بهسوی نظریهی دولت سوسیالیستی
نوشتهی: رولاند بوئِر
ترجمهی: دلشاد عبادی
توضیح «نقد»: نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز بیگمان شالودهی چشماندازی رو بهسوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکنبودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، زنجیرهی تازهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل عرضه میکنیم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقهمند، آن را هرچه پربارتر سازیم. بدیهی است ترجمهی این آثار نشانهی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آنها نیست و فقط در راستای آگاهیرسانی پیرامون دیدگاهها و استدلالهای گوناگون و گاه متناقض است.
یکی از پیامدهای انقلاب روسیه پیدایش نظریه و پراتیکِ سنخ تازهای از دولت بود. درعینحال که اتحاد شوروی نه یک فدراسیون بود و نه دولتـملت، امپراتوری یا قدرت استعمارگر، تعیین اینکه دولتش از چه سنخی بود کماکان وظیفهای دشوار است. این مقاله درپی فراهم آوردن واکاویای نظری (و نه عملی) در باب مسیری است که از آن طریق، امکان نظری دولتی تازه، دولتی سوسیالیستی، ظهور میکند. گام نخست استدلال به نظریههای عمدهتر دولت میپردازد، نظریههایی که البته عمدهی آنها بر وضعیت اروپا تمرکز دارند و به طُرُق گوناگون آن را یک دولتـملت، دولت لیبرالی، دولت سرمایهداری یا دولت بورژوایی میخوانند. جستوجو در دل این نظریهها برای یافتن مطالعات مفصل نظری دربارهی دولت سوسیالیستی بیهوده است. بنابراین، در گام دوم، به نطفههای اولیهی چنین نظریهای میپردازیم که ــ شاید تا اندازهی برخلافانتظار ــ در آثار استالین وجود دارد.
ما اینک از یک دولت سوسیالیستی یکسره نو برخورداریم (sotsialisticheskoe gosudarstvo)، دولتی که هیچ سابقهای در تاریخ ندارد (استالین [1939] 1978: 421- 422؛ [1939] 1997: 336).
یکی از نتایج انقلاب روسیه پیدایش نظریه و پراتیکِ چیزی بود که برخی آن را سنخ تازهای از صورتبندی دولتی نامیدهاند. تعریف سلبیِ این دولت و گفتن اینکه چه نیست سادهتر است: فدراسیون، دولتـملت، امپراتوری یا قدرت استعمارگر (سانی، 1993: 85؛ مارتین، 2001: 15، 19، 461؛ ویکز،2005: 567). [1] با اینهمه، این پرسش به قوت خود باقی است: شوروی چه نوع دولتی بود؟ دو رویکرد به این پرسش وجود دارد، یکی نظری و دیگری عملی. من سرسختانه بر سویهی نظری موضوع تمرکز میکنم. به بیان دیگر، رویکرد من تسویهحسابی است نظری برای پیگیری مسیری که از رهگذر آن امکان نظریِ سنخ تازهای از دولت، دولتی سوسیالیستی، میتواند بروز یابد. استدلال زیر از دو گام اصلی تشکیل شده است. نخستین گام به بستر گستردهترِ نظریههای دولت مربوط میشود، هرچند بیدرنگ درمییابیم که بهرغمِ وسوسهای کمابیش مقاومتناپذیر برای تعمیمبخشیِ [نتایج]، اکثریتِ مطالعات عمده [در این زمینه] بر وضعیت اروپا متمرکز بودهاند. [2] با اینکه اصطلاحاتی که به چنین دولتی نسبت داده میشود متفاوت است، مثلاً دولتـملت، دولت لیبرالی، دولت سرمایهداری یا دولت بورژوایی، اما ویژهبودن [تجربهی] اروپایی در آن آشکار است. درمقابل، مطالعات نظریِ دولت سوسیالیستی مطالعاتی معدود و تکافتادهاند. ازاینرو، گام دوم استدلالم به بررسیِ آثار استالین میپردازد که دربردارندهی نطفههای یک نظریهی دولت سوسیالیستی است.[3]
دولت بورژوایی
برخلاف سنت کلاسیک که دولت را بر مبنای اصطلاحات تلویحاً (و گاهی آشکارا) الاهیاتی بررسی میکرد و دولت را برخاسته از وضعیت طبیعی میدانست که در جهت خیر عمومی محدودیتهای مشخصی ایجاب میکند،[4] سنت مدرن [در بررسی دولت] بهواقع با فردریک انگلس آغاز میشود.[5] ممکن است برخی اعتراض کنند که این سنت با ماکس وبر آغاز میشود، اما به زودی درمییابیم که چرا چنین نیست. انگلس در بخشی مهم از «منشاء خانواده» (انگلس، [1884] a1990: 268- 272؛ [1884]، b1990: 263- 267)[6] ، به این نکات مهم اشاره میکند: 1) دولت برخاسته از جامعهای است که در نتیجهی «جناحهای مخالفِ آشتیناپذیر» که همان «طبقاتِ دارای منافع اقتصادی متعارض» هستند، چندپاره شده است، 2) بنابراین، قدرتی (Gewalt) لازم است که «تعارض را تسکین بخشد و آن را در محدودههای ”نظم“ نگاه دارد» تا جامعه ازهم نگسلد و پارهپاره نشود، 3) این قدرت «هرچه بیشتر خود را» از جامعه «جدا میسازد»، تا جایی که دستگاه [دولتی]، بهعنوان عضوی از جامعه، «برفراز جامعه» قرار میگیرد، 4) دولت به «ابزاری در دست سرمایه برای استثمار کار مزدی» بدل میشود، «سازمانِ طبقهی دارا برای حفاظت خود در برابر طبقهی غیردارا»،[7] 5) دولت اتباع خود را، نه بر مبنای قبیله و تبار، که «بر مبنای قلمرو» تقسیم میکند، 6) دولت «قدرتی عمومی مستقر میسازد» که مجزا از جمعیت است و شاملِ «نهتنها افراد مسلح، بلکه ضمائم مادی، زندانها و انواع گوناگونِ نهادهای اجباری» میشود، 7) بهمنظورِ «حفظِ قدرت عمومی، ضروری است که شهروندان مشارکت کنند ــ مالیات»، 8) با ظهور کمونیسم، دولت نیز «مضمحل میشود».
بیایید تعریف چندوجهیِ انگلس را به ترتیب زیر بازگو کنیم (و واکاوی آتی را نیز تسهیل کنیم). [این تعریف] را میتوان بر مبنای سه تمایز، که دو مورد آن آشکارا دیالکتیکیاند، بررسی کرد: وابستگیـعاملیت، سوبژکتیوـابژکتیو، قدرتـدستگاه. بر مبنای نخستین تقابل (یعنی نکات 1 تا 3)، دولت میتواند وابسته به و برخاسته از پویههای اجتماعیِ مبارزهی طبقاتی باشد، اما همچنین از جامعه بیگانه شود و به این ترتیب به عاملیت جمعیِ مستقلی بدل شود. تنش سوبژکتیوـابژکتیو در نوسانِ انگلس بینِ مفهوم دولت بهمثابهی یک «ابزار» یا بهمثابهی یک «سازمانِ طبقهی دارا» (نکتهی 4) بروز میکند. از لحاظ سوبژکتیو، آیا دولت ابزاری خنثی است که هر طبقه میتواند آن را علیه رقیبش به دست بگیرد؟ اگر اینطور باشد، [چنین استنتاج میشود] که طبقهی مورد بحث واجد آگاهیای ضمنی از نقش ایدئولوژیک مهمِ دولت است، چراکه میبایست از آنچه میخواهد به واسطهی دولت به آن دست یابد، آگاهی نسبتاً روشنی داشته باشد. یا، از لحاظ ابژکتیو، آیا دولت «محصولِ جامعه در مرحلهی معینی از تکاملش» است که بهطرزی نازدودنی از سوی طبقهی مورد بحث شکل گرفته و «گرفتارِ تناقضی حلناشدنی با خود شده است»، به حدی که میتوان از دولت بورژوایی یا دولت سرمایهداری سخن گفت؟[8] سرانجام، تمایز قدرتـدستگاه نیز در تأملات انگلس دربارهی Gewalt (قدرت، نیرو، خشونت) بروز میکند که مستلزمِ «ضمائم مادی» و «نهادهای اجباری»، و به همان میزان، تعیینِ یک قلمرو و مالیاتستانی است (نکات 2 و 5 تا 7). اضافه کنم که صورتبندی مشهور انگلس از اضمحلال دولت (نکتهی 8) که تأثیری عمیق بر تأملات مارکسیستی دربارهی اتحاد شوروی داشت، درعینحال حاکیست که نظریهی انگلس عمدتاً به دولت بورژوایی مربوط میشود. کمی بعد به این خصیصهی واکاویِ انگلس باز میگردیم.
خط وبری
وجوه بسیاری از این تعریف با دو بخش از سنتی که به دولت مدرن اروپایی یا بورژوایی مربوط میشود، ادغام میشوند. هر بخش، بر برخی خصلتهای تعریفِ انگلس تأکید دارند و سایر موارد را نادیده میگیرد. بخش نخست، خط وبری است که در طرف عاملیت دولت میایستد، تقابل سوبژکتیوـابژکتیو را کنار گذاشته و بر قدرت و دستگاه تمرکز میکند. وبر دولت را «شکلِ اجتماعِ [Gemeinschaft] انسانیای» تعریف میکند که «(بهشکلی موفق) مدعی انحصارِ خشونتِ[Gewalt] فیزیکیِ مشروعْ درون یک قلمرو مشخص است» (وبر، 2004: 33؛ تأکید در متن اصلی). در اینجا با عاملیت، Gewalt، قلمرو و مشروعیت سروکار داریم که این اصطلاح آخر (برای وبر) دلالت بر بوروکراسی هولناکی دارد که مشروعیتی عقلانیـحقوقی برای دولت به ارمغان میآورد.[9] در اینجا به مشکلی برمیخوریم: بسیاری بهیکباره فرض میگیرند که تعریف (اخذشده از) وبر تعریفی عام است. اما خود وبر شدیداً تأکید میکند که این تعریفی «منحصر به حال» است که در «این روزگار» مصداق دارد و به «دولت مدرن» غربی مربوط میشود. این امر بهویژه به تعریفهایی مربوط میشود، که بهرغمِ وسوسهی کمابیش فائقنیامدنی برای تعمیمبخشی، در تکاپو برای تعدیل تعریف وبر هستند. برای مثال، شکل دولت اروپایی بهواقع «پهنهای حفاظتی» است که در نتیجهی کنشمتقابل میان فعالیتهایی همچون جنگافروزی برای غلبه بر رقبا، دولتسازی، حمایت و استخراج در شکل مالیاتها پدید آمده است (تیلی، 1985، 1990)، یا انحصاربخشی به خشونت فیزیکی مضاعف بر مالیاتستانی (الیاس، [1994] 2000). اینک باید دیگر روشن شده باشد که تمامی این طرحها نیز از انگلس برآمدهاند. درعینحال، وبر جز اشاراتی بسیار ضمنی، دیگر چندان به بسطوگسترش خصیصهای که در تعریف انگلس به صورت تلویحی موجود است، نمیپردازد. مقصود سخنم اینجا چیزی است که میتوان جنبهی ایدئولوژیک دولت نامید. وبر با اشاره به مشروعیت حقوقی دولت (de jure) بیش از همه به این جنبه نزدیک میشود، اما تأکیدِ بیشتر بر جنبهی ایدئولوژیک دولت به دوش دیگر متفکران سنت وبری میافتد: سرمایهی نمادین و خشونت نمادین که زیربنای خشونت فیزیکی برای برقراری نظم هستند (بوردیو، 2014: 4)؛[10] قدرتی فرهنگی و اخلاقی که پایهگذار و تنظیمکنندهی هویتهای اجتماعی و فردی است (کوریگان و سایر، 1985)؛ یا درواقع، واژهپردازیهای تازهی مربوط به فرایندهای «زیستقدرت» و «حاکمیتمندی» (فوکو، [2012] 2014).
خط مارکسیستی
سویهی دیگر این سنت ما را به لنین و پس از آن، سیلِ رویکردهای مارکسیستی دولت که در تبوتاب دهههای 1970 و 1980 میلادی رو آمدند میکشاند. اثر بدیعِ لنین، «دولت و انقلاب» در آستانهی انقلاب اکتبر نوشته شد، آنهم در کلبهای زهواردررفته در روستایی در فنلاند و پس از شورشِ نارَسِ ژوییهی 1917. لنین در حالوهوای بازگشت به مارکس و انگلس مینویسد اما با اینحال از آنها فراتر میرود، چراکه آندو، اگر نگوییم به بسیاری از مسائل مربوط به دولتِ پساانقلابی نپرداختند، دستکم این مسائل را بهشکل بسنده بسطوگسترش ندادند. گامهای مهمِ [استدلال] لنین در همان صفحات آغازین اثرش (لنین [1917] 1964: 392- 402؛ [1917] 1969: 7- 18)[11] از این قرارند: (1) «دولتْ محصول و تجلیِ تعارضات آشتیناپذیرِ طبقاتی است»، تا بدان حد که این «تعارض را نمیتوان بهشکلی عینی به مصالحه رساند»؛ (2) دولت «قدرتی است برخاسته از جامعه که بهشکلی فزاینده خود را بر فراز آن قرار میدهد و از آن جدا میشود»؛ (3) دولت در دستان بورژوازی بدل به «ارگانِ حکومتِ طبقاتی میشود، ارگانی برای سرکوبِ یک طبقه از سوی طبقهای دیگر»؛ (4) طبقهی سرکوبشده نمیتواند صرفاً به کسبِ دستگاه [دولتی] موجود بسنده کند بلکه میبایست بر آن غلبه یابد و «دستگاه قدرت دولتی پدید آمده از سوی طبقهی حاکم» را ویران سازد؛ (5) از آنجا که دولتِ موجود کارکردی همچون دیکتاتوریِ بورژوازی دارد، «میبایست از سوی پرولتاریا با «نیروی قهریِ ویژه»ای[12] برای سرکوبِ بورژوازی جایگزین شود (دیکتاتوریِ پرولتاریا)»؛ (6) زمانیکه دشمنان پیشین از میان رفتند (یا جذبِ [نظم جدید] شدند)، وجود دولت دیگر ضرورتی ندارد و از میان خواهد رفت.
لنین بیش از هرچیز علاقهمند به دو تقابل دیالکتیکی است که خط وبری آن را نادیده گرفته است، یعنی، تقابل وابستگیـعاملیت و سوبژکتیوـابژکتیو. از این منظر او بیشتر به انگلس نزدیک است (نکات 1 تا 3 و 6 مستقیماً از انگلس گرفته شدهاند). اما همچنین سردرگمیِ انگلس در رابطه با دولت بهمثابهی یک ارگان یا بهمثابهی [سازمانی] که ضرورتاً از سوی طبقهی مورد بحث شکل گرفته است، در لنین نیز تکرار میشود ــ تنشِ سوبژکتیوـابژکتیو. دولت از یکسو ارگان یا ابزاری است که از سوی طبقهای به کار گرفته میشود.[13] [از این منظر] سازوکارهای متنوعش برای اِعمال نظم، از جمله نظام قضایی، ارتش ثابت، پلیس، زندانها و غیره خنثی جلوه میکنند. اما از سوی دیگر، دولت و سازوکارهای متنوعِ آن، همگی تا حد زیادی جزیی از مبارزاتِ [طبقاتی] محسوب میشوند، چراکه سازوکارهایی حیاتی برای حکومتِ طبقاتیِ بورژوازی هستند. این طبقه نظم مختص به خود را بر جامعه تحمیل میکند، ارزشهای خودش را ارزشهایی جهانروا اعلام میکند، نظام اقتصادی مشخصی را برپا میدارد و محدودیتهایی در رابطه با مواضعِ قابلقبول در بحث سیاسی تعیین میکند. مهمتر از همه، طبقه[ی حاکم] این کار را با محدود ساختنِ فرصتهای دشمنانش انجام میدهد، با محروم ساختن آنها از ابزارها و روشهای مبارزه برای سرنگونیِ خودِ نظام، از جمله با محروم ساختن آنها از امکانِ مسلح ساختنِ خود. بنابراین، دام موجود در این مسیر، تسلیم شدن به وسوسهی کار کردن درونِ چارچوبِ دولت بورژوایی با پیکرهی لیبرال دموکراتیک آن است (یعنی آنچنان که کائوتسکی استدلال میکرد: کائوتسکی [1918] 1964، [1919] 2011؛ بنگرید به لنین [1918] 1965، [1918] 1969).[14] اینک اگر به نکات شمارهی 4 و 5 بپردازیم، باید آشکار باشد که لنین به سمت واکاویای ابژکتیو از این شکلِ دولت میل پیدا میکند.
تلاشهای بعدی مارکسیستی برای واکاویِ دولت، ذیل چارچوب الگوی این تقابلها قرار میگیرد، هرچند این رویکردها تمایل دارند که از راهحل پیشنهادیِ لنین مبنی بر از بین بردنِ دولت بورژوایی و دیکتاتوریِ پرولتاریا پا پس بکشند. درحالیکه مسئلهی جالبتوجه برای لنین این بود که چنین دولتی را چگونه میتوان سرنگون ساخت، این رویکردها عمدتاً به فهمِ چگونگی عملکرد این دولت علاقهمندند. در پرتو چنین فهمی، بسیاری از طرحها تلاش دارند که بینِ وابستگیِ دولت به مناسباتِ سلطه و کارکردِ همزمانِ آن بهمثابهی عامل مستقلِ شکلدهنده به چنین مناسباتی، وساطت کنند (اسپینگـاَندرسون، فریدلند و رایت، 1976؛ کارنوی 1984: 50). در انتهای طیفِ استدلال عاملیت، این پیشنهاد ــ که آشکارا مرهون وبر است ــ وجود دارد که دولت بازیگرِ سازمانیِ خودمختاری است که بهصورت مستقل از سرمایه و طبقه تکامل یافته و در پی افزایش منافع و قدرتِ خود است که در مقاطعی به ضررِ سرمایهدارانِ مسلط تمام میشود (اسکاچپول،1979؛ اِوانز، رویشِمهیر و اسکاچپول، 1985؛ بلاک، 1980؛ مان 1986- 2013). سایر منتقدان برای دولت قائل به نوعی وابستگی به منطق متناقضِ انباشت سرمایه هستند که برای دولت چیزی همچون جایگاهی قدرتمندتر مهیا میسازد تا وظایفی را ایفا کند که در بلندمدت در راستایِ توانمندسازیِ [سرمایه] قرار دارند (قانون، پلیس و ارتش، زیرساخت، آموزش و غیره)، وظایفی که خود سرمایه قادر به ایفای آنها نیست (هالووی و پیچوتو، 1978). یا اینکه خودمختاریِ دولت را از رهگذرِ پیوندهایی ویژه بین منافعِ دولت و نخبگان «تجسمیافته» ارزیابی میکنند (اِوانز، 1995). یا در تلاش برای میانجیگریِ دیالکتیکیتر بین خودمختاری و وابستگی، دولتْ را دستگاهی تلقی میکنند که واجد تناقضی درونی است و برای رسیدن به بهترین عملکرد در جهتِ منافعِ جمعیت، تقاضاهای سرمایهداری موجبِ محدودیتهایی برای آن میشوند (تناقض بین انباشت سرمایهداری و مشروعیتِ دموکراتیک) و [درعینحال] در تکاپو برای حل مشکلاتی است که از مناسبات سرمایهداری برمیخیزند (نابرابری، استثمار، فروپاشیِ اجتماعی)، هرچند قادر نیست که ویژگیهای اصلیِ سرمایهدارانهای که علت این مشکلات هستند را برطرف سازد (اوفه، 1984، 1974).
طرحها[ی تبیین دولت] در رابطه با تنش سوبژکتیوـابژکتیو بیشتر گرایش دارند این تنش را نه بهشکلی دیالکتیکی، بلکه توأمان از هر دو جنبه بررسی کنند. دولت سرمایهداری از لحاظ سوبژکتیو به ابزاری برای سلطهی طبقاتی بدل میشود، خواه از رهگذرِ مشروعیتبخشی به هژمونی طبقاتیِ سرمایه (گرامشی) و خواه از رهگذرِ طبقهی حاکمی که متکی است بر تمرکزِ سرمایه در دستان افراد نسبتاً محدودی که واجد کنترلِ مادی و ایدئولوژیک بر اهرمهای قدرت هستند (سوییزی، 1942؛ باران و سوییزی، 1966؛ میلیباند، 1969؛ دامهوف، 1979). در اینجا، جنبهی تلویحی و ایدئولوژیکِ موضعِ سوبژکتیو بهراستی برجسته میشود، چراکه کنترلِ و مشروعیتِ ایدئولوژیک، عاملی اساسی در استفادهی طبقهی حاکم از دولت محسوب میشود. از جنبهی ابژکتیو، دولت به ساختاری ــ تفکیکشده بین دستگاه و قدرت ــ بدل میشود که وظیفهاش بهبود و تنظیمِ مبارزهی طبقاتی، بحرانهای ذاتیِ اقتصادِ سرمایهداری و توسعهی ناموزون آن است تا بتواند محیطی نسبتاً باثبات برای سرمایه فراهم کند (پولانزاس، 1969، 1978، 1980؛ مندل، 1975؛ تِربورن، 1978؛ رایت، 1978؛ جسوپ، 1982؛ پرزوورسکی، 1985).[15]
تا به اینجا، تأکید کردهام که بخش عمدهی این ملاحظات [نظری] بر دولت بورژوایی یا سرمایهداری، بهویژه با منشأیی اروپایی، تمرکز داشتهاند. حتی انگلس نیز در همین راستا قرار میگیرد، چه برسد به خطوط وبری و مارکسیستیای که از او نشأت گرفتهاند. خودِ همین تنشهایی را که [تا اینجا] پیگیری کردهایم باید همچون مؤلفههای برسازندهی دولت مدرنِ بورژواییِ دووجهی و متناقض در نظر گرفت.[16] درمقابل، امکانِ وجود دولتی سوسیالیستی به ندرت به موضوع واکاوی بدل شده است. آنهایی نیز که چنین کردهاند، متمایل به تمرکز بر واقعیتهای عملی و در تلاش برای ارزیابیِ صورتبندیهای بالفعلِ اتحاد شوروی بودهاند (تربورن، 1978؛ هاردینگ، 1984؛ هَگِن، 1990). تقریباً هیچ خبری از واکاویِ پسزمینهی نظریِ دولت سوسیالیستی نیست. در بخش بعدی، برای نخستین گامِ نظری در جهتِ بسطوگسترشِ امکانِ وجود دولتی سوسیالیستی، به استالین گریز خواهیم زد.
نظریهای در باب دولت سوسیالیستی
هرچند استالین را غالباً در واکاویهای دولتْ نادیده گرفتهاند، او یکی از کسانی است که نخستین هستههای نظریهای در باب دولت سوسیالیستی را فراهم کرده است. او به اینمنظور، میبایست به برخی از موانعی که لنین، و صدالبته انگلس، برایش به ارث گذاشته بودند، فائق میآمد. نخستین مانع مربوط است به تنشی میان دولت بهمثابهی ابزاری خنثی و دولت بهمثابهی شکلی که بهطرزی نازدودنی برخاسته از وضعیت ویژه و طبقهی دارای کنترل است؛ مانع دوم نیز به آموزهی اضمحلال دولت مربوط میشود. خلاصه اینکه استالین میبایست مستقیماً با محدودیتهای انگلس و لنین در تمرکز بر دولت بورژوایی رویارو میشد. و البته درعینحال، میبایست به هر دو نیز وفادار باقی میماند.[17] بیایید ببینیم که او چگونه به این وظیفهی ظریف میپردازد. واکاوی آتی، پیچشها و چرخشهای متنِ استالین را دنبال میکند و در پی فهم آن است که او چگونه به بنیانی نظری برای دولتی سوسیالیستی میرسد.
ابزاری خنثی؟
استالین در رابطه با مانع نخست ــ [تنش] میان [دولت بهمثابهی] ابزاری خنثی (و تلویحاً عام) یا شکلی خاص ــ نخست گرایش به موضع نخست داشت اما سپس چرخی قاطع به موضع دوم میکند. او در تأملات ابتداییاش، گرایش به آن داشت که دولت را نوعی ابزار خنثی در نظر بگیرد که میتوان از آن به هر نحو دلخواه استفاده کرد. ازاینرو، اگر از دولتی «بورژوایی» یا «پرولتری» سخن بگوییم، معنایش آن است که از طبقهای سخن میگوییم که دولت را برای اهداف خود به کار میگیرد. برای مثال، استالین در 1925 با گریزی به لنین، به «سنخ تازهای از دولت پرولتری» اشاره میکند (استالین [1925] a1954: 313؛ [1925] a1952: 306). او این دولت را دولتی تعریف میکند که ــ برخلاف «دولت بورژوایی» ــ وجودش نه برای سرکوبِ کارگران که برای رهایی آنان است. مسلماً این موضع، موضعی نزدیک به تصورِ بیشتر ابزاریِ لنین از دولت است، چنانکه نقلقولِ خود لنین در همان سال دربارهی «دولت سوسیالیستی» بر چنین درکی دلالت دارد (استالین، [1925] b1954: 163؛ [1925] b1952: 161). درواقع، ارجاعات پیشینِ استالین به دولتی سوسیالیستی، به همین سیاق، ادامه دارد و [اما] در آنها خبری از اشاره به تعریف این نوع از دولت نیست.[18] از همینرو، او در گزارشی به لنین، از ضرورتِ وجود «دستگاهی» برای «ساختنِ» دولتِ سوسیالیستی سخن میگوید (استالین، [1919] a1953: 231؛ [1919] a1947: 224؛ همچنین، بنگرید به استالین، [1929] c1954: 129؛ [1929] c1949: 123؛ [1933] a1954: 178؛ [1933] a1951: 175)، یا [ضرورت وجود] دولت سوسیالیستی برای افزایشِ نظاممندِ مزدِ کارگران و کاهش قیمتها بهمنظور فراهم کردن پایههای رفاهِ اقتصادی (استالین، [1927] b1954: 198؛ [1927] 1948: 195)، یا از [ضرورت وجود] دولتی متفاوت با دولت موجود که حتی در وضعیت «قیچی» [یعنی تفاوت فزایندهی قیمت کالاهای کشاورزی و صنعتی ــ م.] در اواخرِ دههی 1920 به استثمارِ دهقانان میپردازد، چراکه بهبودِ شرایطِ اقتصادی خصیصهی بنیادین [دولت سوسیالیستی] محسوب میشود (استالین [1928] 1954: 168- 169؛ [1928] 1949: 160؛ [1929] b1954: 53- 54؛ [1929] b1949: 50).
اضمحلال؟
چرخشی ظریف اما چشمگیر در اواخر دههی 1930 آغاز میشود، یعنی زمانی که آشکار شد، دولت سوسیالیستی قرار نیست یک ابزار طبقاتیِ موقتی باشد و درعوض، [پدیدهای] نسبتاً دائمی است. آموزهی «اضمحلالِ دولت»[19] جرقهی این چرخش بود. [توجه به] زمینهی گستردهتر نظری در اینجا حیاتی است، چراکه این عمدهترین مانعی بود که استالین میبایست بر آن فائق بیاید. هرچند مارکس اشاراتی جستهوگریخته به چنین اضمحلالی داشت (مارکس، [1847] 1976: 212؛ [1847] 1972: 182؛ مارکس و انگلس، [1848] 1976: 505- 506؛ [1848] 1974: 482)، اما این اصطلاح در اصل از آن انگلس بود.[20] اما او فقط در ویراست سوم (1894) اثر عمیقاً تأثیرگذارش، آنتیدورینگ، از این اصطلاح استفاده کرده بود، یعنی جایی که او اشاره میکند که «دولت ”ملغا“ نمیشود، بلکه میمیرد» (انگلس، [1877-1878] 1973 (آلمانی) 1987 (انگلیسی): 268؛ تأکیدات در متن اصلی).[21] و در «منشاء خانواده» نیز او از این سخن میگوید که دستگاه دولت، عاقبت به موزهی باستان منتقل خواهد شد (انگلس، [1884] a1990: 272؛ [1884] b1990: 110). همین استدلال او را نیز همچون لنین، بهویژه در تفسیرش از توضیحات مختصرِ مارکس دربارهی مراحلِ کمونیسم، به موضعی که اشاره شد میکشاند (مارکس، [1875] 1989، [1875] 1985؛ لنین، [1917] 1964: 472- 479؛ [1917] 1969: 95- 102). لنین این استدلال را به معنایِ وجود تمایزِ میان سوسیالیسم و کمونیسم تفسیر میکند و به این ترتیب، تمایزی را پایه میگذارد که تا امروز نیز پابرجاست. لنین استدلال میکند که فقط در مرحلهی کمونیسم است که تفاوت میان کار فکری و فیزیکی (و به اینترتیب، طبقات نیز) از میان میرود، یعنی در مرحلهای که در آن انسانها نه در نتیجهی اجبار بلکه بهشکلی داوطلبانه کار میکنند و آخرین بقایای دولت بورژوایی («قانون بوروژایی») نیز از بین میرود و پایههایِ اضمحلالِ دولت استقرار مییابد. یعنی، دولت نه با کمونیسم، بلکه پس از استقرار واقعی و تماموکمالِ کمونیسم از بین میرود. باید اشارهای به نکتهای دیگر هم داشته باشیم: ناتوانی در پیشبینی زمان وقوع این امر و تأخیر آتیِ آن. استالین تأکید بسیاری بر این تأخیر میگذارد، یعنی پدیدهای که لنین دربارهی آن چنین گفته بود، «اینکه در چه زمانی … ما نمیدانیم و نمیتوانیم هم بدانیم». درواقع، لنین تأکید میکند که «ماهیت درازمدت این فرآیند»، مسئلهی زمان را باز میگذارد، «چراکه هیچ مصالحی برای پاسخ به این پرسشها در اختیار نداریم» (لنین، [1917] 1964: 473- 474؛ [1917] 1969: 96؛ تأکید در متن اصلی). اما تکلیف ما با این آموزه چیست؟ به قول لوسوردو، سخنانِ مارکس و انگلس در رابطه با اینکه موضعِ آنارشیستی بهواقع کدام است، سخنانی مبهماند (لوسوردو، 2016). آنها ــ بهویژه انگلس ــ درعینحال که خاطرنشان میسازند که دولت خواهد مُرد، مکرراً اشاراتی هم دارند که به دلیل ضرورت سازماندهی و توزیعِ تولید، برخی از کارکردهای اجرایی باید ادامه پیدا کنند. مسلماً برای انجام چنین وظایفی به دولت نیاز است.
ببینیم استالین با این آموزه چه میکند؟ او هرچند در آغاز مدافع آن است (استالین [1906- 1907] 1954: 336- 338؛ [1906- 1907] 2013: 160- 162؛ [1925] b1954: 161؛ [1925] b1952: 158)، اما آن را در پرتو واقعیتهای دیالکتیکی برخاسته از تجربهای تفسیر میکند که اینک درنتیجهی دورانی بسیار طولانیتر از سوسیالیسم حاصل شده بود. چنین تفسیری در ابتدا در 1933 آغاز میشود، از بطنِ پلنوم مشترکِ کمیتهی مرکزی که در آغاز همچون شوخی مضحکی جلوه میکرد (استالین [1933]a1954: 211- 216؛ [1933] a1951: 206- 212).[22] بستر بیواسطهی این بحث، تکمیلِ نخستین برنامهی پنجساله بود که ادعایی شتابزده مبنی بر شالودهریزیِ سوسیالیسم در تمامی جنبههای اقتصاد داشت. استالین استدلال میکند که به نظر میرسد عناصر سرمایهداری ریشهکن شده باشند اما نه بهتمامی، چراکه «طبقات درحال احتضار»، هرچند شکست خوردهاند، اما برای خرابکاری در پروژهی جدید، راه خود را به شکلهای تازهی صنعت، کشاورزی، تجارت و حتی دولت گشودهاند. این وضعیت او را وا میدارد که به نفع تشدیدِ مبارزهی طبقاتی استدلال کند، هرچند در خلال آن، چنین توضیحی در باب اضمحلال دولت را نیز میافزاید:
الغای طبقات نه از طریق منسوخ شدنِ مبارزهی طبقاتی که از طریق شدتگیری آن حاصل میشود. اضمحلال دولت نه در نتیجهی تضعیفِ قدرت دولتی که در نتیجهی تقویتِ آن تا بیشترین حد ممکن حاصل میشود، امری که برای خرد کردنِ بقایای طبقات رو به زوال و سازماندهیِ تدافعی علیه محاصرهی سرمایهداری ضروری است، [چراکه این محاصره] کماکان پابرجاست و به این زودیها پایان نمیگیرد (استالین، [1933] a1954: 215؛ [1933] a1951: 210- 211).[23]
در اینجا، (برخلاف نظرات انگلس و لنین در این زمینه) خبری از اضمحلال عینی و حتی خودبهخودیِ دولت نیست، اضمحلالی که با اشاره به تمام شدن تاریخ مصرفِ دولت نتیجه گرفته میشود. در عوض، اضمحلال دولت نیازمندِ مداخلهی سوبژکتیو و تقویتِ فعالانهی دولت بهمنظور مقابله با دسیسهها و افتراهای شدیدِ رقبای طبقاتی است. چنانکه او در مباحثهای با بوخارین ذکر میکند، هدفِ یک «دولت پرولتریِ» تقویتشده، «درهم کوبیدنِ» دولت بورژوایی است و فقط از آن پس امکانِ اضمحلال دولت فراهم میشود (استالین، [1929] b1954: 77؛ [1929] b1949: 73). نه فقط درهم شکستنِ رقبا نیازمندِ وجودِ دولتی قدرتمندتر از پیش است، بلکه برای مواجهه با غارتگرانِ بینالمللی نیز باید ارتشی حرفهای داشت.[24] بااینحال، توان کاملِ دیالکتیک استالین چرخشی دیگر نیز دربردارد. قدرت دولت صرفاً مبنایی برای اضمحلال آن نیست: رشدِ قدرت دولت شوروی موجب تشدیدِ «مقاومتِ آخرین بقایایِ طبقات روبهزوال میشود» (استالین [1933] a1954: 216؛ [1933] a1951: 211- 212).
تأخیر کمونیسم
تا اینجا تمامی عناصر لازم برای استدلال در جهت یک دولت سوسیالیستی قدرتمند فراهم آمدهاند، اما پیش از آن باید به جملهای از نقلقول بالا بپردازیم: «به این زودیها پایان نمیگیرد». در اینجا اشارهی استالین به تأکیدی است که لنین بر طول مدتِ زمان لازم، نه فقط برای کمونیسم بلکه برای اضمحلال دولتْ که در پی آن میآید، دارد. استالین در جایی دیگر، «دورهی انتقالیِ» [interim] سوسیالیسم را طولانیتر میداند و دوران کمونیسم تمامعیار را هرچه بیشتر به آینده موکول میکند. از همینرو او بر عبارت لنین در این زمینه اشاره میکند: «زمانی بسیار بسیار طولانی» نیاز است که کمونیسم جهانی و زبان جهانیاش فرا برسد (لنین، [1920] 1966: 92؛ [1920] 1981: 77؛ استالین، [1929] a1954: 361؛ [1929] a1949: 346).[25] استالین چندین سال پیش از آن، در پاسخ به پرسشی نخستین نمایندهی کارگریِ ایالاتمتحده، بهشکلی موجز چنین گفته بود: «واضح است که ما کماکان فاصلهی زیادی با چنین جامعهای داریم» (استالین، [1927] a1954: 140؛ [1927] a1949: 134). این برداشت همگانی از تأخیر [کمونیسم]، در دههی 1930 و دقیقاً در بسترِ تهاجم و پیشروی سوسیالیسم، تشدید میشود. برای مثال، استالین در سخنرانیای که در 1933 برای بریگادهای پیشرو مزارع اشتراکیِ داشت، اشاره میکند که «بدونشک، زندگی سوسیالیستی زندگی خوبی خواهد بود، اما تحقق آن در آینده میسر است» (استالین، [1933] b1954؛ 252؛ [1933] b1951: 245). او در گزارشش به کنگرهی هفدهم در 1934، بهشکلی شاعرانه از «کمونِ آینده» سخن میگوید که بر مبنای دستاوردهای فنی پیشرفته، فراوانی و زندگی اشتراکی در تمامی ابعاد بنا خواهد شد. سپس به شیوهی مرسوم سبک پرسشوپاسخی خود، چنین ادامه میدهد: «چنین زندگیای در چه زمانی محقق میشود؟ مسلماً نه به این زودیها» (استالین، [1934] 1954: 360؛ [1934] 1951: 353). اما این پرسش کماکان پابرجاست: چه زمانی؟ جامعه و فرهنگ عام حتی در دوران ابتدایی کمونیسم نیز محقق نمیشود، یعنی دورانی که خودْ دورانی جهانی محسوب میشود و در آن شاهد شکلی عام از دیکتاتوری پرولتاریا خواهیم بود. این مرحله فقط نشانگر آغازِ کمونیسم است که برای خودِ آن، باید به انتظار بنشینیم تا در زمانی کمابیش اسطورهای، کمونیسم «به بخشی جدانشدنی از زندگی افراد بدل شود» (استالین، [1929] a1954: 364؛ [1929] a1949: 349). به این منظور، کمونیسم ــ در تمامی ابعادِ اقتصاد، سیاست و فرهنگ ــ باید به طبیعتِ ثانویهی موجودات انسانی و سیارهی زمین بدل شود.
گذار از امر عملی به امر نظری
درهمین حین، خصایص مرحلهی سوسیالیسم نیز در حال آشکار شدن بود. این مرحله دیگر نه مرحلهای انتقالی بلکه به مرحلهای مجزا و فینفسه بدل میشد. اما سرشت این دولتِ در حال شکلگیری چه بود؟ آیا چنانکه لنین میگفت، بازماندهی دولت بورژوایی بود یا با دولتی منحصربهفرد و تازه سروکار داشتیم؟ شرایط موجود وضعیتی را پدید آورده بود که در آن، دولت دیگر نه ابزاری خنثی بلکه موجودیتی مجزا و انضمامی بود که هرکس کنترل آن را برعهده داشت، شکل و تعیّنات آن را نیز تعیین میکرد. این وضعیت استدلالهایی عملی را به میان میکشد که در نتیجهی آن استدلالهایی نظری نیز به میان میآیند. این استدلالها در مستحکمترین تأملاتِ استالین دربارهی ماهیت دولت میآید (استالین، [1939] 1978: 411- 422؛ [1939] 1997: 330- 336؛ همچنین بنگرید به استالین، [1951- 1952] 1986: 289؛ [1951- 1952] 1997: 218). باز هم مسئلهی اضمحلال دولت در میان است. اینک در سطح وسیعی اجماع وجود داشت که سوسیالیسم حاصل شده و در نتیجهی تهاجمات سوسیالیستی، طبقاتِ استثمارگر ملغا شدهاند. برخی چنین استدلال میکردند که در چنین وضعیتی، چرا نباید کمی دیگر به دولت فشار بیاوریم که در روند اضمحلال قرار بگیرد و به فقرهای مختصِ موزههای باستان بدل شود؟ استالین در پاسخ به متن معروف انگلس (که پیشتر از آن سخن گفتیم) اشاره میکرد. او خاطرنشان میساخت که هرچند این استدلال درست است، اما به درکی تحتالفظی از روح مارکسیسم استناد میکند: در سطحی انتزاعی و نظری و در پرتو شرایطی که انگلس در آن مینوشت، حق با او بود، اما شرایط تغییر میکند و مارکسیستها باید در پرتو این شرایط تغییریافته، [آموزهها] را از نو تفسیر کنند. شرایطِ سال 1939 عبارت است از واقعیتِ مربوط به تحولات داخلیِ مشخص در کشور و وضعیت بینالمللی. بنابراین، رقبای طبقاتیِ درون شوروی از بین رفتهاند، که این یعنی، استدلال شش سال پیش او مبنی بر تشدید تعارض طبقاتی دیگر ضروری نیست یا، دستکم، در داخل ضروری نیست. اما وضعیت خارجی متفاوت است. در وضعیت جهانی، دشمنان فراوانند، محاصرهی سرمایهداری ادامه دارد، مداخلات [خارجی] پابرجاست و تهدید همیشگیِ ستون پنجم را نیز نباید از یاد برد. دولت پرولتریِ جدید شاید بتواند از وضعیتِ داخلی، بهرغم برخی لطمات، جان سالم به در ببرد، اما اینکه نیروهای بینالمللی بهسادگی اتحاد شوروی را به حال خود رها کنند، تصوری سادهدلانه است. مبارزهی طبقاتی از سویهای مربوط به واقعیت داخلی و درمقام یکی از مؤلفههای سازندهی دولت، چرخش کرده و به واقعیتی بیرونی و بینالمللی بدل شده که در آن سوسیالیسم رویاروی سرمایهداری قرار گرفته است. درچنین وضعیتی بعید است که بتوان به برچیدن و اضمحلال دولت سوسیالیستی دل بست. به قولِ فنری [van Ree]، «او به حد کافی واقعگرا بود و چنان آرمانشهرباوری نبود که در مسیر خودویرانگری قدم بگذارد» (فنری،2002: 137). نباید فراموش کرد که این ارزیابیِ عملی در 1939، ارزیابیای متناسب و بهجا محسوب میشد.
استالین از خلال پیشبردِ استدلالش، به نکتهی پیشینش در رابطه به بنیانگذارانِ مارکسیسم بازمیگردد: بعید است آنان میتوانستند درکی از وضعیتِ واقعیای پیدا میکردند که با در قدرت بودنِ سوسیالیسم، و بهویژه بر مبنای تحولاتِ سوسیالیسم در یک کشور، با آن مواجه میشویم؛ ازهمینرو صورتبندیهای انتزاعی آنها نیز میبایست از نو بازبینی شوند. این بسیار مهم است که حتی «دولت و انقلاب» لنین هم ناتمام باقی ماند و مجلد دومش به دلیل واقعیتهای انقلاب اکتبر نوشته نشد. او احتمالاً به صورت موقت این بخش از کتاب را «تجربهی انقلابهای 1905 و 1917 روسیه» مینامید، اما استالین قصد داشت با تجربهی دولت سوسیالیستیِ پس از 1917 بپردازد.[26] خلاصه اینکه، استالین استدلال میکند که این بخش دوم، به مرحلهی دومِ سوسیالیسم مربوط میشود.
مرحلهی دوم سوسیالیسم
هرچه بر تمایز میان مرحلهی اول و دوم سوسیالیسم و از همین رو، دولت سوسیالیستی، بگوییم کم گفتهایم. نخست باید به بستر این بحث پرداخت. این بحث به دههی استثناییِ 1930 مربوط میشود، دههای که عمیقاً غیرمنتظره بود و شوروی در خلال آن موفق شد به عنوان ابرقدرتی اقتصادی و نظامی سربرآورد. این دهه با «پیشروی سوسیالیستی» آغاز شد که همراه بود با صنعتیسازی عظیم و اشتراکیکردن کشاورزی که با سرعتی سرسامآور در پی جبرانِ عقبماندگیِ شدیدِ صنعت شوروی و قحطیهای مزمنی بود که دقیقاً تا پیش از انقلاب اکتبر، برای دههها روسیه را به ویرانی کشانده بود (دیویس، هَریسون، ویتکرافت، 1980- 2003؛ تاوگر، 1991، 2001، 2005). پیشروی سوسیالیستی بهنوبهی خود برندگان و بازندگانی داشت و بسیاری مشتاقانه تغییرات برخاسته از آن را غنیمت میشمردند و البته گروهی نه چندان اندک هم، یا فعالانه به مخالفت با آن میپرداختند، یا کشانکشان خود را در پی این تغییرات میکشاندند. این دهه شاهد مواردی بود از جمله: اجرای برنامههای اقدام و عمل ایجابی در رابطه با اقلیتهای ملی (مارتین، 2001)، دستاوردهای عمده برای زنان، جنبشِ استاخانوفیستها (زیگلباوم، 1988: 210- 246؛ باکلی، 2006)، قانون اساسیِ 1936 و آغاز مداخلهی فعالانه در مبارزاتِ ضداستعماری. در عین حال در این دهه شاهدِ حذف طبقهی کولاکها [دهقانان زمیندار بزرگ]، گولاکها [اردوگاههای کار اجباری]، انتقاد و خودانتقادگری، تهدید جدی ستونِ پنجمِ برآمده از اپوزیسیونِ خارج و البته، وحشتِ سرخ بود. در بحبوحهی این دورهی انقلابی، نظریهای در باب شکل جدیدی از دولت نیز ظهور کرد.
بر مبنای این نظریه، میتوان بین شکل و محتوا تمایز قائل شد. از منظر شکلی، استالین با متمایز ساختن دو مرحلهی دولت سوسیالیستی از یکدیگر، اگر نگوییم ضرورت، دستکم امکانی را برای [ظهور] یک دولت سوسیالیستی بهصورت فینفسه فراهم کرد. بحث فراهم کردنِ محتوایی [برای این شکل]، محتوایی فراتر از صورتبندیهای ابتداییِ لنین، کماکان به قوت خود باقی است. در مرحلهی نخست، کارکردِ دولت سوسیالیستی، همانطور که لنین تصریح کرده بود، مقابله با دشمنان داخلی و خارجی، بر مبنایِ منافعِ اکثریتِ کارگران بود. این اکثریت کنترلِ دستگاه دولتی را به دست میگیرد و، به مدد دیکتاتوریِ پرولتاریا، از آن برای درهمشکستنِ دشمنانش استفاده میکند. استالین به این صورتبندی، ضرورتِ بازسازیِ اقتصادی و آموزشِ همگانیِ گسترده را اضافه میکند که دربرگیرندهی مؤلفههای اساسیِ آموزش ایدئولوژیک است.
فقط در مرحلهی دوم است که دولت سوسیالیستی به صورت مستقل و با موفقیت پدید میآید. مطالب مربوط به این مرحله را باید از نوشتههای متعدد استالین بیرون کشید، بهویژه از آنرو که او تنها در یکی از بندهای متنی که تا به حال بررسی کردهایم، صرفاً به اشاراتی مختصر در این زمینه بسنده میکند (استالین، [1939] 1978: 420- 421؛ [1939] 1997: 335- 336). سه نکتهای که در ابتدا میآیند، از همین پاراگراف استخراج شدهاند و باقی نکات به دیگر متون مربوط میشوند: 1) از بین بردنِ آخرین بقایایِ عناصرِ سرمایهداری؛ 2) استقرار و تحقق یک نظام اقتصادی سوسیالیستی (در نتیجهی پیشرویِ سوسیالیستی)؛ 3) انقلاب فرهنگی که منظور استالین از آن، آموزشِ تودهها و رشد آنان به سطحِ سوسیالیسم است؛ 4) بینالمللی ساختنِ مبارزهی طبقاتی و از این طریق، دیکتاتوریِ پرولتاریا، کشاورزان و روشنفکران که ذیل آن، سازمانهای نظامی و تنبیهی و همچنین، سازمان اطلاعاتی، بر دشمنانِ خارجی تمرکز کنند؛[27] 5) پیامد این مسئله، نیاز به یک دولت سوسیالیستیِ قدرتمند در داخل، برای اجرایِ اصلاحات فراگیر، و در خارج، برای حفاظت از سوسیالیسم در بسترِ محاصرهی سرمایهداری (استالین، [1939] 1978: 420؛ [1939] 1997: 336؛ [1950] 1986: 178؛ [1950] 1997: 134)؛[28] 6) رویکردی تازه به مسئلهی ملیت که با بهرهگیری از آن، مقولهی بینالمللیِ طبقه، زاویهای تازه برای پرداختن به تنوعِ ملیتها فراهم میکند و از اینرو، دولت سوسیالیستی دولتی چندملیتی محسوب میشود (بوئر، 2015)؛[29] 7) برنامهی اقدام و عملِ اثباتی یا ایجابیِ اتحاد شوروی، که نه تنها از لحاظِ اقلیتهای ملی (یا «گروههای قومی») نخستین نوع از این دست محسوب میشد، بلکه همچنین نیازمند دولتی قدرتمند بود و از آن مقطع به بعد هم توسط دولتی سوسیالیستی پیگیری شده بود (مارتین،2001)؛ 8) انگیزهی قاطعانهی ضداستعماریای، که از لحاظ نظری و عملی، از دل تجربههای داخلیِ اقدامات ایجابی برخاست و مبنایی را برای دوران پسااستعماری فراهم کرد (بوئر، در آینده)؛ 9) ضرورت وجود حزب کمونیست برای به دست گرفتن قدرت، هرچند ــ در دلِ دیالکتیکِ فراروی و درونماندگاری که به دموکراسیِ سوسیالیستی شکل میدهد ــ حزب نباید هرگز فراموش کند که از تودهها برخاسته و مسئولِ راهنماییِ آنان به پیش است (استالین، [1924] 1953: 175- 193؛ [1924] 1947: 169- 186).
نتیجهگیری: در آستانه
به گمان من استالین، کمابیش در تقابل شدید با اکثریتِ دانشپژوهان مارکسیست و غیرمارکسیست که درگیر پرداختن به دولت بورژوایی یا سرمایهداری با منشائی اروپایی بودهاند، توانسته به آستانهی [دستیابی به] یک نظریهی دولت سوسیالیستی برسد. این امر حتی در رابطه با انگلس و لنین هم مصداق دارد، هرچند دستکم تلاش آنها برای فهم دولت بورژوایی، با هدف براندازی آن صورت میگرفت. بااینهمه، چنانکه نظریهی اضمحلال دولت نشان میدهد، آنها موفق به رهایی از چارچوبهای این دولت [بورژوایی] نشدند. با مقایسهی نکات اصلیِ انگلس و استالین، به راحتی این تمایز را درمییابیم. این تمایز چنان شدید است که تنها تشابه بین نکات آنان به مسئلهی مبارزه مربوط میشود. برای انگلس (و لنین که در پی او حرکت میکرد)، دولت بورژوایی برخاسته از ستیزههای طبقاتی است اما سپس خود را از آن مجزا میسازد و به ساختاری متمایز بدل میشود که دغدغههای سرمایه به آن شکل میدهد. در مقابل، دولت سوسیالیستی در نظر استالین، مشخصاً درگیر مبارزه است. این دولت، هم در داخل و هم بهطرزی فزاینده در خارج، در تعقیبِ سوسیالیسم ــ منافع کارگران، کشاورزان و روشنفکران ــ است. این مسئله در سطوح متعددی رخ میدهد، سطوحی مربوط به سازندگیِ اقتصادی، انقلاب فرهنگ، سیاستگذاری مربوط به ملیتها، اقدامات ایجابی، ضداستعماری و بینالمللیسازیِ دیکتاتوریِ پرولتاریا و دهقانان.
در سطح نظری، انگلس و استالین [عملاً] از دو موجویتِ نسبتاً متفاوت سخن میگویند. از نظر برخی، تفاوت میان این دو بسیار زیاد است، ازهمینرو، استدلالهای استالین را تخطی از «ارتدوکسیِ» مارکسیستی و بهانهجوییهایی فرصتطلبانه برای حفظ قدرتِ حزب کمونیست، و از آن طریق، حفظ قدرت خودش از رهگذر دولتی دقیقاً «بورژوایی» و مملو از تعارضهای طبقاتی میدانند (آسپاتوریان، 1954؛ بالیبار، 1977: 49- 55؛ پولانزاس، 1980: 253- 256؛ کلیف، 1987: 144- 161؛ رزنیک و وُلف، 2022).[30] اینجاست که به محل تلاقی نظریه و عمل میرسیم. در سراسر این مقاله تأکید کردهام که دلمشغولی من در این زمینه، دلمشغولی نظری است که از تمرکز بیش از اندازه بر دولت بورژوایی یا سرمایهداری آغاز میکند و به نخستین نطفههای نظریهای دربارهی دولت سوسیالیستی میرسد. بسیاری در مسیر نخست گام برداشتهاند و کمتر کسی تلاشی در جهت واکاوی مسیر دوم داشته است. استالین اگر نه نخستین، اما یکی از این اندک کسان بود. بااینهمه، نکاتی که او به آنها اشاره میکند، تا حد زیادی صرفاً در حد گامهایی در جهت یک نظریهی کاملترِ دولت سوسیالیستی باقی میماند. پرسشهایی که پابرجا مانده فراوان اند. آیا چنین نظریهای در رابطه با سایر دولتهای سوسیالیستی هم مصداق دارد یا منحصراً به اتحاد شوروی مربوط است؟ در این مسیر چند مرحله وجود دارد؟ آیا دولتی کمونیستی ممکن است؟[31] رابطهی بین نظریه و عمل در این میان چیست؟ و تاریخ غنیِ دولتهایی که سوسیالیسم در آنها قدرت داشته چه چیزی در رابطه با چنین دولتی به ما میآموزد؟ امکان طرح چنین پرسشها و مباحثی تنها از رهگذر گام نهادن در آستانهای که استالین فراهم کرده مهیا میشود.
یادداشتها:
[1] شوروی همچنین یک «دولت نوپدرسالار» نبود (گورلیزکی، 2002؛ گورلیزکی و خِلِونیوک، 2004: 58- 65) یا یک «بهیموت لنگ» (اِدِل، 2011: 98- 122). بهعلاوه، ادعاهایی (از جمله ادعای ناتو) مبنی بر اینکه شوروی دولتی امپریالیستی و یک قدرت استعمارگر (داخلی) بود نیز از اهمیت چندانی برخوردار نیستند (ویولا،1996؛ ورث و دیگران،1999؛ لورینگ،2014).
[2] در مطالعات متأخر دولت، تقسیمکاری آکادمیک پیدا شده که طبق آن برخی در پی خاستگاههای دولتها در جنوبغرب آسیای باستانی هستند (دیرینهشناسان و انسانشناسان) و برخی دیگر بر دولت «مدرن» متمرکز شدهاند (جامعهشناسان و دانشمندان علوم سیاسی).
[3] بهرغم آنکه برخی در پی نادیده گرفتنِ توانایی فکریِ استالین هستند (تروتسکی،1941: 83- 84، 386؛ دویچر [1949] 1967: 290؛ پلامناتز، [1954] 1975: 7- 8؛ لاوئه، 1964: 202- 203؛ تاکر، 1973: 315، 318؛ کلیف [1976] 2004: 132)، رویکرد من حاصلِ توجهی صبورانه و جزئی به متونِ مورد بحث است. در مقابل [آثاری که توانایی فکری استالین را نادیده میگیرند]، زندگینامهی کوتکین از استالین، بهرغم تمامی نابسندگیهایش، به «هوش پرشور و حرارت» استالین اشاره میکند (کوتکین، 2014: 7).
[4] کارنوی و هلد، پژوهشهای سودمندی را با تمرکز بر هابز، لاک، بنتام، جیمز و جان استوارت میل و روسو ارائه کردهاند (کارنوی، 1984: 12- 23؛ هلد، 1984: 14- 31).
[5] فارغ از اینکه بخش عمدهی آثار مارکس و انگلس حاکی از مواضعی مشترکاند (انگلس این اثر را بر مبنای یادداشتهای مارکس نوشت)، اما انگلس بیشترین تأثیر را بر نسل دوم مارکسیستها، از جمله لنین، داشت. میتوان عناصری از متون مارکس را نیز [در نسل دوم مارکسیستها] دنبال کرد (کارنوی، 1984: 45- 56)، اما صریحترین حکم در این زمینه را انگلس به دست داده است.
[6] نقلقولهای آتی از همین متن گرفته شدهاند و تأکیدات نیز از همان متن اصلی است.
[7] بهصورت جزئیتر: چنین دولتی صرفاً دولتِ «طبقهی از لحاظ اقتصادی مسلط» محسوب نمیشود، بلکه این طبقه «به میانجی دولت، همچنین به طبقهی از لحاظ سیاسی مسلط» بدل میشود که اینک، «ابزارهای جدیدی برای کنترل و استثمارِ طبقهی سرکوبشده به دست میآورد».
[8] انگلس در جایی دیگر اینطور توضیح میدهد: «دولت مدرن، فارغ از شکلاش، اساساً ماشینی سرمایهداری است، دولتِ سرمایهداران، تشخصیابیِ آرمانیِ سرمایهی ملیِ کل» (انگلس، [1877- 1878] 1987: 266؛ [1877-1878] 1973: 260). همچنین، بنگرید به گزارهی موجود در ویراست دومِ آلمانیِ «مانیفست حزب کمونیست»: «طبقهی کارگر نمیتواند صرفاً کنترل ماشین دولتیِ از پیش آماده را به دست گرفته و آن را برای اهدافش خودش به کار بگیرد» (مارکس و انگلس، [1872] 1988: 175؛ [1872] 1976).
[9] در تقابل با شکل پیشینِ مشروعیت سنتی (عرفی) و مشروعیت مبهمِ کاریزماتیک، که وبر نسبت به آنها هم مظنون است («سیاستمدار اقناعی» ــ از اصطلاحات خود وبر) و هم برای فائق آمدن بر دلمردگیِ بوروکراتیک مشتاق آن است (وبر،2004: 34- 35).
[10] دقیقتر: «دولت نامی است که ما به اصولِ نامرئی و پنهانِ نظم اجتماعی ــ اصولی که بر نوعی خدای پنهان دلالت دارد ــ و در عینحال، سلطهی فیزیکی و نمادین، و همینطور، خشونت فیزیکی و نمادین، میدهیم» (بوردیو، 2014: 7).
[11] نقلقولهای آتی از این صفحات اخذ شدهاند و تأکیدها در خود متن اصلی است.
[12] لنین «نیروی قهری ویژه» را بهمثابهی «سازمانی از خشونت برای سرکوبِ یک طبقه» تعریف میکند (لنین [1917] 1964: 407؛ [1917] 1969: 24).
[13] برخی تمایل دارند که رویکرد لنین را بهشکلی کاریکاتوری به رویکردی کاملاً ابزاری تقلیل دهند (کارنوی، 1984: 45- 61؛ هِلد، 1984: 37- 38).
[14] «بهترین پوستهی ممکن برای سرمایهداری یک جمهوریِ دموکراتیک است و ازهمینرو، زمانی که سرمایه کنترل این بهترین پوسته را به دست بگیرد … قدرت خود را چنان امن و مستحکم مستقر میسازد که هیچ تغییری در افراد، نهادها یا احزاب در جمهوریِ بورژواـدموکراتیک نتواند آن را متزلزل سازد» (لنین [1917] 1964: 398؛ [1917] 1969: 14).
[15] برخی تلاشها نیز برای فراروی از این تنشها انجام گرفته، که البته غلب به تکثیر همان تنشها منجر شده است (جسوپ، 1982، 1990؛ هلد و کریگر، 1984؛ آلفورد و فریدلند، 1985).
[16] این [تعریف] شامل شکلهای انتقالی نیز میشود، شکلهایی همچون دولت «تباری» [familial state]، دولت «رفاه» که بیش از بقیه مورد مطالعه قرار گرفته و ــ در تلاشی برای بهکارگیریِ هرچه بیشتر مفاهیمِ اروپایی در زمینهای دورتر از خاستگاه ــ دولت «توسعهمحور» که از تعریفی سُست و نامطمئن برخوردار است (اسپینگـاندرسون، 1990؛ بَرو، 1993؛ اِوانز، 1995: 47- 59، 229- 234؛ ووـکامینگز، 1999).
[17] فنری خاطرنشان میسازد که چنانچه از حاشیهنویسیهای استالین بر آثارِ مارکس، انگلس و لنین در کتابخانهاش برمیآید، او در دههی 1930 در حال مطالعهی دقیق این پرسش بود (فنری، 2002: 136- 138).
[18] ارجاعاتِ اولیهی او، فارغ از اشاراتی به ساخت یک دولت سوسیالیستی، بیآنکه در آنها خبری از تلاش برای به دست دادن تعریف [این نوع دولت] باشد، به شکلی متناوب در آثارش ظاهر میشوند (استالین، [1919] b1953: 238؛ [1919] b1947: 230؛ [1926] 1954: 87؛ [1926] 1948: 81).
[19] استالین در مشارکتهای بعدیاش دربارهی زبانشناسی، خلاصهای از استدلالش اینجا، دربارهی دولت سوسیالیستی را به دست میدهد (استالین [1950] 1986: 178؛ [1950] 1997: 134- 135).
[20] نظرِ لاول در رابطه با اینکه این آموزه نه از مارکس که از انگلس بود، تمام حقیقت را بیان نمیکند (لاول، 1984: 71- 89).
[21] مقایسهی بین ویراستهای اول و سومِ مجموعه آثار MEGA نشان میدهد که این عبارت [در اولی] غایب است (انگلس، [1878] 1988: 445؛ [1894] 1988: 535). در مجموعه آثار [انگلیسی] MEW و MECW (پیشتر ارجاع داده شد) فقط ویراست سوم منتشر شده است.
[22] برای واکاویای مفید از دهههای 1950 و 1960، بنگرید به بحثها و اختلافنظرها در آثار دنیلز، مدالی و مولر و پیشت (دنیلز،1953؛ مدالی، 1959؛ مولر و پیشت، 1963).
[23] او یکسال بعد، در کنگرهی هفدهم، خلاصهای از این نکات را بازگو میکند (استالین، [1934] 1954: 357- 358؛ [1934] 1951: 350- 351). بوبیهیر به این متن ارجاع میدهد اما اهمیت آن را کاملاً نادیده میگیرد و ترجیح میدهد در پی یافتن نشانههایی از ساختار شخصی، بهعلاوه، بورکراتیکِ نقشِ استالین در دولت برآید (بوبیهیر،2000: 82- 99).
[24] فنری اهمیت زیادی برای جنبهی نظامی قائل است و از این منظر، ارتشْ دولت را پیشفرض میگیرد (فنری،2002: 138- 139).
[25] در مقاطع متعددی به این فراز مهم اشاره شده است، نخست در 1927 (استالین، [1927] c1954: 156؛ [1927] b1949: 151؛ [1930] 1954: 374؛ [1930] 1949: 363).
[26] متأسفانه واکاویِ کراوس در رابطه با این مسئلهی مهم، آشکارا بیهوده است (کراوس،2005: 238- 239).
[27] استالین در مصاحبهاش با امیل لودویگ، ذکر میکند که دولت جدید، نه دولتی «ملی»، بلکه دولتی «بینالمللی» است که طبقهی کارگر بینالمللی را تقویت میکند (استالین، [1931] 1954: 107؛ [1931] 1951: 105؛ همچنین بنگرید به استالین، [1937] 1978: 248؛ [1937] 1997: 155؛ فنری، 2002: 138- 139). چند سالی بیشتر طول نکشید که با حملهی نازیها به دولت سوسیالیستی، ضرورت چنین نهادهایی آشکار شد (استالین، [1941] 1984: 16؛ [1941] 1997: 77).
[28] به قول لوسوردو (2008: 95- 102؛ [1998] 2005: 77- 78) این از هوشمندیِ بلشویکها بود که به هنگام قرار داشتن دولت در آستانهی سقوط در دوران جنگ ژاپن، جنگ جهانی اول و جنگ داخلی، صرفاً به ترمیم دولت اکتفا نکردند و به بسطوگسترش دولتی قدرتمند پرداختند. فنری (2002: 136) نیز [در واکاویاش] اهمیت بهجایی به دولت قدرتمند میدهد. بااینحال، کوتکین قادر به درک اهمیت این خصلت دولت نیست و [واکاوی] پولانزاس نیز آشکارا کمکی در رابطه با مسئلهی رویکردِ استالین به چنین دولتی نمیکند (پولانزاس، 1980: 253- 256؛ کوتکین، 2014: 289- 295).
[29] برای مثال، استالین در تأملاتش دربارهی قانون اساسی 1936، از «دولت سوسیالیستیِ چندملیتیِ تمامعیار» سخن میگوید (استالین، [1936] 1978: 163؛ [1936] 1997: 126) که هر نوع ضربهای را از سر گذرانده و از تمامی آزمایشها سربلند بیرون آمده است.
[30] کاکشات و کورتل در این زمینه، استدلال مخالف مفیدی ارائه میدهند (کاکشات و کورتل، 1993: 4-5).
[31] استالین به امکان این امر اشاره میکند (استالین، [1939] 1978: 422؛ [1939] 1997: 336).
منبع ترجمه:
Roland Boer (2017) After October: Towards a Theory of the Socialist State, International Critical Thought, 7:3, 309-326
منابع:
- Alford, R., and R. Friedland. 1985. Powers of Theory: Capitalism, the State, and Democracy. Cambridge: Cambridge University Press.
- Aspaturian, V. 1954. “The Contemporary Doctrine of the Soviet State and Its Philosophical ” American Political Science Review 48 (3): 1031–57.
- Balibar, E. 1977. On the Dictatorship of the Proletariat. London: NLB.
- Baran, P., and P. Sweezy. 1966. Monopoly Capital: An Essay on the American Economic and Social Order. New York: Monthly Review Press.
- Barrow, C. 1993. Critical Theories of the State: Marxist, Neo-Marxist, Post-Marxist. Madison: University of Wisconsin Press.
- Block, F. 1980. “Beyond Relative Autonomy: State Managers as Historical Subjects.” Socialist Register 14: 227–
- Boer, R. 2015. “Against Culturism: Reconsidering Stalin on Nation and Class.” The Soviet and Post- Soviet Review 42: 247–
- Boer, R. Forthcoming. “From Affirmative Action to Anti-Colonialism: Stalin and the Prehistory of ” Culture, Society and Praxis.
- Boobbyer, P. 2000. The Stalin Era. London: Routledge.
- Bourdieu, P. 2014. On the State: Lectures at the Collège de France, 1989–1992. Translated by Fernbach. Cambridge: Polity.
- Buckley, M. 2006. Mobilizing Soviet Peasants: Heroines and Heroes of Stalin’s Fields. Lanham: Rowman and Littlefield.
- Carnoy, M. 1984. The State and Political Theory. Princeton: Princeton University Press.
- Cliff, T. (1976) 2004. All Power to the Soviets: Lenin 1914–1917. Chicago: Haymarket.
- Cliff, T. 1987. The Revolution Besieged: Lenin 1917–1923. London: Bookmarks.
- Cockshott, W. P., and A. Cottrell. 1993. Towards a New Socialism. Nottingham: Spokesman.
- Corrigan, P., and D. Sayer. 1985. The Great Arch: English State Formation as Cultural Revolution. Oxford: Blackwell.
- Daniels, R. V. 1953. “The State and Revolution: A Case Study in the Genesis and Transformation of Communist Ideology.” American Slavic and East European Review 12 (1): 22–
- Davies, R. W., M. Harrison, and S. Wheatcroft, eds. 1980–2003. The Economic Transformation of the Soviet Union, 1913–1945. 5 vols. Cambridge: Cambridge University Press.
- Deutscher, I. (1949) 1967. Stalin: A Political Biography. New York: Oxford University Press.
- Domhoff, G. W. 1979. The Powers That Be: Processes of Ruling Class Domination in America. New York: Vintage.
- Edele, M. 2011. Stalinist Society, 1928–1953. Oxford: Oxford University Press.
- Elias, N. (1994) 2000. The Civilizing Process: Sociogenetic and Psychogenetic Investigations. Translated by E. Jephcott. Oxford: Blackwell.
- Engels, F. (1877–78) 1973. “Herrn Eugen Dührings Umwälzung der Wissenschaft (Anti-Dühring).” In Marx Engels Werke, vol. 20, 1– Berlin: Dietz.
- Engels, F. (1877–78) 1987. “Anti-Dühring: Herr Eugen Dühring’s Revolution in Science.” In Marx and Engels Collected Works, vol. 25, 3– Moscow: Progress Publishers.
- Engels, F. (1878) 1988. “Herrn Eugen Dührings Umwälzung der Wissenschaft (Anti-Dühring).” In Marx Engels Gesamtaugabe, section I, vol. 27, 217– Berlin: Dietz.
- Engels, F. (1884) 1990a. “The Origin of the Family, Private Property and the State in Light of the Researches by Lewis H. Morgan.” In Marx and Engels Collected Works, vol. 26, 128– Moscow: Progress Publishers.
- Engels, F. (1884) 1990b. “Der Ursprung der Familie, des Privateigentums und des Staats.” In Marx Engels Gesamtausgabe, section I, vol. 29, 1– Berlin: Dietz.
- Engels, F. (1894) 1988. “Herrn Eugen Dührings Umwälzung der Wissenschaft. 3. Auflage. Vorworte zu den drei Auflagen. Zweiter Abschnitt: X. Kapitel. Dritter Abschnitt: II. Kapitel.” In Marx Engels Gesamtaugabe, section I, vol. 27, 485– Berlin: Dietz.
- Esping-Andersen, G. 1990. The Three Worlds of Welfare Capitalism. Cambridge: Polity.
- Esping-Andersen, G., R. Friedland, and E. O. Wright. 1976. “Modes of Class Struggle and the Capitalist State.” Kapitalistate, no. 4–5: 186–
- Evans, P. 1995. Embedded Autonomy: States and Industrial Transformation. Princeton: Princeton University Press.
- Evans, P., D. Rueschemeyer, and T. Skocpol, eds. 1985. Bringing the State Back In. Cambridge: Cambridge University Press.
- Foucault, M. (2012) 2014. On the Government of the Living: Lectures at the Collège de France, 1979– 1980. Translated by G. Burchell. Edited by A. I. Davidson. New York: Palgrave Macmillan.
- Gorlizki, Y. 2002. “Ordinary Socialism: The Council of Ministers and the Soviet Patrimonial State, 1946–” The Journal of Modern History 74 (4): 699–736.
- Gorlizki, Y., and O. Khlevniuk. 2004. Cold Peace: Stalin and the Soviet Ruling Circle, 1945–1953. Oxford: Oxford University Press.
- Hagen, M. von. 1990. Soldiers in the Proletarian Dictatorship: The Red Army and the Soviet Socialist State, 1917–1930. Ithaca: Cornell University Press.
- Harding, N., ed. 1984. The State in Socialist Society. Oxford: Macmillan.
- Held, D. 1984. Political Theory and the Modern State: Essays on State, Power, and Democracy. Cambridge: Polity.
- Held, D., and J. Krieger. 1984. “Theories of the State: Some Competing Claims.” In The State in Capitalist Europe, edited by S. Bornstein, D. Held and J. Krieger, 1– Boston: George Allen and Unwin.
- Holloway, J., and S. Picciotto. 1978. State and Capital: A Marxist Debate. Austin: University of Texas Press.
- Jessop, B. 1982. The Capitalist State: Marxist Theories and Methods. New York: New York University Press.
- Jessop, B. 1990. State Theory: Putting Capitalist States in Their Place. Cambridge: Polity.
- Kautsky, K. (1918) 1964. The Dictatorship of the Proletariat. Ann Arbor: University of Michigan
- Kautsky, K. (1919) 2011. Terrorism and Communism: A Contribution to the Natural History of Revolution. London: Routledge.
- Kotkin, S. 2014. Stalin: Volume I: Paradoxes of Power, 1878–1928. New York: Penguin.
- Krausz, T. 2005. “‘Stalin’s Socialism’—Today’s Debates on Socialism: Theory, History, Politics.” Contemporary Politics 11 (4): 235–
- Laue, T. H. von. 1964.Why Lenin? Why Stalin? A Reappraisal of the Russian Revolution, 1900–1930. London: Weidenfeld and Nicolson.
- Lenin, V. I. (1917) 1964. “The State and Revolution.” In Lenin Collected Works, vol. 25, 385– Moscow: Progress Publishers.
- Lenin, V. I. (1917) 1969. “Gosudarstvo i revoliutsiia. Uchenie marksizma o gosudarstve i zadachi proletariata v revoliutsii. Аvgust–sentiabr’ 1917 g.; ranee 17 dekabria 1918 g.” In Polnoe sobranie sochinenii, vol. 33, 1– Moscow: Izdatel’stvo politicheskoi literatury.
- Lenin, V. I. (1918) 1965. “The Proletarian Revolution and the Renegade Kautsky.” In Lenin Collected Works, vol. 28, 227– Moscow: Progress Publishers.
- Lenin, V. I. (1918) 1969. “Proletarskaia revoliutsiia i renegat Kautskiĭ.” In Polnoe sobranie sochinenii, 37, 235–338. Moscow: Izdatel’stvo politicheskoi literatury.
- Lenin, V. I. (1920) 1966. “‘Left-Wing’ Communism—An Infantile Disorder.” In Lenin Collected Works, vol. 31, 17– Moscow: Progress Publishers.
- Lenin, V. I. (1920) 1981. “Detskaia boleznʹ «levizny» v kommunizme.” In Polnoe sobranie sochinenii, 41, 1–104. Moscow: Izdatel’stvo politicheskoi literatury.
- Loring, B. 2014. “‘Colonizers with Party Cards’: Soviet Internal Colonialism in Central Asia, 1917– ” Kritika: Explorations in Russian and Eurasian History 15 (1): 77–102.
- Losurdo, D. (1998) 2015. War and Revolution: Rethinking the Twentieth Century. Translated by Elliott. London: Verso.
- Losurdo, D. 2008. Stalin: Storia e critica di una leggenda nera. Rome: Carocci editore.
- Losurdo, D. 2016. “Marx and the State.” Paper presented at Dialogues on Marx: China and the “West,” Fudan University, Shanghai, April 24–
- Lovell, D. 1984. From Marx to Lenin: An Evaluation of Marx’s Responsibility for Soviet Authoritarianism. Cambridge: Cambridge University Press.
- Mandel, E. 1975. Late Capitalism. Translated by J. D. Bres. London: NLB.
- Mann, M. 1986–2013. The Sources of Social Power. 4 vols. Cambridge: Cambridge University Press.
- Martin, T. 2001. The Affirmative Action Empire: Nations and Nationalism in the Soviet Union, 1923–1939. Ithaca: Cornell University Press.
- Marx, K. (1847) 1972. “Das Elend der Philosophie. Antwort auf Proudhons, Philosophie des ” In Marx Engels Werke, vol. 4, 63–182. Berlin: Dietz.
- Marx, K. (1847) 1976. “The Poverty of Philosophy: Answer to the Philosophy of Poverty by Proudhon.” In Marx and Engels Collected Works, vol. 6, 104–212. Moscow: Progress Publishers.
- Marx, K. (1875) 1985. “Kritik des Gothaer Programms.” In Marx Engels Gesamtausgabe, section I, 25, 3–25. Berlin: Dietz.
- Marx, K. (1875) 1989. “Critique of the Gotha Programme.” In Marx and Engels Collected Works, 24, 75–99. Moscow: Progress Publishers.
- Marx, K., and F. Engels. (1848) 1974. “Manifest der Kommunistischen Partei.” In Marx Engels Werke, vol. 4, 459– Berlin: Dietz.
- Marx, K., and F. Engels. (1848) 1976. “The Manifesto of the Communist Party.” In Marx and Engels Collected Works, vol. 6, 477– Moscow: Progress Publishers.
- Marx, K., and F. Engels. (1872) 1976. “Vorwort [zum, Manifest der Kommunistischen Partei (deutsche Ausgabe 1872)].” In Marx Engels Werke, vol. 18, 95– Berlin: Dietz.
- Marx, K., and F. Engels. (1872) 1988. “Preface to the 1972 German Edition of The Manifesto of the Communist Party.” In Marx and Engels Collected Works, vol. 23, 174– Moscow: Progress Publishers.
- Medalie, R. 1959. “The Communist Theory of State.” American Slavic and East European Review 18 (4): 510–
- Miliband, R. 1969. The State in Capitalist Society. New York: Basic Books.
- Möller, D., and U. Picht. 1963. “Khrushchev and Stalin on the Intensified Class Struggle.” Studies on the Soviet Union 3 (1): 48–
- Offe, C. 1974. “Structural Problems of the Capitalist State: Class Rule and the Political System. On the Selectiveness of Political Institutions.” In German Political Studies, edited by K. von Beyme, 1, 31–54. Beverley Hills: Sage.
- Offe, C. 1984. Contradictions of the Welfare State. Cambridge: MIT Press.
- Plamenatz, J. (1954) 1975. German Marxism and Russian Communism. Westport: Greenwood.
- Poulantzas, N. 1969. “The Problem of the Capitalist State.” New Left Review, no. 58: 67–
- Poulantzas, N. 1978. Political Power and Social Classes. London: Verso.
- Poulantzas, N. 1980. State, Power, Socialism. London: Verso.
- Przeworski, A. 1985. Capitalism and Social Democracy. Cambridge: Cambridge University Press.
- Resnick, S., and R. Wolff. 2002. Class Theory and History: Capitalism and Communism in the USSR. New York: Routledge.
- Siegelbaum, L. 1988. Stakhanovism and the Politics of Productivity in the USSR, 1935–1941. Cambridge: Cambridge University Press.
- Skocpol, T. 1979. States and Social Revolution. Cambridge: Cambridge University Press.
- Stalin, I. V. (1906–1907) 1954. “Anarchism or Socialism?” In Works, vol. 1, 297– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1906–1907) 2013. “Аnarkhizm ili sotsializm?” In Trudy, vol. 3, 126– Moscow: Prometeĭ Info.
- Stalin, I. V. (1919) 1947a. “Otchet Komissii TSK partii i Soveta Oborony tovarishchu Leninu o prichinakh padeniia Permi v dekabre 1918 goda.” In Sochineniia, vol. 4, 197– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1919) 1947b. “Sovdepam i partiĭnym organizatsiiam Turkestana.” In Sochineniia, vol. 4, 230– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1919) 1953a. “Report to Comrade Lenin by the Commission of the Party Central Committee and the Council of Defence on the Reasons for the Fall of Perm in December
- ” In Works, vol. 4, 202–32. Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1919) 1953b. “To the Soviets and the Party Organisations of Turkestan.” In Works, vol. 4, 238– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1924) 1947. “Ob osnovakh leninizma: Lektsii, chitannye v Sverdlovskom universitete.” In Sochineniia, vol. 6, 69– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1924) 1953. “The Foundations of Leninism: Lectures Delivered at the Sverdlov ” In Works, vol. 6, 71–196. Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1925) 1952a. “XIV s’ezd VKP(B) 18–31 dekabria 1925 g.” In Sochineniia, vol. 7, 261– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1925) 1952b. “Voprosy i otvety: Rech’ v Sverdlovskom universitete, 9 iiunia 1925 g.” In Sochineniia, vol. 7, 156– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1925) 1954a. “The Fourteenth Congress of the CPSU(B), December 18–31, 1925.” In Works, vol. 7, 265– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1925) 1954b. “Questions and Answers: Speech Delivered at the Sverdlov University, June 9, 1925.” In Works, vol. 7, 158– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1926) 1948. “K voprosam leninizma.” In Sochineniia, vol. 8, 13– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1926) 1954. “Concerning Questions of Leninism.” In Works, vol. 8, 13– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1927) 1948. “Rechʹ na V Vsesoiuznoĭ konferentsii VLKSM, 29 marta 1927 g.” In Sochineniia, vol. 9, 193– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1927) 1949a. “Beseda s pervoĭ amerikanskoĭ rabocheĭ delegatsieĭ, 9 sentiabria 1927 g.” In Sochineniia, vol. 10, 92– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1927) 1949b. “Tovarishchu M.I. Ulʹianovoĭ: Otvet tovarishchu L. Mikhelʹ” In Sochineniia, vol. 10, 149–52. Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1927) 1954a. “Interview with the First American Labour Delegation, September 9, ” In Works, vol. 10, 97–153. Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1927) 1954b. “Speech Delivered at the Fifth All-Union Conference of the All-Union Leninist Young Communist League, March 29, 1927.” In Works, vol. 9, 196– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1927) 1954c. “To Comrade M. I. Ulyanova: Reply to Comrade L. Mikhelson.” In Works, vol. 10, 154– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1928) 1949. “Plenum TSK VKP(b) 4–12 iiulia 1928 g.” In Sochineniia, vol. 11, 141– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1928) 1954. “Plenum of the C.C., C.P.S.U. (B.), July 4–12, 1928.” In Works, vol. 11, 145– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1929) 1949a. “Natsionalʹnyĭ vopros i leninizm: Otvet tovarishcham Meshkovu,
- Kovalʹchuku i drugim.” In Sochineniia, vol. 11, 333– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo
- politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1929) 1949b. “O pravom uklone v VKP(b). Rechʹ na plenume TSK i TSKK VKP(b) v
- aprele 1929 g. (stenogramma).” In Sochineniia, vol. 12, 1– Moscow: Gosudarstvennoe
- izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1929) 1949c. “God velikogo pereloma: K ХII godovshchine Oktiabria.” In Sochineniia,
- 12, 118–35. Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1929) 1954a. “The National Question and Leninism: Reply to Comrades Meshkov,
- Kovalchuk, and Others.” In Works, vol. 11, 348– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1929) 1954b. “The Right Deviation in the CPSU(B): Speech Delivered at the Plenum of
- the Central Committee and the Central Control Commission of the CPSU(B) in April 1929
- (Verbatim Report).” In Works, vol. 12, 1– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1929) 1954c. “A Year of Great Change: On the Occasion of the Twelfth Anniversary of
- the October Revolution.” In Works, vol. 12, 124– Moscow: Foreign Languages Publishing
- Stalin, I. V. (1930) 1949. “Politicheskiĭ otchet Tsentralʹnogo Komiteta XVI s’ezdu VKP(b), 27 iiunia
- 1930 g.” In Sochineniia, vol. 12, 235– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi
- Stalin, I. V. (1930) 1954. “Political Report of the Central Committee to the Sixteenth Congress of the
- CPSU(B), June 27, 1930.” In Works, vol. 12, 242– Moscow: Foreign Languages Publishing
- Stalin, I. V. (1931) 1951. “Beseda s nemetskim pisatelem Ėmilem Liudvigom, 13 dekabria 1931 g.” In Sochineniia, vol. 13, 104– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1931) 1954. “Talk with the German Author Emil Ludwig, December 13, 1931.” In Works, vol. 13, 106– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1933) 1951a. “Ob’edinennyĭ Plenum TSK i TSKK VKP(b) 7–12 ianvaria 1933 g.” In Sochineniia, vol. 13, 161– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1933) 1951b. “Rechʹ na Pervom Vsesoiuznom s’ezde kolkhoznikov-udarnikov, 19 fevralia 1933 g.” In Sochineniia, vol. 13, 236– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1933) 1954a. “Joint Plenum of the CC and CCC, CPSU(B), January 7–12, 1933.” In Works, vol. 13, 161– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1933) 1954b. “Speech Delivered at the First All-Union Congress of Collective-Farm Shock Brigaders, February 19, 1933.” In Works, vol. 13, 242– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1934) 1951. “Otchetnyĭ doklad XVII s’ezdu partii o rabote TSK VKP(b), 26 ianvaria 1934 g.” In Sochineniia, vol. 13, 282– Moscow: Gosudarstvennoe izdateĺstvo politicheskoi literatury.
- Stalin, I. V. (1934) 1954. “Report to the Seventeenth Party Congress on the Work of the Central Committee of the CPSU(B), January 26, 1934.” In Works, vol. 13, 288– Moscow: Foreign Languages Publishing House.
- Stalin, I. V. (1936) 1978. “On the Draft Constitution of the USSR: Report Delivered at the Extraordinary Eighth Congress of Soviets of the USSR, November 25, 1936.” In Works, vol. 14, 151– London: Red Star Press.
- Stalin, I. V. (1936) 1997. “O proekte konstitutsii soiuza SSR: Doklad na chrezvychaĭnom VIII vsesoiuznom s’ezde sovetov, 25 noiabria 1936 goda.” In Sochineniia, vol. 14, 119– Moscow: Izdatelʹstvo “Pisatelʹ”.
- Stalin, I. V. (1937) 1978. “Defects in Party Work and Measures for Liquidating Trotskyite and Other Double-Dealers.” In Works, vol. 14, 241– London: Red Star Press.
- Stalin, I. V. (1937) 1997. “O nedostatkakh partiĭnoĭ raboty i merakh likvidatsii trotskistskikh i inykh dvurushnikov: Doklad na Plenume TSK VKP(b), 3 marta 1937 goda.” In Sochineniia, vol. 14, 151– Moscow: Izdatelʹstvo “Pisatelʹ”.
- Stalin, I. V. (1939) 1978. “Report on the Work of the Central Committee to the Eighteenth Congress of the CPSU(B) (Delivered March 10, 1939).” In Works, vol. 14, 355– London: Red Star Press.
- Stalin, I. V. (1939) 1997. “Otchetnyĭ doklad na XVIII s’ezde partii o rabote TSK VKP(b), 10 marta 1939 goda.” In Sochineniia, vol. 14, 290– Moscow: Izdatelʹstvo “Pisatelʹ”.
- Stalin, I. V. (1941) 1984. “Speech at Celebration Meeting of the Moscow Soviet of Working People’s Deputies and Moscow Party and Public Organizations, November 6, 1941.” In Works, vol. 15, 10– London: Red Star Press.
- Stalin, I. V. (1941) 1997. “Doklad na torzhestvennom zasedanii Moskovskogo Soveta deputatov trudiashchikhsia s partiĭnymi i obshchestvennymi organizatsiiami goroda Moskvy, 6 noiabria 1941 ” In Sochineniia, vol. 15, 71–83. Moscow: Izdatelʹstvo “Pisatelʹ”.
- Stalin, I. V. (1950) 1986. “Marxism and the Problems of Linguistics.” In Works, vol. 16, 146– London: Red Star Press.
- Stalin, I. V. (1950) 1997. “Marksizm i voprosy iazykoznaniia.” In Sochineniia, vol. 16, 104– Moscow: Izdatelʹstvo “Pisatelʹ”.
- Stalin, I. V. (1951–1952). 1986. “Economic Problems of Socialism in the USSR.” In Works, vol. 16, 222– London: Red Star Press.
- Stalin, I. V. (1951–1952) 1997. “Ėkonomicheskie problemy sotsializma v SSSR.” In Sochineniia, vol. 16, 154– Moscow: Izdatelʹstvo “Pisatelʹ”.
- Suny, R. G. 1993. The Revenge of the Past: Nationalism, Revolution, and the Collapse of the Soviet Union. Stanford: Stanford University Press.
- Sweezy, P. 1942. The Theory of Capitalist Development. New York: Monthly Review Press.
- Tauger, M. 1991. “The 1932 Harvest and the Famine of 1933.” Slavic Review 50 (1): 70–
- Tauger, M. 2001. Natural Disaster and Human Action in the Soviet Famine of 1931–1933. Pittsburgh: Center for Russian and East European Studies.
- Tauger, M. 2005. “Soviet Peasants and Collectivization, 1930–39: Resistance and Adaptation.” In Rural Adaptation in Russia, edited by S. Wegren, 65– London: Routledge.
- Therborn, G. 1978. What Does the Ruling Class Do When It Rules? State Apparatuses and State Power under Feudalism, Capitalism and Socialism. London: NLB.
- Tilly, C. 1985. “War Making and State Making as Organized Crime.” In Bringing the State Back In, edited by P. Evans, D. Rueschemeyer and T. Skocpol, 169– Cambridge: Cambridge University Press.
- Tilly, C. 1990. Coercion, Capital, and European States, AD 990–1990. Oxford: Blackwell.
- Trotsky, L. 1941. Stalin: An Appraisal of the Man and His Influence. Translated by C. Malamuth. New York: Grosset and Dunlap.
- Tucker, R. C. 1973. Stalin as Revolutionary 1879–1929: A Study in History and Personality. New York: Norton.
- Van Ree, E. 2002. The Political Thought of Joseph Stalin: A Study in Twentieth-Century Revolutionary Patriotism. London: Routledge Curzon.
- Viola, L. 1996. Peasant Rebels under Stalin: Collectivization and the Culture of Peasant Resistance. Oxford: Oxford University Press.
- Weber, M. 2004. The Vocation Lectures. Translated by R. Livingstone. Indianapolis: Hackett.
- Weeks, T. R. 2005. “Stalinism and Nationality.” Kritika: Explorations in Russian and Eurasian History 6 (3): 567–
- Werth, N., K. Bartošek, J.-L. Panné, J.-L. Margolin, A. Paczkowski, and S. Courtois. 1999. The Black Book of Communism: Crimes, Terror, Repression. Cambridge, MA: Harvard University Press.
- Woo-Cumings, M., ed. 1999. The Developmental State. Ithaca: Cornell University Press.
- Wright, E. O. 1978. Class, Crisis and the State. London: New Left Books.
لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-1H9
همچنین در زمینهی جامعهی_بدیل:
دیکتاتوری، پرولتاریا، سوسیالیسم
بالندگی انسان و دگرگونی نهادی سوسیالیستی
کائوتسکی: مغاکِ آنسوی پارلمان
مارکس، پرولتاریا و «اراده به سوسیالیسم»
کمونیسم: جامعهای ورای کالا، پول و دولت
تمایز میان سوسیالیسم و کمونیسم
جنبش کارگری و اجتماعیسازی وسائل تولید