جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با حزب کموناردهای انقلابی (DKP)
یحیی مرادی
توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفاً برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تأیید آنها از سوی «نقد» نیست.
حزب کموناردهای انقلابی (Devrimci Komünarlar Partisi) که به اختصار از آن به نام DKP یاد میشود، یکی از احزاب چپ ترکیه است که در شمال سوریه فعال است. اهمیت جنبش روژاوا برای حزب کموناردهای انقلابی این است که محل تأسیس و اعلام موجودیتِ رسمی آن در روژاوا و پس از عملیات کوبانی انجام شد. حزب کموناردهای انقلابی از دو خط رسمی سیاسی مجزا تشکیل شده است. سابقهی بلندمدت مبارزاتی هر یک از این دو خط سیاسی به دههی 1970 باز میگردد. شاخهیِ نظامی حزب کموناردهای انقلابی با نام BÖG (Birleşik Özgürlük Güçleri) یا نیروهای متحد آزادی فعالیت میکند. هدف اولیه این بود که چتری سازمانی برای اتحاد سازمانها و احزاب انقلابی تحت نام نیروهای متحد آزادی ایجاد شود. این چتر سازمانی در اقناع دیگران برای اتحاد چندان موفق عمل نکرد و نیروهای متحد آزادی بهعنوان شاخهی نظامی حزب کموناردهای انقلابی باقی ماند. بدنهی عمدهی کادرهای حزب کموناردهای انقلابی برآمده از جنبش دانشجویی ترکیه و دانشآموختگان دانشگاههای آنکارا و استانبول و … هستند. به نظر میرسد که جنبش پارک گزی، لحظهی تحول این فعالان دانشجویی به میلیتانتِ سیاسی بوده است. در قیاس با دیگر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه حضور دارند، در مجموع اعضای این حزب، بیشتر از دانشجویان تشکیل شده است. گفتگوی پیشرو با خالد یکی از فرماندهان این حزب در تابستان 2017 و اندکی پس از جان باختن اولاش بایراکتاراوغلو[1] صورت گرفته است. در سال 2018 و پس از سلسله حوادثی، حزب کموناردهای انقلابی دچار انشعاب شد و اکنون دو حزب منشعب با نامهای حزب کموناردهای انقلابی/اتحاد و حزب کموناردهای انقلابی/نیروهای متحد آزادی به فعالیت خود ادامه میدهند.
حزب کموناردهای انقلابی در روژاوا (شمال سوریه) و پس از آزادسازی کوبانی تأسیس شده است. چه جریانات سیاسی در پروسهی تشکیل حزب شما دخیل بودند؟
حزب کموناردهای انقلابی از ادغام دو خط سیاسی مجزا تشکیل شده است: یکی سازمان آزادیبخشِ پرولتاریایِ انقلابی (PDKÖ)[2] و دیگری، حزب انقلابی ترکیه (TDP)[3]. این دو سازمان پس از جنگ کوبانی در سال 2015، بعد از گفتگوهای مفصل، با اتحاد خود حزب کموناردهای انقلابی را تأسیس و اعلام موجودیت کردند. البته لازم به ذکر است که واحد تبلیغات مسلحانه مارکسیست ـ لنینیست (MLSPB) نیز قرار بود به تشکل ما بپیوندد، اما آنها پس از آزادسازی کوبانی تمایلی به اتحاد با ما نداشتند.
بهتر است که جداگانه به تاریخ هر یک از این خطوط سیاسی بپردازیم.
برای توصیف تاریخی، اجازه دهید که از سازمان آزادیبخشِ پرولتاریایِ انقلابی شروع کنیم. گاهی برای اختصار از آن با نام KÖ نیز یاد میشود. سازمان آزادیبخش (Kurtuluş Örgütü) از حزب ماهر چایان ریشه میگیرد. ماهر و رفقایش، پس از کودتای 1971، «جبهه حزبی آزادیبخش خلق ترکیه» (THKPC) را تأسیس کردند. دنیز و رفقایش «ارتش آزادیبخش خلق ترکیه» (THKO) و کایپاککایا هم حزب کمونیست/مارکسیست لنینیست (TKPML) را بنیانگذاری کردند. هر سه حزب پس از کودتا وارد فاز مبارزهی مسلحانه علیه حکومت شده بودند.
میان این احزاب ارتباطاتی نیز وجود داشت. حتی گاهی عملیات مشترک نیز انجام میدادند. مثلاً ماهر چایان و دوستانش برای جلوگیری از اعدام دنیز گِزمیش و دیگر زندانیان سیاسی، کنسول اسرائیلی را گروگان گرفتند. آنها با یکدیگر همکاری میکردند. در نهایت در جریان حماسهی قزلدره در سال 1972 ماهر و 10 رفیق او به شهادت رسیدند. یکی از رفقایی که عضو گروه ماهر بود و در مبارزهی قزلدره شرکت کرده بود کورکچو[4] نام دارد. او 16 سال زندانی بود و امروز یکی از نمایندگان حزب دموکراتیک خلقها (HDP) است.
در ششمِ میِ 1972 دنیز ، یوسف اصلان و حسین اینان اعدام شدند. پس از آن اعدامها و قتلعامها، شمارِ بسیاری از رفقای آنها دستگیر و زندانی شدند. کایپاککایا نیز دستگیر شد و در 18 گولان (می) 1973 در زندان دیاربکر پس از شکنجهی بسیار به قتل رسید. مختصر آنکه تعداد زیادی از مبارزان از گروههای مختلف دستگیر و زندانی شدند. فضای سرکوب رعبآور بود. در چنین شرایطی رفقای زندانی شروع به بحث و بررسی وضعیت خود کردند. پس از سالهای سیاه اعدام و مرگ رهبرانمان، در سال 1974 دولت ترکیه عفو عمومی اعلام کرد و بسیاری از رفقا از این احزاب آزاد شدند. در میان رفقایی که آزاد شدند و عضو سازمان ماهر بودند، قریب به یک سال بحث و گفتگو شکل گرفت. پنج تن از رفقای ما که پیشینهیِ سیاسیشان به حزب ماهر میرسید، اعلام کردند که بخشی از افکار ماهر را میپذیریم و برخی را رد میکنیم.
چه بخشهایی از اندیشهی ماهر را رد کردند؟
1) مثلاً گفتند که دربارهی کمالیسم با ماهر همنظر نیستند و نظر او را نمیپذیرند. بنا به نظر ماهر، کمالیسم نمایندهی خردهبورژوازی چپ است و میتوان با آن اتحاد کرد. رفقای ما گفتند که نه، چنین امری میسر نیست، کمالیسم ایدئولوژیای استعماری است.
2) آنها دربارهی کردستان نیز نظر ماهر را رد کردند. آن 5 نفر گفتند که نظر ماهر دربارهی کردستان صحیح نیست و بسیار کم به آن پرداخته است؛ اینکه کردستان چهار پارچه شده است و تحت استعمار است و ما باید اشتباهات تئوریک ماهر را تصحیح کنیم.
3) آنها گفتند که سرمایهداری در ترکیه، امروز بسیار پیشرفت کرده است. طبقهی پرولتاریا دچار تغییراتی جدی شده و بسیار گسترش یافته است و ما باید در میان طبقهیِ کارگر حزب خود را تأسیس کنیم، و نه فقط در میان قشر دانشجو و روشنفکر. جنبش ما باید از میان زحمتکشان نضج یابد.
4) نظر آنها این بود که فقط با سلاح نمیتوان انقلاب کرد، سلاح باید با سیاست همراه باشد. سیاست در ترکیه باید پیش از اسلحه به حرکت بیفتد. چراکه سرمایهداری در ترکیه ریشه دوانده است. ما باید در میان زحمتکشان فعالیت کنیم و این فقط با اتکا به اسلحه ممکن نیست.
آنها نظرات خود را در کتابی منتشر کردند و آن را در دسترس عموم قرار دادند. در سال 1976 با پیوستن دو رفیق دیگر به این گروه پنج نفره، سازمان آزادیبخش (Kurtuluş Örgütü) تأسیس شد. در ژوئن 1976 آنها دست به انتشار ماهنامهای زدند که ارگان رسمی سازمان بود، مجلهای تئوریک/سیاسی به نام مجله رهایی سوسیالیستی (Kurtuluş Sosyalist Dergi) که به شکلی قانونی منتشر میشد و نظرات ایدئولوژیک و سیاسی خود را در مطرح میکردند.
بر این اساس، بهمرور بر تعداد اعضای سازمان افزوده شد. ما توانستیم با مردم ارتباط برقرار کنیم، دانشجویان و نویسندگان را سازماندهی کنیم. پس از گسترش تدریجی سازمان، هفتهنامهای به اسم هفتهنامهی رهایی (kurtuluş gazete) منتشر کردیم. مخاطب این هفتهنامه کارگران و زحمتکشان بودند و مجلهای تئوریک نبود. از سوی دیگر برای دانشجویان و جوانان مجلهای منتشر کردیم به نام ایلری (ileri) که هر 15 روز یکبار منتشر میشد. برای معلمان و کارمندان دولتی نیز جمعیتهایی جداگانه ایجاد کردیم. در آن زمان کتابی دربارهی اشکال سازماندهی منتشر کردیم. به این ترتیب میخواستیم خودسازماندهی را به مردم آموزش دهیم. برای ما، مردم و نحوهی ارتباط با آنها اهمیت داشت. میخواستیم آنها مستقلاً فعالیت انقلابی را با خودسازماندهی به پیش برند. عملاً در هر موضوعی برای خلق کتابی منتشر کرده بودیم، دربارهی کردستان، فاشیسم و …
دراین دوران حزب جنبش ملیگرا (MHP)[5] در حکومت نفوذ بسیاری داشت. این حزب فاشیست، ضد کرد و ضد کمونیست بود. بنابراین، از سویی، جمعیتهایی را در میان خلق سازماندهی میکردیم و از سوی دیگر علیه حزب جنبش ملیگرا مبارزهی مسلحانه میکردیم. رفقای ما میگفتند که سیاست در یک جهت حرکت میکند و مبارزهی مسلحانه در جهتی دیگر، چراکه بر این باور بودند که مبارزهی مسلحانه باید در دست خلق باشد و نه فقط انقلابیون. اگر در محلهای وارد شوند، هدفشان مبارزه با فاشیسم و سازماندهی خلق است. به باور ما: «سلاح به تنهایی کارایی ندارد و بدون اسلحه هم نمیتوان کاری انجام داد». البته بسیاری از مبارزان دیگر گروههای چپ ترکیه معتقد بودند که تنها با اسلحه میتوان سازمان ایجاد کرد. در عوض ما پاسخ میدادیم که ابتدا باید مردم را سازماندهی کرد و پس از آن دست به اسلحه برد. در سال 1978 تیراژ مجلاتی که ما پخش میکردیم به بیش از 40000 نسخه رسید و توانسته بودیم ارتباطات گستردهای با تودههای مردم برقرار کنیم. البته تمامی روزنامهها و مجلات ما در آن زمان قانونی بود. جدای از آن، مخفیانه و تحت نام حزب، تراکتهایی را میان مردم پخش میکردیم.
نظر جریان شما دربارهی کردستان چه بود؟
ما در سال 1979 نگاه استراتژیک خود دربارهی کردستان را تبیین کردیم و به این نتیجه رسیدیم که برای خلق کردستان یک سازمان خودمختار ایجاد کنیم. این سازمان باید تنها در کردستان فعالیت کند و سازمانی اتونوم از ساختار سازمانی تشکیلات ما باشد. هدف از تأسیس چنین سازمانی، فعالیت در کردستان و مبارزه علیه استعمار، فئودالیسم، فاشیسم و امپریالیسم بود. در این سازمان یک کمیتهی مرکزی وجود داشت و در هر شهری کمیتهای مستقل و خودمختار ایجاد شد که تابع کمیتهی مرکزیِ اتونومِ کردستان بود. نظر ما این بود که تشکیل دولت مستقل کردستان، خودمختاری یا ابقا در ساختار سیاسی ترکیه، و در نهایت حق انتخاب تمامی این امور بر عهدهی مردم کردستان است و نه کسانی دیگر. این نظر ما در تمام چپ ترکیه بدیع بود. در واقع، نخستین بار بود که چنین نظری با این صراحت از سوی چپ ترکیه مطرح میشد. تا آن زمان نه کسی چنین ایدههایی مطرح کرده بود و نه به آنها اندیشیده بود. نام مجلهی اتونوم سازمان کردستان انقلاب (şoreş) [6] بود. چهار شماره از این مجلهی غیرقانونی منتشر شد و البته کودتای 1980 در ترکیه، فعالیت مجله را متوقف کرد.
آیا فعالیت علنی شما محدود به چاپ قانونی نشریات بود یا برای ورود به پارلمان هم فعالیت میکردید؟
ابتدا باید به نوع نگاه ما دربارهی فعالیت علنی اشاره کرد؛ ما تا پیش از کودتای 1980 و در برهههای انتخابات، دست به بایکوت انتخابات نمیزدیم. مثلاً در سالهای 1977 و 1979 بهطور شخصی برای کاندیداتوری افراد پروپاگاندا میکردیم. نه در جایگاه حزب بلکه بهعنوان فرد، افراد را به پارلمان و سنا میفرستادیم. از نظر ما، انتخابات یک فرصت بود.
کودتا چه تأثیری بر سازمان شما گذاشت؟ آیا پیش از زیر ضرب قرار گرفتن، امکان خروج از ترکیه را یافتید؟
پیش از کودتا، هدف ما این بود که اتحادی میان تمامی سازمانهای انقلابی و احزاب چپ ترکیه ایجاد کنیم، یک جبههی مشترک مبارزاتی. چراکه کودتا را علیه خود میدانستیم. کودتا دقیقاً ماشینِ کشتار ارتش بود که برای نابودی کمونیستها بهراه افتاده بود. برای ایجاد این اتحاد چندین بار تلاشهایی صورت گرفت که متأسفانه به بار ننشست. ارزیابی ما پس از کودتای 12 سپتامبر 1980، این بود که به تنهایی قادر به مقاومت علیه ماشین کودتا نیستیم. بنابراین، باید نیروهایمان را از مناطقی که در آن قدرت دفاعی کافی نداریم، به مناطقی که قویتر هستیم منتقل کنیم. هدف این بود که از مناطقی که امکان مخفی ماندن رفقایمان محدودتر است به مناطقی نقلمکان کنیم که در آن بیشتر تسلط داشتیم. در آن زمان برخی از رفقای ما در کسوت کارگر در کارخانهها فعالیت سیاسی میکردند.
عدهای از رفقای خود را از کشور خارج کردیم. بخش عمدهای از آنها به لبنان رفتند و خود را به فلسطینیها رساندند. دو جریان فلسطینی در آن زمان فعال بود که ما میتوانستیم با آنها ارتباط بگیریم. یکی جبهه النضال الشعبي الفلسطيني [7] به رهبری سمير غوشه بود و دیگری الفتح به رهبری یاسر عرفات. البته تعدادی از رفقای کمیتهی مرکزی را به اروپا منتقل کردیم، هرچند اکثریت کادرهای ما در ترکیه باقی ماندند و به فعالیت مخفی خود ادامه دادند. مثلاً مجلهای به نام اکتبر (ekim) که مجلهای درونسازمانی بود، مخفیانه میان رفقای کادر ما پخش میشد. از سال 1980 تا 1983 فعالیت مخفی ما در ترکیه ادامه یافت. در سال 1982 که جنگ داخلی لبنان درگرفت، ما نیز خود را به جبهههای جنگ بیروت رساندیم. بیروت به مدت 72 روز در محاصره بود. پس از توافق آمریکا و دولتهای عربی، فلسطینیها را (همراه با رزمندگان داوطلب غیرفلسطینی) از بیروت اخراج کردند. بخشی از نیروهای فلسطینی را با کشتی به سوریه فرستادند. رفقای ما و کادرهای پ.ک.ک نیز سوار بر یکی از همین کشتیها به سوریه آمدند. برخی دیگر از سازمانهای چپ ترکیه همراه با فلسطینیها به نقاط دیگری رفتند، مثلاً به یمن، الجزایر یا تونس. اما انتخاب ما و پ.ک.ک، سوریه بود. عدهای از سازمانهای مارکسیست ترکیه، یمن را برگزیدند، چراکه نظرشان به شوروی نزدیک بود. استدلال آنها این بود که یمن جمهوری دموکراتیک و سوسیالیستی است و ما میتوانیم در آنجا فعالیت کنیم. برخی دیگر الجزایر را با این استدلال انتخاب کردند که فعالیت در کشوری سوسیالیستی مثل الجزایر راحتتر است. اما ما و پ.ک.ک به سوریه رفتیم چراکه میخواستیم برای هر جنگ احتمالی، به کردستان و ترکیه نزدیکتر باشیم.
نگران نبودید که سوریه شما را به رژیم ترکیه تحویل دهد؟ رژیم اسد قابلاعتماد بود؟
البته از همان ابتدای ورود به سوریه، برخی از رفقای ما دستگیر شدند و یک ماه در بازداشت به سر بردند. کشتی ما به بندر لاذقیه رسید و از همانجا برخی از ما را دستگیر کردند. رفقای ما 14 نفر بودند و اعضای پ.ک.ک 27 نفر. نکته این بود که هرکس که عربی نمیدانست بهسرعت بازداشت میشد. بههرحال با وساطت نیروهای فلسطینی، دوستان در بند آزاد شدند. فلسطینیها برای آزادی ما با دولت سوریه وارد مذاکره شدند. شرط رژیم سوریه برای آزادی ما این بود که فلسطینیها، ما را از سوریه خارج کنند. در حقیقت سوریها میخواستند که ما هیچ دردسر حقوقی برای آنها ایجاد نکنیم. آنها اهمیتی هم نمیدادند که کجا میرویم، فقط باید خارج میشدیم. بنابراین تصمیم گرفتیم که همراه با فلسطینیها به درهی بقاع (لبنان) برویم. از 1982 تا 1983، قریب به یک سال در بقاع ماندیم.
در سال 1983 کمیتهی مرکزی، کنگرهای را تدارک دید و در آنجا تصمیم گرفتیم که نام حزب خود را تغییر دهیم: سازمان آزادیبخش ترکیه و باکور کردستان[8]. در این کنگره تصمیم گرفته شد که افرادِ خود را از لبنان به ترکیه منتقل کنیم. برخی از رفقایی که به اروپا رفته بودند، بازگردند و اساساً تمرکز مبارزاتی خود را بار دیگر به داخل ترکیه بازگردانیم. نتیجه این شد که دو تن از رفقای کمیتهی مرکزی به ترکیه رفتند و مابقی نیروها در آگوست 1983 به سمت ترکیه گسیل شدند. نظر ما این بود که تشکیلات خود را در دو جهت سازماندهی کنیم. 1) در ترکیه و شهرهای پیشرفتهتر سرمایهداریِ آن مثل استانبول و ازمیر. بنابراین، در مناطق پیشرفتهتر شروع به سازماندهی مجدد خلق کردیم. 2) در کردستان که مرکزیت سیاسی آن، شهر آمَد [9] است و مرکزیت سرمایهداری هم شهر آنتپ [10] است. هدف ما، گسترش تشکیلاتمان در این منطقه بود. تا آن زمان تعداد چشمگیری از اعضای ما دستگیر شده بودند. در سال 1984 هم در ترکیه و هم در کردستان، ارتش عملیات بزرگی را علیه ما آغاز کرد و عدهی زیادی از رفقای ما دستگیر شدند. واقعیت این است که در آن زمان اصولاً فعالیت سیاسی، چه در شکل قانونی و چه در شکل غیرقانونی ممکن نبود. سرکوب سیاسی توسط دولت نظامی بهقدری زیاد بود که هیچ سازمانی عملاً نمیتوانست فعالیت کند. این شرایط هم برای مردم و هم برای مبارزان انقلابی سابق، دهشتناک بود. این عملیات در استانبول، آنتپ، آمَد و چند شهر دیگر، همزمان اجرا میشد و بسیاری از رفقای ما را به اسارت سیاسی گرفتند. سازمان ما ضربه خورد اما فعالیت ادامه یافت.
در پایان دههی 80 میلادی، تغییراتی تدریجی در ساختار سیاسی دولت ترکیه اتفاق افتاد. از این زمان به بعد تحکم نیروهای نظامی بر جامعه رفتهرفته کمرنگ شد. نتیجه این بود که انتخاباتی برگزار شد و تورگوت اوزال [11] رئیس جمهور شد. در این دوران کمی جامعه بازتر شده بود و مثل سابق، شکل عریان ظلم و زور دیده نمیشد. هرچند وضعیت زندانهای ترکیه مثل زندان آمَد یا زندان استانبول، غیرقابلتحمل بود، اما نسبتاً در سطح جامعه از شدت فشار کاسته شد. این وضعیت فرصتی بود برای فعالیت سیاسی. بنابراین، در داخل سندیکاها و جمعیتهای مختلف شروع به سازماندهی کردیم. فعالیت ما در دانشگاهها بسیار زیاد شد. در سال 1985 طی عملیات نیروی پلیس، دو نفر از رفقای کمیتهی مرکزی ما دستگیر شدند، به این علت که سازمان ما مجدداً فعال شده بود. ما برای انجام فعالیتهای سیاسی خود به پول نیاز داشتیم و آن را با مصادرهی انقلابی از بانکها تأمین میکردیم. مثلاً در سال 1984 در یک روز، به سه بانک ترکیه دستبرد زدیم. این عملیات در تاریخ ترکیه بسیار بااهمیت بود. نتیجهی این عملیات دستگیری رفقای کمیتهی مرکزی پس از این سال بود.
این سالها همراه است با سالهای فروپاشی تدریجی جوامعی از نوع جوامع شوروی. این تغییرات چه تأثیری بر سازمان شما گذاشت؟ آیا نقدی بر سوسیالیسم واقعاً موجود داشتید؟
در پایان دههی 80 میلادی، دولتهای سوسیالیستی بهآرامی مسیر تکهتکهشدن را آغاز کرده بودند. نظر ما دربارهی دولتهای سوسیالیستی واقعاً موجود این بود که آنها بوروکراتیک هستند. بوروکراسی حزب بر سر خلقهای این کشورها آوار شده است. سیاستهای دولتهای سوسیالیستی هم در درون و هم بیرون از این کشورها اشتباه است. سیاست سوسیالیستی درون این کشورها بوروکراسیِ حزبی است، در بیرون از این کشورها اپورتونیسم و رویزیونیسم حاکم است. اما نکته اینجاست که از نظر ما، هرقدر هم که مشکل داشتند و اشتباه میکردند، رویزیونیست و اپورتونیست بودند، و در تحلیل نهایی آنها را سوسیالیستی ارزیابی میکردیم. ما دربارهی چین و شوروی نیز همین نظر را داشتیم. امروز چین دولتی کاملاً سرمایهداری شده است، روسیه هم به همین ترتیب. اما اعتقاد ما این بود که این کشورها درحال گامبرداشتن برای رسیدن به سوسیالیسم هستند هرچند مشکلات و مسائل بیشماری دارند. ما اصولاً استقلال نظری و عملی خود را داشتیم و نه به چین و نه شوروی وابسته نبودیم.
پس از 1984 و اجرای سیاست جدید گورباچف موسوم به گلاسنوست، نظام سوسیالیستی تکهتکه شد و بهآهستگی مضمحل شد. تمامی ائتلافهایی که علیه ائتلاف ناتو شکل گرفته بود، مثل ائتلاف ورشو یا کشورهای بلوک شرق (آلمان شرقی، لهستان و …) مضمحل شدند. پس از آن مالکیت خصوصی ایجاد شد و هم اقتصاد، هم سیاست این کشورها به یکباره سرمایهداری شد. پس از این چرخشها، افراد بوروکراتی که در حزب قدرتمند بودند یا احیاناً ژنرال ارتش بودند، اقتصاد و سیاست حکومتهای جدید را قبضه کردند. مسئله این بود که نه تنها برای مردم آن کشورها، بلکه برای تمام مردم جهان امید به سوسیالیسم از بین رفت. ضربهی سهمگینی بود. گفتند مارکسیسم مرده است، لنینیسم مرده است، سوسیالیسم یک سراب بود و …. در آن زمان نه تنها در میان سوسیالیستهای ما، بلکه در سراسر جهان بحثهای تئوریک درگرفت که چگونه از این مرحله عبور کنیم.
ارزیابی سازمان شما از این وضعیت چه بود؟
در این برهه، درون سازمان ما مشخصاً حول سه نکته بحث درگرفته بود. 1) دموکراسی سوسیالیستی چیست؟ ما معتقد بودیم که از دموکراسی در دولتهای سوسیالیستی سوءبرداشت شده است. مدعیان سوسیالیسم واقعاً موجود میگفتند: «دولت سوسیالیستی دولتی است که با حزب مارکسیستی ایجاد شده است و بنا به دیکتاتوری پرولتاریا تنها یک حزب حکم میراند و بقیه حق اظهار وجود ندارند و حزب به دولت تبدیل میشود.» این دولت قرار بود به دولت کارگران بدل شود اما در نهایت به دولتِ حزب بدل شد. ما میدانیم که دیکتاتوری پرولتاریا، دولتِ حزب نیست. این مفهوم از کمون پاریس به ما رسیده است. در کمون پاریس، دولت پرولتاریا تنها دولتِ مارکسیستی نبود. آنارشیستها هم در آن دخیل بودند، حتی اکثریت با آنارشیستها بود. افراد غیرمارکسیست بخشی از آن دولت بودند، همه خود را در آن دولت میدیدند و بخشی از آن میدانستند. مارکس چنین دولتی را دولت پرولتاریا میدانست. شرط وجودیِ چنین دولتی چیست؟ 1) در کمیتهها باید مسئولان مستقیم انتخاب شوند و برای جلوگیری از بوروکراسی، حق عزل افراد وجود داشته باشد. 2) حقوق مسئولان: حقوق کارگران باید با حقوق بوروکراتها برابر باشد. 3) مالکیت خصوصی به مالکیت جمعی بدل شود: کارخانهها و زمینها باید به تملک جمعی جامعه درآیند. 4) در کمون پاریس میگفتند که ما ارتش نمیخواهیم، در عوض اجازه میدهیم که تمام خلق مسلح شود و از خود دفاع کند. ارتش نظامی از چنگال اهریمنیِ دولت خارج شود و کنترل آن به دست خلق باشد.
در سال 1917 و در جریان انقلاب اکتبر، لنین و جریان سیاسیِ او تنها نیروی موجود نبود. ما آن را چپ سوسیالیست انقلابی مینامیم. در حقیقت، لنین ائتلافی از تمام گروههای چپ سوسیالیستی ایجاد کرد و تنها بلشویکها سُکان انقلاب را در دست نداشتند. هرچقدر هم که حزب لنین اقتدار داشت، اقتدار اصلی و اساسی از آن شوراها بود. شوراهای کارگری، نظامی و … اقتدار اصلی را داشتند و نه بلشویکها یا حزب. وقتیکه در سال 1918 دولتهای امپریالیستی جنگ داخلی را در شوروی ایجاد کردند و سلاح به مخالفان رساندند، این ایده از درون سیاست شوروی رخت بربست و اقتدار اساسی از آنِ حزب شد و بهسرعت شوراها را فراموش کردند. حالا دیگر حزب اقتدار اصلی را دارد و سکاندار انقلاب است. در سال 1919 درون شوروی سیاست ممنوعیت تشکیل حزب برقرار شد و شوروی به جامعهای تک حزبی بدل شد. اقتدار، تنها اقتدار حزب بلشویک بود. پس از آن نیز درون خود حزب، کسانی را که فکر مستقلی داشتند و اندکی متفاوت با خط حزب میاندیشیدند، سرکوب کردند. استدلال آنها این بود که اکنون زمان جنگ است و ما باید با هم متحد باشیم تا با امپریالیسم بجنگیم و از کشور خود دفاع کنیم، باید فکرمان یکی باشد. برای مدت محدودی میتوان این رویه را درک یا حتی قبول کرد، برای 5 یا 6 ماه یا حتی یک سال. اما این رویه میتواند فقط تصمیمی موقت باشد. مشکل اینجاست که آنها این تصمیم را ابدی و ثابت و پایدار میدانستند. از آن پس سنتی بهوجود آوردند که سوسیالیسم را باید به این شکل میفهمید: برقراری سوسیالیسم به دست یک حزب. این مسئله فقط محدود به روسیه نیست، بلکه در دیگر کشورها نیز همین رویه را پیش گرفتند، از ویتنام و چین تا کوبا. یعنی فقط یک حزب، تشکیل دولت میدهد و پس از آن نیز حکمرانی میکند. قرار بر این بود که اقتدار تصمیمگیری با شوراها باشد اما این اقتدار تنها به اقتدار دولت بدل شد و نهایتاً کمونها و شوراها پوچ و بیحاصل شدند.
سوسیالیستهای بیشماری به حزب کمونیست ملحق شدند تا بتوانند از حقوق خود دفاع کنند. اما نتیجه چه شد؟ درست مثل دولتهای بورژوایی، دولتهای سوسیالیستی نیز، ارتش، سیستم استخبارات (دستگاه جاسوسی)، قاضی، دادگاه، زندان، مالیات و … ایجاد کردند و این تبدیل شد به مفهوم و درک عمومی از سوسیالیسم. چراکه ما تصور میکردیم به دلیل مبارزه و جنگ با دولتهای بورژوایی، باید از این شکل دولت دفاع کنیم. این برداشت از سوسیالیسم بدل شد به آمال و خیال تمام گروههایِ مارکسیستی که میخواستند سوسیالیسم را ایجاد کنند.
اینها بحثهایی است که ما پس از 1984 درون سازمان خود داشتیم. دو راه پیشروی ما بود: یا از سوسیالیسم دست برداریم، و یا اینکه آن را بازشناسی کنیم و درک خود را در اختیار خلق قرار دهیم. ما گفتیم که تا پیش از انقلاب سازمانها و احزاب بسیاری تحت نام سوسیالیسم فعالیت داشتند، اما نباید طبق درکِ جاری از سوسیالیسم، پس از انقلاب فقط یک حزب یا یک سازمان اقتدار داشته باشد و به بهانهی اتهاماتی از قبیل خرده بورژوا یا رویزیونیست، به دیگران اجازهی فعالیت ندهد.
مارکس و لنین دربارهی دولت سوسیالیستی میگفتند: دولت بی دولت. اما دولت سوسیالیستی از نظر بوروکراسی، ارتش، سیاست سرکوب و … از دولتهای بورژوایی بزرگتر شد. دولت قرار بود دولت خلق باشد اما بدل شد به حاکم بر خلق. آنها حقوق دموکراتیک و انسانی را از بین بردند. آنها برای اقتصاد، بهداشت، آموزش و … خدماتی انجام دادند اما اینها کافی نیست. انسان باید فکری رها داشته باشد. وقتی این اشتباهات را انجام دادند، طبعاً دولتهای امپریالیستی تبلیغات میکردند که سوسیالیسم اساساً توتالیتاریستی است. در دولتهای سوسیالیستی پارلمانهای مادامالعمر ایجاد کردند. استالین از زمان مرگ لنین تا پایان عمر خود، رهبر بلامنازع بود. ما این نقدها را از منظر غیاب دموکراسی طرح میکردیم. خلاصه بحث ما این بود: شوراها به شکل کاملی وظایف خود را انجام ندادهاند. شوراها مرجع اقتدار نبودند. حزب مرجع اقتدار شد. حزب بهخودیخود یک دولت بود و افکار سوسیالیستی هم در این کشورها قدغن بود، اگر کسی متفاوت از خط حزب فکر میکرد با مجازات روبرو بود.
2) وضعیت زن: دومین موضوع در بحث ما وضعیت زنان بود. تا آنزمان رفقای زن در سازمان ما کمشمار بودند. در نشریات خود اغلب دربارهی مسئلهی زن چیزی ننوشته بودیم. پیش از این، تصور میکردیم که با وقوع انقلاب سوسیالیستی و برپایی اقتصاد سوسیالیستی، مسئلهی زنان بهخودیخود حل خواهد شد. این برداشت و طرز فکر اکثر گروههای سوسیالیستی بود. ما متوجه شدیم که مسئلهی زنان فقط اقتصادی نیست، بلکه ابعادی بسیار پیچیدهتر دارد و حوزههایی مثل فرهنگ و سیاست و … هم در آن دخیلاند. ما در قالبی پدرسالارانه رشد میکنیم، حتی سوسیالیستهای ما نیز پدرسالارند. باید از آن فرهنگ پدرسالاری دور شویم و شیوهای نو ایجاد کنیم، و باید در حوزهی مسائل زنان هم سازمانهای آزاد و مستقل خودشان را تأسیس کنیم.
3) اکولوژی: سومین بحث مهم این دوران در سازمان ما اکولوژی بود. واضح بود که سرمایهداری جهان را نابود کرده است. ما میگفتیم اگر بخواهیم چیزی تازه بسازیم باید به فکر حفظ محیطزیست باشیم. سیستم سرمایهداری اقلیم جهان را نابود کرده است. باید این شرایط در خدمت و برای منفعت بشر باشد و نه ویرانی بشر. تکنولوژی باید در خدمت انسان باشد. انسان باید در اولویت قرار بگیرد. امروزه دسترسی به آب و هوای پاک، برای برخی از مردم تبدیل به مسئلهی مرگ و زندگی شده است. این مشکل فوری و عاجل انسان است. این بحثها را در طول سالهای بعد نیز ادامه دادیم. البته بحثهای دیگری هم از سال 1984 درگرفته بود. مثلاً مسئلهی ملیت؛ ما دربارهی کردها و ارمنیها بحثهایی جدی داشتیم.
سالهای دههی هشتاد میلادی در ترکیه، همراه است با قدرت گرفتن پ.ک.ک. در این دوران چه ارزیابیای دربارهی مسئلهی کرد داشتید؟
ارزیابی ما این بود که اکنون در کردستان جنگ وجود دارد. پ.ک.ک حدود 10 سال است که در حال جنگ است و درون جامعهی کردستان نیز جایگاه خود را پیدا کرده است. پ.ک.ک نه تنها فعالیت غیرقانونی و مخفی میکند، بلکه حزب قانونی هم ایجاد کرده است. بنابراین، پیشرفتهای سیاسی درخشانی از سوی پ.ک.ک در کردستان انجام شد. از 1991 تصمیم گرفتیم که فعالیت خود در کردستان را متوقف کنیم و از فعالان سازمان خود در کردستان بخواهیم که به پ.ک.ک بپیوندند یا در میان احزاب قانونی وابسته به آن فعالیت کنند. ما بر این باور بودیم که انقلاب در کردستان به پیش افتاده است اما در ترکیه عقب مانده است. به همین دلیل فعالیتهایِ سازمانِ کردستانِ خود را در اختیار پ.ک.ک قرار میدهیم. تصمیم گرفته شد که رفقایِ عضو سازمان ما در کردستان از سازمان ما به پ.ک.ک منتقل و عضو آن شوند و سازمان ما تمرکز مبارزاتی خود را بر ترکیه قرار دهد.
موضع ما نسبت به مسئلهی ارمنیها هم مهم بود. حتی تا آن زمان کسی از ارمنیها چیزی ننوشته بود. فقط میگفتند در 1915 قتل عام شدند. حدود سال 1990 در دو مجلد جداگانه به بررسی وضعیت ارمنیها و مسئلهی ارمنی پرداختیم. مختصر اینکه، ما با مجموعهی این بحثها خود را به سلاح ایدئولوژیک جدیدی مجهز کردیم. در سال 1991 رفقای ما از زندان آزاد شدند. در آن زمان در میان برخی مبارزان بحثی دربارهی فعالیت قانونی درگرفته بود. بحث آنها این بود که چگونه میتوان در ترکیه حزبی قانونی ایجاد کرد.
آیا شرایط سیاسی ترکیه این امکان را به شما میداد؟
در آن زمان قانونی در پارلمان تصویب شده بود که تبلیغات کمونیستی آزاد شده بود. بنابراین تصمیم گرفتیم که حزبی قانونی تأسیس کنیم که در میان خلق، به تبلیغات کمونیستی بپردازد. در حدود سال 1991، حزب اتحاد سوسیالیست (BSP)[12] که حزبی قانونی بود، تأسیس شد. اما سازمان مخفی ما همچنان به فعالیت ادامه میداد. قریب به چهار سال فعالیت کردیم. برای گسترش جبههی چپ، با مبارزان و فعالان سیاسیِ دیگر گفتوگو کردیم، هدف این بود که آنها را به اتحاد خود در این تشکیلات دعوت کنیم. کنفرانسهای متعددی برگزار شد و نهایتاً شمار زیادی از انقلابیون و مبارزان دیگر (که بخشی از تشکیلات ما نبودند) به ما پیوستند. حزب اتحاد سوسیالیست را منحل کردیم و در سال 1996 با این مجموعهی جدید از مبارزان، حزب آزادی و همبستگی (ÖDP) [13] را بنا نهادیم. فعالیت ما در این حزب، برای سه سال ادامه پیدا کرد، تا سال 1999. ما در دو جبهه میجنگیدیم: از یک سو با دولت ترکیه، از سوی دیگر با رفقایی که درون این حزب بودند و نگاهشان به مسئلهی ملی تنگنظرانه بود. از نظر ما، آنها شووینیست/کمالیست بودند.
از حدود سال 1997، درون سازمان مخفی ما نیز بحثهایی درگرفت که منتج از تشکیل یک حزب قانونی بود. یک موضوع این بود که آیا تشکیلات مخفی و ادامه دادن فعالیت غیرقانونی ضرورتی دارد یا نه؟ ما پاسخ میدادیم که انقلاب بدون اسلحه ممکن نیست. اما بخشهایی از درون سازمان مخفی ما به قانونیشدن تشکیلات تمایل داشت. موضوع دیگر نگاه سازمان ما به مسئلهی پ.ک.ک و ارتباط با آن بود. مختصر اینکه در سال 1999 تشکیلات مخفی ما دچار انشعاب شد. یک بخش آن کار مخفی را ادامه داد و بخش دیگر به کلی از فعالیت مخفی دست شست و اعلام کرد در حزب آزادی و همبستگی باقی میماند. جریان ما از حزب آزادی و همبستگی به همراه بخشی از تشکیلات مخفیمان خارج شد.
در واقع دو مورد مشخص موجب انشعاب شد. یکی مسئلهی اعتصاب غذای زندانیان سیاسی بود. خانوادههای زندانیان سیاسی از ما تقاضا کرده بودند که برای حمایت از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، ما نیز به اعتصاب غذا بپیوندیم. جناحی از رفقای ما مخالفت کردند. استدلال آنها این بود که این کار باعث تحریک دولت میشود. ممکن است دولت مانع ادامهی فعالیت حزب شود، البته ما به آنها فشار آوردیم و به میدان آمدیم. مسئلهی دیگر، ارتباط با پ.ک.ک بود. ما معتقد بودیم که باید از کردها و پ.ک.ک حمایت کرد. جناح مخالف استدلال میکرد که پ.ک.ک جریانی ناسیونالیست است و حمایت از پ.ک.ک موجب تحریک دولت ترکیه میشود و برای بقای حزب خطرناک است. ما به آنها یادآوری میکردیم که هدف اولیه از تشکیل یک حزب قانونی، انقلاب بود، این حزب را برای رفورم تأسیس نکردیم، بلکه برای مبارزه ایجاد شده است. به هر حال ما از آنها جدا شدیم.
در سال 2001 با بخشی از جناح منشعبشده وحدت کردیم و بار دیگر حزبی قانونی تأسیس کردیم. در سال 2002 حزب دموکراسیِ سوسیالیستی (SDP) [14] را تشکیل دادیم. این حزب با یاری روشنفکران، دانشجویان و انقلابیونی که اعضای تشکیلات ما نبودند ایجاد شد. در سال 2007 مجدداً درگیریهای نظری بالا گرفتند و آن گروهی که در سال 2001 به ما پیوسته بود دوباره جدا شد. ریشهی این انشعاب در نگاه آنان به تشکیلات مخفی ما باز میگردد. آنها خواهان انحلال تشکیلات مخفی بودند. ما معتقد بودیم که بدون سازمان مخفی نمیتوان انقلاب برپا کرد. کار ما تنها محدود به تبلیغ و ترویج نیست. فعالیت انقلابی ما نیاز به تشکیلات مخفی دارد. آنها که از حزب دموکراسیِ سوسیالیستی و تشکیلات مخفی ما خارج شدند، در سال 2008 حزبی جدید تأسیس کردند به نام حزب بازسازماندهی سوسیالیستی (SYKP) [15]. به هر صورت فعالیت ما ادامه یافت. مثلاً در میان دانشآموزان دبیرستانی، دانشآموزان انقلابی (DEV LIS) را ایجاد کردیم. درون دانشگاهها و کارگران هم سازمانهای خود را بنا کردیم. با چند حزب دیگر در سالهای 2009 و 2010 وارد پروسهی گفتوگو برای اتحاد شدیم. دولت ترکیه عملیات بزرگی علیه ما بهراه انداخت و رهبری حزب دموکراسیِ سوسیالیستی و کمیتهی مرکزی تشکیلات مخفی ما را دستگیر کرد. البته این عملیات فقط محدود به دستگیری افراد ما نماند و برخی از کادرهای احزاب و سازمانهایی که در پروسهی اتحاد با ما بودند را هم دستگیر کردند. پس از این ماجرا، این گروهها از نزدیکی به ما ترسیدند؛ به این دلیل که میگفتند اینها تشکیلات مخفی دارند و برای ما دردسر درست میکنند. مسئلهی اتحاد فراموش شد. البته ما نیز بعد از آزادی از زندان، تأکید خود را بر تقویت تشکیلات مخفیمان معطوف کردیم.
در سال 2011 بهار عربی خاورمیانه را به لرزه درآورد. در ترکیه هم متأثر از آن به آهستگی جنبشهایی به پا خاست. در ماه ژوئن 2013 در میدان تقسیم استانبول، تظاهرات عظیمی بهراه افتاد. 13 روز استانبول در کنترل ما بود. میدان تقسیم را از پلیس خالی کرده بودیم و درست مثل میدان تحریر، میلیونها نفر به میدان تقسیم آمده بودند. نه تنها در استانبول، که در آنکارا، بورسا، آدانا و بسیاری از شهرهای ترکیه تظاهرات عظیمی علیه AKP ایجاد شده بود. بخشی از کسانیکه در میدان تقسیم حضور داشتند، از آنجا که رفورمیست بودند، میخواستند بهسرعت از ادامهی تظاهرات دست بردارند. اما برخی دیگر مثل ما میخواستند این تظاهرات ادامه پیدا کند. به هرحال دولت ترکیه و پلیس برای حمله به خلق برنامهریزی کرده بودند. در میدان تقسیم کمیتهای ایجاد شده بود به نام کمیتهی تقسیم. افرادی که در سندیکاها و جمعیتهای گوناگون فعال بودند این کمیته را تأسیس کرده بودند. نمایندگان این کمیته با دولت وارد مذاکره شدند. پس از حدود 10 روز، دولت اعلام کرد که صبر ما تمام شده است و باید سریعاً میدان تقسیم را تخلیه کنید، دیگر کافی است. آنها این حرف را پذیرفتند. به ابتکار سازمان و راهبری سازمان ما، مجموعهای از 15 سازمان و حزب با رهبران این کمیته وارد مذاکره شد. به آنها اعلام کردیم که ما این منطقه را ترک نخواهیم کرد و تظاهرات ادامه مییابد. درواقع در آن مقطع، میدان تقسیم را به محدودههایی تفکیک کرده بودیم و هر گروه یا سازمانی مسئولیت یک محدوده را داشت. مثلاً این گوشهی میدان از آن ما بود، گوشهای دیگر تحت نظارت سازمانی دیگر و به همین ترتیب. هر گروه و سازمانی در محدودهی تحت کنترل خود باریکاد درست کرده بود و مسئولیت دفاع از آن بخش را برعهده داشت. ما دوباره پیشنهاد کردیم که باریکادهای بیشتری درست کنیم و اجازه ندهیم که بار دیگر به دست دولت بیفتد. در همین زمان نیروهای پلیس خود را برای حمله آماده میکرد و از سوی دیگر با این کمیته نیز در حال مذاکره بود. پلیس اعلام کرد که باریکادهای خود را برچینید، ما به شما تضمین میدهیم که وارد میدان تقسیم نشویم. این کمیته هم حرف آنها را باور کرده بود. بنابراین اعضای این کمیته با بلندگو خواستار برچیدهشدن باریکاد در تقسیم بودند. ما زیر بار چنین تصمیم ناشیانهای نرفتیم. پلیس هم با بلندگو اعلام میکرد که پس از برچیدن باریکاد تضمین میدهیم که وارد پارک گزی نشویم، فقط باریکادها را بردارید. ما میگفتیم که پلیس دروغ میگوید و بهمحض برچیدن باریکادها به ما حمله میکنند و در مدت نیم ساعت وارد پارک گزی میشوند. وقتیکه پلیس مشاهده کرد که تقاضایشان برای برداشتن باریکادها بیثمر است و مردم دست از باریکادهای خود برنمیدارند، با گاز اشکآور به میدان حمله کرد. پس از اندکی مقاومت بخشی از جمعیت ترسید و صحنهی نبرد را ترک کرد و پا به فرار گذاشت. البته آنها همگی رفورمیست بودند. در حال فرار باریکادهایشان را هم با خودشان میبردند. صحنهی عجیبی بود. پلیس در مدتزمان کوتاهی، میدان تقسیم را گرفت و کمتر از نیم ساعت، برخلافت ضمانتها و قولهای قبلی وارد پارک گزی شد و به زور آنجا را اشغال کرد. اطراف پارک در اختیار سازمان ما بود. اعضای ما حدود 100 نفر بودند. در نقطهای که تحت کنترل ما بود، تقریباً 4 ساعت مقاومت کردیم. پلیس نزدیک به 70 نفر را دستگیر کرد. پس از آن تظاهرات میدان تقسیم و جنبش پارک گزی عملاً به پایان رسید و عدهای از رفقای ما زندانی شدند.
در سال 2014 و پس از آزادی رفقای ما از زندان، برای ایجاد اتحاد انقلابی میان گروهها و احزاب مختلف رفتوآمدهای بسیاری انجام شد. بیشترین مذاکرات میان سازمان ما و حزب انقلابِ ترکیه و واحد تبلیغات مسلحانه مارکسیست ـ لنینیست صورت گرفت. هدف ما این بود که اتحادی نوین از نیروهای انقلابی و میان تمامیت چپ ترکیه ایجاد کنیم. به همین سبب نشستها و کنفرانسهای بسیاری ترتیب دادیم. این نشستها و دیدارها فقط در سطح رهبری این گروهها انجام نمیشد بلکه در سطح کادرها نیز پی گرفته میشد.
اواخر سال 2014 جنگ کوبانی درگرفت. در ماه سپتامبر 2014 مذاکرات ما برای اتحاد، به سبب نبرد کوبانی تسریع یافت. سازمان ما و دو حزب نامبرده، تصمیم به حضور در نبرد کوبانی و دفاع از جنبش روژاوا گرفتند. قرار بر این شد که تعدادی مبارز برای نبرد در کوبانی به منطقه ارسال کنیم. بار نخست 15 مبارز به کوبانی اعزام شدند، پس از آن تعداد بیشتری به منطقه آمدند. مبارزانی که به روژاوا آمده بودند از اعضای هر سه سازمان بودند. در آن زمان نام آنها را نیروهای متحد آزادی نهادیم. چراکه آنها تنها اعضای یک حزب یا سازمان مشخص نبودند، بلکه از اتحاد 3 سازمان ایجاد شده بودند. بنابراین نام نیروهای متحد آزادی شایستهی این مجموعه است. در این دورهی زمانی افکار این گروهها به یکدیگر نزدیکتر شد و به علت جنگیدن دوشادوش یکدیگر، به هم نزدیکتر شده بودند. بعد از پایان نبرد کوبانی و آزادسازی آن، در روژاوا، سازمان آزادیبخشِ پرولتاریایِ انقلابی و حزب انقلابی ترکیه تشکیلات سازمانی خود را منحل و به نام حزب کموناردهای انقلابی اعلام موجودیت کردند. کنگرهی نخست حزب کموناردهای انقلابی در روژاوای آزاد برگزار شد. حزب کموناردهای انقلابی در سال 2015 بهطور رسمی تأسیس شد.
دربارهی پیشینهی سیاسی حزب انقلابی ترکیه هم اندکی توضیح دهید.
آنها پیش از آنکه به نام حزب انقلابی ترکیه شناخته شوند، با نام دیگری در ترکیه فعالیت میکردند. تا پیش از کودتای 1980 با نام TKP/B فعالیت داشتند. البته فعالیت آنها بیشتر سیاسی بود، هرچند گاهی به مبارزهی مسلحانه نیز میپرداختند. در اندیشهی آنان نیز، امر انقلاب بدون سلاح میسر نبود. پس از کودتای نظامی، برخی از اعضای آنها به لبنان رفتند و برخی دیگر به اروپا. آنها که در لبنان بودند وارد بیروت شدند و علیه اسرائیلیها و فالانژها جنگیدند.
حدود سال 1985 درون آنها بحثی شکل گرفت و بخشی از آنان گروه را ترک کردند. آنهایی که در گروه مانده بودند فعالیت خود را ادامه دادند. در سالهای 1986 و 1987 در حوالی دریای سیاه و شمال ترکیه جنگی مسلحانه را ترتیب دادند. در شهر هم فعالیتهای تبلیغاتی مثل انتشار نشریه و مجله داشتند. چند مجلهی آنان قانونی منتشر میشد و در سطح عمومی بازتاب مییافت. جدای از آن، فعالیت سیاسی خود را در شهرها نیز مستقلاً ادامه میدادند. برخی از چریکهای آنان در جریان این نبرد به شهادت رسیدند و شماری نیز دستگیر شدند. هرچند سازمان سیاسی آنان دست نخورده باقی ماند و به فعالیت ادامه داد.
در سال 1996 با نام حزب انقلابی ترکیه اعلام موجودیت کردند و نام سازمان مخفی و شاخهی نظامی آنان مشارکت مسلحانهیِ خلقی (SHB) [16] بود. در این مقطع نبرد چریکی شهری را آغاز کردند. البته نیروهای آنان اندک و ارتباطات آنان با خلق بسیار محدود بود. بنابراین، نبرد آنان چندی نپایید و حدود 15 الی 20 تن از کادرهایشان به شهادت رسیدند. از آن پس دست از مبارزهی مسلحانه برداشتند. پس از آن شکست، عمدهی فعالیتهای خود را معطوف به فعالیت سیاسی کردند. هرچند سازمان مخفی خود را حفظ کردند، اما بیشتر راه مبارزهی قانونی و فعالیت سیاسی را در پیش گرفتند. این شکل از فعالیت تا سال 2014 و ماجرای نبرد کوبانی ادامه یافت. در این مقطع، آنان نیز به این باور رسیده بودند که بدون اتحاد انقلابیون پیشرفتی در امر مبارزه صورت نخواهد گرفت و انقلاب در ترکیه ادامه نخواهد یافت. با اتحاد انقلابیون میتوان وارد مرحلهی مهمی شد. به همین دلیل، آنان نیز میگفتند که ما میخواهیم به هر شکل ممکن اتحاد انقلابیون را ایجاد کنیم، هم در زمینهی سیاسی و هم نظامی و مسلحانه. مختصر آنکه این حزب نیز مانند سازمان ما، حزبی انقلابی و خواهان مبارزهی مسلحانه بود و افکار ما به هم نزدیک بود. به همین دلیل هم مانعی برای اتحاد میان ما وجود نداشت. در سال 2015 این اتحاد رسماً منعقد شد و حزب کموناردهای انقلابی را بنا نهادیم.
پس از 2015 (نبرد کوبانی) تا هماکنون در تمامی جبهههای جنگ روژاوا جای گرفتهایم و مبارزه میکنیم. نگاه حزب انقلابی ترکیه به مسئلهی روژاوا این بود که این نبر علیه امپریالیسم و دولت ترکیه است، خلق مظلوم متحد ما هستند و در زمانی که ظلمی بر آنان روا میشود باید علیه این ظلم در کنارشان برپاخیزیم و دوشادوش آنان نبرد کنیم.
برای گسترش پروژهی اتحاد، همچنان ارتباطات ما با گروهها و سازمانهای بسیاری برقرار است و شبکههای گفتوگو را گسترش میدهیم. پس از تأسیس حزب کموناردهای انقلابی، گروهی به نام قرارگاه انقلابی (Devrimci Karargâh) که فعالیتهای انقلابی داشت، در اواخر سال 2016 و آغاز سال 2017 اعلام انحلال کرد و در حزب کموناردهای انقلابی ادغام شد. ارتباط ما با واحد تبلیغات مسلحانه مارکسیست ـ لنینیست همچنان ادامه دارد و امیدواریم که آنها نیز به اتحاد و عضویت در تشکیلات ما راغب شوند. حزب کموناردهای انقلابی برای اتحاد انقلابی و انقلابیون تأسیس شده است، واضح است که هرآنچه از توان ما برآید در راه رسیدن به این هدف انجام میدهیم. مثلاً بار سنگین بنا نهادن HBDH [17] بر دوش حزب کموناردهای انقلابی بود. میتوانیم ادعا کنیم که قاعده و بنیان HBDH، حزب کموناردهای انقلابی است. به همین دلیل در رهبریت مرکزی این تشکیلات، رفقای ما (حزب کموناردهای انقلابی) جای گرفتند. همچنان فعالیت HBDH ادامه دارد و ما برای تداوم آن هرکاری که در توانمان باشد انجام خواهیم داد.
حزب کموناردهای انقلابی علاوه بر تشکیلات مخفی، حزبی قانونی در صحنهی سیاسی ترکیه دارد. اندکی از فعالیت قانونی خود در ترکیه بگویید.
در ترکیه فعالیتهای تشکیلات مخفی ما ادامه دارد، درست مثل هر گروه دیگری. ارتش مخفی ما با عنوان نیروهای متحد آزادی فعالیت میکند و از سوی دیگر بهعنوان حزبی قانونی، جریان ما با حزب انقلابی (Devrimci Parti) فعالیت دارد. اینها بخشهایی از فعالیت سیاسی ماست و ما بخشی از ائتلاف حزب دموکراتیک خلقها هستیم. فعالیت ما درون سندیکاهای کارگری، کارمندان، کارگران و دانشجویان و دیگر جمعیتها ادامه دارد. گروههایی مثل DEV LIS، Dev göç و … را ایجاد کردهایم. اگر کسی مایل به آشنایی بیشتر با فعالیتهای عمومی تشکیلات ما باشد میتواند به وبسایت Umut Gazetesi یا وبسایتهای حزب کموناردهای انقلابی، نیروهای متحد آزادی، نیروهای آزادیِ زنان KÖG، Kadın Özgürlük Gücü مراجعه کند و با تراکتها و اعلامیههای ما آشنا شود. در اروپا و روژاوا فعالیتهای تشکیلات ما ادامه دارد و از سوی دیگر، رفقای ما که فعالیت قانونی میکنند درون ائتلاف حزب دمکراتیک خلقها [18] و کنگرهی دموکراتیک خلقها (HDK) [19] به شکلی قانونی کار خود را انجام میدهند.
بهنظر میرسد مسئلهی دموکراسی یکی از دغدغههای شما در طول فعالیت مبارزاتیتان بوده است. مواجهه شما با بوروکراسی درون حزبی چگونه است؟ نگران نیستید که ساختار بوروکراتیک حزبی، دموکراسیِ موردنظرتان را تضعیف کند؟
حزب باید مرکزی باشد و پس از آن مرکزیتی جداگانه ایجاد کند. ما آن را سانترالیسم دموکراتیک مینامیم. مشکل جای دیگری است. عموماً دو رویکرد به سازماندهی حزبی وجود دارد یا دستکم در تاریخ قرن بیستم غالب بوده است. یک نگاه این است که تنها مرکزیت محور تصمیمگیری میشود. این نگاه طبعاً به بوروکراسی حزبی منتج میشود. برداشت دیگر این است که تنها دموکراسی یا دموکراتیکبودن تصمیمات حزبی اهمیت مییابد، که این برداشت به لیبرالیسم و بیقاعدگی منتهی میشود.
نگاه ما سانترالیسم دموکراتیک است. تصمیمات هم از بالا و هم از پایین گرفته میشوند. اگر در مرکزیت تصمیم گرفته شود و نظر لایههای زیرین در آن تصمیم دخیل نکنند، نمیتوان مبارزهی سیاسی را بر زندگیِ انسانی منطبق کرد. از اینرو باید تصمیمات را به شکلی دموکراتیک و آزادانه اتخاذ کرد. ما ضد بوروکراسی هستیم. حتی اگر دولت هم تشکیل دهیم، ضد بوروکراسی عمل خواهیم کرد. چراکه شرط ضروری یک حزب، نقد و خودانتقادگری است. برخی میگویند اگر یک حزب فعالیت مخفی داشته باشد، نمیتواند دموکراسی را به مرحلهی عمل درآورد. آنها موضوع را اشتباه فهمیدهاند. اگر حزبی به شیوهی سانترالیسم دموکراتیک سازماندهی شود، دموکراسی را جزءبهجزء اجرا خواهد کرد.
برخی از رفقای حزب شما گرایشاتی در حمایت از حزبالله لبنان دارند. گویا از زمان حملهی اسرائیل به لبنان در 2006، در دانشگاههای ترکیه موجی از محبوبیت حزبالله لبنان بهراه افتاده است. اما تصور حمایت از حزبالله لبنان و رژیم اسد از طرف مارکسیستها کمی بهتآور است. در تحلیل شما، آیا رژیم اسد رژیمی فاشیستی است یا متحدی بالقوه؟
در سال 2006 وقتی اسرائیل به لبنان حمله کرد، حزبالله در قامت جنبشی مردمی و ضد امپریالیستی از لبنان دفاع کرد. حزبالله در سال 1982 تأسیس شد. حزبالله نه نیرویی سوسیالیستی است و نه نیرویی بورژوایی. این واقعیتی است که نمیتوان از آن چشم پوشید. نکته اینجاست که امروز، آنها علیه آمریکا و اسرائیل نبرد میکنند. ما آنها را در این حد قبول میکنیم. امروزه مبارزهی ما علیه داعش، با همکاری نیروهای آمریکایی صورت میگیرد. ما نیز میدانیم که آمریکا دوست و همپیمان ما نیست اما در جنگ علیه داعش از آنها استفاده میکنیم. مختصر اینکه، ما میتوانیم ائتلافی موقت با حزبالله یا رژیم اسد برای مبارزه با صهیونیسم و امپریالیسم و رژیم اسرائیل ایجاد کنیم. اما بیشک این اتحادی ابدی نیست و اتحادی موقتی، تا پیش از انقلاب است. مثلاً رژیم اسد را در نظر بگیرید. امروز دولت اسد با اردوغان، داعش، جبههالنصره و … در جنگ است. امروز میتوانیم جبههی نبردی تشکیل دهیم و با یکدیگر در این مسیر همکاری کنیم.
اگر جنبشی انقلابی در ایران شکل بگیرد و هدف آن سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی باشد، آیا همچنان که از روژاوا در قبال داعش حمایت کردید، از مردم ایران هم علیه رژیم ایران حمایت میکنید؟
اگر سوسیالیستهای ایرانی علیه رژیم ایران وارد نبرد شوند، ما جانب سوسیالیستها را میگیریم و علیه دولت ایران مبارزه میکنیم….
آیا رژیم ایران را فاشیستی ارزیابی میکنید؟
نه، ما نمیتوانیم با این صراحت رژیم ایران را فاشیستی بخوانیم. رژیم ایران، دولتی دینی و تئوکراتیک است، با دولتهای امپریالیستی همکاری میکند اما علیه ارتجاع منطقه، اسرائیل و جهادیها میجنگد. بنابراین رژیمی فاشیستی نیست. ما میگوییم که رژیم اردوغان در حال گذار به فاشیسم است. همین داعش را چه کسانی ایجاد کردند؟ داعش را ترکیه، قطر، عربستان و دولتهای امپریالیستی به وجود آوردند. طبیعی است که با کسانی که علیه داعش میجنگند باید اتحادهایی ایجاد کرد.
از منظر حزبی مارکسیست، تا چه زمانی در ائتلاف مبارزه با داعش در کنار آمریکا باقی میمانید؟
تا زمانیکه آمریکا به شکل رسمی در این منطقه پایگاه نظامی ندارد ما در کنار جنبش روژاوا هستیم. اما اگر حضور آمریکا قطعیت قانونی یابد، ابتدا به رفقای پ.ک.ک نقدها و نظرات خود را اعلام خواهیم کرد، سپس به شکلی سیاسی با آمریکا مبارزه خواهیم کرد و در نهایت وارد درگیری نظامی با آمریکاییها خواهیم شد. [20]
برداشت شما از اقتصاد چیست؟ چه نوع برنامهی اقتصادیای را برای فردای انقلاب تدارک دیدهاید؟
امروز میگوییم که اقتصاد امری مستقل نیست. ما معتقدیم که بدون همکاری و نزدیکی ابتدایی با دولتهای امپریالیستی بنا نهادن سیستم اقتصادی میسر نیست. ما میخواهیم که اقتصاد شکل بگیرد اما حقوق کارگران و زحمتکشان پایمال نشود. ما باید اقتصاد را در سطح رابطهای معقول با دولتهای امپریالیستی حفظ کنیم. پس از آن میتوانیم به آهستگی الگوی اقتصادی مورد نظر خود را رشد دهیم. مثلا نپ تا سال 1924 ادامه یافت و همزمان رابطه با دولتهای امپریالیستی فرانسه، آلمان و انگلستان پا برجا بود.
چه پیامی برای سوسیالیستهای ایرانی دارید؟
شروط ابژکتیو انقلاب در ایران وجود دارد. کارگران و دهقانان و … باید سازمانهای خاص خود را از نو ایجاد کنند. متأسفانه مردم ایران به سوسیالیسم امیدی ندارند. بنابراین باید به این شکل موضوع را بررسی کرد که 500 سال از تاریخ سرمایهداری میگذرد و تنها 100 سال از تاریخ سوسیالیسم بوروکراتیک. آیا همان سوسیالیسم بوروکراتیک از سرمایهداری بهتر نبود؟ بیسوادی وجود نداشت، مشکل مسکن نبود، گرسنگی نبود و … سوسیالیستهای ایرانی باید بدانند که حتی سوسیالیسم بوروکراتیک از سرمایهداری بهتر بود. باید امید خود را بازیابند. مشکل اینجاست که گاهی سوسیالیستهای منطقهی ما امیدشان به امپریالیسم است که دموکراسی را به خانهی ما بیاورد و فقر را ریشهکن کند. این فکر اشتباه است.
یادداشتها:
[1] Ulaş Bayraktaroğlu
اولاش بایراکتاراوغلو که با نام مَمت (Memet Yoldaş) در روژاوا شناخته میشد، نظریهپرداز، رهبر و فرماندهی نظامی این حزب بود. در جریان عملیاتی در ماه میِ 2017 در اطراف رقه جان باخت. غیابِ این رهبر کاریزماتیک در کوتاهزمانی با جانباختن چند تن از کادرهای باتجربهی رهبریِ حزب کموناردهای انقلابی همراه شد. متأسفانه این حوادث بر نشو و نمو حزب کموناردهای انقلابی تأثیراتِ چشمگیری برجای گذارد. در نهایت، این تحولات به انشعاب در سال 2018 منتهی شد.
[2] Proleter Devrimci Kurtuluş Örgütü
[3] Türkiye Devrim Partisi
[4] Ertuğrul Kürkçü
[5] Milliyetçi Hareket Partisi
حزب جنبش ملیگرا، حزب فاشیست ترکیه که نام شاخهی جوانان حزب (گرگهای خاکستری) گویای ماهیت سیاسی آن است.
[6] در زبان کردی بهمعنای انقلاب است.
[7] جبههیِ مبارزهیِ خلق فلسطین، یک حزب سیاسی فلسطینی است که پس از انشعاب از PFLP در سال 1967 تأسیس شد. به نظر میرسد که این تشکیلات با رژیم سوریه و لیبی روابط نزدیکی داشته است.
[8] Türkiye ve kuzey Kürdistan Kurtuluş Örgütü
[9] Amed
[10] Antep
[11] Turgut Özal
[12] Birleşik Sosyalist parti
[13] Özgürlük ve Dayanışma Partisi
[14] Sosyalist Demokrasi Partisi
[15] Sosyalist Yeniden Kuruluş Partisi
[16] Silahlari halklari Birlikliri
[17] Halkların Birleşik Devrim Hareketi
«جنبش انقلاب متحدانه خلقها» نوعی چتر سازمانی و متشکل از پ.ک.ک و چند حزب کمونیست ترکیه است. هدف از تشکیل این سازمان، هماهنگی بیشتر فعالیتهای انقلابی در میان این احزاب در جهت اهداف تعیینشده است.
[18] Halkların Demokratik Partisi
[19] Halkların Demokratik Kongresi
چتر سازمانیای که به ابتکار پ.ک.ک برای هماهنگیِ فعالیتهای سیاسی و مدنی ایجاد شده است.
[20] تصور چنین سناریویی کمی دور از واقعیت است. از آنجاکه احزاب چپ ترکیه در روژاوا میهمانان رسمی پ.ک.ک هستند، دور از انتظار است که با اتخاذ مواضعی که به ارتباطات بینالمللی پ.ک.ک آسیب میزند، بخواهند موجب آزردگی میزبان (پ.ک.ک) شوند.
لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-1qB