یادداشت
Comment 1

در حاشیه‌ی یک «انتقاد»

در حاشیه‌ی یک «انتقاد»

«کالا شدن» و «کالایی شدن»

نسخه‌ی چاپی (پی دی اف)

کمال خسروی

 

یک

سلسله یادداشت‌های «پالایش گفتمان نقد» را با این امید آغاز کردیم ــ و پیش می‌بریم ــ که «در گفتگو با، و به‌یاریِ، دانشمندان و نویسندگان دیگر… در پیش‌گیری از فروشدنِ هرچه بیش‌تر واژگان و مفاهیم نقد در غرقابه‌ی عامیانه‌سازیِ ایدئولوژیک و آکادمیک، سهمی ادا کنیم.» (بخش نخست). اینک آقای محمد مالجو با نوشته‌ای بسیار مطول و پرخاشگرانه پیرامون بخش سوم این یادداشت‌ها زیر عنوان «کالا شدن یا کالایی شدن» در این بحث دخالت کرده است. او  یادداشت ما را «مملو از نکته‌های بدیع و ارزنده» دانسته است که تا جایی که «بدیع‌اند، ارزنده نیستند» و تا جایی‌که «ارزنده‌اند، بدیع نیستند»، «بدون استثناء». بی‌گمان می‌توان سخنگویی را که در دیدگاه مخالف خود «بدون استثناء» هیچ نکته‌ی ارزنده‌ای نمی‌بیند و بی‌هیچ تناسبی با موضوع بحث و هرگونه دلیل یا منطق قابل فهمی، زبانی عاری از متانت دارد و مکرراً دعوت به گفتگو و هم‌فکری را به «فرقه‌گرایی» متهم می‌کند و بنابراین، روزنه‌ی هر امیدی به گفتگویی سالم را پیشاپیش می‌بندد، شایسته‌ی پاسخ ندانست. اما سرشت این یادداشت‌ها، همانا پالایش گفتمان نقد، و دعوت صمیمانه و مشتاقانه از دیگران برای ادای سهمی در آن، می‌بایست بحث‌ها و استدلال‌های گوناگون و متعارض را مفروض بداند و در صورت لزوم زبان و بیانی ناشایست را نیز تاب آورد.

تا جایی‌که به ارزندگی نکته‌های یادداشت ما و بدعت‌های آن مربوط است، می‌توان با آسودگی و سرفرازی گفت که در ارزنده‌بودن‌شان کوچک‌ترین تردیدی نیست و بدعتی هم در آنها وجود ندارد، زیرا آنها بازگویی نقد مارکسی اقتصاد سیاسی و نظریه‌ی ارزش او هستند، که بی‌گمان ارزنده‌اند و از بدعت‌های نویسنده نیستند. آنچه می‌ماند، قطعاً ارزیابیِ برداشت و تأویل و توان نویسنده در بازگویی آنهاست، که نوشته‌ی آقای مالجو به آن نپرداخته است.

دو

 یادداشت «پالایش گفتمان نقد» کوشیده است نکته‌ای را در اصطلاحات رایج پیرامون کالاسازی یا کالایی سازی یا پولی سازی و غیره برجسته کند و بر تمایزی مهم بین چیزهایی که در این اصطلاحات  «کالا» نامیده می‌شوند، انگشت بگذارد. همانجا گفته شده است که اگر در اصطلاحات رایج این تمایز آشکار است، اصطلاحاتی کافی‌اند و اگر اصطلاحات «کالا شدن» و «کالایی شدن»، که ما پیشنهاد کرده‌ایم، برای این تمایز گویایی کافی ندارند، باید با اصطلاحات بهتر و شایسته‌تری جایگزین شوند. حرف آقای مالجو در اساس دو چیز است: الف) این تمایز البته مهم است، اما کسان دیگری آن را پیش‌تر و بهتر طرح کرده‌اند؛ ب) تعریفی که از «کالا» ارائه شده، جامع و مانع نیست.

درباره‌ی «الف») ما گفته‌ایم «در نقد اقتصاد سیاسی و با استناد به مارکس می‌توان با اطمینان گفت که کالا نامی است برای محصول کار انسان هنگامی‌که این کار با سرمایه‌ی بارآور مبادله شده باشد… پس، اولاً: محصولِ هر کاری کالا نیست؛ و ثانیاً چیزی که اساساً محصولِ کار نیست، نمی‌تواند کالا باشد. بنابراین همه‌ی چیزهایی که به‌واسطه‌ی صرفِ کار انسانی تولید می‌شوند کالا نیستند، اما می‌توانند کالا بشوند. یعنی اگر همان کاری که آنها را تولید می‌کند در شرایطی تولیدشان کند که کار با سرمایه‌ی بارآور معاوضه شده است، این محصولات کالا می‌شوند… چیزهایی که ساخته‌ی انسان نیستند…، همانا همه‌ی چیزهای طبیعی مانند زمین، جنگل، آب و هوا، موجودات بی‌جان و جاندارِ طبیعی، بنا بر ‌تعریف نمی‌توانند کالا باشند یا کالا بشوند؛ هرچند بدیهی است‌که شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری می‌کوشد همه‌ی آنها را به چیزهایی قابل تملک، توارث و خرید و فروش بدل کند. از این رو می‌توان گفت، آنها به‌واسطه‌ی منطق شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری به نحوی «کالایی» یا «کالاگون» یا «شِبه کالا» و از این قبیل می‌شوند.»

آقای مالجو می‌گوید این تمایز را پیش‌تر و به‌مراتب بهتر آقای کارل پولانی با فرق نهادن بین «کالاهای حقیقی» و «کالاهای موهومی» طرح کرده است. پولانی چیزهایی مانند «محیط زیست، نیروی کار و پول» را در زمره‌ی کالاهای موهومی قرار می‌دهد و آقای مالجو پیشنهاد می‌کند که امروز می‌توان «دانش» را هم به آنها افزود. («موهومی»، معادلی است برای «fiktiv»؛ به‌نظر من، اصطلاح «مجازی» بهتر بود؛ زیرا «موهوم» بنا بر تعریف، به‌معنای «خیالی» است و به آنچه اطلاق می‌شود که «در وهم وجود دارد و در عالم خارج نیست». درحالی‌که «مجازی» به‌معنای «غیرحقیقی» است و «استعمال کلمه‌ای در غیرِ معنایِ حقیقی خود است به‌شرط آن‌که آن معنی از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته‌باشد.» ـ فرهنگ عمید. از آنجا که زمین و نیروی کار و پول در وهم و خیال وجود ندارند، شاید تعبیر «مجازی» معادل بهتری برای «fiktiv» باشد؛ این درحاشیه.)

این فرق، اما تمایز مورد نظر ما را تأمین نمی‌کند. زیرا «نیروی کار»، هرچند کالایی است ویژه، اما مقدار ارزش آن، به‌طور غیرمستقیم، درست همانند دیگر کالاها تعیین می‌شود، یعنی مقدار ارزشش برابر با مقدار ارزش مجموعه‌ کالاهای مادی و غیرمادی ضروری برای بازتولید آن است. «دانش» نیز محصول کار انسانی است و می‌تواند در چارچوب شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، هم به‌صورت خدمات همگانی ــ حتی رایگان ــ عرضه شود و هم به‌صورت کالا در سازوکاری سرمایه‌دارانه تولید شود. به این ترتیب تمایز «پولانیایی»، با قراردادنِ نیروی کار ــ که به‌مثابه کالا از ارکان شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری است ــ در کنار زمین و پول، به‌جای طرح و برجسته‌کردن تمایز مورد نظر ما، آن را پنهان می‌کند. نیروی کار، دارایی کارگر نیست، آن‌چنان‌که زمین، دارایی زمیندار و پول، دارایی سرمایه‌دار است. این تناظر شوم، هسته‌ی مرکزی ایدئولوژی بورژوایی است؛ همان ایدئولوژی، که بنا به این استدلال، مزد را حق کارگر، رانت را حق زمیندار و سود و بهره را حق مشروع سرمایه‌دار، در «عدالتی» طبیعی، فطری و ازلی و ابدی می‌داند. بخش هفتم جلد سوم کاپیتال زیر عنوان «درآمدها و سرچشمه‌های آن‌ها»، یکی از عالی‌ترین متن‌ها در این زمینه است. نتایج چنین پرده‌پوشی‌ای را باید جایی دیگر و در نقد مفصلِ آقای پولانی نشان داد.

درباره‌ی «ب») آقای مالجو معتقد است تعریفی که ما از کالا ارائه داده‌ایم «فقط چشم به سپهر تولید ارزش» دارد و «به‌هیچ‌یک از عوامل مؤثر بر درجه‌ی کالابودگی در سپهر تحقق ارزش» توجه نکرده است. درست می‌گوید. بنا به دستگاه مفهومی مارکس و نقد اقتصاد سیاسی او، در روند ارزش‌یابی و ارزش‌افزاییِ سرمایه (Verwertungsprozess)، محصول کار به کالا بدل می‌شود، یعنی هویت عینیِ دومی به‌نام ارزش پیدا می‌کند. کالا ارزش است. در سپهر تحقق ارزش، بنا بر تعریف این ارزش متحقق می‌شود. هر تلاشی برای استنتاج تولید ارزش و ارزش اضافی از راه مبادله، یعنی در سپهر تحقق ارزش، شگردی است در اقتصاد سیاسی یا اقتصاد بورژوایی. وظیفه‌ی نقد اقتصاد سیاسی، نقد این ایدئولوژی است. آقای مالجو با این دیدگاه مخالف است. اصراری هم ندارد دیدگاه خود را «نقد اقتصاد سیاسی» بنامد. اما، این دیدگاه مارکسیِ نقد اقتصاد سیاسی است. نظریه‌ی ارزش مارکس است. به‌نظر ما در اساس استوار، راست و سازگار است. دلایل این ادعا را به‌تفصیل در نوشته‌های دیگر آورده‌ایم و ضرورتی به تکرارشان در اینجا نیست. (لزومی ندارد که نویسنده همه‌ی دانسته‌هایش را در هر نوشته‌ای تکرار کند.)

سه

 نوشته‌ایم: «دیدگاهی که با کالاشدنِ محصولاتِ کار، چه محصولات مادی مانند اجناس و چه محصولات پراتیکی یا باصطلاح «خدمات»، مخالفت می‌کند و خواستار لغو این سیاست و روند است، حتی زمانی‌که تحققِ خواست‌هایش به‌راستی گامی در راه رفاه قشرهای به‌مراتب بزرگ‌تری در جامعه و به‌ویژه فرودستان باشد، دیدگاهی است کماکان محصور در چارچوب منطقِ سرمایه. دیدگاهی که با کالایی‌شدنِ امکانات و فضاهای تولید و زندگی اجتماعی مخالفت می‌کند، دیدگاهی است ضدِ سرمایه‌دارانه که تحقق خواسته‌هایش در چارچوب سرمایه‌داری ممکن نیست.» آقای مالجو بخش‌هایی بسیار طولانی را به اهمیت و نقش تلاش برای ممانعت از کالا شدن برخی «خدمات» اختصاص داده‌اند. بدیهی است در شرایطی که رژیمی سفاک، ارتجاعی و سرکوبگر حتی تحمل برگزاری مراسم یادبود برای شاعری بزرگ و معاصر هم‌چون شاملو را ندارد، مبارزه برای حق تجمع و ایجاد انجمن‌ها یا اتحادیه‌های کارگری، مبارزه‌ای طبقاتی و سیاسی است که کوچک‌ترین دستاوردهای آن، به بهای تن‌دادن به تهاجم وحشیانه‌ی چماقداران رژیم و حبس و شکنجه به‌دست آمده‌اند و می‌آیند. این‌ها، بی‌گمان نکاتی بسیار مهم‌اند که طرح‌شان در ظرف‌ها و مناسبت‌های درخور، ضروری است. موضوع یادداشت سوم «پالایش گفتمان نقد»، اما نکته‌ی دیگری است، همانا تمایزنهادن بین آن چیزهایی که کالا نامیده می‌شوند و در سرمایه‌داری نقشی هم‌چون کالا ایفا می‌کنند، اما الغای کالایی شدن‌شان در چارچوب و در مرزهای شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری ممکن نیست. مخدوش کردن این مرز و مغالطه برای مخدوش نگه‌داشتن آن، خواسته یا ناخواسته، کارگزاری برای ایدئولوژی بورژوایی و ابقای شیوه‌ی تولید مبتنی بر سلطه و استثمار سرمایه‌داری است.

چهار

به‌لحاظ روش‌شناختی، تمایز بین کالا شدن و کالایی شدن، به‌سادگی از دستگاه مفهومی مارکس در نقد شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری و از روش کاپیتال قابل استنتاج است. مادام که ما در سطح تجریدی قرار داریم که ارزش‌ها را با قیمت‌ها یکسان گرفته‌ایم، هنوز با چیزهایی مانند سرمایه‌ی اعتباری و زمین سروکار نداریم که کالا نیستند و بنابراین نمی‌توانند هم‌چون کالا نیز تلقی شوند. نخست در سطح دیگر و مشخص‌تری از تجرید، یعنی پس از استنتاج و طرح میانگین نرخ سود و از آنجا به‌ترتیب ــ ترتیبی دقیق و حساب شده ــ 1) قیمت، 2) سرمایه و سود تجاری، 3) سرمایه‌ی مجازی (fiktives Kapital، دست‌کم 20 سال پیش از تولد کارل پولانی)، 4) بهره و 5) رانت است که می‌توانیم از پول و زمین به‌مثابه چیزهایی کالاگونه یا کالایی شده، سخن بگوییم. این‌ها الفبای نقد مارکسیِ اقتصاد سیاسی است.

هدف، پالایش گفتمان نقد است. مداخله‌ی آقای مالجو، شاید بیش‌تر از آنچه خواست و هدف او بوده است، به روشن کردن برخی مرزهای سیاسی و نظری یاری رسانده است. جای خوشحالی است.

 

لینک کوتاه شده در سایت «نقد«: https://wp.me/p9vUft-UK

 

 

پالایش گفتمان نقد بخش نخست: تمایز «اقتصاد سیاسی» و نقد اقتصاد سیاسی

پالایش گفتمان نقد بخش دوم:  «انباشت اولیه

پالایش گفتمان نقد بخش سوم :  کالا شدن یا کالایی شدن

 

۱ دیدگاه

  1. فرنگیس بختیاری says

    درود بر کمال خسروی
    – جوابيه چنان محترمانه و منزه از هر گونه برخورد شخصي است كه صرفنظر از محتوي كوتاه و دقيق آن، خواننده ايراني را براي ورود به ميدان نقد آموزش ميدهد. ما ايراني ها وقتي وارد زمين نقد ميشويم متاسفانه محدوديت دانش خود را با برخوردهاي شخصي جبران مي كنيم . اميد كه روش خسروی در تمركز صرفاً بر موضوع ، آينه اي باشد براي همه ما و بلاخص آقاي مالجو كه تكرار برخوردهاي شخصي و توهين، كلا مقاله اش
    را احاطه كرده بود . به نظر ميرسيد ایشان جمله نهايي مقاله پالايش گفتمان نقد – ایدئولوژی‌های سازگار با منطق سرمایه و ساز و کار سرمایه‌داری در لباس رویکردهای «رادیکال» و «ضدِ سرمایه‌داری» – دقيقا خطاب به خود تخمين زده و نتوانسته است خشم ناشي از اين تخمين را كنترل كند.
    – در رابطه با بند چهار جوابیه، توجه آقای مالجو و سایر دوستان، به مقاله دیالکتیک پنهان شده پشت عریانی جلب میشود. پیشنهاد میشود جهت تعمیق در سطوح مشخص تر تجرید حتما این مقاله مطالعه شود .
    https://pecritique.com/2016/02/02/دیالکتیک%D9%90-پنهان%E2%80%8C-شدن-پشت-عریانی-کمال/
    این مقاله با نقل قولی از مارکس که «سپهر گردش پول «سطحی‌ترین و انتزاعی‌ترین سپهر فرآیند تولید بورژوایی» است » مفهوم مارکسی کالایی شدن را از قول مارکس در عالیترین شکل خود جمعبندی کرده است :
    «در وجود سرمایه‌ي بهره‌آور است که این فتیشِ خودکار، این ارزشِ خودبارورساز، این پولی که پول مي‌زاید و هیچ نشانی از منشاء آن باقی نمي‌ماند، به‌صورت خالص و آماده‌ي خود نمایان می‌گردد. رابطه‌ي اجتماعی به‌صورت رابطه‌ي یک چیز، یعنی پول، نسبت به خودش، سرانجام یافته است.»
    در مقابل این نگرش ارزنده مارکس ، درک بسیار مکانیکی، سطحی و ناقص آقای مالجو البته که به هیج وجه نقد مارکسی نیست بیشتر قرض گرفتن از شهرت مارکس، برای توجیه ایدئولوژی‌ است سازگار با منطق سرمایه!

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.