نوشته‌های دریافتی
نوشتن دیدگاه

کار مزدی و مهاجرت

کارگران ایرانی در جنوب روسیه 1914 - 1880

کارگران ایرانی در جنوب روسیه 1914 – 1880

نسخه‌ی چاپی (پی دی اف)

 

نوشته‌های دریافتی/دیدگاه‌ها

نوشته‌ی: حسن حکیمیان

ترجمه‌ی: اِمّی نامدار

 

 

مقدمۀ مترجم: روسیۀ دوران پتر کبیر -اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم- عصر کشورگشایی‌ها و تسخیر سرزمین‌هایی بود که این امپراتوریِ پهناور را به کرانه‌های اروپا متصل می‌کرد. در همین عصر بود که سن‌پترزبورگ به‌مثابۀ دیده‌بان امپراتوری روسیه، به‌صورتی جسورانه و خلق‌الساعه در کنار مرزهای اروپایی این سرزمین، درست در مجاورت دریای بالتیک بنا نهاده شد و مدخلی گشت برای اتصال حیات روزانۀ روسیه به کشورهای اروپایی. این تحول سرآغاز دگردیسی‌هایی بود که تا پایان قرن نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم، روسیه، این بردۀ رسته از بندِ مغول‌ها[1] را از مناسبات سنتی حاکم بر امپراتوری به جهانی سرمایه‌دارانه پرتاب کرد. روسیه به آن شبح پیش‌رونده‌ای شباهت داشت که از جهان مُردگان سربرآورده و به جهان زندگان پا گذاشته است و تمام منابع حیاتی آن را می‌بلعد تا زندگی خود را تضمین کند.

در طی همین روند امپراتوری روسیه برای فراچنگ‌آوردن سرزمین‌های جنوب‌غربی خود و بهره‌مندشدن از منابع این مناطق و متصل‌شدن به آب‌های بین‌المللی جهت تسهیل تجارت دریایی در اوایل قرن نوزدهم سرزمین‌های قفقاز و آذربایجان را که تا آن زمان تحت حاکمیت ایران به‌سر می‌بردند، اشغال کرد و مردمان آن مناطق را به اجبار تحت تابعیت خود قرار داد. به همین سان، روسیه در اواسط قرن نوزدهم و مشخصاً در فواصل 1865 – 1885 اقدام به اِشغال سرزمین‌های آسیای میانه نمود تا پنبۀ موردنیاز برای کارخانه‌های ریسندگی و بافندگی خود را تأمین نماید و هم‌چنین بازارهای مصرفیِ آن سرزمین‌ها را به‌دست آورد. [2]

علاوه بر این وجوه بیرونی و تغییراتی که در اشکال سرزمینی روسیه در راستای توسعۀ سرمایه‌داری به‌وقوع می‌پیوست، نقطۀ اوجِ تغییرات و تحولات در مناسباتِ درونی را می‌توان در لغو نظام سرف‌داری امپراتوریِ روسیه در سال 1861 شاهد بود. دگرگونی‌ای همه‌جانبه و چندوجهی که مناسبات طبقاتی حاکم بر جامعه را متحول ساخت. ابطال این نظام از یک‌سو منجر به پیش‌روی و توسعۀ سوداگری در نظام کشاورزی و زمین‌داری و شکل‌گیری کشاورزی تجاری و سرمایه‌دارانه شد، و از سوی دیگر اضافه‌جمعیتِ دهقانیِ چشم‌گیری را ایجاد کرد که دیگر در انقیاد مناسبات سنتی و پدرسالارانه قرار نداشتند. بدین‌سان، این مازادها یا به کارگران کشاورزیِ بی‌ثبات‌کار تبدیل شدند و یا به ول‌گردهای شهری و کارگران کارخانه‌ها و کارگاه‌های تازه‌تأسیس در مناطق اشغال‌شده. [3]

با این وجود، تحولات روسیه تنها به خود امپراتوری محدود نماند و مناطق دیگر از جمله هم‌سایۀ جنوبی آن، یعنی ایران را تحت‌تأثیر قرار داد. به‌عبارتی دگردیسی‌های روسیه در ارتباطی تنگاتنگ با مناسبات اجتماعی و سیاسی موجود در ایرانِ آن دوران قرار گرفت. یکی از گره‌گاه‌های اساسی‌ای که سرنوشت و هستیِ طبقات و مردمان دو سوی مرز را به یک‌دیگر مرتبط می‌کرد، کشف و استخراج نفت در سرزمین‌های قفقاز و مشخصاً باکو بود که در جنبِ غربیِ دریای خزر قرار داشت. کشف و استخراج چاه‌های نفت به‌صورتی نظام‌مند از دهۀ 1850 و 1860 در این اراضی آغاز شد و نخستین پالایش‌گاه نفتی نیز در سال 1859 احداث شد. شکل‌گیری این سازوکارها و صنایع در آن سوی مرزهای ایران زمینۀ به‌وجودآمدن اشتغال را برای جماعت‌های دهقانی و فقرزدۀ ایران به‌ویژه نواحی شمال‌غربی آن فراهم نمود. به‌طوری‌که از اواسط قرن نوزدهم، سیلی از مهاجرانِ ایرانی که بخش اعظم آنان را دهقانان فقیر و پیشه‌وران ورشکسته تشکیل می‌دادند برای یافتن کار ره‌سپار روسیه شدند.

مقاله‌ای [4] که پس از این مقدمهْ ترجمۀ آن را پیش‌رو خواهید داشت، به‌صورت مشخص به این مهاجرت‌ها می‌پردازد. تز اصلی مقاله مبتنی‌بر این ایده است که جابه‌جایی‌هایِ به‌وقوع‌پیوسته میان دو سوی مرز صرفاً از روی عواملی چون اختناق سیاسی و فقر در ایران نبود، بلکه جاذبۀ اقتصادی روسیه در دورۀ موردبحث، خود نیروی محرکۀ قدرت‌مندی بود که می‌تواند این جابجایی‌ها را توضیح دهد. البته نباید این مسئله را از نظر دور داشت که مهاجرانِ ایرانی نیروی‌کار ساده و ارزانی را فراهم می‌کردند که رشد صنعتی کشور مقصد و مناطق جنوبی آن تا حد زیادی به در دسترس‌بودن چنین نیروی کاری متکی بود. مقالۀ حکیمیان علاوه‌بر پرداختن به روند کلی مهاجرت‌ از ایران به روسیه و عوامل زمینه‌ساز آن‌ در قرن نوزدهم، برخی از ابعاد جزئی‌تر این مهاجرت‌ها هم‌چون ریشه‌های محلی مهاجران و ویژگی فصلی یا موقتی‌بودن مهاجرت‌ها را نیز به بررسی می‌گذارد. اهمیت این مقاله فارغ‌ از داده‌هایی ارزش‌مند که برای بررسی فرآیند تاریخی مهاجرت نیروی کار در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اختیار می‌گذارد، به این واقعیت نیز برمی‌گردد که به‌رغم تمایزات بنیادین عصر حاضر از قرن نوزدهم، ما هم‌چنان با جابه‌جایی‌ها و مهاجرت‌هایی مواجه هستیم که از منطقی مشابه پیروی می‌کنند. مهاجرت‌های کوتاه‌مدت یا دائمی کارگران و فن‌ورزانِ ایرانی به عراق یک نمونه از این جابجایی‌ها است؛ کارگرانی که در طلب مزد بیش‌تر وارد این کشور می‌شوند، اما هم‌چنان در حکم  نیروی کار ارزانی هستند که رضایت کارفرمایان و خشم کارگران بومی را برمی‌انگیزاند.[5] بنابراین ترجمۀ مقالۀ حاضر شاید بتواند به شناخت فرآیند جابه‌جایی نیروی کار در عصر حاضر یاری رساند. فرآیندی که اگرچه منتج از دگرگونی‌های شکل‌گرفته در مناسبات اجتماعی و طبقاتی جامعه‌مان و مناطق فرامرزی آن بوده است، خود نیز می‌تواند مناسبات پیشاپیش‌موجود در جوامع محلّی را دست‌خوش تحول و دگردیسی سازد.

***

 

کار مزدی و مهاجرت: کارگران ایرانی در جنوب روسیه 1914 – 1880

 

مقدمه: همگان بر این باورند که ایران در دورۀ گذار به قرن حاضر در معرض دگردیسی‌های اجتماعیِ پراهمیتی بوده است. ویژگی برجستۀ این دوران که برآمدن جنبش اصلاحات مشروطه را پیش‌چشم داشت، شعله‌ورشدن تنش‌ها و تضادهای اجتماعی در جامعه‌ای سنتی بود که پیش ‌از آن، چه از درون و چه از خارج، در معرض تحولات نیرومندی قرار نگرفته بود. فروپاشی قدرت سیاسی دودمان قاجار در پیوند تنگاتنگ با فرآیندی شتابان از زوال اقتصادی  قرار داشت، در‌حالی‌که بافت اجتماعی کشور در اثر فوران فزایندۀ تلاطمات اجتماعی و آشوب‌های توده‌ای، به‌کل از هم گسیخته شده بود.

جنبه‌ای مهم -اما اغلب فراموش‌شده- از توسعۀ این دورانْ پیدایش جنینی طبقۀ مزدبگیران در ایران بود. در ادبیات موجود، منابع متعدد اما پراکنده‌ای به این واقعیت اشاره کرده‌اند که در این دوره شمار فزاینده‌ای از ایرانیان در جست‌وجوی کارْ مرزهای شمالی ایران را به‌سوی روسیه پیمودند. بیش‌ترین تعداد مهاجرت‌ها، البته نه منحصراً، از شمال‌غربی ایالت آذربایجان به منطقۀ هم‌جوار ماوراء قفقاز در امپراطوری روسیه و با هدف یافتن مشاغل کوتاه‌مدت صورت می‌گرفت. جای تأسف است که تا به امروز پژوهش‌های جدیِ اندکی -البته اگر چنین مطالعاتی وجود داشته باشند- خاص‌بودگی‌ها و عوامل تعیین‌کنندۀ این فرآیند را، که تا پایان قرن نوزدهم مدام در حال افزایش بود، از نظر گذرانده‌اند.

نخستین ردپاهای این مهاجرت‌ها به سال 1855 بازمی‌گردد، زمانی‌که کی. ای. ابوت، کنسول بریتانیا در تبریز، در گزارشی از «انبوهی از دهقانان سلماس و دیگر بخش‌های آذربایجان» خبر داد که «در جست‌وجوی کار» به‌طور منظم «در حال رفت‌و‌آمد به تفلیس و ایروان هستند». وی افزود «کنسول‌گری روسیه، در فاصلۀ دو ماه بیش از 3000 گذرنامه صادر کرده است». [6] این فرآیند پس از دهۀ 1880 شتاب گرفت و تا اواخر قرن به‌چنان مقیاس و ثباتی رسید که برای جلب‌توجه پژوهش‌گران، سیاحان و مفسران آن دوران کفایت می‌کرد.

تحرکات جمعیتی در ایران، خواه از روی خشونت محیط طبیعی که باعث می‌شد جمعیت گسترده‌ای از چادرنشینان پیوسته در حرکت باشند، خواه به‌خاطر اقتضائات سیاسیِ ناشی از [سیاست‌هایِ] حاکمان مستبد که برای تعدیلِ مسائل مرزی به «مهاجرت‌های اجباری» متوسل می‌شدند، به‌لحاظ تاریخی پدیده‌ای ناشناخته نبوده است. بدین‌معنا ایران «در تمام اعصار به‌طور ویژه در معرض تحرکات جمعیتی» [7] بود. تا نیمۀ دوم قرن نوزدهم، نشانه‌هایی از تحرکات جمعیتِ یک‌جانشین مشاهده می‌شود که اگرچه محدود، اما رو به افزایش بودند. برخی از این مهاجرت‌ها به‌شکل اسکان‌ دائمی -در طلب غذا [8] یا شرایط اقتصادی بهتر [9]- و بخشی دیگر به‌صورت مهاجرت‌های داخلیِ فصلی پدیدار می‌گشتند. مهاجرت‌های فصلی زراعت‌محورِ دهقانان و کارگران روستایی در ابتدا اغلب در ایالت شمالی گیلان[10] و تاحدی در نواحی جنوبی و مرکزی ایران که به کشت تریاک اختصاص داشتند،[11] مشاهده می‌شد.

کارگران ایرانی جدول 1

با‌این‌حال رشد مهاجرت کارگران به روسیه، ابعاد تازه‌ای از این مهاجرت‌ها را پیش‌چشم می‌گذارد. همان‌طور که خواهیم دید، تعداد خالص مهاجران و نظم تحرکات آن‌ها عوامل جدیدی هستند که بایستی به‌حساب آورده شوند. به‌علاوه، به‌زعم ما منشأ این مهاجرت‌ها نه عوامل طبیعی و سیاسی، بلکه تغییرات ساختاری در ویژگی‌های اقتصادی دو کشور در دورۀ موردبحث بود. این در حالی است که تاکنون نیروی محرکۀ اصلی این مهاجرت‌ها را غالباً منظومه‌ای از عوامل «فشار» هم‌چون فقر یا انقیاد سیاسی در کشور مبدأ قلمداد کرده‌اند. یکی از مجادلات اصلی این مقاله عبارت است از این‌که چنین دیدگاهی اگرچه بستر مهاجرت‌ها را به‌خوبی وصف می‌کند، اما از پس تبیین رویۀ آن‌ها، تمرکز جغرافیایی و ویژگی کوتاه‌مدت‌شان برنمی‌آید.

ادعای ما این است که بررسی عوامل «کشش» و «فشار»، مستقل از یک‌دیگر سودمند نخواهد بود، و دست‌آخر یکی، مبنای تاریخی دیگری را شکل می‌دهد. بدین‌ترتیب استدلال خواهیم کرد که نیروی محرک قدرت‌مندی که دگردیسی اقتصادی روسیه به‌بار آورد، جنبه‌ای درونی از توسعۀ این دوران است؛ نیرویی که تعداد زیادی از کارگران ایرانی را به مراکز صنعتی روبه‌رشد جنوب، به‌ویژه قفقاز جذب کرد.

با توجه به جای‌گاه ناشناختۀ این موضوع به‌ویژه در ادبیات انگلیسی‌زبان،[12] این مقاله پرسش‌هایی اساسی را در ارتباط با مقیاس و خصوصیات برجستۀ این مهاجرت‌ها پیش می‌کشد تا بتواند مرور تاریخی مبسوطی را برای تحلیل‌‌های بیش‌تر فراهم آورد. سپس با بررسی انتقادی تبیین‌های رایج در باب چگونگی شکل‌گیری این مهاجرت‌ها، گمانه‌هایی دربارۀ عوامل تعیین‌کنندۀ کلی آن زده خواهد شد. در نهایت، دلالت‌های گسترده‌تر این مهاجرت‌ها در ارتباط با توسعۀ سیاسی و اجتماعی ایران در دورۀ تاریخی موردنظر به‌بحث گذارده خواهد شد.

کارگران ایرانی جدول 2

منبع:

Premier recensement general de la population de l’Empire de Russie, 1897. Releve general pour lout /’Empire des resullais clu depouillement des donnees du premier recensemenl de lapopulation en 1897, redige par Nicholas TroVnitsky, St. Petersburg, 1905, vol. I, pp. 236-37, 244-45, vol. 2, pp. 6-7, 24-25, 42-43, 60-61, and pp. 78-79

 

مقیاس مهاجرت: تمامی گزارش‌ها حاکی از آنند که تعداد ایرانیانی که در جست‌وجوی کار به مرزهای روسیه هجوم می‌آوردند، تا آغاز قرن بیستم بی‌وقفه در حال افزایش بود. بنا به برخی برآورد‌های تقریبی، این مهاجرت‌ها سالانه شامل 200 هزار تا 300 هزار نفر می‌شد. [13]

گزارش‌های متعدد سیاحان، شرح‌حال‌های سیاسی و سایر تفسیرهای مربوط‌به این دوران، شواهد مشخص‌تری از تعداد ایرانیانِ ساکن در نواحی مختلف امپراتوری روسیه به‌دست می‌دهند. برای مثال، طیفی از منابعْ تعداد ساکنان ایرانیِ باکو را 50 هزار تن[14] برآورد می‌کنند، درحالی‌که این تعداد را برای تفلیس مابین 10 تا 12 هزار[15] و برای منطقۀ ماوراء ‌خزرِ عشق‌آباد 5000[16] نفر برمی‌شمارند. این تخمین‌ها غالباً بر پایۀ مشاهدات تصادفی از نقاط متعدد صورت گرفته‌اند و بنابراین تصویری که از آن‌ها به‌دست می‌آید، اغلب ناپایدار و متناقض است. مطابق با یکی از منابعْ تعداد کل ایرانیان در روسیه یک‌میلیون‌نفر بوده است، درحالی‌که منبع دیگری این تعداد را تنها 90 هزار [17] نفر برآورد می‌کند.

اطلاعات موجودْ پراکنده و غیر‌قابل‌اعتمادند، ازاین‌رو ما برای انجام یک بررسی دقیق‌تر از دو مجموعه دادۀ تاریخی [متفاوت] بهره برده‌ایم. نتایج این بررسی در جدول 1 و 2 ارائه شده است. داده‌های نخست بر پایۀ اولین سرشماری ملّی امپراتوری روسیه در 28 ژانویه 1897 گردآوری شده و جمعیت ایرانیِ موجود در نقاط مختلف داخل روسیه را نشان می‌دهد؛ دومی اما، از ارقام ارائه‌شده توسط کنسول‌گری روسیه در مورد گذرنامه‌ها و روادیدهای خارجیِ صادرشده در آن دوره برای سفر به روسیه استخراج شده است. داده‌های نخست به ساکنان روسیه در زمان سرشماری ارجاع دارند، و داده‌های دوم مسافران ایرانی را مابین سال‌های 1900 تا 1916 مشخص می‌کنند.

مطابق با جدول 1، در نخستین سرشماریْ حدود 74 هزار ایرانی ثبت شده‌اند که تقریباً 21 هزار نفر یا 28 درصد آن‌ها زن بودند. بیش‌ترین تمرکز [جمعیت مهاجر] مربوط‌به منطقۀ قفقاز بود که تقریباً 82 درصد ایرانیان [ساکن روسیه] را دربرمی‌گرفت. در خود ایالت، چهار شهر باکو، کیروف‌آباد (گنجه)، ایروان و تفلیس بیش‌ترین تمرکز اجتماعات مهاجر را دربرداشتند: در مجموع 53 هزار ایرانیِ ساکن در این شهرها، 72 درصد ایرانیانِ حاضر در کل امپراتوری روسیه را تشکیل می‌دادند.

سرشماری صورت‌گرفته بر اساس زبان مادری نتایج کاملاً متفاوتی به‌دست می‌دهد، به‌طوری‌که مطابق با آن تنها 32 هزار نفر [مهاجر] فارسی‌زبان ثبت شده‌اند. این [ارقام] همان‌گونه که خواهیم دید بازتابی است از تسلط شگرف ترکی‌زبانان آذربایجانی در میان مهاجران، و مشاهدۀ بِلووا مبنی‌بر این‌که مهاجران، نه ایرانی، بلکه آذربایجانی بودند.[18]

البته، محدودیت‌های این داده‌ها قابل‌چشم‌پوشی نیستند. سرشماری ماه ژانویه، به‌لحاظ فصلی دارای سوگیری است، زیرا افرادی را که در ماه‌های سرد به کشور خود بازگشته‌اند نادیده می‌گیرد. به‌علاوه، ممکن است بی‌سوادی بسیاری از ایرانیان و نیز جای‌گاه بیگانه و غیرقانونی آن‌ها منجر‌ به کم‌توجهی به آن‌ها در نتایج نهایی شده باشد.

اطلاعات بیش‌تر را می‌توان از تعداد گذرنامه‌ها و روادیدهای صادرشده در کنسول‌گری‌های روسیه در ایران به‌دست آورد. چهار مورد از این کنسو‌ل‌گری‌ها در سرحدات شمالی، در تبریز، مشهد، رشت و استرآباد قرار داشتند.

طبق یکی از منابع تا سال 1858 تقریباً 4852 گذرنامه صادر شده است.[19] این موج، از دهۀ 1870 آشکارا فزونی گرفت. مابین سال‌های 1876 تا 1890 سالانه به‌طور میانگین 13000 ایرانی وارد روسیه شده‌اند. تا سال 1896، این تعداد به 56371 نفر در سال رسید. [20]

جدول 2 تصویری جامع‌تر از دورۀ 1900 تا 1913 نشان می‌دهد، تصویری که این روند رو‌ به افزایش را تصدیق می‌کند. از طرفی نیز اهمیت دوچندان این جدول از آن رو است که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این مهاجرت‌ها، یعنی ماهیت دوطرفۀ رفت‌وآمد به روسیه را آشکار می‌سازد. هرساله هزاران‌نفر برای دوره‌ای معین ره‌سپار روسیه می‌شدند و تقریباً همان میزان از افراد به خانه بازمی‌گشتند. مهاجرت فصلی یا نیمه‌دائمی ویژگی برجستۀ این تحرکات توده‌ای بود. برای مثال، در سال 1913 بیش از 274 هزار ایرانی وارد روسیه شدند، درحالی‌که 213 هزار نفر به خانه بازگشتند. بر این اساس، در طول 14 سالِ نخست قرن حاضر، به‌طور میانگین سالانه 126 هزار ایرانی ره‌سپار روسیه شده و 101 هزار نفر راه بازگشت به ایران را پیمودند. درصورتی‌که بتوان مهاجران ایرانی از مناطق دیگر -به‌جز مرزهای آسیایی روسیه- را نادیده گرفت، [21] به‌نظر می‌رسد طی این دوره مجموعاً 353743 ایرانی در روسیه باقی مانده‌اند- به‌طورمیانگین 25هزار مهاجر در هر سال.

داده‌های مبتنی‌بر گذرنامه‌ها نیز مبری از تحریف نیستند. نخست، با توجه ‌به جاذبه‌های مالی صدور گذرنامه‌ها و اسناد مهاجرت، بایستی گفت روندی که مقامات برای صدور این اسناد دنبال می‌کردند چندان منظم نبود.[22] به‌زعم ارفع‌الدوله، یکی از مقامات کنسول‌گری ایران در تفلیس در دهۀ 1880 و پس از آن، بسیاری از روس‌ها خریداری هویت ایرانی جعلی را روشی مناسب برای فرار از وظایف نظامی و دیگر مسئولیت‌ها در کشور خود می‌دانستند. [23]

 

کارگران ایرانی جدول 2

به‌علاوه، مهاجرت‌های غیرقانونی ایرانیان نیز از مسائل پراهمیت این دوران بود. شواهد تاریخی بسیاری نشان از آن دارند که هزاران نفر فراروی از مرزهای قانونی را مناسب‌ترین راه برای گذر از مرزهای بین‌المللی می‌دانستند. سابوتسینسکی به 200 هزار مهاجر غیرقانونی، تنها در سال 1910 اشاره کرده است.[24] بلووا نیز به نوشته‌ای از حاکم گنجه ارجاع می‌دهد که بنا به ‌آن در سال 1910 جمع کثیری از ایرانیانِ بدون‌گذرنامه وارد روسیه شده‌اند.[25]

به‌رغم این کاستی‌ها، ما برآوردی – هرچند تقریبی-  از تعداد مهاجران ایرانی در روسیه پیش از آغاز جنگ جهانی اول به‌دست خواهیم داد. ما، ایرانیانِ مقیم روسیه تا سال 1300 را حدود 100 هزار نفر در نظر می‌گیریم. با توجه به [میزان] احتمالی رشد طبیعی جمعیت و مهاجرت خالص در طول سه‌سال پس از 1899، این عدد نسبت به 74000 مهاجر ثبت‌شده در سال 1899، افزایشی شگرف محسوب نمی‌شود (جدول 1). با توجه به حدود 354 هزار مورد مهاجرت خالص «قانونی» مابین سال‌های 1900 تا 1913 (جدول 2)، [26] بی‌هیچ اغراقی، می‌توان تعداد ایرانیان باقی‌مانده در روسیه تا سال 1913 را 450 هزار تا نیم‌میلیون‌نفر اعلام کرد. [27]

ویژگی‌های برجستۀ مهاجرت

اقامت موقت، به‌معنای رفت‌وآمد دوطرفۀ مداومْ میان دو کشور، یکی از جنبه‌های اساسی مهاجرت به روسیه بوده است. بسیاری معتقدند که بیش‌ترین تعدادِ مهاجران در فصل‌های بهار و پاییز (حوالی آوریل و سپتامبر) یعنی زمانی که کار کشاورزی در ماوراء قفقاز در اوج خود بود، ایران را ترک می‌کرده‌اند؛ متعاقباً میزان این مهاجرت‌ها در فصول تابستان و زمستان کاهش می‌یافت. [28]

داده‌های موجود دربارۀ ترکیب‌ اجتماعی مهاجران، اگرچه محدود، اما روشن‌گرند. مجموعه گزارش‌های کنسولی روسیه نشان می‌دهند که تنها در سال 1904 بیش از مجموعاً 59121 عدد گذرنامه در تبریز (در ایالت شمال‌غربی آذربایجان در ایران) صادر شده است که 54846 تعداد از آن (93%) مربوط‌به کارگران است. این میزان در شهر رشت بسیار پایین‌تر است: 794 نفر از 3027 نفر (27%).[29] اما با درنظرگرفتن این واقعیت ‌که تعداد گذرنامه‌های صادرشده در تبریز 18 برابر رشت بوده، روشن خواهد شد که اکثریت چشم‌گیری از این مهاجران، به‌ویژه مهاجران آذربایجانی، کارگرانی در جست‌وجوی کار بوده‌اند. مابقی این مهاجران زمینه‌های اجتماعی متفاوتی داشتند، از جمله بازرگانان، سوداگران، پیشه‌وران و غیره که در مواجهه با روابط اقتصادی روبه‌گسترش میان دو کشور، بیش‌از‌پیش به مهاجرت به روسیه روی آوردند. [30]

حجم رفت‌وآمدها به‌لحاظ جغرافیایی نیز در آذربایجان متمرکز بود. مطابق با همان منبع روسی که در بالا به آن اشاره شد، 97% کل جوازها در سال 1904، در آذربایجان صادر شده است: 59121 جواز در تبریز و 3148 جواز در ارومیه. مشهد با 5459 جواز در ردۀ دوم و رشت و استرآباد، به‌ترتیب با 3027 و 652 جواز در رده‌های بعدی قرار دارند. [31] اهمیت تبریز در منبع دیگری نیز مورد اشاره قرار گرفته است: بنا به برآورد این منبع تعداد جوازهای صادرشده در این شهر از 26855 عدد در سال 1891، به 32866 در سال 1903 رسیده است. [32]

نباید نقاط عزیمت مهاجران و نزدیکی آن‌ها به کنسول‌گری روسیه را با ریشه‌های جغرافیایی آن‌ها خلط کرد. آیا ممکن نیست که فرض‌مثال متقاضیان مهاجرت به روسیه، جواز خود را از آذربایجان کسب کرده باشند؟ اگرچه به‌لحاظ نظری چنین چیزی ممکن است، برخی ملاحظات خلاف این را می‌گویند.

هیچ مدرک بنیادینی در دست نداریم که نشان دهد در دورۀ موردبحث جمعیت‌ قابل‌توجهی در آذربایجانْ اسکان دائمی یا نیمه‌دائمی داشته‌اند. به‌واقع در طول دهۀ 1890 این آذربایجانی‌ها بودند که به نقاط دیگر ایران عزیمت می‌کردند. علاوه‌براین، عواملی چون سیستم حمل‌ونقل توسعه‌نیافته در کشور، زمین‌های پهناور و ناهموار آن و دشواری سفر به نواحی کوهستانی مرزهای بین‌المللی، به‌خوبی می‌توانند ما را متقاعد سازند که این مهاجرت‌ها، به‌دلیل ویژگی فصلی‌شان برای جمعیت‌های نواحی مجاور روسیه هم‌چون ایالت‌های شمالی و شمال‌غرب آذربایجان بسیار مطلوب بوده‌اند. جدول 3، با پرده‌برداری از ویژگی خاص مهاجران آذربایجانی، یعنی ریشه‌های محلی آن‌ها -نکته‌ای که در بخش بعدی به آن بازخواهیم گشت- به عقیدۀ فوق‌الذکر استحکام بیش‌تری می‌بخشد.

کارگران ایرانی جدول 3

شدت خروج مهاجران از آذربایجان، نباید باعث نادیده‌گرفتن این واقعیت شود که مهاجرت به‌طورکلی در هر دو سوی مرز ایران بسیار گسترده‌ بود. شواهد موجود هم‌چنین حاکی از آنند که مهاجرت ایرانیان به قلمرو‌های آسیای مرکزی امپراتوری روسیه نیز گسترش یافته بود. اغلب این مهاجرین از ایالت شمال‌شرق خراسان می‌آمدند یا همان‌طور که سرپرسی سایکس گزارش می‌دهد «هزاران نفر از دهقانان خراسانی» بودند که «در زمستان برای کار به ترکستان روسیه» می‌رفتند. [33] افراد دیگری نیز از ایالت جنوبی سیستان مهاجرت می‌کردند. [34] اما همان‌طور که خواهیم دید، تعداد اینان بسیار کم‌تر از مهاجران آذربایجانی بود.

ایرانیان، در شهرها و روستاهای روسیه به‌عنوان کارگران غیرماهر به کارهای یدیِ ساده مشغول می‌شدند. زمین‌های کشاورزی گنجه، منحصراً توسط ایرانیانی گردانده می‌شدند که هرساله، هزاران‌نفر از آنان برای کسب مشاغلی وارد این گوبرنیا[35] می‌شدند؛ مشاغلی که کارگران محلی به‌دلیل دست‌مزد و شرایط کاری نامطلوب، از اشتغال در آن‌ها سربازمی‌زدند.[36] اوضاع در گوبرنیای باکو نیز به همین منوال بود؛ جایی‌ که بسیاری از کولاک‌های محلی به‌شدت به کارگران ایرانی اتکا داشتند. در تفلیس نیز بسیاری از کارگران ایرانی به‌طور فصلی در صنایع پنبه مشغول‌به‌کار می‌شدند. [37]

هم‌چنین، بسیاری از این افراد در طیف متنوعی از مشاغل در شهرها مشغول‌به‌کار بودند. همان‌طور که یکی از شاهدان آن عصر توصیف می‌کند: «باکو مورد هجوم ایرانیان مقیم و مهاجر قرار گرفته است. آن‌ها همه‌جا مشاهده می‌شوند- به‌عنوان مغازه‌دار، مکانیک، بنّا، نجار، درشکه‌چی، گاری‌چی، و کارگرانی در تقلای کسب‌وکارهایی بسیار متفاوت از آن‌چه ایرانیان در کشور خود انجام می‌دهند». [38]

ایرانیان «به بهترین بنّا‌ها در ماوراء قفقاز» شهرت یافته‌ بودند،[39] و این واقعیت که «ساختمان‌های جدید تفلیس توسط ایرانیان ساخته شده‌اند»،[40] بازتابی از قابلیت‌های ویژۀ آن‌ها بود. تعداد زیادی از ایرانیان نیز در دیگر کارهای یدی جذب شده بودند. در بندر باکو، بارگیری و تخلیۀ کشتی‌ها اغلب توسط «باربران قدرت‌مندی انجام می‌گرفت که تعداد زیادی از آنان از نواحی خلخال و اردبیل ایران آمده بودند».[41] بسیاری دیگر نیز در جاده‌ها و ساخت راه‌آهن کار می‌کنند، از جمله «هزاران‌نفری که در ساخت راه‌آهن ماوراء ‌خزر مشغول‌به‌کار بودند»[42] و «بیست‌هزار ایرانی، از ایالت همدان و آذربایجان، بر روی راه‌آهنی جدید که تفلیس را به الکساندراپول و قارص وصل می‌کرد، کار می‌کردند». [43]

به‌رغم اقامت موقت بسیاری از مهاجران، این مهاجرت‌ها تا اواخر قرن به‌چنان مقیاس و ثباتی رسیده بود که ایرانیان در بسیاری از شاخه‌های تولید، سهم چشم‌گیری از نیروی کار را تشکیل می‌دادند. صنعت نفت باکو این واقعیت را به بهترین نحو نشان می‌دهد. در سال 1983، ایرانیان 11% کل نیروی کار هفت‌هزارنفری [این صنعت] را تشکیل می‌دادند. در طول یک دهه، سهم آن‌ها به 2/22% از کل نیروی کار (23500) رسید. تا سال 1915، 13500 ایرانی (1/29%) بزرگ‌ترین گروه ملی را در این صنعت تشکیل می‌دادند. [44] در ایالت گنجه نیز، 5/27% کارگران ثابت کارخانۀ ذوب فلز مس گِدابی، ایرانی بودند. [45]

اغلب این مهاجران تحت شرایطی به‌واقع بُغرنج و صعب کار می‌کردند. این مهاجران که در اغلب بخش‌ها کارگران مزدی ساده بودند، دارای مشاغلی بسیار کم‌درآمد و فاقد امنیت بودند. بلووا، میانگین درآمد روزانۀ کارگران ایرانیِ غیرماهر در سال 1904 را 60 تا 70 کوپک ذکر می‌کند، و این مقدار 20 کوپک کم‌تر از نرخ پرداخت معمول برای سایر کارگران بود.[46] کارگران ایرانی اسکلۀ باکو روزانه 15 الی 18 ساعت –گاهی اوقات شب‌ها هم- کار می‌کردند، تغذیۀ نامناسبی داشتند و بسیاری از آن‌ها در باغ‌ها و زیر درختان می‌خوابیدند.[47] بنا به یک منبع دیگر، در تفلیس، ایرانیان سه یا چهار نفره، یک اتاق را شریک می‌شدند و همین مسئله، تلاش‌ها برای کاهش دوره‌ای وبا را در این شهر بی‌نتیجه می‌گذاشت. [48]

ایرانیان به‌لحاظ امنیت شغلی نیز وضع بهتری نداشتند. تعداد قلیلی از آن‌ها شغل ثابت داشتند، و حتی کارگران صنعت نفت باکو نیز از این قاعده مستثنی نبودند. قانون سال 1903 در قبال حوادث کاری‌ای که متوجه کارگران خارجی می‌شد، به‌کل از کارفرمایان سلب‌‌مسئولیت کرد.[49] علاوه‌براین، ناامنی اقتصادی و سیاسی کارگران خارجی بیش‌از‌همه آن‌جایی نمایان می‌شود که مقامات روسی، پس از آشوب‌های کارگری سال 1905، به استرداد اجباری هزاران‌نفر از آنان متوسل شدند.[50] تعداد زیادی از مهاجران در دو سوی مرزها خود را در بستری از شرایط اقتصادی دشوار در وطن یا حرمت‌شکنی و اهانت در خارج می‌یافتند.

فقر و سرکوب سیاسی

تاکنون، اغلبِ مباحثات شکل‌گرفته حول مهاجرت، منظومه‌ای از «عوامل فشار» را بانیِ مهاجرت‌های انبوه تلقی کرده‌اند. در واقع، مضمون مکرر نوشتارهای انتقادی در باب دورۀ مشروطۀ ایران تصویری است روشن از شکایت‌هایی عمومی که در دشواری اقتصادی و سرکوب سیاسی ریشه داشتند، شکایت‌هایی که در آن عصرْ کشور را احاطه کرده بودند. بسیاری بر این باورند که در بستری از زوالِ مستمرِ اقتصادی و آشوب سیاسی، مهاجرت به قلمروهای خارجی، به‌ویژه امپراتوری روسیه، تنها راه بقای توده‌هایی از دهقانان تحتِ ‌فشارِ مضاعف و کارگران و صنعت‌گرانِ شهری به‌افلاس‌کشیده‌شده بود. یکی از این منابع، سیاحت‌نامۀ ابراهیم‌بیگ، به‌عنوان یکی از کتاب‌های الهام‌بخش جنبش اصلاحات مشروطه، خلاصه‌ای است از اوضاع عمومی مملکت در خیالات مسافری در سرزمین‌های خارجی:

در ایران، خبری از امنیت نیست، نه کاری و نه نانی… چه جای تعجب که کرور‌کرور ایرانی وطن خود را ترک گفته، در روسیه، امپراتوری عثمانی و هند سکنی می‌گزینند. [51]

شاهد دیگری از آن دوران، با بیان این‌که «چیزی از خراسان به‌جا نمانده است، جز حرم مطهر. همگان ره‌سپار عشق‌آباد شده‌اند»[52] همان دیدگاه را –صرفاً به سبک‌وسیاقی کنایی‌تر- تقویت می‌کند. سطح نظری‌تر این روایت، شرحی است به‌جامانده از یکی از رهبران و نظریه‌پردازان جنبش نوظهور کارگران ایرانی (کسی که خود، یک مهاجر بود):

روابط فئودالی گران‌بار از سویی، و به‌فلاکت‌نشاندن مداوم تجار و صنعت‌گران خُرد [پیشه‌وران] از سوی دیگر، ده‌هاهزار کارگر ارزان‌قیمت را روانۀ بازار کار ماوراء  قفقاز و ترکستان کرد. [53]

شکی نیست که این مشاهداتِ کلیْ شرایط سیاسی و اقتصادی کشور را در آن عصر به‌خوبی بازتاب می‌دهند. به‌نظر می‌رسد شرایط دهقانان خطیرتر نیز بوده باشد. اگر تعداد خالص آن‌ها را در کل جمعیت در نظر بگیریم، و این واقعیت را بپذیریم که «تقریباً 85% مهاجران ایرانی در روسیه دهقان بودند»،[54] متقاعد می‌شویم که اوضاع مادی آن‌ها به‌طور اخص، دلالت‌های مهمی برای پویایی‌های مهاجرت را به روسیه در بر داشته است.

برخی نویسندگان ادعا کرده‌اند که در نیمۀ دوم قرن نوزدهم استانداردهای زندگی دهقانان به‌طور مداوم روبه‌کاهش  بوده است. بخشی از شواهد مربوط‌به این مشاهدات در گزارش‌های سیاحتی غربی‌ها آمده است. این گزارش‌ها حاکی از آنند که تصویر معیشت دهقانان در طول قرن نوزدهم تیره‌وتارتر شده است.[55] برخی دیگر، مکانیزم‌های خاص‌تری را برای این زوال برشمرده‌اند. کِدی یکی از این عوامل را تأثیر ترویج زمین‌های زراعی بزرگ‌مقیاس توسط غربی‌ها می‌داند.[56] لمبتون علت را در عمل غیرعقلانی مقامات محلی‌ای می‌یابد که «تصمیمات مربوط‌به زمین و سایر موارد را در رقابت با تیول‌داران و زمین‌داران» اتخاذ می‌کردند.[57] بااین‌حال، دیگران دلیل اصلی این زوال را اُفت قیمت‌های بین‌المللی مواد خام و کاهش ارزش پول رایج ایران می‌دانند. [58]

شکی نیست که جای‌گاه دهقانان در ایران نیازمند بحثی دقیق‌تر است. با‌این‌حال، این دیدگاه که تودۀ دهقانان در کلیت آن (با وجود برخی تمایزات در جای‌گاه‌ها) نوعی زوال تدریجی اما پایدار را در شرایط زندگی خود تجربه کردند، منظری معتبر است. به باور ما، این زوال ناشی از الگوی متغیر مناسبات مالکیت زمین بود؛ یعنی تمرکز زمین در املاک خصوصی بزرگ (زمین‌های اربابی) در آغازگاه قرن بیستم.

تجاری‌شدن کشاورزی و رشد فزایندۀ محصولات قابل‌فروش برای صادرات در اواخر قرن نوزدهم ایران، همانند اروپای‌غربیِ یک یا دو قرن پیش از آن، جاذبۀ اقتصادی زمین‌های زراعی را افزایش داد.[59] زمین‌ها در ایران به‌طور فزاینده‌ای در املاک خصوصی بزرگ‌مقیاس تمرکز می‌یافتند، خواه از طریق تبدیل قانونی تیول‌ها به املاک خصوصی، «موروثی و قابل‌انتقال به‌واسطۀ فروش»[60] -که نتیجۀ مستقیم تضعیف قدرت سیاسی دولت بود- و خواه از خلال فروش زمین‌های خالصه (زمین‌های سلطنتی) که با بحران مالی دولت ترویج می‌شد.[61] اما برخلاف انگلستان که شاهد برآمدن اجاره‌داران سرمایه‌دار به‌عنوان یک طبقۀ جدید بود و برعکس فرانسه که تثبیت و تقویت سلسله‌مراتبی از دهقانان مالک را تجربه کرد، در ایران گسترش بازارهای تجاری برای محصولات کشاورزی باعث متورم‌شدن سلسله‌مراتب طبقۀ زمین‌دار شده، بر اقتدار آنان افزود و درخواست درآمد از جانب آنان را تقویت کرد. بنابراین در شرایطی که مشابه با «واکنش فئودالی» در اروپای شرقی بود، دهقانان ایرانی در معرض اخاذی‌ها و وظایف مالی فزاینده قرار گرفتند. حقوق مشترک سنتی و امتیازات اشتراکی‌شان به‌تدریج محو شد.[62] در کل، ماهیت مناسبات جدید به‌معنای «استثمار شدیدتر دهقانان نسبت به پیش بود». [63]

واکنش کلّی دهقانان گواهی بود بر شرایط رو‌به‌زوال آنان در این برهه. اگرچه جای شورش‌های دهقانی به‌طرز چشم‌گیری خالی بود،[64] رگباری از شکوایه‌ها به‌سوی شاه روانه می‌شد، بست‌نشینی‌های مکرری صورت می‌گرفت و فرارهای توده‌ای از روستا –گاهی اوقات به قلمرو روسیه- به جنبه‌ای ناگزیر از حیات روستایی در ایران بدل شده بود. طباطبایی، یکی از رهبران روحانی جنبش مشروطه، در نامۀ مهمی که به مظفرالدین‌شاه ارسال کرد نگون‌بختی دهقانان را با اشاره به «ده‌هزار رعیتی [دهقانی] که از قوچان [در خراسان] به روسیه مهاجرت کرده بودند»[65] برجسته می‌سازد. «طایفۀ شاهسون ساکن در مغان [در آذربایجان] نیز که سه‌هزارنفر از آنان به روسیه فرار کرده بودند»[66] وضعیت بهتری نداشتند. گزارش‌های خود دهقانان، در شکواییه‌های مختلفی که برای شاه می‌فرستادند، روی‌هم‌رفته همان تصویر را نشان می‌دهد. برای بسیاری از دهقانانی که تحت فشار مضاعف بودند، مهاجرت به قلمرو روسیه در مواجهه با دشواری‌های اقتصادی و انقیاد سیاسی در وطن، به پدیده‌ای تکرارشونده بدل شد. [67]

دهقانان تنها گروه اجتماعی نبودند که از زوال اقتصادی عمومی در آن روزگار متأثر شدند. جای‌گاه پیشه‌ها و صنایع محلی نیز دچار این شوربختی شد؛ صنایعی که –به‌استثنای برخی شاخه‌ها مانند فرش‌بافی- در مواجهه با رقابت رو‌به‌رشد با جهان خارج وارد فرآیندی از زوال مستمر شدند.[68] انحطاط بسیاری از این شاخه‌ها هزاران صنعت‌گر را به جست‌وجوی مشاغل جای‌گزین سوق داد و میزان قابل‌توجهی از [نیروی] کار را آزاد ساخت. اما توسعۀ اقتصادیِ محدود کشور، نه برای تودۀ دهقانان تحت فشار مضاعف و نه برای خیل عظیمی از صنعت‌گران به‌فقر‌کشانده‌شده و کارگران شهری، آسودگی‌خاطر به‌بار نیاورد. منابعِ داخلی تقاضا برای [نیروی] کار به‌شدت محدود بود؛ کارخانه‌های بومی «مدرن» تا اوایل دهۀ 1900 در مجموع بیش از 850 کارگر را به‌کار نگرفتند.[69] در چنین بستری بود که چشم‌اندازهای خارجی جاذبۀ بیش‌تری یافتند.

سایر نیروها

مجموعه‌ای از نیروهای زورآوری که عموماً به‌عنوان عوامل مهاجرت طرح می‌شوند، با این‌که تا حدی می‌توانند این مهاجرت‌ها را توضیح دهند اما برای تبیین این مسئله چندان کافی به‌نظر نمی‌رسند. از نظر ما، این نیروها بستری را که مهاجرت‌ها در آن به‌وقوع پیوست به‌خوبی توصیف می‌کنند، اما دوره‌های زمانی و ویژگی‌های‌ این مهاجرت‌ها را به‌حساب نمی‌آورند. فقر، سرکوب سیاسی و فقدان امنیتِ افراد جنبه‌های درونی از جامعۀ ایران در آن عصر بودند؛ بااین‌حال هیچ‌یک از این جنبه‌های ناگوار، برای مردمان عادیِ ایران قرن نوزدهم تازگی نداشتند. حتی اگر روند شدت‌یافتۀ این دشواری‌ها تا اواخر قرن را در نظر بگیریم، این واقعیت که هیچ‌یک از این روندها منحصربه نواحی شمالی کشور نبودند، یعنی نقطه‌ای که بیش‌ترین تعداد مهاجرت‌ها در آن به‌وقوع می‌پیوست، قدرت تبیینی این تحلیل‌ها را به‌جد در معرض تردید قرار می‌دهد.

تا آن‌جا که فقر و فلاکت مدنظر ما باشد، برخی از ایالات مرکزی و جنوبی شرایط بهتری نداشتند و چه‌بسا وضع‌شان بدتر بوده باشد. کنسول بریتانیا در سال 1894 و در سفر خود به جنوب، وضعیت را «به‌کل غیرقابل‌وصف» یافت. آسیبی که از جانب مالیات‌ستانان به مردم وارد می‌شد، بسیار بزرگ‌تر از آسیب ملخ‌ها یا طایفه‌های عرب بود. همان‌طور که کنسول بریتانیا می‌نویسد: «مردم می‌گویند هرگز چنین خاطره‌ای از بدرفتاری و زور مطلقِ همراه با سرکوب نداشته‌اند». [70]

به‌علاوه شکایات و نارضایتی‌ها نیز محدود به شمال ایران نبود. در طول دهۀ 1890، پس از برآمدن جنبش اصلاحات مشروطه، بسیاری از شهرهای ایران به مراکزی برای شورش‌ها و قیام‌های ضدحکومتی بدل شدند. در استرآباد و همدان، مردمان محلی، حاکمان را مجبور به فرار کردند. در شهرهای مهم دیگری نظیر شیراز، اصفهان، مشهد و تبریز نیز تحرکات توده‌ای مشابهی رخ داد که منشأ آن‌ها «نارضایتی‌های عمومی شدید» بود و این تحرکات «نیروی محرکۀ اصلی خود را از واکنش قدرت‌مند مردم در برابر سوء‌مدیریت حاکمیت‌ها و حاکمان آن‌ها می‌گرفتند». [71]

ایوانف نیز با تأکید بر وقوع مکرر قحطی و غلا در ایران به‌عنوان عامل تقویت‌کنندۀ مهاجرت توده‌ای به روسیه، تفسیر بهتری به‌دست نمی‌دهد.[72] نخست این‌که ویران‌گرترین قحطی‌ها در ایران در طول سال‌های 1871 تا 1872 رخ داد که به‌طورکلی پیش از برآمدن جریان مهاجرت‌ها در دهه‌های بعدی بود. باور بر این است که پس از این تاریخ، شدت و دفعات وقوع قحطی‌ها کاهش یافت.[73] دوم، هیچ دلیلی در دست نداریم تا متقاعد شویم که قحطی‌ها تأثیر بیش‌تری بر روی جمعیت ساکن در ایالات‌های شمالی داشته است تا بر جمعیت جنوب و مرکز کشور، یعنی مناطقی که فجایع طبیعی در آن‌ها بیش‌تر تکرار می‌شد.

چنین دیدگاه‌هایی هم‌زمان با نادیده‌گرفتن روند اصلی مهاجرت‌ها و غفلت از اهمیت نسبی آذربایجان در این زمینه، سایر ویژگی‌های این مهاجرت‌ها – و شاید مهم‌ترین آن‌ها را- ناچیز شمرده یا تماماً کنار می‌گذارند. همان‌گونه که دیدیم، اغلب مهاجرانْ سفری کوتاه‌مدت به روسیه داشتند و تعداد زیادی از آنان به خانه بازمی‌گشتند. هم‌چنین مشاهده کردیم که میانگین سالانه مهاجرت خالص ایرانیان به روسیه کم‌تر از یک‌پنجم کل عزیمت‌هایی بود که از ایران به این کشور صورت می‌گرفت. برای تودۀ مهاجرانی که به خانه بازمی‌گشتند، مهاجرت‌های دوره‌ای امکان پس‌انداز را فراهم می‌کرد، بدون‌این‌که پیوندهای خود را با کشورشان قطع کنند. شکی نیست که این ملاحظه با دیدگاه‌هایی که مهاجرت را گریزی توده‌ای از دشواری اقتصادی و بی‌عدالتی سیاسی تصور می‌کنند، به‌شدت در ستیز است. مشاهداتی مانند این‌که «مهاجرت از ایران تنها راه گریز از سرکوب بی‌حدی بود که توسط دولت اعمال می‌شد». [74]

این ویژگی موقتی‌بودن مهاجرت توسط سر.ای.گوردون، از مقامات بلندمرتبۀ مثل سفارت بریتانیا در تهران در دهۀ 1890 نیز مورد تأکید قرار گرفته است، کسی که انگیزۀ مهاجران را «پس‌انداز پول برای بازگشت به کشور» اعلام کرده بود.[75] به همین سیاق، به‌زعم گاد گیلبار، مهاجران متشکل از «پیشه‌وران، دهقانان و خانه‌به‌دوشانی بودند که کشور را برای دوره‌ای کوتاه و تنها با هدف پس‌انداز پول ترک می‌کردند».[76] مشاهده‌گر بریتانیایی آن عصر، اچ. جی. ویگام، این روحیۀ مال‌اندوزانه را چنین توصیف می‌کند: «ایرانیانی که در سرزمین بومی خود با روزانه چهارونیم‌پِنس کار می‌کنند، در باکو خواستار دو شیلینگ[77] هستند».[78] این مشاهده با ملاحظۀ پیشین مسافری فرانسوی به نام ای. اورسول تقویت می‌شود؛ کسی‌که در سال 1886 موج فزایندۀ مهاجرت ایرانیان را به جریان «مال‌اندوزی بی‌دردسر» در قفقاز نسبت می‌دهد. [79]

دربارۀ انتقال ارز توسط کارگرانی که به پس‌انداز پول می‌پرداختند، آمارهایی هرچند ناچیز وجود دارند که به تقویت این تصویر کمک می‌کنند. با وجود تمامی هزینه‌های احتمالی از جمله هزینه‌های حمل‌ونقل، هزینه‌های اخذ گذرنامه، رشوه‌ها و اخاذی‌های مقامات در هر دو سوی مرز، و نیز هزینه‌های بالای معیشت و ناامنی‌های زندگی در کشورهای خارجی، مهاجران می‌توانستند میزان نسبتاً قابل‌توجهی پول پس‌انداز کنند. مینورسکی تخمین می‌زند که در سال 1904 تقریباً 8/1 میلیون روبل توسط 60 هزار مهاجر آذربایجانی به کشور بازگردانده شده است.[80] مطابق با یک منبع دیگر در حوالی سال 1909 بانک روسیه سالانه سه‌میلیون‌روبل را برای کارگرانی که به کشور خود بازمی‌گشتند [به پول رایج کشور مقصد] تبدیل می‌کرده است، اما به احتمال زیاد این تصویر با درنظرگرفتن میلیون‌ها [ارز] دیگری که در بازارها تبدیل می‌شدند، برآوردی پایین‌تر از میزان واقعی است.[81] بی‌شک، کاهش ارزش پول رایج محلی، قران، در این دوره انگیزۀ بیش‌تری را برای پس‌انداز پولِ باارزشِ خارجی در میان مهاجران برمی‌انگیخت.

از این جهت، نیروی محرکۀ اصلی مهاجرتْ بیش‌تر رویۀ جدید و روبه‌افزایش جاذبۀ اقتصادی و شغلی مرزهای شمالی خارج از ایران بود تا نیروهای زورآور داخلی. روسیه در ربع قرن آخر نوزدهم، برخلاف شرایط مسلط بر ایران، شاهد فرآیندی از رشد اقتصادی پایدار بود، به‌طوری‌که در پایان قرنْ به‌لحاظ صنعتی به شکوفایی رسید. روسیه با پی‌گرفتن یک سیاست صنعتی دولت‌‌محورِ قدرت‌مند –که در دهۀ 1890 تحت سرپرستی وزیر دارایی، سرگئی ویته به اوج خود رسید- تصویر لغزش‌ناپدیری از [استقرار] ساختارهای صنعتی‌ای را به‌نمایش گذارد که بی‌وقفه در حال گسترش بودند. برخی نشانه‌های متقن از عروج صنعتی روسیه در این سال‌ها در گسترش قابل‌توجه صنایع خانگی، توسعۀ پروژه‌های انبوه استخراج معدن و رشد خیره‌کنندۀ شبکه‌های راه‌آهن قابل‌مشاهده است. [82]

رونق اقتصادی به‌ویژه در قفقاز برجسته بود، جایی که تمرکز 90% از محصولات نفتی کشور با رشدی شتابان (دومین منطقۀ بزرگ [تولید نفت] در جهان پس از ایالات متحده) این ناحیه را به مرکز فعال تولید صنعتی بدل کرد.[83] تولید نفت باکو در دورۀ اوج خود در سال 1901 با [تولید] بیش از 450 برابر، از سطح تولید خود در سال 1870 گذر کرد و به‌رغم نوسانات شدید در زمینۀ اشتغال، نیروی کار آن در سال 1907 به 30 هزار تن رسید.[84] لرد کرزن که در اواخر دهۀ 1880 به این ناحیه سفر کرده بود، از جمعیتی «حدودِ 90 هزار نفر» خبر داد که رشد این جمعیت «تقریباً به‌طور کامل به‌خاطر ایجاد انحصاریِ صنعت نفت بود». [85]

هم‌گام با رشد سرعت فعالیت اقتصادی [در این‌ منطقه]، کم‌بود [نیروی] کار به‌ویژه در قفقاز که بسیاری از شاخه‌های تولید در آن به‌شدت وابسته به [نیروی کار] خارجی بودند، به پدیده‌ای پرتکرار تبدیل شد. به‌ویژه که شرایط کار در این نواحی، از نوع کار در صنایع سبک و کاربَر، و زمین‌های کشاورزی بود. یک مثال از‌این‌دست در گزارش سالِ 1903 کنسول بریتانیا دربارۀ جای‌گاه صنعت چای در قفقاز مورد اشاره قرار گرفته است. «مسئلۀ ذخیرۀ [نیروی] کار مطلقاً نابسنده» توصیف شده است که به‌دلیل کم‌بود شدید [نیروی] کارْ «در شرایط ناگواری قرار دارد»؛ گزارش با این اخطار ادامه می‌یابد که برای توسعۀ آتی صنعت بایستی «توجه چشم‌گیری» به «بررسی مسألۀ واردکردن نیروی کار خارجی اختصاص یابد». [86]

تأکید بلووا بر کم‌بودِ مکررِ نیروی کار در این ناحیه به‌عنوان عامل مکملی برای [تشویق] مهاجرت ایرانیان، تأکیدی هوش‌مندانه است. مطابق با یک سند روسی که از جانب او نقل می‌شود، حاکم باکو تصریح می‌کند که اگر جریان کارگران ایرانی فرونشانده شود، این ناحیه آسیب شدیدی خواهد دید. جماعت محلی، در مواجهه با تهدیدهای قریب‌الوقوع ملخ‌ها، قادر به کشت و برداشت زمین‌هایی که در اختیار داشتند نبودند.[87] روی‌دادهای سیاسی مربوط‌به انقلاب مشروطۀ ایران در همان برهه به‌وقوع پیوست. زمانی که مقامات روسیه نظارتی مستحکم‌تر بر تحرکات مرزی اعمال کردند، تعداد مهاجرین عمیقاً تنزل یافت و دست‌مزدها در ماوراء قفقاز افزایش یافت، زیرا که کم‌بود محسوس نیروی کار بخش بزرگی از زمین‌ها را کارنشده باقی گذاشته بود. این مسأله باعث شد تا حاکم ایروان در شکواییه‌ای اذعان دارد که کارگران ایرانی نه‌تنها درست‌کار، که پُرکار نیز هستند و بنابراین نیاز بسیاری به آن‌ها وجود دارد. [88]

 رشد شتابان صنعت در روسیه همسایۀ شمالی آن را نیز متأثر ساخت. هم‌زمان با سرعت‌گرفتن تولید در روسیه و تبدیل‌شدن این کشور به یک «مرکز صنعتی»، ایران تحت فشار شدیدی قرار گرفت تا به‌عنوان یک «سرزمین روستایی» درهای خود را برای عرضۀ مواد خام به روسیه بگشاید و به‌مثابۀ بازاری برای محصولات صنعت روبه‌رشد این کشور عمل کند. این واقعیت در سیاست کلی روسیه نسبت‌به مناطق مرزی و همسایگان شرقی خود نیز بازتاب یافته بود، سیاستی –اِنتنر به‌درستی آن را «نظام ویته[89] در عمل» توصیف می‌کند– که درصدد جذب نظام‌های اقتصادی این مناطق بود. این گرایش اقتصادی پس از سال 1890 در ایران نفوذی فعال و همه‌جانبه یافت. روسیه با به‌کارگیری طیفی متنوع از ابزارهای سیاست‌گذاری برای «بهبود جای‌گاهش در ایران» به نفوذ خود یاری رساند، به‌طوری‌که در آستانۀ جنگ جهانی اول «ایران به‌طرز چشم‌گیری وارد محور اقتصادی روسیه شد و به بخشی کارکردی از اقتصاد آن بدل گشت».[90]

تأثیر این ادغام اقتصادی به‌ویژه در ایالات‌های مرزی ایران نمایان بود. درحالی‌که خراسان، مازندران و گیلان به مناطقی برای پرورش و صدور پنبه و برنج به بازارهای روسیه تبدیل شدند، سهم آذربایجان در الزامات اقتصادی این مرکز صنعتی، صدور کالایی بود که  منبع نسبتاً بزرگ‌تری از آن را در اختیار داشت: نیروی کار.

بااین‌حال، همان‌طور که مشاهده کردیم، نمی‌توان اهمیت مهاجرت‌های صورت‌گرفته از خراسان به بخش‌های شمال‌شرقی را نادیده گرفت. برخلاف سایر ایالت‌های نسبتاً غنی چون ایالات شمالیِ مازندران و گیلان که جمعیتی از کارگران را از سایر نقاط ایران جذب می‌کردند، این ایالت [یعنی خراسان] نیز چون آذربایجان، بخشی از نیروی کار خود را به‌ویژه به‌سوی بازارهای کار ماوراء ‌خزر روانه می‌ساخت. سندی روسی که عبدالله‌یف آن را نقل می‌کند نشان می‌دهد که در سال 1909 در این ایالت، تعداد روستاهایی که اداراتی برای اعطای گذرنامه‌های خارجی داشتند، از ده روستا به بیست‌وپنج روستا رسیده است.[91] اما تمایز اساسی میان مهاجرت شمال‌شرقی و شمال‌غربی این بوده است که مهاجرت از اولی به‌رغم وقوع مکرر، محدودتر از دومی بوده است. این مسأله در اصل به‌خاطر تقاضای کم‌تر برای نیروی کار در قلمروهای کم‌ترتوسعه‌یافتۀ مجاور روسیه (در نسبت‌با قفقاز) و نیز دشواری‌ها و مخاطرات پیمودن نواحی گستردۀ کویری این مناطق مرزی بوده است.

بنابراین خاص‌بودگی آذربایجان در این زمینه، شایستۀ توجهی بیش‌تر است. این ایالت که لرد کرزن آن را «منبع غنی شمال ایران» می‌نامد، معمولاً با سطوح بالای توسعۀ اقتصادی و اجتماعی‌اش در قیاس با ایالت‌های دیگر شناخته می‌شد. این ایالت هم‌چنین با 2 میلیون جمعیت مقیمِ برآوردشده، «انبوه‌ترین جمعیت را در میان ایالات ایران دارا بود».[92] اما آن‌چه حائزاهمیت است، نه تعداد بیش‌تر مردم در این ایالت، بلکه رابطۀ آن‌ها با قابلیت تولیدی این ایالت است و از همین جهت بود که آذربایجان نسبت‌به سایر ایالات سیر تکامل متمایزی را پیمود.

جای‌گاه برجستۀ آذربایجان به‌عنوان مسیر تجاری اصلی به اروپا در نیمۀ دوم قرن نوزدهم به‌شدت تحلیل رفت. برآمدن راه‌های تجاری رقیب (بنادر جنوبی پس از افتتاح کانال سوئز، و خراسان پس از ساخت راه‌آهن ماوراء خزر) جای‌گاه مسلط مسیر تبریز – ترابوزان را به‌جد متزلزل ساخت.[93]

به‌علاوه برداشت محصولات کشاورزی صادراتی در آذربایجان موفقیت چندانی دربرنداشت و به‌پای محصولات صادراتی ایالت‌های مرکزی و جنوبی (که تریاک صادر می‌کردند) و سایر ایالات‌های شمالی (که به صادرات پنبه، برنج و تنباکو مشغول بودند) نمی‌رسید. تلاش‌ها برای گسترش [تولید] پنبه کوتاه‌زمانی دوام آورد اما پس از سال 1870، صادرات پنبه از این ایالت به روسیه (به‌نفع مازندران) تقریباً متوقف شد. به‌همین سیاق، صادرات تنباکو نیز عقیم ماند، چنان‌که مجموع صادرات تنباکوی آذربایجان به ترکیه (اصلی‌ترین مشتری آن) از 37152 هاندرویت[94] در سال 1883 به پایین‌ترین حد یعنی 20 هاندرویت در سال 1901رسید.[95]

در دهۀ[96] 1890 ترکیبی از انحطاط تجاری بلندمدت و زوال اقتصادی، آذربایجان را با انبوهی از نیروی کار مواجه ساخت؛ نیروی کاری که رشد صنعتی قفقاز از طریق آنان صورت گرفت. مجاورت جغرافیایی آذربایجان با قلمرو روسیه نیز مهاجرت‌های انبوه در مرزهای شمالی را به‌شدت تقویت می‌کرد- چیزی که به‌ویژه در ارتباط با تحرکات کوتاه‌مدت اهمیتی اساسی داشت.

در خود ایالت، تمرکز شدید مهاجران در نزدیک‌ترین نواحی به مرزهای روسیه گواهی بر این الگو است. داده‌های ارزش‌مند جدول 3 دربارۀ ریشه‌های مهاجرت‌ها از آذربایجان نشان می‌دهد که 56% کل مهاجران از دو ناحیۀ اردبیل و ماوراء ارومیه بودند، اولی منطقه‌ای کوهستانی و نه‌چندان حاصل‌خیز، و دومی ناحیه‌ای غنی با اجتماع بزرگی از ارمنیان. مابقی مهاجرت‌ها نیز مربوط‌به مناطقی از آذربایجان غربی و شرقی بود که در مجاورت مرزهای روسیه قرار داشتند (قراچه‌داغ و جلفای تبریز). تعداد مهاجران در قسمت جنوب و جنوب‌شرقی (حوالی کردستان و تهران) به‌طرز چشم‌گیری کاهش می‌یابد.

شاید بهترین بازتاب مقیاس مهاجرت‌های صورت‌گرفته در شهرها و روستاهای مرزی ایران و روسیه را بتوان در عبارات مسافر خیالی سیاحت‌نامۀ ابراهیم‌بیگ یافت که پیش‌تر به آن اشاره کردیم. او که بیش از چند مرد بالغ در این شهرها و روستاها نمی‌یابد، بانگ برمی‌دارد که «انگاری به شهر زنان پا گذاشته‌ایم».[97]

اهمیت اجتماعی و سیاسی مهاجرت

سفرهای منظم به روسیه، اگرچه کوتاه‌مدت و موقتی‌ بودند، فارغ از ایجاد یک طبقۀ جدید مزدبگیر در ایران، بسیاری از مهاجران را در معرض محیط‌های اجتماعی و سیاسی قرار دادند. قدم‌گذاشتن به سرزمین‌های خارجی با صنعتی نسبتاً پیش‌رفته‌ دست‌کم برای برخی از مهاجران به‌معنای کنارگذاشتن عادات اجتماعی کهن و سنت‌های‌شان بود، و هم‌چنین دانش و آگاهی آنان را نسبت‌به افق‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جدید گسترش داد. برای مثال، کارگران و روشن‌فکران ایرانی برای نخستین‌بار با تفکر سوسیالیستی آشنایی یافتند و فهم آن‌ها از سازمان‌های سیاسی گسترش یافت. و نیز در همین سال‌ها بود که سنگ‌بنای سوسیال‌دموکراسی ایرانی و بعدتر جنبش‌های کمونیستی در میان مهاجرانی که به کشور بازگشته بودند گذاشته شد. مشاهداتی که بر اهمیت مهاجرت‌ها در شکل‌گیریِ پسین طبقۀ کارگر صنعتی در ایران تأکید می‌کنند، به‌واسطۀ این ملاحظات قابل‌توضیح‌ هستند. به‌بیان عبدالله‌یف «بدون بررسی مسأله مهاجران، نمی‌توان ماهیت زایش طبقۀ کارگر در ایران را به‌درستی درک کرد».[98]

به‌نظر می‌رسد ارتباط با انقلابیون و فعالین سیاسی روسیه، دست‌کم در سه مرحلۀ سیاسی مهم این دوره، بر کارگران ایرانی تأثیر گذاشته است: یکم، موقعیت انقلابی روسیه در حوالی سال 1905؛ دوم، انقلاب مشروطۀ ایران از سال‌های 1905 تا 1911؛ و سوم، روی‌دادهای بعدی تا انقلاب اکتبر 1917.

در سال‌های اولیۀ قرن بیستم ناآرامی‌های کارگران در روسیه در حال گسترش بود، و این وضعیت در هیچ‌کجا به اندازۀ قفقاز حاد نبود، به‌طوری‌که بنا به کنسول بریتانیا در سال 1905 «مشکلات کارگران» در باکو «احتمالاً شدیدتر از هر جای دیگری در روسیه» حس شده است.[99] همین مسئله، گرایش کارگران ایرانی به سیاسی‌شدن را شدت بخشید و بنابراین بسیاری از آنان را در روی‌دادهای کشور میزبان درگیر کرد. برای مثال در اعتصاب 1906 در معادن مس و کارخانجات آلاوردی در ارمنستان، 2500 آذربایجانی ایران هستۀ اصلی اعتصاب‌کنندگان را شکل می‌دادند.[100] تا اواخر 1905 مقامات روسی هزاران ایرانی را به اجبار از باکو خارج کردند.[101]

نخستین سازمان سوسیال‌دموکرات ایرانی، یعنی همّت، در سال 1904 در باکو و توسط مهاجران مبارز و با کمک انقلابیون روسیِ همتای آنان شکل گرفت. تأثیر سوسیال‌دموکرات‌های روسیه هم‌چنین در تأسیس شاخه‌های متفاوت جنبش سوسیال‌دموکرات ایران (اجتماعیون‌عامیون) در شهرهای مختلف ایران از جمله تبریز، رشت، مشهد و تهران آشکار بود.[102] به‌نظر می‌رسد مهم‌ترینِ اینان کمیتۀ باکو و از جمله کمیتۀ مرکزی آن باشند.[103] ایده‌های جدید و هم‌یاری سازمانی نمی‌توانست در فقدان هدفی مادی پیش رود. به‌زعم بلووا، پیش از رواج تأسیسات چاپ در ایران، سوسیال‌دموکرات‌ها متن‌های خود را در باکو منتشر می‌کردند و درصدد بودند این متون را به ایران برسانند.[104] این مسأله به‌ویژه از این جهت اهمیت می‌یابد که در این سال‌ها (1911-1906) اعتصاب‌ها در ایران در حال گسترش و اتحادیه‌های کارگری در حال شکل‌گیری بودند.[105] نخستین اتحادیه، یعنی اتحادیۀ کارگران چاپ‌خانه در که سال 1906 تأسیس و بعدها شناخته شد، توانست تا سال 1918 به‌ حق هشت‌ساعت کار روزانه برای کارگرانش دست یابد.

در کشاکش اصلاحات مشروطه حال‌وهوای هم‌رزمی میان نیروهای موجود در دو سوی مرز گسترش یافت. تریا (اسم مستعار وی. دی. موژولازی) که یکی از انقلابیون روسی بود، در مقاله‌ای جالب‌توجه اشاره می‌کند که [در این دوران] بریگادی از کارگران مبارز برای مبارزه تحت رهبری ستارخان از قفقاز به محاصرۀ تبریز فرستاده شدند. این مبارزان مسلح و آموزش‌دیده از تفلیس [تا تبریز] راهی طولانی و پرمخاطره را پیمودند. گرچه بسیاری از آنان جان باختند و بسیاری نیز در طول مبارزه دست‌گیر شدند، حضور آن‌ها هم به‌لحاظ معنوی و هم به‌لحاظ مادی برای مدافعان شهر سودمند بود. به‌ویژه استفاده از بمب‌ها -که برای اولین‌بار در ایران باب شد- ابزاری مؤثر برای هراس‌افکنی میان نیروهای حکومتی از آب درآمد.[106]

در طول سال‌های بعدی، ایرانیان در دیگر فعالیت‌های سیاسیِ جاری در روسیه نیز سهیم شدند. در سال 1914، کارگران ایرانی ساکن باکو در تظاهرات خیابانی علیه بروز و شکل‌گیری جنگ شرکت کردند. [107] اندکی پس از انقلاب اکتبر، گروهی از کارگران ایرانی صنایع نفت باکو حزب عدالت را تأسیس کردند که در سال 1920 به حزب کمونیست ایران بدل شد. عدالت که کادرهای فعال را برای تبلیغات سیاسی به ایران می‌فرستاد، پیوندی نزدیک با بلشویک‌ها داشت و بنا به قول یکی از رهبران آن، این حزب «در طول سال‌های 1918 تا 1919 تأثیر شگرفی بر کارگران ایرانی باکو بر جای نهاد». [108]

زمانی که در ماه ژوئن سال 1920 نخستین کنگرۀ حزب کمونیست ایران در انزلی برگزار شد، رهبران آن که از جای‌گاه جنینی جنبش خود آگاه بودند، برای آیندۀ جنبش دو عامل را موردتوجه قرار دادند: «شرایط استیصال‌آمیز دهقانان از یک‌سو، و رابطۀ پایدار با پرولتاریای باکو از سویی دیگر». [109]

نتیجه‌گیری

برخلاف سایر تحرکات جمعیتی در ایرانِ قرن نوزدهم، مهاجرت کارگران ایرانی به روسیه در پایان قرن، دارای ویژگی‌های متمایزی بود: این مهاجرت‌ها منظم ‌بودند، تعداد قابل‌توجهی از افراد را دربرمی‌گرفتند و در اصل در اثر نیروهای اقتصادی برانگیخته شده بودند. با توجه به برآوردی که به حضور نیم‌میلیون ایرانی در روسیه قائل است، چه آنان که برای دوره‌ای معین ساکن آن‌جا می‌شدند و چه کسانی که در مهاجرت‌های سالانه شرکت داشتند، مشکل بتوان تصور کرد که هیچ فرد یا خانوادۀ آذربایجانی وجود داشته باشد که از مهاجرت‌های این سال‌ها متأثر نشده باشد.

ما استدلال کردیم که دیدگاه‌هایی که تأکید خود را بر شرایط داخلی کشور در آن عصر قرار می‌دهند، تا حد زیادی تحولات مهمی را که در همسایۀ شمالی قدرت‌مند ایران در حال وقوع بود، نادیده گرفته یا دست‌کم شمرده‌اند. این دیدگاه‌ها با تمرکز صرف بر فقر و سرکوب سیاسی در کشور، قادر به درنظرگرفتن ویژگی‌های اساسی مهاجرت ازجمله رویۀ آن، تمرکز جغرافیایی و کوتاه‌مدت‌‌بودن آن نیستند. مشاهده کردیم که اگرچه ممکن است این عوامل، به‌مثابۀ عناصر سازندۀ بستر داخلی مهاجرت‌ها در نظر گرفته شوند، در اصل برآمدن فرصت‌های شغلی در سایر نقاط بود که اردوکشی به کشورهای خارجی را بیش از گذشته جاذب ساخت. رانۀ اقتصادی قدرت‌مند روسیه به‌طورکلی و تحولات نواحی مرزی آن به‌طور اخص، نیروی محرکۀ اصلی را برای فرآیندی فراهم آورد که سالانه هزاران دهقان و کارگر یدی ایرانی را به ایالت‌های غنی‌تر امپراتوری روسیه جذب می‌کرد. چنین دیدگاهی بهترین گواه خود را در این واقعیت می‌یابد که تعداد زیادی از مهاجرانی که شهرهای مرزی ایران را ترک می‌گفتند برای دوره‌های کوتاهی در روسیه می‌ماندند و سپس به کشور بازمی‌گشتند. با توجه به این واقعیت نمی‌توان برای ایده‌های عام‌تر –اما تاکنون‌مسلطی- که این مهاجرت‌ها را به‌مثابۀ هجرت‌ توده‌ای دهقانان و گریز آنان از روستا درمی‌یابند، وزن چندانی قائل شد.

*‌منبع:

“Wage Labor and Migration: Persian Workers in Southern Russia, 1880-1914”, in: International Journal of Middle East Studie, Vol. 17, No. 4 (Nov., 1985), pp. 443-462.

یادداشت‌ها:

[1] مارکس، کارل. دیباچه‌ای بر تاریخ روسیه. ترجمۀ هوشنگ صادقی. تهران: نشر اختران، 1388: 58

[2] صلاح‌الدینویچ منانف، بهرام‌الدین. برگ‌هایی از تاریخ مناسبات روسیه و ایران. ترجمۀ تورج اتابکی، نجم کاویانی، خلیل وداد. تهران: نشر چشمه، 1398: 54 – 55.

[3] لنین، ولادمیر ایلیچ. توسعه سرمایه‌داری در روسیه. ترجمۀ ف. فرخی. انتشارات سیاهکل، بی‌تا: 39 – 45.

[4] این مقاله را می‌توان در امتداد مقالات یا کتاب‌هایی برشمرد که دربارۀ شکل‌گیریِ طبقۀ کارگر نوظهور در ایران نوشته شده‌اند و ایده‌های آن در بستر جدال و موافقت با مقالات یا کتاب‌های پیش و پس از خود شکل گرفته‌است که می‌توان برای نمونه به کتابِ «تاریخ ایران نوین» ایوانف، «سه مقاله دربارۀ انقلاب مشروطۀ ایران» م. پاولویچ، و. تریا و س. ایرانسکی، یا «روستاییان ایران در اواخر قاجاریه» عبداله‌یف، و «فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه‌داری در ایران» طبری، اشاره کرد.

[5] «کارگران عراقی می‌گویند کارگران ایرانی باعث کاهش سطح دست‌مزدها شده‌اند». خبرگزاری ایلنا. 5 تیر 1398.

[6] [گزارش] ابوت به تامسون، مخابره شده در 31 مارس 1855، FO60-205، به‌نقل از:

Seyf, «Some aspects of economic development in Iran, 1800-1906,» Ph.D. thesis, University of Reading, March 1982, pp. 161-62.

[7]J. M. Balfour, Recent Happenings in Persia (London, 1922), p. 22.

برای یک مرور تاریخی مختصر از «مهاجرت اجباری» نگاه کنید به:

P. Perry, “Forced Migration in Iran During the Seventeenth and Eighteenth Centuries, Iranian Studies 8 (Autumn 1975), 199-215.

[8] پس از قحطی سال‌های 72-1871، هزاران نفر ایالت‌های شمالی و مرکزی را در جست‌وجوی غذا به مقصد سواحل خزر ترک کردند. [گزارش] ابوت به تامسون، رشت، 20 نوامبر 1871، FO60-338T، PRO، ارجاع به:

Gilbar, “Demographic Developments in Late Qajar Persia, 1870-1906, “Asian and African Studies II (1976), 152.

[9] مانند بسیاری از خانواده‌های آذربایجانی که ایلات خود را برای سکونت در خراسان ترک کردند:

Maclean, “Report on the Trade of Khurasan and Seistan foe the year 1890-91,” in United Kingdom Paelimentary Accounnts and Papers (PAP, hereafter), 1892, Lxxxiii, p. 9.

 [10] H. L. Churchill, Consular Report (CR, hereafter), “Gilan,” PAP, 1878, Ixxix, pp. 701-702; L. Bouvat, “Le commerce et l’agriculture dans la Perse du Nord, dapres MM. H-L. Rabino et F. Lafont, “Revue du Monde Musulman 23 (June 1913, 183; C. J. Edmund, “An Autumn Tour in Daylam, “Journal of Central and Asian Society II (1924), 355.

[11] A. T. Wilson, “The Opium Trade Through Persian Spectacles,” The Asiatic Review 21 (April 1925), 189.

[12] به‌عنوان یکی از معدود منابع انگلیسی‌زبان حول این موضوع نگاه کنید به ترجمۀ بخشی از:

Z. Abdullaev, Promyshlennost i zarozhdenie rabochego klassa Irana v kontse XIX- nachale XX vv. (Baku, 1963) in

Charles Issawi, ed., The Economic History of Iran, 1800-1914 (Chicago, 1971), pp. 42-52; hereafter Issawi, EHI.

این کتاب با این مشخصات به فارسی ترجمه شده است: چارلز عیسوی (1369):  تاریخ اقتصادی ایران. یعقوب آژند، تهران: گستره.

[13] ارقام پایین‌تر در ام. اس. ایوانف، انقلاب مشروطۀ ایران (تهران، 1978) ارائه شده است. برای ارقام بالاتر نگاه کنید به سخن‌رانی تقی‌زاده در مجلس اول ذکر شده در نظام‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، 3 جلد. (تهران، 1960)، جلد 2: 121. ارقام او از این حیث که تمام مهاجرت‌های خارج از ایران را دربرمی‌گیرد، غیردقیق‌اند. هم‌چنین نگاه کنید به:

K. Belova, “Ob otkhodnichestve iz severozapadnogo Irana, v Konste XIX- nachale XX veke, “Vooprosy Istorri 10 (1956), 114.

برای یکی از معدود ترجمه‌های فرانسوی بخش‌هایی از این مقاله نگاه کنید به:

 “La social-democratie en Iran: Hisoire du mouvement ouvrier en Iran (I),” (Florance, 1979), pp.62-53.

عبدالله‌یف نیز با این برآورد بیش‌تر همراه است. نگاه کنید به:

Issawi, EHI, p. 51.

[14] تلگرام از باکو، نظام‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری، سه جلد. با یک ویراست (تهران، 1953): 511.

[15] E. Orsolle, La Caucase et la Perse (Paris, 1885), p. 49.

هم‌چنین نگاه کنید به میرزارضاخان دانش (ارفع‌الدوله) ایران دیروز (تهران، 1966): 39.

[16] تلگرام از عشق‌آباد، نظام‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری، جلد 2: 91.

[17] برای ارقام بالاتر به یادداشت 14 نگاه کنید. برآورد پایین‌تر در ف. آدمیت و ه. ناطق، افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشرنشدۀ دوران قاجار، ارائه شده است (تهران، 1977)، ص: 295. مورد مشابه زمانی است که تعداد ایرانیان در باتوم در یک منبع یک‌سان، جایی بین 4000 تا 5000 نفر در‌نظر‌گرفته‌شده و جایی دیگر 40 هزار تا 50 هزار نفر. نگاه کنید به حاج زین‌العابدین مراغه‌ای، سیاحت‌نامۀ ابراهیم‌بیگ (تهران، 1974):: 25-24.

[18] Belova, Ob otkhodnichestve, p. 114.

[19] Ibid., p. 113.

[20] M. L. Entner, Russo-Persian Commercial Relations, 1828-1914 (Gainsville, Fla., 1965), p. 60.

[21] گوردون اشاره می‌کند که در سال‌های 95-1894، بیست‌هزار گذرنامۀ ایرانی در سفارت ایران در قسطنطنیه صادر شده است که «هم مسافرانی را که وارد این منطقه می‌شدند و هم آنانی را که به کشور خود بازمی‌گشتند، دربرمی‌گیرد».

Sir Thomas Edward Gordon, Persia Revisited (London, 1896), p. 9.

بعید نیست که برخی از این‌ افراد به روسیه رفته باشند.

[22] مراغه‌ای، سیاحت‌نامه، ص: 28؛ ارفع، ایران دیروز: 70-69.

[23] بااین‌حال، این عمل چنان شایع بوده است که کنسول تصمیم گرفت مدارک سفر را از نو صادر کند. ارفع وظیفۀ بازنویسی این مدارک را برعهده داشت و یک‌دهم از عایدی آن نصیب او می‌شد. با‌توجه به تعداد زیاد ایرانیان در قفقاز گاهی او مجبور بود «تا صبح مشغول نوشتن باشد» و در نتیجه «منابع اقتصادی او گسترش می‌یافت». ارفع، ایران دیروز: 70.

[24]  به نقل از:

Entner, Russo-Persian, p. 60.

[25] Belova, Ob otkhodnichestve, p. 114.

[26] گاد گیلبار که با همان داده‌های مربوط به گذرنامه سروکار داشت، با نادیده‌گرفتن داده‌های مربوط‌به سرشماری ملی ابراز داشت: «از آن‌جایی‌که هیچ‌ داده‌ای مبنی‌بر تعداد ایرانیانی که تا سال 1900 به کشور خود بازگشتند وجود ندارد، نمی‌توان تخمین زد که تا سال‌های نزدیک به جنگ جهانی اول چه تعدادی از افراد با ملیت ایرانی در قلمروهای روسیه زندگی و کار می‌کردند. G. Gilbar, Demographic Developments, p. 152. به‌علاوه گیلبار در این گفتۀ خود ‌که «در طول سال‌های 1900 – 1913 تقریباً یک‌میلیون‌وهفت‌صدوشصت‌و‌پنج‌هزار ایرانی به‌طور قانونی ایران را ترک کردند» و برعکس «یک‌میلیون‌وچهارصدودوازده ایرانی روسیه را به مقصد ایران ترک کردند» دچار خطا می‌شود (همان). او این ارقام را با لحاظ‌کردن تعداد ورود و خروج‌ها در این دوره به‌دست می‌آورد (نگاه کنید به جدول 2) و این واقعیت را نادیده می‌گیرد که ممکن است «افراد با ملیت ایرانی» ورود و خروج‌هایی مکرر به / از روسیه داشته باشند که با توجه به ماهیت کوتاه‌مدت مهاجرت در اغلب‌ بخش‌ها پدیده‌ای رایج بود.

[27] Gordon dismisses this figure as an exaggeration, Persia Revisited, p. 9.

[28] V. Minorsky, «Dvizhenie persidskikh rabochikh na promysly v Zakavkaze,» Sbornik konsulskikh doneseniy (Consular Reports of Ministry of Foreign Affairs), 3 (St. Petersburg, 1905), p. 206.

[29] ibid., p. 205.

[30] الف. کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران (تهران، 1967): 85.

[31] Minorski, Dvizhenie persidskikh, p. 205.

[32] Abdullaev, in Issawi, EHI, p. 51.

* مترجم قادر نشد به اسامی فارسی مناطقی که نام آن‌ها به انگلیسی نگاشته شده‌ است دست یابد. م.

[33] P. Sykes, A History of Persia, 2 vols. (London, 1930), vol. 2, p. 392.

[34] Abdullaev in Issawi, EHI pp. 51-52.

[35] بزرگ‌ترین واحد تقسیمات کشوری در روسیۀ تزاری که به فرمان‌داری نیز ترجمه شده است. م.

[36] Belova, Ob otkhodnichestve, p. 115.

[37] [*] Ibid., pp. 115-16.

[38] Gordon, Persia Revisited, p. 8.

[39] Orsolle, La Caucase, p. 49.

[40] Gordon, Persia Revisited, p. 9.

[41] Ibid., p. 8.

[42] Ibid., p. 9.

[43] Ibid., p. 9.

[44] Abdullaev in Issawi, EHI, p. 51.

[45] Belova, Ob otkhodnichestve, p. 116.

[46] Ibid., p. 118.

[47] Ibid., p. 116.

[48] ارفع، ایران دیروز: 316.

[49] Belova, Ob otkhodnichestve, p. 118.

[50] Ibid., p. 116.

[51] مراغه‌ای، سیاحت‌نامه: 25-24.

[52] از نامه‌های میرزا آقا کرمانی، ذکرشده در ر. رضازاده ملک، حیدرخان‌عموغلی (تهران، 1973): 13.

[53] اسناد تاریخی سلطان‌زاده: کارگران: جنبش‌های سوسیال‌دموکرات و کمونیستی در ایران، 7 جلد، متن فارسی (فلورانس، جلد چهارم، 1973 [؟]): 99-82؛ از این پس Hist. Docs. سایرین کم‌بود «امنیت فردی، هرج‌ومرج و راه‌زنی‌های گسترده» را علت مهاجرت دهقانان به روسیه دانسته‌اند، نگاه کنید به:

«La situation agraire en Perse a la veille de la revolution,» Revue du Monde Musulman 12 (December, 1910), 625.

[54] Hist. Docs، جلد 1: 30.

[55] نگاه کنید به:

N. Keddie, «Historical Obstacles to Agrarian Change in Iran,» Claremont Asian Studies 8 (September, 1960).

برای مباحثه‌ای در ارتباط با محدودیت‌های این نوع تحلیل، نگاه کنید به:

F. Nowshirvani,»The Beginnings of Commercial Agriculture in Iran,» in A. L. Udovitch, ed., The Islamic MiddleEast: Studies in Economic and Social History, 700-1900 (Princeton, 1980), pp. 552-54.

این مقاله به فارسی ترجمه شده و در کتابی با این مشخصات منتشر شده است: مسائل ارضی و دهقانی. تهران: نشر آگاه، 1361.

[56] Keddie, Historical Obstacles, p. 4.

[57] A. K. S. Lambton, Landlord and Peasant in Persia (London, 1953), p. 143.

آ. ک. س. لمبتون، مالک و زارع در ایران، منوچهر امیری. تهران: انتشارات علمی‌فرهنگی، 1394

[58] issawi, EHI, p. 18, S. Bakhash, Iran: Monarchy, Bureaucracy and Reform under the Qajars, 1858-1896 (London, 1978), p. 271.

[59] Pavlovitch, La situation agraire, p. 618; Issawi, EHI, p. 208.

[60] Lambton, Landlord and Peasant, p. 139.

[61] دربارۀ فروش زمین‌های خالصه نگاه کنید به:

ibid., pp. 151-53; Pavlovitch, La situation agraire, pp. 618-19; Issawi, EHI, p. 208; Bakhash, Monarchy, Bureaucracy, p. 280.

[62] Pavlovitch, La situation agraire, p. 620.

[63] Keddie, Historical Obstacles, p. 6.

[64] F. Kazemi and E. Abrahamian, «The Non-Revolutionary Peasantry of Modern Iran,» Iranian Studies II (1978), 294-95.

این مقاله به فارسی ترجمه شده و در کتابی با این مشخصات منتشر شده است: یرواند آبراهامیان، مقالاتی در جامعه‌شناسی سیاسی ایران. ترجمۀ سهیلا ترابی، تهران: پردیس دانش، 1393.

[65] ذکر شده در کسروی، انقلاب مشروطه: 6.

[66] رضازاده ملک، حیدرخان: 85.

[67] آدمیت و ناطق، آثار منتشرنشده: 96-378.

[68] نگاه کنید به فصل 6 در مورد صنعت در:

Issawi, EHI, pp. 258-310.

[69] W. M. Floor, «Traditional Handicrafts and Modern Industry in Iran, 1800-1914,» unpublished paper presented to International Conference on the Economic History of the Middle East, 1800-1914,Haifa, 14-18 December, 1980.

[70] Enclosure in Lascelles to Rosebery, No. 3, Tehran, 13 January, 1893, FO60-52, quoted in Bakhash, Monarchy, Bureaucracy, p. 265.

[71] ibid., p. 288.

برای اطلاع از مجموعه‌ای از شورش‌ها علیه حکام محلی بین سال‌های 1881 و 1895 نگاه کنید به:

  1. Seyf, Some Aspects, p. 137.

[72] ایوانف، انقلاب مشروطه: 17.

[73] A. Seyf, Some Aspects, p. 137.

[74] رضازاده ملک، حیدرخان: 12.

[75] Gordon, Persia Revisited, p. 9.

[76] Gilbar, Demographic Developments, p. 153.

[77] بایستی اشاره کرد که هر پوند معادل 20 شیلینگ، و هر شیلینگ معادل 12 پِنس است. م.

[78] H. J. Wigham, The Persian Problem (London, 1903), p. 402.

[79] Orsolle, La Caucase, p. 49.

[80] Minorsky, Dvizhenie Persidskikh, p. 211.

[81] Entner, Russo-Persian, p. 61.

[82] برای توصیفی از این پیش‌رفت‌ها نگاه کنید به:

E. Fallcus, The Industrialisation of Russia, 1700-1914 (London, 1972), pp. 44-46 and 64-66.

[83] bid., p. 13, 59, 76.

[84] D. Lane, The Roots of Russian Communism (London, 1975), p. 177.

[85] G. N. Curzon, Persia and the Persian Question, 2 vols. (London, 1892), vol. 1, p. 66.

جرج ناتانائیل کرزن: ایران و قضیۀ ایران، 2 جلد. غلام‌علی وحید مازندرانی، تهران: علمی‌فرهنگی، 1396.

[86] CR, «Caucasus Tea Industry,» PAP, 1903, lxxvi, p. 5.

[87] Belova, Ob otkhodnichestve, pp. 115-16.

[88] Ibid., p. 115.

[89] نظام ویته، نظام یارانه‌دهی به صنایع بزرگ در روسیۀ تزاری می‌باشد که در این‌جا به‌معنای به‌کارگیریِ ابزارهای سیاسی در راستای جذب مناسبات یا نظام‌های اقتصادی مناطق پیرامونی می‌باشد. م.

[90] برای جزئیات این نکته نگاه کنید به:

Entner, Russo-Persian, pp. 39-41 and p. 77.

[91] Abdullaev in Issawi, EHI, p. 52.

[92) Curzon, Persia, vol. 1, p. 517.

[93] C. Issawi, «The Tabriz-Trabzon Trade, 1830-1900: Rise and Decline of a Trade Route,» International Journal of Middle East Studies 1 (1970), 18-27.

[94] هاندرویت یکای اندازه‌گیری وزن بر مبنای پوند که معادل 45 تا 50 کیلوگرم است. م.

[95] Seyf, Some Aspects, p. 514.

[96] دربارۀ زوال اقتصادی دهۀ 1890 نگاه کنید به گزارش‌های کنسولی مختلف از تبریز و آذربایجان در،

PAP, 1895, xcix, p. 5; PAP, 1897, xcii, p. 5; PAP, 1906, cxxvii, p. 4.

[97] مراغه‌ای، سیاحت‌نامه: 28.

[98]  Abdullaev in Issawi, EHI, p. 50.

این مطالعه در جهت کاوش در مکانیزم پیونددهندۀ مهاجرت به ظهور پرولتاریای صنعتی در ایران، نکات جالب‌توجهی در بر دارد، اما متأسفانه خارج از نقطۀ تمرکز محدود ما در این مقاله قرار می‌گیرد.

[99] CR, «Baku,» PAP, 1906, cxxviii, p. 159.

[100] Abdullaev in Issawi, EHI, p. 51.

[101] Belova, Ob otkhodnichestve, p. 121.

[102] نگاه کنید به خاطرات عمواوغلی چاپ شده در Hist. Docs، جلد ششم: 57-46.

[103] Ibid., vol. l,p. 39.

[104] Ibid., vol. l,p. 17.

 [105] دربارۀ اعتصاب‌های اصلی این دوره نگاه کنید به:

Ivanov, Inqilab-i Mashruteh, p. 35.

[106] T. Tria, «La Caucase et la Evolution Persane,» Revue du Monde Musulman 13 (February 1911), pp. 324-33.

[107] Hist. Docs، جلد چهارم: 48.

[108] سلطان‌زاده، همان: 99.

[109] همان: 60-59.

 

لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-1CL

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.