بوده برخورد کنید و حداقل به اسناد، مدارک و شواهد موجود رجوع کنید. قابل ذکر است که بیش از دوازده سال مجله «جهانی برای فتح» ارگان «جنبش انقلابی انترناسیونالیستی» و همچنین نشریه «حقیقت»، ارگان «اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران)» حاوی بسیاری از اسناد و فعالیت های سیاسی – نظامی و نظری این حزب بوده است. ازجمله این اسناد مصاحبه با صدر گونزالو است که در آن او به صراحت و شفافیت از زندگی و افکار خود، خط حزب و تجربه جنگ خلق در پرو سخن رانده است. جملگی این اسناد به فارسی نیز منتشرشده و در اینترنت قابل دسترس اند. (2) مطالعه این اسناد حداقل برای مترجم از دنیا بی خبر می توانست این فایده را داشته باشد که اسامی را درست ترجمه کند؛ بیطرفی علمی و وفاداری اخلاقی به حقیقت پیش کش!
    موستو جنگ 12 ساله خلق در پرو را «منفورترین تجربه سیاسی تحت نام سوسیالیسم» می داند. چرا که فرقه مائوئیستی در رأسش بوده است. موستو می تواند مخالف هر نوع «ایسم» و هر نوع مبارزه انقلابی باشد اما معلوم نیست او با چه منطقی یک ارتش چریکی چند هزار نفره با ده ها هزار میلیشیا را فرقه می نامد. فرقه به گروه محدودی گفته می شود که مسائل مورد علاقه یا مورد مشاجره شان ربطی به معضلات واقعی جامعه یا جنبش های توده ای نداشته باشد. چگونه می توان حزبی را فرقه نامید که توانسته بود در بیش از یک سوم روستاهای کشور، مناطق پایگاهی سازمان دهد و به کسب سراسری قدرت سیاسی نزدیک شود؟
    موستو تهمت می زند که حزب کمونیست پرو همواره «مخالف نظام مند اعتصاب و اشغال اماکن» بوده است. اتهامی بی اساس به حزبی که در طول 12 سال دوره جنگ خلق توانست صدها اعتصاب توده ای عظیم در سراسر کشور سازمان دهد. حتی اگر بر مبنای ذهنیتی عقب مانده، اعتصاب را تنها به اعتصاب کارگران در یک کارخانه مشخص تقلیل دهیم، نمی توان نفوذ حزب کمونیست پرو به ویژه در اواخر دوره 12 ساله در میان کارگران را انکار کرد. نفوذ حزب در میان کارگران شهری بالأخص لیما و توان شان در به کارگیری اشکال مختلف مبارزات شهری و کارگری وسیع بود. این موفقیت توده ای از دید رسانه هایی مانند کانال چهار تلویزیون انگلیس هم دور نماند. (3)
    موستو واقعیت را تحریف می کند و بدون هیچ سند و مدرکی مدعی می شود گونزالو «هزینه پیروزی انقلاب را مرگ میلیونی می دانست» و انقلاب فرهنگی چین را انقلابی دانست که «راه تحول قلوب» را کشف کرد. ذهن موستو ناتوان از فهم بحث های انقلاب فرهنگی چین است که صدها میلیون نفر درگیر آن بودند و تأثیرات عمیق بر جنبش های انقلابی دهه شصت میلادی در سراسر جهان گذاشت. او نمی تواند این تلاش ها را مثابه راهی برای مقابله با احیا سرمایه داری در کشور سوسیالیستی بفهمد. موستو فکر می کند سازمان دادن انقلاب قدم زدن در ساحل دریای آرام و بی خروش است.
    موستو غرض ورزی می کند و به تکرار تبلیغات هیئت حاکمِ پرو و امپریالیست ها می پردازد. گزافه هایی نظیر اینکه گونزالو «موجی از وحشت در میان بسیاری از پرویی ها ایجاد کرد» و راه درخشانی ها «تمامی کسانی که عضو حزب نبودند را دشمن تلقی می کردند» و «برای ایجاد خلأ قدرت به انهدام گزینشی نمایندگان دهقانان، فعالین اتحادیهٔ کارگر و رهبران سازمان های زنان» و «سازمان های اجتماعی» روی آوردند. علیرغم همه این تبلیغات از تصفیه درونی یا قتل فعالین مدنی یا احزاب اپوزیسیون گزارش نشده است. به جز یک مورد که حزب کمونیست پرو در ارتباط با آن از خود انتقاد کرد. (4) مارچلوموستو با منطق خرده بورژوایی قادر به فهم این مسئله نیست که خلأ قدرت با حذف دیگر مخالفان سیاسی دولت حاکم به وجود نمی آید بلکه اساساً در مبارزه با نیروهای مسلح دشمن و نابودی یا عقب نشینی شان در اثر این مبارزه شکل می گیرد.
    موستو به دروغ می گوید گونزالو «ارجاع به ماریاتگی را حذف کرد.» و هدفش برخلاف ماریاتگی «ایجاد روابط سرکوبگرانه میان حزب و جامعه» بوده است. ماریاتگی از بنیان‌گذاران پیشرو جنبش کمونیستی در پرو بود که افکارش تأثیر بسزایی بر سراسر آمریکای لاتین داشته است. موستو حتی زحمت آن را به خود نداده که تحقیق کند که چگونه تنها کسی که به قول خودش در پرو «برای دوره های مختلف افکار ماریاتگی را تدریس کرده» و افکار انقلابی او را از زیر آوار تحریفات رویزیونیستی بیرون کشیده، به حذف ماریاتگی دست یازیده است. گونزالو مدعی چنین امری نبوده است. موستو اگر ذره ای از شرافت علمی برخوردار بود به مصاحبه مفصل و تاریخی گونزالو که در این زمینه نکات مشخصی دارد، رجوع می کرد.
    موستو کینه توزی می کند و دشمنی اش نسبت به آبیمال گوسمان را به‌ حد اعلا می رساند. او «انضباط و پرهیزکاری» گونزالو را به این نسبت می دهد که وی در دبیرستان کاتولیک ها آموزش دید و «کیش شخصیتش به روان نژندی» رسیده بود. کسی که طبق ادعای موستو (که معلوم نیست اطلاعاتش را از کجا به دست آورده) از یکسو «مدت ها در سنگرهایش در روستایی ترین مناطق پرو مخفی بوده» و از سوی دیگر «هرگز لیما را ترک نکرده» و همواره «از مخاطرات و دشواری های جنگ به دور» بود و پس از دستگیری برای «دستیابی به برخی امکانات در زندان» قرارداد صلح را پذیرفت. این اوج ابتذال است که وارسی خط یک حزب و رهبر آن و تحقیق و بررسی شرایط عینی تاریخی و پیچیدگی های یک انقلاب، درک کمونیست ها از آن شرایط و پیچیدگی ها و نحوه مواجهه شان با آن را به چنین مسائل احمقانه (برای مثال راحت طلبی فردی) تقلیل داد. رهبری که 12 سال زندگی مخفی داشت و جنگ خلق را در سخت ترین شرایط هدایت کرد. بدون شک فراخوانی که گونزالو یک سال پس از دستگیری برای مذاکره و دستیابی به صلح داد، خطای مهمی بود (5) ولی این اوج حقارت و فرومایگی سیاسی است که گفته شود گونزالو «به ستایش از رژیم فاسد فوجیموری» پرداخت. این جعل آشکار تاریخ است.
    می توان هر نظری را نقد کرد و حتی با یک حزب انقلابی کاملاً مخالف بود. اما شنیع است که نسبت به برخورد جنایتکارانه یک رژیم سراپا ارتجاعی به زندانیان سیاسی سکوت کرد و حتی کوچک‌ ترین اعتراضی به حبس سی ساله گونزالو و دیگر یارانش نکرد. موستو از «فرهنگ عدم مدارای» راه درخشانی ها نسبت به بومیان سخن می راند. اما جنایت های بزرگ تری که در سطح بین المللی نیز رسانه ای شدند را به خاطر نمی آورد. او فراموش می کند که در همان مقطع و در دوره ریاست جمهوری فوجیموری با عقیم سازی زنان فقیر روستایی و بومی چه جنایاتی صورت گرفته است. ابعاد جنایت چنان بود که هیئت حاکمِ پرو مجبور شد علاوه بر اتهامات فساد و دزدی، سه سال پیش فوجیموری و سه تن از وزیران بهداشت او را بابت این جنایت سازمانیافته به محاکمه فراخواند. جنایتی که در جریان آن حدود ۳۰۰ هزار زن زیر فشارهای گوناگون در سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ عقیم شدند. رسماً 2000 زن به اجبار مستقیم به این کار تن دادند. بسیاری از عمل های جراحی بدون بیهوشی و داروی بی حس کننده صورت می گرفت. حداقل 18 زن حین عمل جان شان را از دست دادند. (6)
    تنها این مثال کافی است تا دریافت به واقع جنگی که «راه درخشانی ها» به پیش می بردند علیه که و علیه چه بود. آنان در یکی از فقیرترین کشورهای آمریکای لاتین که در آن سالانه 60 هزار کودک از گرسنگی و بیماری می مردند، جنگ انقلابی را سازمان دادند و دنبال تغییرات اساسی در آن جامعه بودند.
    «راه درخشانی ها» علیرغم هر اشتباه یا محدودیت ذهنی که در پیشبرد انقلاب در پرو داشتند، برنامه سیاسی و عملکردشان در مناطق پایگاهی بهترین محک برای ارزیابی واقعی از ماهیت جنگ شان و جایگاه تاریخی شان است. (7) معضل صرفاً بی اطلاعی یا بی وجدانی اخلاقی آقای موستو نیست. ایشان اصلاً نفهمیده و برایش مهم هم نبوده که بفهمد محتوی جنگی که 12 سال به طول انجامیده چه بوده است. جنگی که به قول خودش «تاریخ معاصر پرو را به نحو بازگشت ناپذیری تغییر داد و باعث شد تا در سراسر جهان درباره این کشور حرف بزنند.»
    زمانی که گونزالو را پس از دستگیری به شکل وحشیانه ای در قفس به نمایش در آوردند وجدان بشریت بیدار به درد آمد.(هرچند مارچلو موستو هنوز در خواب است.) درآن مقطع بسیاری از افراد مترقی و انقلابی جهان به دفاع از آبیمال گوسمان برخاستند. در ایران نیز روشنفکران متعهدی چون احمد شاملو بدون ذره ای محافظه کاری گام پیش نهاد و فراخوان کارزار دفاع از جان و آزادی او را امضا کرد و به سهم خود تلاش کرد این کارزار گسترش یابد. (😎
    فاجعه است که پس از سی سال شاهد چنین مقاله بی سروته ای در یک سایت چپ هستیم. معضل صرفاً درج حرف های مفت نیست. مشکل این است که انتشار این مقالات بدون کوچک ترین انتقادی در برابرش، عملاً در خدمت تقویت سخیف ترین روحیات، رویکردها و ارزش های اخلاقی است. زمانی که «رازدانی»، «انضباط آهنین»، نهراسیدن از مرگ و دشمن و مهمتر از همه دستاوردهای یک تجربه انقلابی به سخره گرفته می شود، باید قید هرگونه انقلابی گری را زد. هشدار که تحت عنوان «نقد بتوارگی و نقد ایدئولوژی» دارید چه ارزش (بتواره ترین تصور از انقلاب) و چه رویکردی (غیر علمی ترین و ایدئولوژیک ترین روش در بررسی واقعیات) را آگاهانه یا ناآگاهانه جا می اندازید؟، اگر واقعاً خواهان تغییر رادیکال جهان موجود هستید مراقب باشید شما تبر بر تن شاخه ای می‌ زنید که بر رویش نشسته اید!
    منابع و توضیحات:
    1 – این مقاله در لینک زیر قابل دسترس است:
    https://naghd.com/…/%d8%a2%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%a7%d8…/
    2 – فهرست اغلب این مقالات در نشریه حقیقت (دوره دوم) شماره 22 آبان 1371، قابل دسترس است.
    3 – این کانال تلویزیونی فیلم مستندی از پیشرفت های جنگ خلق در پرو منتشر کرد. این مستند نخستین بار تحت نام «راه درخشانی ها» در ماه ژوئن و مجدداً در ماه سپتامبر 1992 پخش شد. برای اطلاعات بیشتر در مورد محتوی این فیلم به معرفی نامه ای که در نشریه حقیقت (دوره دوم) شماره 22 آبان 1371، منتشر شده رجوع کنید.
    4– در عملیاتی یکی از مسئولین سازمان های غیر دولتی ترور شد. حزب کمونیست پرو در این مورد از خود انتقاد به عمل آورد. گونزالو در مصاحبه اش مدام حتی در مورد زیاده روی ها در اعمال خشونت نسبت به نیروهای دشمن هشدار می داد. او زیاده روی ها را جنبه منفی هر انقلابی می دانست و همواره تأکید می کرد که باید تا حد معینی به جلو رفت نه بیش از آن.
    5 – در نقد فراخوان صلح به مقاله «شورش بر حق است» از اتحادیه کمونیست های ایران (سربداران) که در مجله انترناسیونالیستی «جهانی برای فتح» شماره 21 – 1374 منتشرشده، رجوع کنید.
    6 – برای اطلاعات بیشتر در زمینه عقیم سازی زنان بومی به گزارش بی بی سی رجوع کنید:
    https://www.bbc.com/persian/world-43887676
    همچنین مقاله «عقیم کردن اجباری قوم های بومی در کشور پرو» در نشریه لوموند دیپلماتیک در لینک زیر رجوع کنید:
    https://ir.mondediplo.com/2004/05/article322.html
    7 –پس از شکست جنگ خلق جامعه پرو شاهد آن‌چنان قهقرایی شده که امروزه دور محلات ثروتمند در لیما دیوار اختصاصی کشیده شد. در جریان همه گیری ویروس کرونا پرو در رتبه نخست بالاترین نرخ مرگ ومیر در جهان به نسبت جمعیت ش قراردارد. آمار فوتی های کرونا نزدیک به ۶۰۰۰ نفر به ازاء یک میلیون نفر است. برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به لینک زیر:
    https://ir.mondediplo.com/2021/09/article3845.html
    8- احمد شاملو زمانی که با دعوت مستقیم فعالین «کارزار بین المللی برای دفاع از جان دکتر آبیمال گوسمان» برای امضای فراخوان این کارزار روبرو شد، بلافاصله و بدون قید و شرط – با حفظ و ارائه نظرات انتقادی اش – آن را قبول کرد.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.