مِندوزا، آرژانتین، ۱۹۷۳
نوشتهی: گابریلا اسکودلِر
ترجمهی: روزبه راد
دورهای پرتنش از اشغال محل کار، آرژانتین را به لرزه درآورد. این فصل تجربیاتی را توصیف میکند که در استان غرب میانهي مِندوزا (Mendoza) رخ داد، جایی که شرکتها و موسسات دولتی میدان اصلی نبرد بودند. اشغال شاخههای دولتی بنگاههای دولتی به دست کارگرانی انجام شد که متعاقباً مدلهای خودمدیریتی و خودسازمانی را که نمایانگر اِعمال کنترلِ کارگری درون دولت بود، طراحی، پرورانده و اجرا کردند.
تاریخچهی طولانی آرژانتین همراه با دیکتاتورهای نظامی و سرکوب از زمان حزب پِرونیست از سال ۱۹۵۵، موجب شد تا مبارزهی کارگران به مسیرهای نهادینهنشده سوق داده شود. با بازگشت دموکراسی در ماه مه سال ۱۹۷۳، بسیاری از کارگران ضرورت گنجاندن ابزارهای سازمانی شکلگرفته در نزدیک به دو دهه نبرد را به قلمروی سیاسی ـ نهادی تشخیص دادند. آنها دموکراسی و قدرت کارگری را که از طریق کارگران عادیِ برخوردار از آگاهی طبقاتی و بسیجشده شکل میگرفت و حفظ میشد، وسیلهی دگرگونی دولت از پایین تلقی میکردند.
با توجه به تناقضات و پیچیدگیها در دورهای از مبارزهي طبقاتی فزاینده، تجارب بهدست آمده در آرژانتین در ۱۹۷۳، مواد و مصالح چشمگیری برای واکاوی فراهم میآورد. شرح این رویدادها نشان میدهد که رقابت برای کسب قدرت در محیط کار در تمامی موارد به رویارویی با حکومت یا کارفرمایان نمیانجامید. موردپژوهی پیشرو همچنین این امکان را برای ما فراهم میکند که پیرامون محدودیتها و دشواریهای عملی پیش روی کارگران در طی این تلاشها برای کنترلِ کارگری درون دولت بیندیشیم.
مبارزهی اجتماعی در آرژانتینِ در دههی 19۷۰ میلادی
پرونیستها، حزب اصلی آرژانتین، با وجود ۱۸ سال ممنوعیت پس از کودتای نظامی سال ۱۹۵۵، عمدتاً بهواسطهی حمایت کارگران و طبقات اجتماعی فرودست موفق شدند باقی بمانند. جنبش گستردهی پرونیستی در خلال آن سالها، رشتهای از تاکتیکها ــ از جمله شورش نظامی، تحریم انتخاباتی و خرابکاری صنعتی ــ را برای مبارزهی خود شکل داد و با دیگر نیروهای سیاسی و اجتماعی برای مشارکت در تصاحب کارخانهها، مبارزهی چریکی شهری و روستایی و شورشهای مردمی متحد شده بود. در طول این دورهی مبارزه و سازماندهی، عموم جامعهی آرژانتین به مرحلهای رسیده بود که نهادهای اصلی خود را زیر سوال ببرد. اما در هستهی جنبش پرونیستی دربارهی اهداف اختلافنظر وجود داشت. در حالی که برخی بدون انتقاد از مناسبات اجتماعی سرمایهداری، با دولت نظامی و برای بازگشت رهبر تبعیدیشان، پِرون، مبارزه میکردند، سایرین با خود نظام میجنگیدند که از محدودههای نظام فراتر میرفت و مبارزهی آنها را به مبارزه برای تغییری انقلابی بدل میکرد. (بوناوِنا و دیگران. ۱۹۹۸).
در این بافتار، مبارزهی مسلحانهای که در این دوره شکل گرفت، باید تجلی مرحلهای مشخص در مبارزهی طبقاتیِ سیاسی ـ نظامی قلمداد شود. با این حال، اعمال خشونت فیزیکی مستقیم فقط محدود به سازمانهای چریکی مسلح نبود. تودههای رادیکال نیز از شکلهایی از مبارزهی مسلحانه مردمی برای جلوگیری از تعطیلی شرکتهای دولتی بهره میبردند. فرایند رادیکالسازی سیاسی درون برخی از بخشهای خاص جامعه، در واکنش به دیکتاتوری نظامی «انقلاب آرژانتین» (1973ـ1966) شتاب گرفته بود و مسئلهی قدرت طبقاتی جایگاه محکمی پیدا کرده بود. ترس مردم از رژیم روزبهروز کمتر میشد.
دولتِ ژنرال اَلِخاندرو آگوستین لانوس (Alejandro Agustín Lanusse)، (1973ـ1971) در واکنش به این بحران سیاسی و اجتماعی، توافقنامه بزرگ ملی (GAN) را به اجرا درآورد و خواستار انتخابات دموکراتیک برای نظم بخشیدن به گذار از دیکتاتوری به دموکراسی شد. هدف این اقدام، نهادینه کردن تعارض اجتماعی و خلع سلاح توده مردم بهلحاظ سیاسی، و سپس بازگشت به الگوی سنتی آرژانتینی سلطه از طریق دموکراسی پارلمانی بود. پرونیستها برندهی انتخابات ماه مارس ۱۹۷۳ بودند، گرچه خودِ خوآن پِرون حق شرکت نداشت؛ در ماه مه همان سال، حزب پرونیست در اتحاد با احزاب کوچکتر و با نمایندگی رئیس جمهور جدید، اِکتور کامپورا (Hector Cámpora)، پس از ۱۸ سال سرکوب، قدرت را به دست گرفت. همانطور که برخی محققان متذکر شدند، «از منظر استراتژیک، بهدلیل دفاع استراتژیکی که از طریق انتخابات محقق شد، این یک پیروزی بورژوایی بود. در این بستر، خودِ واقعیت رای دادن بهمعنای خلعسلاح سیاسی تودههای مردم بود؛ اما از منظر تاکتیکی، این پیروزی با پیروزی بخشهای مردمی مطابقت دارد که با موفقیت در صندوقهای رأی افزایش مییابد.» (بوناوِنا و دیگران. ۱۹۹۸، ۱۰۶)
بسیج اجتماعی طبقهی کارگر، برخلاف اهداف توافقنامهی بزرگ ملی، نهتنها فروکش نکرد بلکه فراتر هم رفت. حال و هوای اجتماعی سرشار از شادی و سرخوشی، که مشخصهی دولت کمدوام رئیسجمهور کامپورا بود، در تصاحب خودانگیختهي محیطهای کاری عمومی و خصوصی در سراسر کشور تجلی مییافت. این پدیده گرچه فقط مدتی کوتاه دوام داشت، اما قدرت بسیاری داشت که اهمیت بسزایی به آن میداد. در شرایطی که بهتازگی دگرگون شده بود، دشمن مشترکی که نمایندهاش دیکتاتوری بود، از میان رفت؛ در نتیجه نیروی اجتماعی مخالف رژیم در مواجهه با تشدید اختلافات داخلی پراکنده شد.
با انتصاب آلبرتو مارتینز باکایِ (Alberto Martínez Baca) پرونیست، در پست فرماندار استان مندوزا، بسیاری از رویههای سازمانهای کارگری به سیاستهای دولتی تبدیل شدند. در ماههای ابتدایی، شماری از پستهای دولتی به رهبران جنبشِ گرایش انقلابی (Revolutionary Tendency) واگذار شد[1]: ظرفیت بسیج و سازماندهی گروههای انقلابی، بهخصوص پس از قیام مندوزازو[2] افزایش یافت. اما ارتجاعیترین جریانهای دستِراستی درون دولت بهسرعت متوجه شدند که قدرت دولت با چالش مواجه شده است و برای بازپسگیری نفوذ و کنترل خود، روند جلوگیری از قدرت مردمی را به جریان انداختند.
از سال ۱۹۷۳ به بعد، سه نیروی سیاسی اجتماعی اصلی متنازع را میتوان مشخص کرد: پرونیسم در دولت، جنبشهای انقلابی، و نظام سنتی سلطه (مارین ۱۹۸۴). بهرغم اینکه جنبشهای انقلابی بهنحو فزایندهای از بخشهای مردمی جدا میشدند و نخبگان سنتی به دنبال ایجاد اجماعی برای «نظم» بودند، انشعاب پرونیستها به توانمندشدن دو نیروی دیگر انجامید (ایزاگیره ۲۰۰۹). این درگیری میان گروههای متخاصم، تمامی جامعه را در بر میگرفت و موجب تجزیهی پرونیسم به جناحهایی شد که بهعنوان جناح راست (بخشهای ارتدوکس یا تاریخی حزب همراه بوروکراسی اتحادیهای) و جناح چپ (بخشهای مرتبط با جنبش گرایش انقلابی) شناخته شدند. در حالی که جناح راست هویت خود را با شعار «میهن پرونیستی» مشخص میکرد، جناح چپ حامی ایدهی تشکیل میهنی سوسیالیستی بود.
پس از این که دولت مارتینز باکا قدرت را به دست گرفت، تنش میان دو گروه پرونیست معارض آشکار شد: مارتینز باکا از سوی جنبش گرایش انقلابی حمایت میشد، در حالی که معاون فرماندار کارلوس مندوزا، رهبر اتحادیهی کارگران فلزکار، (Metal Workers’ Union – UOM)، رهبر جناح راستِ پرونیست بود. پس از چندین درگیری، جناح راست در ژوئن ۱۹۷۴ از طریق استیضاح سیاسی موفق به تعلیق فرماندار از منصبش شد. پرون که در آن زمان ریاست جمهوری را به دست گرفته بود، رهسپار کارزاری سراسری با هدف براندازی فرماندارانِ مرتبط با جنبش گرایش انقلابی شد. هنگامی که معاون فرماندار قدرت اجرایی استانی را به دست گرفت، اقدامات سرکوبگرانه و سانسور در تمامی بخشها، از دانشگاه تا محلههای فقیرنشین افزایش یافت. ارتجاعیترین گروهها بار دیگر ابتکار عمل را در مبارزه طبقاتی به دست گرفته بودند.
در مندوزا نیز همچون سرتاسر آرژانتین، رابطهی نیروها با جنبشهای تودهای بهگونهای فزاینده نامساعد شد. در حالی که نیروهای طرفدار انقلاب هنوز در حال شکلگیری بودند، نیروهای ضدانقلابی پیش از آن یکدست شده بودند.
اشغالهای سراسری
یکی از واپسین اقدامات رژیم «انقلاب آرژانتین» برای حفظ نفوذ بر ادارهی دولت پرونیستی، انتصاب مقاماتی بود که تداوم سیاسی دیکتاتوری نظامی را تضمین میکردند. طرفداران دولتی که در ماه مارس ۱۹۷۳ انتخاب شد با ارتش که برایشان مانعی تلقی میشد، مخالف بودند و این مانورهای سیاسی را محکوم کردند. این اتفاق رشتهای از اشغالهای کارگری را در تلاش برای جلوگیری از مشارکت حامیان دیکتاتوری در دولتی مردمی برانگیخت.
در دوران دولت کامپورا (۲۵ مه تا ۱۴ ژوئیهی ۱۹۷۳) مبارزات کارگران سرشتی خاص به خود گرفت. بیشتر درگیریها چه در محیطهای کاری و چه در اتحادیههای کارگری به اشغال محیط کار میانجامید. این تصرفات مهمترین پیشروی کارگران در قلمروی کارفرمایان بود، چرا که محل کار «بهلحاظ اجتماعی و قانونی بیگانه است، اما کارگران عملاً و اخلاقاً آن را متعلق به خود احساس میکنند.» (ایزاگیره و آریستیزابال ۲۰۰۲، ۵۱)
اغلب اشغالها «علیه تداومِ» دولت نظامی و مقامات آن اعلام شد، اما نگاهی دقیقتر طیف وسیعی از انگیزهها را آشکار میکند و حاکی از تفاوت در مبارزه برای بازپسگیری نظام اجتماعی و سیاسی است. فلابیان نییواس (Flabián Nievas)، سوسیالیست آرژانتینی، استدلال میکند که مبارزهی اصلیِ محرکِ تصرفات «بیشتر پیرامون نظم اجتماعی بود تا نظم سیاسی، آنطور که نیروهای اجتماعی مختلف میکوشیدند نشان دهند، و بیشتر بهمعنای بهترسازی آن بود تا مقابله با آن.» (نییواس ۱۹۹۹، ۳۵۹)
نییواس در تحقیق خود دربارهی تصرفات در آرژانتین، چهار دورهی متمایز را مشخص میکند. اولین دوره از آغاز کار دولت کامپورا تا سوم ژوئن جریان داشت (1999، 351ـ393). دومین دوره از ۴ ژوئن، که موج عظیم اشغالها آغاز شد، تا ۱۴ ژوئن ادامه داشت. در این تاریخ، ابل مِدینا (Abal Medina) دبیرکل حزب پرونیستِ حزب حقوقدانان پرونیست (Partido Justicialista)، خواستار پایان اشغالها شد. در این دوره بیش از ۵۰۰ اشغال در سرتاسر کشور صورت گرفت. بیش از ۳۵۰ مورد آنها فقط در بازهی ۱۱ تا ۱۵ ژوئن انجام شد. تاثیر درخواست ابل مدینا آنی بود: تعداد اشغالها بهطرز چشمگیری کاهش یافت، گرچه مدت کوتاهی پس از آن با شدتی بیش از پیش در کارخانهها و محل اتحادیهها از سر گرفته شد. علاوه بر این، درخواست ابل مدینا، گروههای کمتر سیاسی کارگران را که حول شعار «علیه تداوم» گردهم آمده بودند، از حرکت بازداشت و درگیری را به گروههای سازمانیافتهتر محدود کرد. گسترهی دورهی سوم از ۱۵ ژوئن تا ۲۰ ژوئن، تاریخ «قتلعام اِزِیزا»[3] بود. دورهی چهارم از ۲۱ ژوئن آغاز شد و تا سقوط دولت کامپورا در ۱۳ ژوئیه ادامه داشت. در این روزها استان مندوزا همراه استان توکومان (Tucuman)، شاهد فعالیتهایی مهم بود؛ مندوزا از نظر تعداد تصرفات چهارمین حوزهی قضایی در کشور بود (بوناونا و نیيواس ۱۹۹۹، ۱).[4] در ادامه خواهیم دید که بسیاری از این اشغالها در دورههای دوم و سوم رخ دادند.
همانطور که اشاره شد، طیفی گسترده از گروههای اجتماعی، اغلب با منافع متضاد، زیر پرچم «علیه تداوم» گردهم آمدند. نییواس دو نوع مختلف از اشغالها را مشخص میکند: نخست «اشغال برای میهن سوسیالیستی» که اشاره به تصرفات «چپ نو» دارد، از جمله آنهایی که این جناح مستقیماً سازماندهی نکرده بود اما نزدیکی مشخصی با آنها برقرار کرد.(۱۹۹۴، 372ـ364). [5] این کنشها رویکردی ضدسرمایهداری داشتند، هرچند میزان آگاهی آنها از کنشهایشان متفاوت بود. نییواس در اشغالهای انجامشده از سوی سازمانهای مسلح چپ، سازمانهای سیاسی یا مسلح جناح چپ پرونیست و کارگران ساده را جای داده است.
دستهی دوم «اشغال برای میهن پرونیستی» خوانده میشود که نیيواس آنها را بهدلیل محتوایشان یا این که واکنشی به اشغالهای جناح چپ بودند، ارتجاعی توصیف میکند. اشغالهای ملیگرایانه را معمولاً گروههایی بهمراتب کوچکتر انجام میدادند. در این دسته تصرفات سازمانیافته از سوی راستِ پرونیست، شاهد «اشغالهای پیشگیرانه» با هدف حفظ وضع موجود هستیم که برای منحرف کردن اشغالهای چپ به راه انداخته شدند. (پیشین، 381ـ373). نییواس به این موضوع پی برد که تصرفات طرفدار «میهن سوسیالیستی» خیلِ عظیمی از شرکتکننده داشت، اما اکثر اشغالهای پرونیستی را گروههای کوچکی انجام میداد که تعدادشان از ۴۰ نفر فراتر نمیرفت و معمولا ًسلاح گرم حمل میکردند.
از میان همهی تصرفات، ۵۴ درصد در سراسر کشور با «میهن سوسیالیستی» همراستا بودند، در حالی که تصرفات مرتبط با دفاع از «میهن پرونیستی»، ۴۶ درصد باقیمانده را تشکیل میدادند. با این حال اگرچه اشغالهای سوسیالیستی بسیار فعالتر بودند، اشغالهای پرونیستی بر بخشهای کلیدی همچون رسانه، مراکز درمانی و شرکتهای دولتی تمرکز داشتند.
اشغالهای مندوزا
با در نظر گرفتن عناصر مختلفی که نییواس مطرح کرده است، مشاهده میکنیم که در استان مندوزا پویایی تصرفات، نتایج غریبی در پی داشت. [6] همانطور که جدول ۱ نشان میدهد، برخلاف فرایند ملی، بیش از نیمی از اشغالها در مندوزا پس از درخواست رسمی دولت برای تعلیق اشغالها در ۱۴ ژوئن ۱۹۷۳ رخ دادند. علاوه بر این، افراد فعال باقیمانده، فقط کارگرانی ساده بودند که نه سلاح داشتند و نه وابسته به سازمانهای سیاسی بودند.
جدول ۱ – اشغالهای شرکتی: ۱۹۷۳
همانطور که در جدول ۲ نشان داده شده است، فقط ۱۶.۶ درصد اشغالها را گروههای مرتبط با نیروهای محافظهکار ترتیب داد که
تمامی آنها در متعلقات دولتی ــ جادههای استانی، اداره آبیاری عمومی و ایستگاه رادیویی LV4 سان رافائل، بودند. در مقابل، ۸۳.۳ درصد اشغالها را نیروهای اجتماعیِ در حال شکلگیری انجام دادند که حمایتی توامان از دولت نوپا و سیاستی معطوف به «رهایی ملی و اجتماعی» داشتند و همزمان سازماندهی بخشهای مختلف کاری را زیر سوال میبردند. علاوه بر این، آنها خواهان مشارکت کارگران در عرصههای تصمیمگیری بودند و آن را تنها راه اطمینان از دستیابی به نتیجه در راستای منافع طبقه کارگر میدانستند.
در میان تمامی اشغالها، ۷۷.۷ درصد اشغالها از سوی کارگران ساده انجام شد، آن هم در محلکار خود و بدون مداخلهی آشکار سازمانهای سیاسی یا مسلح، اگرچه از سوی اتحادیههای کارگریشان حمایت میشدند. با این حال، پس از موج اولیهی اشغالها، از اهمیت سازماندهی و برنامهریزی کاسته شد.
این تصرفات کارگران ساده در ۱۲ مورد از متعلقات دولتی مختلف رخ داد[7]: بانک رفاه اجتماعی، وزارت راههای ملی، شرکت حمل و نقل استانی، ترمینال اتوبوس، اداره مدیریت ترافیک و حمل و نقل، سازمان زیرساخت و خدمات آبی، وزارت ساخت و ساز، خدمات آموزش و پروش بزرگسالان، بیمارستان پلیکلینیک ریلی، ادارهی مالیات، موسسه دانشجویان همیار و ادارهی زمینشناسی و ثبت اراضی و املاک.
همین پویایی و مشخصههای مشابه در تصرفات برخی شرکتهای خصوصی نظیر اشغال شرکت تلفن آرژانتین و مرکز اتحادیهی کارگران ساختمانی آرژانتین نیز توسعه یافتند. تنها یکی از اشغالها- ایستگاه رادیوی LV8، لیبرتادور ــ از سوی چپ پرونیست انجام شد و سازمانهای مسلح چپ هیچ تصرفی نداشتند.
جدول ۲: مشخصه سیاسی اشغالها
در استان مندوزا ۵۶ درصد اشغالها «موثر» و ۴۴ درصد آنها «نمادین» قلمداد میشدند – یا شاید هم کمدوام بودند یا با وجود اعتراضات کارکنان، همچنان به کار و ارائه خدمات مشغول بودند.
تصمیمگیری تمامی تصرفات دارای گرایش «میهن سوسیالیستی» در مجمعهای محیط کار صورت میگرفت. این نشاندهنده تفاوتی آشکار با تصرفات دارای گرایش «میهن پرونیستی» است که از سوی گروههای کوچکتر بدون حمایتی جامع انجام میشد. دیگر گروههای کارگران نیز با گرایش جناح راست مخالفت میکردند، به این دلیل که ظهور مبارزهی سیاسی میان طبقهای مهم را آشکار میکند.
تمامی اشغالها در فضاهایی صورت میگرفت که کارگران از آنِ خودشان میدانستند. فقط یکی از آنها دفتر مرکزی اتحادیهای محلی (اتحادیهی کارگران ساختمانی آرژانتین) بود؛ باقی آنها در محیطهای کار رخ دادند. سازمانهای دولتی حوزهی اصلی مبارزه بودند؛ ۸/8۸ درصد اشغالها در شرکتها و نهادهای دولتی به انجام میرسیدند. این تمایز میان ماهیت سیاسی تصرفات بدون شک در بستر مبارزه میان نیروهای اجتماعی متنازع رخ داد که در ساختارهای محلی پرونیسم متجلی بود. با متهم شدن وزرای استانی به «نفوذ مارکسیستی» از سوی رهبران منطقهای اتحادیه عمومی کنفدراسیون کار (General Confederation of Labor) درگیری میان گرایشات داخلی پرونیسم بیش از پیش نمایان شد. [8] نکته پراهمیت این بود که «نه تنها مهم بود چه کسی عزل میشد بلکه اهمیت داشت که چه کسی بر سر کار باقی میماند» (نییواس ۱۹۹۹، ۳۵۳). در پس مشکل ابقای مقامات در دیکتاتوری، محور رویارویی جدیدی ظهور کرد که پیدایش نیروهای سیاسی ـ اجتماعی متعارض را، که هنوز در حال شکلگیری بودند، بهعنوان حامی دموکراسی کارگری و مخالف سرکوب دولتی و سرمایهداری در پی داشت.
بیانیهی کارگران بانک رفاه اجتماعی، مطالبات آنها را، که در مجتمعهای دوران تصرفات تصمیمگیری شد، مطرح میکند. کارگران این موارد را بهعنوان اهداف خود اعلام کردند: «الف: نمایش توانایی واقعی کارگران در راهبری موسسه؛ ب: انتصاب رفقای توانمند به اجرای سیاستها برای دستیابی به رهایی و بازسازی ملی» (روزنامهی مندوزا ۲۹ ژوئن ۱۹۷۳، ۸).
کارگران بیمارستان راهآهن، خواهان حضور کارکنان در حوزههای تصمیمگیری به منظور «دخالت در سیاستگذاری اشتغال و سلامت» بودند (روزنامهی مندوزا ۱۷ ژوئن ۱۹۷۳، ۶). همچنین در اشغالهای ادارهی مالیات و موسسهی دانشجویان همیار، مجمعهای کارگران خود را بهعنوان «ابزارهایی برای تغییر نظام» بر میشمردند (روزنامهی مندوزا ۱۹ ژوئن ۱۹۷۳، ۶).
طبق گفتههای یکی از شرکتکنندهها، اشغالها «وصفناپذیر… بودند، مشارکت در کسب قدرت…. هنگامی که رفقا، کارگران ساختمانی، واحد توزیع را اشغال کردند، مسئولان را دک میکردند. ناگهان حس میکردند قدرت در دستشان است، حتی اگر فقط سهم کوچکی از قدرت بود» (وسکِز ۲۰۰۵). با این حال باید خاطرنشان کرد هرچند این فعالیتها مالکیت خصوصی و شکل خاصی از سازماندهی اجتماعی را هدفمندانه زیر سوال میبردند، حقیقت اعلام حمایت کارگران از دولت (بورژوایی) جدید، نشان میدهد که آنها قصد تغییر نظام سیاسی ـ اجتماعی را نداشتند، بلکه خواستار بهبود و اعطای معنای مطلوبتری به منافع طبقاتی خود بودند.
بنابراین محتوا و شکل دولت جدیدی که کارگران بهدنبالش بودند چه بود؟
محدودیت و فرصتهای کنترل کارگری درون دولت: دو مورد پژوهی
اشغالها اقداماتی بهنسبت زودگذر بودند، که هر مورد درجات مختلفی از موفقیت داشتند. جالبترین جنبهی تصرفات نه خودِ این اقدامات، بلکه تحولات در محیطهای کاری بود که پس از آنها رخ میداد. مهمترین تجارب در استان مندوزا در شرکت حملونقل استانی (EPTM) و سازمان زیرساخت و خدمات آبرسانی (DOSS) شکل گرفت.
هر دو، همانند تمام اشغالها در سپهر دولت، از حمایت اتحادیهی کارگری، اتحادیهی کارگران و کارکنان بخش عمومی (SOEP)، برخوردار بودند. این سازمان که یک سال پیشتر ــ پس از قیام مندوزازو ــ شکل گرفته بود، اتحادیهگرایی مبارزهجویانهي آن دوران را در پیش گرفت. در آن سالها شمار زیادی از اتحادیههای جدید با مشخصههایی ریشهدار در مرکزیت نمایندههای کارگری ظهور کردند که مصرانه از کارگران ساده میخواستند در مجامع، اعتصابها و تظاهرات شرکت کنند. این رزمندگی قدرتمند با دموکراسی داخلی بنیادی همراه بود. این گروههای کارگری خود را ضدبوروکراسی، ضدکارفرمایی و ضدامپریالیست میدانستند.
در بیانیههای اشغالها، رهبران SOEP اعلام کردند:
این اشغالها… واکنشی آشکار به خطمشی سازمان ما است. این به معنی بسیج کارگران ساده در حمایت از مدیریت انقلابی رفیق فرماندار است…. اتحادیهها بهعنوان بخشهای کلیدی در ساخت میهن کارگران، با حمایت کلان طبقهي کارگر باید فعالیتهای رفقای منتخب مردم را تضمین کنند تا رهبران ما بتوانند گرایشی صادق و رزمنده را حفظ کنند، که راه رسیدن به رهایی ملی و اجتماعی را تضمین میکند. (روزنامهی مندوزا ۱۵ ژوئن، ۱۹۷۳، ۹)
روز پنجشنبه ۱۴ ژوئن ۱۹۷۳، مجمع کارکنان شرکت حملونقل استانی مندوزا (EPTM) تصمیم به اشغال شرکت گرفت، چراکه در پایداری اقتصادی و تواناییاش در پرداخت دستمزدهای آتی کارگرانش تردید داشتند. کارگران به سستی مقامات در سرمایهگذاریهای آتی و ناکامی در حل منازعات کاری روزافزون اعتراض داشتند. کارگران اعلام کردند که تا زمانی که دولت، مقاماتی جدید و «طرفدار رهایی ملی و اجتماعی واقعی و مشارکت وسیعتر کارکنان در مدیریت شرکت» منصوب نکند، اشغالها ادامه خواهد داشت (روزنامهی مندوزا ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳، ۵).
تصرف شرکت حملونقل استانی ــ که با مشارکت SOEP انجام شد ــ هیئتمدیرهی شرکت را منحل کرد و حکم به لغو تمامی سطوح سلسلهمراتبی، از جمله مدیر، حسابداران و مشاوران حقوقی داد. کارگران به جای آنها، هیئت اجرایی موقتی متشکل از چهار کارمند برگزیدند، تا هنگامی که دولت مسئولانی جدید مشخص کند. SOEP گزارش داد که «تصمیم کارگران و کارکنان این شرکت دولتی به متابعت از این نیاز مبرم بود که نمایندگان حقیقی مردم قدرت تصمیمگیری و مدیریت شرکت را بر عهده بگیرند (لوس اَندِس ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳، ۶). آنها برای پست سرپرست عمومی، نماینده کارگریای را پیشنهاد دادند که بیش از ۱۵ سال در این شرکت کار میکرد.
بهگفتهی فعالان اتحادیه، «شرکت از سه روز پیش از اشغال به دست کارگران، تحت خودمدیریتی تمامعیار بود» (روزنامهی مندوزا ۱۶ ژوئن ۱۹۷۳، ۶). در روزهای اشغال، خدمترسانی تراموا ادامه داشت. تابلوهایی بزرگ روی اتوبوسها نصب شده بود که اعلام میکرد: «تصرفشده توسط کارکنان تراموا برای رهایی ملی و اجتماعی حقیقی و مؤثر» ( لوس آندس ۱۵ ژوئن ۱۹۷۳، ۶).
دبیر اتحادیهی SOEP دربارهی این تجربه میگوید:
اداره تصرف شد، مسئولان اخراج شدند و کارگران کنترل مدیریت را به دستگرفتند. از میان رفقا مدیرانی جدید تعیین شدند… آنها در مجمعی گرد آمدند که ما اعضای اتحادیه در آن شرکت کردیم… رفیقی به نمایندگی از سوی گاراژها منصوب شد، دیگری از طرف رانندگان و رفیقی دیگر از کارکنان اداری… آنها اقتدار جدیدی بنا کردند که مجمع منصوب کرده بود، و به این ترتیب مدیریت شرکت تراموا را به دست گرفتند… و شرکت را بینظیر اداره میکردند! این شرکتی عمومی تحت کنترل کارگران بود (واسکِس ۲۰۰۵).
به گفتهی دبیر اتحادیهی کارگران در این اشغال که یک تا دو ماه طول کشید، کارگران کارخانه را به شکل کارآمدی اداره کردند.[۹]
خاطرات نمایندهی کارگری دیگری دربارهی این تجربه کمی متفاوت است: «ما در آن سالها همه چیز را اشغال میکردیم. ترامواها را تصرف کردیم چرا که شرکتی خودمدیریتی… تحت کنترل کارگران میخواستیم. مدارس اشغال شدند… بنابراین در این چارچوب مشتاق بودیم شرکت تراموا را تصرف کنیم.» این نمایندهی کارگری در توصیف پایان قریبالوقوع تصرف ادامه داد:
«به برخی از مطالبات خود رسیدیم اما نه آنچه خود پیشنهاد دادیم… کنترل حسابداری را بهدست آوردیم اما نه کنترل کارگری بر تولید را. ما به مشارکت نمایندههای کارگری، کنترل ورودیها و خروجیها دست یافتیم، در حالی که در گذشته دسترسی به هیچ چیز نداشتیم. اما شرکت بازگشت دادهشد، زیرا همانطور که گفتم، تبر… [در این لحظه نمایندهی کارگری به نشانهی فرایند ضدانقلابی آتی ادای ضربهی تبر درمیآورد]» (مویانو ۲۰۰۵).
سازمان زیرساخت و خدمات آبی (DOSS) در ۱۵ ژوئن پس از یک مجمع کارگری برای ۳ ساعت اشغال شد. آنها خواستار این شدند که دولت مجموعهای از تمهیدات قانونی برای بهبود خدمات و تضمین توان پرداخت بدهی و تداوم کارکرد شرکت پیادهسازی کند. بار دیگر مجمع کارگران هیئت مدیرهای موقت منصوب کرد و مقامات پیشین برکنار شدند. مجمع خواستار آن شد که مدیران جدید از فهرست پیشنهادی کارگران انتخاب شوند و آنها قدرت و اختیار تبدیل DOSS را طبق «قانون جدید آوتارکی» (Law of Autarky) برعهده بگیرند که دولت آن را تصویب کرده اما هنوز به اجرا درنیامده بود. آنها همچنین خواستار اعمال اصلاحیهای به مادهای از قانون دربارهی ترکیب هیئتمدیره شدند تا از آن پس با نمایندگان کارگران و مصرفکنندگان تکمیل شود.
فرایندی که پس از اشغال صورت گرفت محتوای خلاقانهای را که با اقدام مستقیم همراه بود نمایان میکند. دبیر امور مالی SOEP به یاد میآورد: «هفت گروه شکل گرفت و هر کدام باید طرحی برای ساختاربندی دوبارهي DOSS تهیه میکردند. سپس این هفت طرح با یکدیگر ادغام میشدند تا یک طرح پیشنهادی تشکیل دهند. این پیشنهاد بهعنوان لایحهای به مجلس محلی معرفیشد… ما برخی از جنبههای بسیار مهم خود را درهم آمیختیم… اما در نهایت تصویب نشد. (بِرو ۲۰۰۵).[10]
پیشنویس این لایحه پیشنهاد میکرد که دو عضو از ۹ عضو هیئتمدیره باید نمایندهی کارگران باشند. این پیشنهاد به این صورت توجیه میشد:
«… نیاز این بخش، بهعنوان بخش توسعهدهندهی طرحها و برنامهها، مشارکت در فرایند تصمیمگیری است، زیرا این بخش است که بهطور کلی دانشی ژرف از مشکلات و پیچیدگیهای پیشروی سازمان دارد. از سوی دیگر، این لایحه به طبقهی کارگر، مرکز قلب اقدام و پیشروی حیات ملی، امکان بلوغ در رهبری از طریق مشارکت متداوم و سازمانی را میدهد (لیلوی ۱۹۷۳، ۱۰).
بر اساس پیشنویس، بخش دیگری که باید در هیئتمدیره شرکت میکرد، کاربران این خدمات بودند. کارگران در نظر داشتند بهدلیل «نیاز به یکپارچگی و موثرسازی مشارکت خدماتگیران در فرایند تصمیمگیری»، خدمات رفاهی برای تعاونیها یا واحدهای خدمات عمومی محله فعالیت کنند (پیشین، ۹). در هر دو مورد، قدرت اجرایی استان از میان فهرستی از نامزدهای هر بخش، اعضای هیئتمدیره را منصوب میکرد.
لایجه پیشنهاد میکرد که خدمات مربوط به تهیه و توزیع آب آشامیدنی از طریق نهادی نامتمرکز در اختیار دولت استانی قرار بگیرد، زیرا تهیه و توزیع آب آشامیدنی را «که نیاز جمعی است، نمیتوان با معیارهای لیبرالی در اختیار بخش خصوصی قرار داد» (پیشین، ۱). کارگران از لزوم ایجاد یک ارگان کنترل، هماهنگی و اجرا در سرتاسر استان با توجه به «نیاز به ارتباط مستقیم میان نهاد رسمی و کارگران یا ذینفعان این خدمات عمومی» دفاع میکردند (پیشین، ۲).
موانع آنی بر سر راه توسعهی این طرحها چه بود؟ دبیر امور مالی SOEP میگوید مشکلات مربوط به سطح پایینِ آمادگیِ فنی و سیاسی نه فقط از کارگران ساده بلکه از فعالان و رهبران اتحادیه نیز ناشی میشد.
«نگرانی بزرگ ما جمعآوری اطلاعات دربارهی تجربیات خودمدیریتی بود… تجربیات ما… از سازوکارهای خودمدیریتی بسیار محدود بود… کارگران بخشهای مختلف برای قبول چنین مسئولیتی به اندازهی کافی آماده نبودند. ما میخواستیم تمامی شرکتها و خدمات دولتی به خودمدیریتی برسند. در برخی از آنها بیشتر از بقیه موفقیت داشتیم.
مثلاً در سازمان زیرساخت و خدمات آبی، جایی که من مشغول به کار بودم، مهندس بهداشت باتجربهای را برای پست مدیریت برگزیدیم. طبعاً او از لحاظ فنی اطمینانخاطر بیشتری نسبت به جاهای دیگری که اتفاق مشابهی رخ نداده بود، ایجاد میکرد… در پی اقدام اتحادیه، گفتگویی داخلی با تمامی کارگران سازماندهی شد.
تمامی کارکنان به هفت گروه کاری تقسیم شدند، که امکان بیان تمامی نگرانیها در آنها میسر بود؛ بهویژه نگرانیهای کارگران با منابع کمتر و بیشتر به حاشیه رانده شده… از متخصصان میخواستیم دانششان را از طریق بحث با تمامی کارگران به اشتراگ بگذارند. در موارد بسیاری، همانطور که میتوان تصور کرد، سطح دانش افراد بسیار پایین بود، بسیار پایین.» (برو ۲۰۰۶).
با توجه به این گزارش میتوانیم پی ببریم که علاوه بر بستر نامطلوب از سال ۱۹۷۴ به این سو، کارگران اغلب از توانایی سیاسی، فنی و نظری کافی برای پیشبرد مبارزه جهت به دست گرفتن دولت برخوردار نبودند، حتی زمانی که پرچم خودمدیریتی و کنترل کارگری برافراشته بود و کارگران در عمل شرکتهای دولتی را مدیریت میکردند. یک مشکل اساسی این بود که اغلب کارگران ساده و نیز فعالان، بدون آگاهی کامل از اهمیت بلندمدت اعمالشان، به اقدام مستقیم و صفآرایی تمایل داشتند. در آن زمان، آموزش سیاسی و تامل بر تجربهی عملی بهعنوان بخشی از همان پویشهای مبارزه درون فرهنگ اتحادیه دیده نمیشد. به این ترتیب، دبیر SOEP اظهار داشت: «ما متولد شدیم و شروع به مبارزه کردیم… زمانی برای توقف و تامل دربارهی چیزی نداشتیم» (واسکِس ۲۰۰۵).
بهگفتهی آنتونیو گرامشی، نظریهپرداز ایتالیایی، این تاکید بر لحظهی عملی مبارزه حاکی است که جامعه نقطهای تاریخی در زمان را تجربه میکرد که «نو» هنوز انداموار شکل نگرفته بود ــ گرچه در فرایند ظهور قرار داشت (گرامشی ۱۹۹۷، ۱۷-۱۸). نمونههای آموزش نظری و سیاسی و تأمل بر تجربیات عملی معمولاً زمانی پدیدار میشوند که مبارزه طبقاتی شدت پیدا میکند. این آگاهی به این دلیل توسعه مییابد که تجربهی یادگیری زمانی با ارزشتر تلقی میشود که در میدان نبرد کسب شده باشد، جایی که ــ بنا به استدلال مارکس، لنین و لوکزامبورگ ــ چیزی که بهطور معمول سالها طول میکشد، در عرض چند روز فراگرفته میشود. اما اگر هدف برخورداری از دانش لازم برای واکاوی هر نوع موقعیت و سازماندهی استراتژیک مبارزه است، بهخصوص در مواقعی که ــ در اینجا بررسی شد ــ نیروهای ضدانقلابی در حال پیشروی در سطحی ملی و جهانی هستند، این لحظههای تامل، سرنوشتسازند.
مبارزه برای مناسبسازی دوبارهي دولت
در این فصل شکلهایی از مبارزه را دیدیم که از الگوهای نهادینه پیروی نمیکردند. تصرفات محل کار در فرایندی که بر پایهی سطوح متفاوت آگاهی توسعهیافت، نظم اجتماعی موجود را زیر سوال میبرد. در چارچوب دولتی بورژوایی، محیطهای کاری قلمروهایی بودند که کارگران از کارفرمایان خود مصادره کردند. اغلب اشغالها نه در مقابله، بلکه در دفاع از رژیم پرونیستی صورت میگرفت، که دولتی «خلقی و کارگری» دانسته میشد، آن هم در برابر جناحی دیگر که درون همان دولت حضور داشت. بنابراین واکاوی نشان میدهد که از یک سو، مبارزهی طبقاتی درون طبقه کارگر از طریق اختلافات سیاسی سربرآورد. از سوی دیگر، اوایل دههی ۱۹۷۰ دورهی تاریخی پیچیدهای برای آرژانتین بود که تضادهای همچنان حلنشدهی نیروی اجتماعی در حال شکلگیری را تشدید میکرد.
اشغالها بیانگر چالشی در برابر نظم سلسلهمراتبی مستقر بودند. آنها نتیجهی دورهای از اقدام مستقیم بودند که کارگران از سال ۱۹۵۵ میکوشیدند توسعه دهند، که در آن قدرت، بازنگری و ساخته شده بود. اشغالها درجات بالاتر خودگردانی را از طریق دفاع از نیاز به مشارکت مستقیم و اکثریتسالار کارگران در بهکارگیری قدرت بیان میکرد، همچون یگانه راهی که پروژهي سیاسی مدافع منافع طبقهی کارگر را ارائه میکرد. مشکل این بود که این منافع به شیوههای بسیار متفاوتی درک میشدند.
پس از این که میدان نبرد جدیدی با بازگشت دموکراسی پارلمانی در 1973 گشوده شد، کارگران بهطور کلی متوجه اهمیت ایجاد راه خود برای رقابت بر سر قدرت سیاسی شدند. هدف اقدامات رادیکالی که از طریق اشغال کارخانهها و تصرف خدمات دولتی صورت گرفت، رساندن کارگران به جایگاه قدرت بود؛ آنها از این راه تلاش کردند آنچه در فعالیتهای اتحادیهای مبارزهجویانه در حال رخ دادن بود، به سطح سیاسی انتقال دهند. اما مبارزه برای دموکراسی کارگری از سپهر اتحادیهها فراتر میرفت.[11] کارگران تلاش کردند تجربهی انباشتشده در چارچوب مبارزهی اتحادیهای ــ قدرتی ساختهشده و حفظشده با دموکراسی و بسیج کارگران ــ را، با بخشیدن فرم و محتوای دموکراتیک به آن از طریق بازتعریف کنترل کارگران بر محیطکار، در دستگاه دولتی بهکار گیرند.
با این حال، رابطه میان فرم و محتوا نه بیواسطه است و نه خطی. چرا این کارگران به دنبال مشارکت در فرایند تصمیمگیری بودند؟ اهداف آنها چه بود؟ درحالی که فعالان اجتماعی گمان میکنند همه بهدنبال تغییر انقلابی بودند، در واقع گسترهای از دیدگاهها و منافع در آن دخیل بود که برخی از آنها متناقض به نظر میرسیدند. در آرژانتین در سال ۱۹۷۳ به این تضادها توجه نشد زیرا بر عزم عملی تأکید میشد و این مانعی اساسی بر سر راه موفقیت جنبش بود.
علاوه بر این، جریان کارگران حامی انقلاب، نیرویی اجتماعی در آغاز راه خود بود و متوجه تعرض قریبالوقوع و رو به رشدِ دیگر نیروی اجتماعی ضدانقلابی نبود که پیشتر ایجاد شده بود. باتوجه به پیچیدگیهای این دوره، پرسش صحیح این است که آیا حرکتی استوار بهسوی تغییری انقلابی با آگاهی از ساخت و انباشت قدرتش، ممکن بود یا نه. اهداف جامعتر و استراتژیکتر برای قدرت کارگران به اندازهی کافی با نمونههای تأمل و شرحوتفصیل دربارهی فعالیتهای جمعی آنها همراه نبود.
از شرح اشغالهای استان مندوزا در ژوئن ۱۹۷۳ آشکار است که سطح بهغایت بالای بسیج لزوماً به رشد آگاهی طبقهی کارگر نیانجامید. همانطور که نییِواس ادعا میکند، کارگران برای اهداف ناهمگون مبارزه میکردند ــ همانگونه که از این حقیقت که تمام «اشغالها برای میهن سوسیالیستی» در واقع خود را ضدسرمایهداری نمیدانستند، آشکار است.
کارگران حمایت خود را برای سیاستهای دولتی خاصی با مطالبهی شرکت در عرصههای تصمیمگیری با هدف تضمین منافع طبقهی خود درون دولت، درآمیختند. اگرچه اختلافاتی بر سر تعریف آن منافع نمایان شد ــ برای برخی بهمعنای غلبه بر مناسبات اجتماعی سرمایهداری بود؛ برای برخی دیگر نیل به مشارکت کارگران در فرایند تولید یا حیطهی مدیریتی کافی بود، و زیر سوال بردن رابطهی کار ـ سرمایه از بحث خارج میشد. یکی از مصاحبهشدگان آنچه را کارگران بهطور کلی با تصرفات بهدنبال آن بودند، اینگونه خلاصه میکند: «مردم میخواستند دربارهی زندگی و حقوق خود تصمیم بگیرند و به چیزهایی برسند که تا کنون نداشتند» (مویانو ۲۰۰۵). پس از سالها سرکوب و سانسور، اشغالهای ۱۹۷۳ تمایل کلی طبقهی کارگر به پایان دادن به سرکوب سیاسی را نشان داد، اما فقط اقلیتی از آنها به دنبال خاتمهدادن به استثمار ذاتی جامعهی سرمایهداری بود که دولت از آن حمایت میکرد.
این مقاله ترجمهای است از فصل سیزدهم کتاب زیر:
Azzellini, D. Ness, E. (Eds). (2011). Ours To Master and To Own: Workers Control From the Commune to the Present. Haymarket Books.
یادداشتها:
[1] گرایش انقلابی از گروههایی پرونیستی تشکیل شده بود که خود را با تغییر سوسیالیستی همراستا میدانست، گروههایی نظیر سازمانهای مسلح (انقلابیون مسلح مونتونِروس و فوئِرساس)، گروههای مبارز جوانان در دانشگاهها (جوانان دانشگاهی پرونیست)، دبیرستانها (اتحادیه دانشآموزان دبیرستانی)، اتحادیههای کارگری (جوانان کارگر پرونیست)، و سازمانهایی از محلههای فقیرنشین (جنبش زاغهنشینان پرونیست).
[2] قیام مردمی در مندوزا در ۴ آوریل، که با سرکوب مستمر اتحادیههای کارگری و تظاهراتکنندگان به آن دامن زده شد و با کشته شدن معترضان بهدست پلیس به اوج خود رسید. در روزهای پیشرو اعتراضات در سرتاسر شهر گسترش یافت و تبدیل به قیام شد، قیامی که آغازگر گسستی از نظام اجتماعی غالب، با وجود استفاده پلیس از مهمات جنگی و خشونت کشنده در مقابل طغیان کارگران بود.
[3] یکی از بزرگترین تظاهرات مردمی در آن سالها، که با بازگشت پرون به آرژانتین برانگیختهشده بود؛ جریانهاي سیاسی مختلف پرونیست بهشدت با یکدیگر درگیر شدند.
[4] دیگر مشخصهی جنبش در مندوزا، فقط قابلمقایسه با جنبش روساریو (Rosario)، این بود که برخلاف بقیهی کشور، دوسومِ اشغالها بهدست دانشآموزان انجام شد (بوناوِنا و نیِوا ۱۹۹۹، ۱).
[5] «چپنو» از انواع ناهمگونی از گروههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شکلگرفته است که مخالفت خود را با نظام غالب از راههای مختلفی نشان میداد. آنها زبان و افق تغییر اجتماعی مشترکی داشتند و بهرغم اختلافهایشان بهعنوان یک واحد دیده میشدند (تورتی ۱۹۹۹، ۲۰۷).
[6] این جدول نتایج پژوهش پایاننامهی دکتری را بر مبنای منبعهای روزنامههای آن دوران و مصاحبههای شفاهی نشان میدهد. (اسکودلر ۲۰۰۹)
[7] واکاوی این نوع تصرف با بررسی دو مورد پرمحتواتر خواهد شد: شرکت حملونقل استانی (EPTM) و سازمان زیرساخت و خدمات آبی (DOSS).
[8] اتحادیه عمومی کنفدراسیون کار (CGT) به مارتینز باکا، حتی پیش از برعهدهگیری منصب دولتی، فهرستی از افرادی ارائه داد که بهموجب تمایلات ایدئولوژیکشان نباید به جایگاههای دولتی منصوب شوند. هم فرماندار و هم دبیرکل CGT، فلورنتینی، از حمایت برخوردار بودند.
[9] شرکتکنندگان مدت زمان دقیق تصرف را به یاد نمیآورند؛ نه گزارشی در روزنامهها منتشر شده و نه در دیگر منابع خبری، زمان دقیق وقایع ثبت شده بود.
[10] معاون پرونیست جناح چپ، روبِن آر. لیلوی (R. Lilloy Rubén)، لایحهی «پیشنهاد ایجاد ادارهی زیرساخت و خدمات آبی بهعنوان نهادی مستقل» را در ۱۰ اکتبر ۱۹۷۳ در مندوزا ارائه کرد.
[11] نان (Nun) در واکاویاش از تصرفات سراسری به رابطهی نزدیک میان مبارزه برای دموکراسی اتحادیهای و مطالبات برای کنترل کارگری اشاره کرد (۱۹۷۳، ۲۲۳-۲۳۲).
منابع
Bonavena, Pablo and Flabián Nievas. 1999. Las tomas estudiantiles en la Provincia de Mendoza durante el camporismo. In Actas de las VII Jornadas Interescuelas/Departamentos de Historia. Bariloche, Argentina: Universidad Nacional del Comahue.
Bonavena, Pablo Augusto, et al. 1998. Orígenes y desarrollo de la guerra civil en Argentina. 1966–1976. Buenos Aires: Eudeba.
CLAVES para interpretar los hechos. 1973. Mendoza, June–July.
Diario Mendoza. 1973. Mendoza, June.
Gramsci, Antonio. 1990. Escritos políticos 1917–1933. Mexico City: Siglo XXI.
______. 1997. El materialismo histórico y la filosofía de Benedetto Croce. Buenos Aires: Nueva Visión.
Izaguirre, Inés and Zulema Aristizábal. 2002. Las luchas obreras. 1973–1976. Buenos Aires: IIGG, FSOC-UBA.
Izaguirre, Inés, ed. 2009. Lucha de clases, guerra civil y genocidio en la Argentina. 1973–1983: Antecedentes. desarrollo. complicidades. Buenos Aires: Eudeba. Lilloy, Rubén R. 1973. Proyecto de ley creando la Dirección de Obras y Servicios Sanitarios como ente autárquico [Bill project creating the Department of Infrastructure and Water Services as an autonomous body]. Mendoza, October 10.
Los Andes. 1973. Mendoza, June.
Marín, J. C. 1984. Los hechos armados. Un ejercicio posible. Buenos Aires: CICSO.
Nievas, Flabián. 1995. Hacia una aproximación crítica a la noción de “territorio.” Nuevo Espacio. Revista de Sociología, no. 1, 75–92. Buenos Aires: University of Buenos Aires.
______. 1999. Cámpora: primavera-otoño. Las tomas. In La primacía de la política. Lanusse, Perón y la Nueva Izquierda en tiempos del GAN, ed. Alfredo Pucciarelli, 351–393. Buenos Aires: Eudeba.
Nun, José. 1973. El control obrero y el problema de la organización. Revista Pasado y Presente no. 2/3, nueva serie, año 4 ( July/December): 205–232.
Scodeller, Gabriela. 2009. Conflictos obreros en Mendoza (1969–1974): Cambios en las formas de organización y de lucha producto del Mendozazo. PhD thesis, La Plata.
Tortti, María Christina. 1999. Protesta social y “Nueva Izquierda” en la Argentina del GAN. In La primacía de la política. Lanusse, Perón y la Nueva Izquierda en tiempos del GAN, ed. Alfredo Pucciarelli, 205–234. Buenos Aires: Eudeba.
Interviews
Berro, Marcos. 2005–2006. Interview by author. [Berro was an employee of the Infrastructure and Water Services Dependency and financial secretary of SOEP (1972–1974). Activist in the Peronism of the Bases (PB). Interviews conducted in June 2005 and July 2006.]
Vázquez, Luis María. 2005. Interview by author. [Vázquez was an employee of the Provincial General Account and union secretary of SOEP (1972–1974). Interview conducted in July 2005.]
Moyano, Nora. 2005. Interview by author. [Moyano was an employee of the General Schools Department, shop steward, and a member of SOEP (1972– 1974). Activist in the Independent Group of the Bases and Agrupacion Clasista 1° de Mayo. Interview conducted in July 2005.]
لینک کوتاه شده در سایت «نقد»: https://wp.me/p9vUft-XK
همچنین در این زمینه:
مبارزات و اتحادیههای کارگری در بنگال غربی
از اتحادیهگرایی تا شوراهای کارگری
نقش کارگران در مدیریت: نمونهی موندراگون
کنترل کارگری در انقلاب بولیواری ونزوئلا
چپ نوین و خودگردانی کارگری در یوگسلاوی
دموکراسی کارگری در انقلاب اسپانیا
تجربهی خودمدیریتی کارگری در الجزایر
شوراهای کارخانه در تورین، 1920-1919
شوراهای کارخانه و مجامع کارگریِ خودگردان
ریشهها و آوندها: سالگرد دیماه