عابد توانچه، علی کاوه، سینا ملکی
11 تیر 1398
علیه امپریالیسم و ضد دیکتاتوری
بازگشت به مبارزه طبقاتی و شکستنِ حلقهی شکننده
این نوشته تقدیم میشود به تمام کسانی که از امپریالیسم خشمگیناند. تمام آنها که خشمشان از قدرتهای بزرگ جهان، بهانهای برای توجیه ترس از «جنگیدن برای آزادی و برابری»، «هراس از انقلاب» و پشت کردن به «مبارزه طبقاتی» نبوده است.
تقدیم میشود به خاطره رفیق جان باخته «امیرپرویز پویان»، که در دو جبهه، هم با دشمن بزرگ و هم با دشمن کوچک، نه در امن و آسایشِ متروپلها که در اضطراب خانههای تیمی جنگید.
تقدیم میشود به آن چریک که قرار بود کشته شده باشد اما وقتی بعد از ۳۰ سال با کت و شلوار عاریهای در خانهی ناصر زرافشان از اعماق تاریخ بیرون آمد، گفت که در یک شهر کوچک کتابدار است.
تقدیم میشود به دکهدارِ ناشناسِ حوالی میدان فردوسی؛ برادر یک زندانی سیاسیِ کوردِ اعدام شده که جسدش را نیز گروگان گرفتهاند. او که وقتی کیک، نوشیدنی و بستهی سیگاری به یک زندانی سیاسی در حال فرار هدیه داد نمیدانست کُلِ توشه زندگی آن فراری همان است که هدیه گرفته است.
تقدیم میشود به رد پاهای «فرزاد کمانگر» و قدمهای استوار «محمد حبیبی». که نه برای امنیت و آسایش حاکمان، که تنها برای رهایی محکومان گفتند و نوشتند و هیچ گاه پشیمان نشدند.
تقدیم می شود به بغض اسماعیل بخشی زمانی که در دفاع از زندگی گفت: «لعنت به این زندگی، آقا بیاین ما رو دار بزنید من به قرآن به دار راضی ام»
تقدیم میشود به ایستادگی فروغ تاجبخش که هیچ بهانه و مصلحتی را برای فراموشی آواز کشتگان و یاد اعدام شدگان نپذیرفت و تا آخرین لحظه از فریادهای به خون خفته علیه تبعیض، استثمار، سرکوب و حرمان گفت و از پای ننشست.
تقدیم میشود به سادگی و بیادعایی ویدا موحد که نه با دلارهای بنیادهای رنگ و وارنگ حقوق زنان و آکادمیهای مطالعات جنسیت، که با یک روسری بر سر تکه چوب به جنگ ارتجاع رفت.
تقدیم میشود به یاد و خاطره یونس عساکره که وقتی بساط دست فروشیاش که تمام زندگی او بود را چماق به دستهای طبقه حاکم مصادره کردند جسم خود را به آتش کشید و زیر بار ذلت نرفت!
تقدیم میشود به آن زن دستفروش فومنی که از دستان عمال شهرداری سیلی خورد و وقتی به زور صدای افکار عمومی مسئولان خواستند از او دلجویی بکنند، رشوه نپذیرفت!
تقدیم میشود به فعالان صنفی دانشجویی که بیشتر از سال های درس خواندن خود در دانشگاهها حکم زندان خوردهاند اما همچنان رویای آزادی و برابری را در خندههایشان دوره میکنند. به دختر 21 سالهای که هفت سال حکم زندان گرفته است، به دانشجوئی که هنوز سی سالش نشده باید 30 ماه در زندان باشد. به همه آوارگان راهروهای دادگاهها.
تقدیم میشود به تمامی کارگران و بیکاران، کارتن خوابها، اجارهنشینها، افغانهای بیشناسنامه، شهروندان درجه دوم ایران، تنفروشان، کودکان فالفروش سر چهار راهها، همه خلقهای سرکوب شده، بیماران بدون بیمه، زنان محروم از حقوق انسانی، مستمریبگیران تامین اجتماعی، زندانیان سیاسی و عقیدتی بینام و نشان و خانوادههای آنان در صفهای طولانی سالن ملاقات.
تقدیم میشود به کولبران کشته شده کورد در کوهستانها، به سیلزدگان ترکمن، ساکنان کانکسهای سرپل ذهاب، بیخانمانهای سیل لرستان و خوزستان، به سوختبران و مردم تشنهی بلوچ، به مردم انکار شدهی عرب و تورک، به همهی آنان که تاریکی سرمایهداری و استبداد بر زندگیشان هوار شده است.
تقدیم میشود به همه کسانی که میخواهند حرف بزنند اما نمیتوانند، میخواهند کاری بکنند اما نمیتوانند، میخواهند شاد باشند اما نمیتوانند، میخواهند فراموش کنند اما نمیتوانند. به همهی خفه شدگان، دفن شدگان، مفقودالاثرها، خیانت شدهها، مسخره شدهها، طرد شدهها، رانده شدهها، به گلوهای بسته شده از بغض، به جیب ها و شکمهای خالی، سرهای پُر، زبانهای بریده، قلمهای شکسته شده، به آنان که نفسهای آخر را میکشند و به پوینده و مختاری که با طناب خفه شدند و دیگر نفس نمیکشند.
تقدیم میشود به تمام قربانیان همزمانِ امپریالیسم، سرمایهداری و استبداد؛
تقدیم می شود به زنان و مردانی که پیکار می کنند!
متن کامل: دانلود
رحمت خوشکدامن
1 آذر 1397
یک پیشنهاد و یک نقد
( نگاهی انتقادی به مقاله -جایگاه و توان چپ – درسایت نقد )
یک پیشنهاد، در قسمتی از مقاله بدرستی به لایه بندی در درون طبقه کارگر اشاره می کند و می پذیرد که سازمانها و احزاب کارگری متنوعی بوجود می آیند، اما در نتیجه گیری در این قسمت از مقاله می نویسد :
«آری چنین طبقهای شامل چنان بخشها، لایهها و قشرهایی است که بیتردید نمیتواند از سوی یک حزب کمونیست واحد نمایندگی شود»
چنین موضوعی این توهم را بوجود می آورد که سازمانها و احزابی که در ارتباط با طبقه کارگر بوجود می آیند ضرورتا سازمانها و احزابی کمونیستی هستند . و همانطور که مقاله اشاره می کند به علت لایه بندی در طبقه کارگر، در دنیای واقعی چنین نیست و احزاب کارگری دیگری در مبارزات طبقاتی کارگران بوجود می آیند که هیچ اعتقادی هم به ایده های کمونیستی ندارند. از اینرو بهتر است که در متن بجای «حزب کمونیست واحد» از «حزب طبقه کارگر» استفاده شود، تا چنین ابهامی برطرف شود .
یک نقد
و اما نکته ی قابل بحث و مهم در مقاله که مضمون آن را تشکیل می دهد تعریف جدیدی ست که از مفهوم چپ ارائه می شود که به نظر من هیچ در وپیکری مرزی ندارد و به آنجا می رسد که هر کنش گری را در مبارزات جاری در رده چپ قرار می دهد، حتی اگر این کنش گری در سطح ابتدائیترین خواستهای جاری باشد و یا از این هم بدتر حتی اگر تنها دارای –آمادگی کنشگری – وجود داشته باشد .
برای روشن کردن ادعای خود به آن می پردازم.
در مقاله چنین می خوانیم: « درست است که آن چه «چپ» نامیده میشود در جنبش کنونی نقش تعیینکنندهای ندارد؛ نمیتواند داشتهباشد. درست است که این «چپ»، کمتوان است و در ابعادی به بزرگی دستگاه مختصات شرایط سیاسیِ کنونیِ جامعهی امروزِ ایران و دگرگونیها و چشماندازهای ـ دستکم، کوتاهمدت ـ آن، حضوری آشکار و مؤثر ندارد»
و در دنباله آن تعریفی از چپ که رایج است ارائه می دهد و می نویسد:
« منظور از چپ، دیدگاه، چشمانداز و پروژهای سیاسی است که جامعهای عاری از سلطه و استثمار را ورای جامعهی بورژوایی و شیوهی تولید سرمایهداری ضروری و ممکن میداند و خود را در مبارزهی نیروهای اجتماعی و سیاسیای که توان و خواستِ براندازیِ روابط سلطه و استثمار و برپایی چنان جامعهای را دارند، شریک میداند» اما خود نوشته تعریف بالا را نادقیق می داند و با توجه به این تعریف نا دقیق که « فقط برای روشن کردنِ علل و مصداق اطلاق ماست » می پذیرد که چپ ناتوان است و نقش و جایگاهی در جنبش کنونی ندارد . اما نویسنده نقد می بیند که اگر چنین پیش رود به همان نتایجی می رسد که در اول نوشته به آن اشاره می کند. پس با طرح یک اما و با کمی پس وپیش کردن موضوع تلاش می کند تا راهی باز کند و بگوید که آنچنان هم که می گویند و می گویم چپ ناتوان است ، ناتوان نیست بلکه «با ژرف کاوی در دلایل این راستی و درستی » پی خواهیم برد که برخی تلقی ها از کم توانی و حضور ناروشن و کم – حتی ، بی – تاٍثیر آن ، دقیقآ توان ها و نیروی عظیم و حاضر در همین جنبش را، پنهان نمیکنند؟-
و برای فرموله کردن این نظر از زبان چپ منتقد می نویسد که ما، وقتی میگوئیم چپ کمتوان یا ناتوان است، این وضعیت را بر بستر بحران نظریه و بحران چشمانداز تاریخی و از چشمانداز این بحران، تفسیر میکنیم، که نه محدود است به اینجا و اکنونِ جامعه و جنبش ما، نه نتیجهی آن است و نه برونرفتِ جنبش ما، نقطهی پایانی قطعی و نهایی بر آن میگذارد.
پس روشن شد که وقتی چپ منتقد چنین ادعای دارد که ناتوان و .. است نه از جنبه حضور عملی و کنشگری در جنبش جاری توده ای بلکه بر بستر بحران نظری و بحران چشم انداز تاریخی آن است که چنین ادعای را می توان پذیرفت.
اما کمی پائین تر چنین استدلال می کند که اگر از زاویه کنشگری نگاه کنیم چنین چیزی درست نیست و سازمانهای سیاسی (درک غالب و رایج شان ) چون فکر می کنند که باید جنبش ها را بوجود آورد ! و چون قادر به این کار نیستند و می بینند
جنبش ها بدون اطلاع و اجازه و اختیار آنها وجود دارد و آنها عاجز از رهبری ، به این نتیجه می رسند که چپ ناتوان و یا غایب اند .
پس به چند علت:
۱-تعریف نادقیقی از مفهوم چپ
۲-عدم واکاوی ژرف در راستی و درستی این تلقی ها
۳-درک نادرست غالب و رایج سازمانها ی سیاسی
موجب آن شد که فکر کنیم چنین ادعای ( ناتوانی ) از نقش چپ در جنبش جاری درست است.
و در نقد این نظر به ما می گوید باید موضوع را از جنبه هستی شناسی اجتماعی و درجه و شیوه ی سازمان یافتگی نگاه کنیم « آنهم نه فقط برای کنش گری فعال ، مبتکر ، پیشگام و فراهم آورنده ی موقعیت های تازه در مراحل گوناگون مبارزه بلکه برای آمادگی واکنش نسبت به اوضاع و احوال بینگریم » و باصطلاح با این نگاه ریشه یابانه و رو به اعماق ، ظرفیتهای عینیای را کشف می کنیم که بستر و زادگاه و خاستگاه همان نیرو های هستند که ما آنها را چپ مینامیم . یعنی چنان ظرفیتهای عظیمی را کشف خواهیم کرد که خلاف درک آن نظری است که فکر میکند چپ ناتوان از سازمانگری جنبش جاری است.
یعنی مبنای ناتوانی چپ را نباید حتی در کنش گری فعال دید بلکه بنا به گفته و تاکید مقاله آنرا در -«آمادگی واکنش نسبت به اوضاع و احوال جاری »دید. یعنی اگر چپ آمادگی واکنش داشته باشد نمی توان او را ناتوان نامید.
سپس مقاله به توضیح بستر عملی مبارزات کارگران می پردازد و توضیح می دهد که شورا و یا سندیکا در یک واحد کوچک مبارزه اش چگونه و روی چه مسائلی آغاز می شود و چه گونه از خواستهای جاری توده ای در محیط های کارو زندگی به مسائلی پیچیده تر گذر می کند . و با نظری به مخالفت برمیخیزد که گویا مبنای سازماندهی مبارزات کارگری را شعارهای باصطلاح سوسیالیستی قرار می دهد و ….
که نمی توان با آن اختلافی داشت و چیز تازه ای نیست و من فکر کنم که اگر استثناء ها را کنار بگذاریم هر مبارز کمونیستی می داند که مبنای مبارزه خواسته های بیواسطه کارگران است و نمی توان با شعارهای کلی و به اصطلاح سوسیالیسی در این امر پیش روی کرد.
و این درست است که انسان گرسنه از گرسنگی شروع می کند از درد از خشم. برای او نقطه آغاز پرسشی نظری نیست و …
اما از این حرف درست نمی توان این نتیجه را گرفت که « تمام مبارزات جاری که وجود دارد چه مبارزات دانشجویی و چه مبارزات معلم و راننده، پرستار و کارگر و… -«مبارزه»اش، علیه این نظام است و «شعار»ش، لغو و دگرگونی این «نظام» است،- »
چنین نگرشی درست نیست . اگر مبارزات جاری از سوی پیشروان کارگری سازماندهی نشود نه تنها به شعارلغو و دگرگونی نظام نمیرسند بلکه حتی در چارچوب همان خواستهای جاری نیز به پیروزی های موقتی نیز دست نخواهند یافت .
چنین نگاهی به نقش عنصر آگاه در مبارزات کارگری اهمیتی نمی دهد و در مقابل جنبش خودبخودی سرفرود می آورد . بی جهت نیست که می نویسد:
« مبارزات خودبخودی و روزمره نه -در همان نخستین گام، بلکه در دومین گام و به تجربهی مستقیم در مییابد که رسیدن به اهدافش بدون «سازمانیابی» ممکن نیست.- او از همان جایی آغاز میکند که ایستاده است. دانشجو، پرستار، معلم، کارگر (مولد و نامولد)، بازنشسته، بیکار، زن، دگرباش و غیره وقتی از خواستهای بلاواسطهاش عزیمت کند، هم شعارش روشن است، هم – دستکم در دومین گام – کشفِ ضرورتِ سازمانیابیاش.-»
البته شاید نویسنده مقاله بگوید که ما در مورد نقش عنصر آگاه در قسمت پایانی نوشته نظرمان را بیان کردیم و… من هم می پذیرم که چیزهای گفته شده که در بهترین حالت به تناقصی می رسند که نمی توانند به هر دوی آنها اعتقاد داشته باشند یعنی نمی توان هم بر این اعتقاد بود که جنبش خودبخودی به ضرورت سازماندهی ( البته درگام دوم) و ضرورت سرنگونی خواهد رسید (جز اینکه خیلی خوشبین باشیم و فکر کنیم که بورژوازی زرادخانه های تبلیغاتی و ترویجی اش را راکد خواهد گذاشت تا طبقه کارگر خودبخود راه را پیدا کند و پیشروی نماید ) و هم به نقش عنصر آگاه اعتقاد داشت .
البته مقاله می تواند در گمانه زنی خود دست و پا زند که چپ « گرایش ضدسرمایهدارانهی جنبش اجتماعیِ کنونی ( پراتیکی و نهادین واقعا موجود ) است که در راستای تحقق هدفهایش، موانع سیاسی سد راه خود را بر می دارد و آنوقت است که « جایگاهی استوار و نقشی تعیینکننده در آیندهی سیاسی ایران خواهد پیدا خواهد کرد ، حتی در چشماندازی کوتاه مدت.»
ولی حداقل به ما توصیه نکند که به توهم ها بپیوندیم .
پنجشنبه ۱/ آذر / ۱۳۹۷
حمیدرضا شکیبا
16 مهرماه 1397
معرفی کتاب: «تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی»
خواندن تاریخ، ساختن تاریخ است. این گزاره از دو جهت در اینجا برای ما حائز اهمیت و ضرورت است. نخست اینکه خوانش تاریخی را از تاریخ جدا نمیکند و قائلشدنِ شأنی بیطرف، علمی، فارغ از ارزشگذاری و بیرون از آنچه میخواند را منتفی میکند. به این معنی که همة مفاهیم، تحلیلها و رویکردهای تاریخی را به همان میزان تاریخی میداند که اسناد، گزارشها و مدارک و تبعاً به همان میزان که وقایع و اتفاقات را. در همینراستا آنکس که تاریخ را بلند و رسا میخواند و میسازد، چه آنگونه-که-خود-بخواهد و چه آنگونه-که-برایش-خواستهشدهباشد، همیشه میتواند، و به زعم ما باید در معرض این پرسش قرار بگیرد که آنچه را خوانده است چگونه، همقطار با چه کسانی، با چه افقی، در راستا و تضاد با منافع چه گروههایی و در چه فضایِ ذهنی و عینیای خوانده است. از انتخاب و موضوعیتیافتنِ موضوع تا طرح و صورتبندی و نتیجهگیری و منطق عیان و پنهان حاکم بر آن، از اینرو، مورد پرسش واقع میشود، و این پرسش تنها برای این نخواهد بود که شیوه تاریخنگاری و مکتبِ تحلیلِ تاریخی و علم تاریخ را برای فرد یا متنِ خاصی استخراج کند، بلکه مشخصاً میخواهد مقدمات و تشریفات هرگونه بیرون-از-جهان-ایستادن-و-به-جهان-نگریستنِ فاضلانة مشتبهشده را کنار گذاشته و هرنوع پناهجویی و آسودهخاطری در هر سنگرِ امنی را مشوش سازد، و در همینراستا هر شیوه و مکتب و علمِ استخراجی و اعلامی را نیز به همان پرسشها میکشد….
در شرایط کنونی ردیابیِ مردهریگِ اندیشة سوداگر و طباطبایی و امثالهم، در هر کوی و برزن و بر سرِ هر ذهن و زبان، چندان کار سختی نیست، هرچند که برای فهم وضع موجود و تلاش برای تغییر آن اهمیت و ضرورت دارد، چرا که تعیین تکلیف برای آنچه-که-باید-انجام-داد و تعیین موضع با نیروهای متنازع در شرایط بحرانی را صراحت بخشیده و به پیش میاندازد….
عباس منصوران
13 تیرماه 1397
معرفی کتاب: «شرایط اقتصادی و کار و بیکاری طبقه کارگر در ایران»
«بیکاری چه پدیدهای است؟ ریشه آن در کجاست؟ چه نقشی در مناسبات طبقاتی دارد؟ امکان یا امیدی برای پایان یابی آن در میان است؟ مفهوم تئوریک بیکاری با بینش مارکسی چه میگوید؟ بیکاری در ایران چگونه است و چه آماری دارد؟ و بسیاری از این گونه پرسشها تلاشی است در رویاروی این کتاب. کتاب پیش روی، تلاشی است پژوهشی، پیرامون شرایط طبقه کارگر در ایران و کار و بیکاری این طبقه. شرایط اقتصادی، عملکرد حاکمیت در این ۴۰ ساله، سهم باندهای حکومتی در اقتصاد و سرمایه مالی و تولیدی ووو رابطه سرمایهداری حاکم در ایران با سرمایه جهانی، شرایط زنان کارگر و سهم زنان در بخشهای تولیدی و خدماتی، آمار و شمار طبقه کارگر، زنان کارگر، شاغلین، و شمار کارگاهها و کارخانهها و کارگران این مراکز تولیدی از سال ۸۵ تا سال ۹۷… برای ارائه کتابی پژوهشی در این رابطه ناچار بودیم از آمار و مرکز آمار و بانک مرکزی بسنده کنیم. زیرا که در ایران آمار دقیق و غیرجانبدارانهای در دست نیست و به ناچار بههمین آمار موجود بسنده کردیم. »(نگارنده ی کتاب)
آذر خلیلپور
28 اسفندماه 1396
ما در دورانی زندگی میکنیم که مدتهاست در آن ناقوسها برای آفرینش تمدنی دیگر بهصدا درآمدهاند. ما برای دستیابی به این تمدن اما به نظریهای استوار و قوامیافته نیاز داریم تا بتوانیم در ادمهی جنبشمان «پایههای سنتی پرقوام» را برای دنیایی آزاد و رها از نابرابری و بردگی بسازیم.
ما در جوامع بورژوایی همواره با یک «پراتیک شئشده و بتواره شده» در تمامی سطوح مواجهیم؛ اقتصاد، سیاست، فرهنگ، حیطههای ارزشی، روابط مابین انسانها و رابطهی انسانها با محیط زیستشان. در سطح جهانی هم با انحطاط این جوامعِ بهاصطلاح «مدنیِ» سرمایهدارانه روبروییم؛ زورگویی و اقتدار و سلطهی این جوامع و نمایندگانشان بر کشورهای ضعیف تا سطح از هم پاشیِ شیرازههای این کشورها، رقابت برای کسب هژمونی مابین این کشورهای «بزرگ»، خفه کردن هرگونه طرح جامعهی پسا ـ سرمایهداری و…
سوالی که در اینجا طرح میشود اینست که، این «پراتیک شئ و بتواره شده» را چگونه باید پشتِ سر گذاشت؟ یعنی این «انقلاب مداوم» در درجهی اول چگونه زاده میشود؟
شاید بتوان گفت که، تنها انقلاب میتواند در جامعهی ما پایهگذارِ دمکراسی باشد؛ بهغیر از این چارهای برای بهزیر کشیدنِ دیکتاتوریِ سرمایهدارانهای که تا دندان به نیروهای امنیتی سپاه و بسیج و حزباله و ارتش و… مسلح است، باقی نمیماند. این زایمانی است که برای بهدنیا آوردن دمکراسی، بدون چنین دردی ممکن نخواهد شد؛ اینرا رژیم از سالهای 57 به بعد، به کرات به همگی ما نشان داد. پس راهحل در اینجا پایان دادن به انحصار سیاسی و اقتصادی است.
سوال مهم در اینجا اینست که انقلاب قرار است چه اَشکالی از نهادهای سیاسی را برپا کند؟ آن نظم اجتماعی و سیاست نوینی که قرار است جایگزین شود، چگونه باید باشد؟
واضح است که این اَشکال سیاسی و اقتصادی نوین، یک شبه بوجود نمیآیند؛ واضح است که از امروز به فردا، دمکراسی در تمامی سطوحی که قبلاً برشمردم، بوجود نخواهد آمد. برای تحققِ برقراری حاکمیت مردم و نهادهایشان، زمان زیادی لازم است، چراکه مفهوم انقلاب اجتماعی میبایست به عنوان فرآیندی طولانیمدت فهمیده شود تا بتواند دمکراسی، پایههای خود را در نهادهای خود، در کلیهی زمینههای اجتماعی بیاید، به آزمایش بگذارد و سرانجام ارزشهای آنرا پیریزی کند.
محمود فیروز
27. اسفندماه 1396
هستههای تئوریک تبریز و داستان آن دونامه
درآمد
کار کمونیستی و صف مستقل کارگری از دیرباز یکی از پارادکسهای جریانات چپ بوده است.
این گره ناگشوده در انقلاب مشروطه خود را بهشکلی نشان داد که ما در این پژوهش روی آن خم خواهیم شد. اما نه کائوتسکی و نه پلخانف نتوانستند بهاین بحث پایان بدهند. پایانپذیر هم نیست و علت دارد.
در انقلاب گیلان همین بحث مناقشهبرانگیز بین جناح سلطانزاده و جناح حیدرخان کار را به انشعاب حزب کمونیست ایران میکشاند. (۱)
میرزا کوچک خان از دست جناح چپ جنگل به لنین شکایت می کند. )۲ (و در کنفرانس وسیع باکو در سال۱۹۲۰ جناح سلطانزاده – پیشهوری، برکنار و جناح حیدرخان عمواوغلی روی کار میآید و حزب دوشقه میشود. (۳) منتخبین کنگره انزلی در یکسو و منتخبین کنفرانس باکو در سویی دیگر. و بالاخره با پادرمیانی کمینترن، بهنفع تزهای حیدرخان، که به معنی نزدیکی با میرزا کوچک خان است، این قضیه موقتاً خاموش میشود .
در جریان احیای حزب کمونیست، ارانی و یارانش آنقدر دوام نیاوردند تا ایندو نگاه خود را عینیت ببخشند.
با تشکیل حزب توده در مهر ۱۳۲۰ این اختلافِ دیدگاه خود را بار دیگر نشان داد. بازماندگان حزب کمونیست با تشکیل حزبی بهنام و مرامِ حزب توده مخالفت کردند و خواهان تشکیل حزب کمونیست شدند(۴) اما تشکیل حزب کمونیست با موانعی روبرو بود:
نخست آنکه، هنوز قانون سیاه ۱۳۱۰ بقوت خود باقی بود و لغو آن کار مجلس بود. این قانون که بانی آن، داور و تیمورتاش بودند، فعالیت و تبلیغ کمونیستی را جرم میدانست.
– دوم آنکه، تشکیل حزب کمونیست نیازمند تأییدیه حزب کمونیست شوروی بود و در بحبوحه جنگ، این رفت و آمد ممکن نبود. (۵) پس آوانسیان و یارانش رفتند بهسوی کروژوکهای کمونیستی. (۶)
هستههایی که در دل حزب توده کاشته میشد تا بهمرور ریشه بدواند و یک حزب ضد فاشیست را حزب کمونیست کند و این اندیشه با موجهای کوبندهای که تمامی هست و نیست حزب را تهدید میکرد، راه بهجایی نبرد.
با درهم کوبیدهشدنِ حزب در سال ۱۳۳۲ این بحث در بازماندگان حزب و منتقدین حزب بهشکلهای مختلف خود را بهنمایش درمیآورد و جریانات، مدام از خود میپرسیدند با این ثقلِ اندک طبقه کارگر، و غلظت وحشتناک مذهب در لایههای مختلف جامعه، آیا کار کمونیستی ضرورت دارد یا نه؟
این بحث تا سال۵۷ ادامه یافت و هنوز هم ادامه دارد.
هستههای تئوریک تبریز
در حوالی سالهای ۱۲۸۷ (۱۹۰۸ میلادی) در جنب کارخانه چرمسازی تبریز سه محفل تئوریک فعالیت داشتند که اعضای آن ایرانی، ارمنی و قفقازی بودند:
چلنگریان، واسو، مگه لادزه، تیگران، دروسین، آرشاویر، ورام، سدراک اول و سدراک دوم.
دو تحلیل سوسیال دموکراسی از انقلاب مشروطه
نامه اول:
در ۱۶ ژوئیه ۱۹۰۷ (۱۲۸۷) سوسیال دموکراتهای تبریز طی نامهای (۷) به کارل کائوتسکی پس از شرح کوتاهی راجع به تشکل سوسیال دموکراتیک خود در تبریز و ترویج اصول مارکسیسم و تدوین برنامه از کائوتسکی، که در آن زمان از رهبران نامدار جنبش کمونیستی بود، میخواهند آنها را بر سر چگونگی شرکت یا شرکت نکردن در انقلاب یاری رساند.
سوسیال دموکراتهای تبریز در آن روزگار در مورد انقلاب مشروطه به دو تحلیل رسیده بودند:
ا- چون انقلاب حرکتی برعلیه سرمایه خارجی است و سرمایه خارجی تنها عاملی است که میتواند به انکشاف صورتبندی اقتصادی کشور کمک کند، پس دارای مضمون مترقی نیست.
۲- مشروطه جنبشی برعلیه نظام فئودالی است و متعلق به تودههایی است که توسط اربابان زمیندار استثمار میشوند، پس جنبشی مترقی است.
از سویی دیگر جنبشی بورژوایی است که بورژوازی بزرگ و خرده بورژوازی برعلیه مالکین بزرگ ارضی سازمان دادهاند. برعلیه مالکینی که از طریق قحطیهای ساختگی، مردم را در فقر نگه میدارند و از انکشاف تجارت جلوگیری میکنند.
بر اساس این تحلیل هر چند جنبش در مرحله نخستین، حاوی گرایشهای قهقهرایی است که از عناصر ارتجاعی ناشی میشود، اما اینگونه گرایشات پا به پای جنبش از میان خواهند رفت.
سئوال سوسیال دموکراتهای تبریز از کائوتسکی بهقرار زیر بود:
۱- نظر شما دربارهی خصلت انقلاب ایران چیست؟
۲- آیا قهقرایی است؟
۳- شرکت سوسیال دموکراتها در یک جنبش انقلابی از چه نوع میتواند باشد؟
۴- شرکت سوسیال دموکراتها در یک جنبش قهقهرایی از چه نوع میتواند باشد؟
نامه دوم: پاسخ کائوتسکی (۸)
کائوتسکی بهروشنی ماهیت بورژوا- دموکراتیک انقلاب مشروطه را تشخیص میدهد و مینویسد که:
«مبارزه بر علیه سرمایه خارجی نه تنها از انکشاف اقتصادی جلوگیری نمیکند، بلکه بازار داخلی و سرمایه بومی انکشاف خواهند یافت. مازاد ارزش اضافی داخل کشور باقی خواهند ماند و باعث رشد سرمایه داری در ایران خواهد شد. پس وظیفه سوسیال دموکراتها این است که فعالانه در جنبش شرکت کنند با گرایشات ارتجاعی مبارزه کنند و انقلاب را تعمیق ببخشند.
نشست مهم سوسیال دموکراتهای تبریز
در ۱۶ اکتبر ۱۹۰۸-۱۲۸۷ شمسی در شهر تبریز جلسهای با حضور۳۰ نفر برگزار شد. در آنجا دو دیدگاه مطرح شد که دیدگاه اول با ۲۸ رای موافق و دو رای مخالف به تصویب رسید:
دیدگاه اول:
آرشاویر چلنگریان و واسو خاچاطوریان حاملین این نظریه بودند؛
«ایران به مرحله تولید سرمایهداری وارد شده است. تولید صنعتی در مانوفاکتورهای بزرگ ایجاد شده است. پرولتاریا درحال شکلگیری است. پس سوسیال دموکراتها باید کار سوسیالیستی کنند، با تبلیغ و ترویج و سازماندهی تودههای کارگران و روشنفکران فعال».
دیدگاه دوم:
پشت این دیدگاه سدراک دوم و ورام، دو تن از سوسیال دموکراتهای تبریز بودند. این دیدگاه معتقد بود که:
«ایران هنوز در مرحله مانوفاکتوری قرار ندارد و تازه پا بهمرحله سرمایهداری گذاشته است.
پرولتاریای مدرن هنوز بوجود نیامده است. پس زمینه برای فعالیتهای سوسیالیستی آماده نیست.
سوسیال دموکراتها باید در مبارزات دموکراتیک شرکت کنند و آنرا از عناصرارتجاعی پاک کنند و سعی کنند این فعالیتها را سازماندهی کنند و تعمیق ببخشند.
این صورتجلسه با دو نامه دیگر برای پلخانف، از رهبران نخستین جنبش کمونیستی روسیه، که از سال ۱۹۰۵ با سوسیال دمکراتهای ایرانی در تماس بود فرستاده شد. در این نامه سوسیال دمکراتهای تبریز مخالفت خودشان را با نظر کائوتسکی که موافق شرکت سوسیال دمکراتها در جنبشهای دمکراتیک بود، اعلام میدارند.
یک نکته تاریخی
آنچه مسلم است این حقیقت بود که ایران در آن مقطع یک کشور صنعتی نبود و به تبع آن فاقد یک پرولتاریای مدرن و متشکل برای کار سوسیالیستی بود.
نکته مهمی که از دید سوسیال دمکراتهای بعدی نیز دور ماند و آنان برخط چلنگریان پای فشردند، تا در کشوری عقبافتاده خط مستقل کارگری را در غیاب طبقه کارگر بهپیش ببرند و بهتبع آن از کار دمکراتیک و تعمیق انقلاب بورژوا- دمکراتیک غافل ماندند و نتوانستند اثری جدی در سیر تحولات بعدی این اتفاقات بهجای بگذارند.
پروتوکل شماره یک:
۱۶ اکتبر ۱۹۰۸ شهر تبریز.
جلسه با حضور ۳۰ نفر اغاز میگردد.
ریاست جلسه با سدراک اول است،
منشی واسو.
مسئله پیشنهادی برای بحث: سازماندهی گروه سوسیال دمکرات.
پس از مذاکرات طولانی دو پیشنهاد عرضه میشود:
– یکی از جانب آرشاویر چلنگریان و واسوخاچاطوریان
– دیگری از جانب سدراک دوم و ورام.
پیشنهاد آرشاویر و واسو به قرار زیر است:
۱- ایران دیگر پا به مرحله تولید سرمایهداری گذاشته است و تولید صنعتی (کارخانههای تنباکو و لوله پیچی سیگار، کارخانههای پنبه پاک کنی و غیره) در کنار مانوفاکتورهای بزرگ ایجاد شده است.
۲- در ایران صنعتگران کوچک و پرولتاریا نیز وجود دارد و اینکه این وضع پایه فعالیت سوسیالیستی را پدید میآورد و اگر این پرولتاریا بدون توجه رها گردد میتواند به اسلحهای در جهت تقویت تسلط بورژوازی بدل گردد.
۳- مبارزه متکی به اشکال نوین اقتصادی، دیگر آغاز شده است.
۴- در این مبارزه تمام عناصر انقلابی بهگرد مبارزه طبقاتی بورژوازی (انقلاب مشروطه) متحد گشتهاند.
۵- درست همانند انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ و نیز انقلابهای ۱۸۴۷-۱۸۳۰ اکنون نیز کوشندهترین رزمندگان (همان) خلق، یعنی عناصر صف اول مبارزه که مالکیتی ندارد، است.
۶- انقلاب به مراتب سریعتر از آن که عناصر کوشنده منافع ویژه طبقاتی خود را شناخته باشند، بههدف منطقی خود دست خواهد یافت.
۷- وظیفه سوسیال دمکراتها عبارت از این است که پرولتاریا را بسیج کنند و بهمنظور مبارزه برای سوسیالیسم او را آگاهی طبقاتی دهند.
۸- وظیفه سوسیالیستهای مبارز است که با هر جنبش انقلابی همکاری کنند.
۹- افزون براین وظیفه سوسیالیستها به مثابه پیگیرترین دموکراتها آنست که نه تنها به هنگام انقلاب با بورژوازی همکاری کنند، بلکه بهسود پیشرفت اقتصادی و اجتماعی در درجه اول از منافع خلق انقلابی، اقشار بدون مالکیت دفاع کنند، امری که در دفاع از منافع دمکراسی خواهد بود. (دستمزد ناچیز کنونی کار درایران مانع تولید صنعتی در کشور میگردد و مبارزه علیه آن اجتنابناپذیر میگردد)
۱۰- متحد ساختن تمام انقلابیون بهدور شعار بورژوازی بدین معناست:
الف- دفاع در عمل از این طبقه،
ب- ترمز کردن فرآیند انقلاب.
۱۱- هیچ سوسیالیستی نمیتواند خود را با دموکراسی بورژوایی هماهنگ سازد، زیرا:
الف- یک سوسیالیست و یک دموکرات ساده از مبداءهای متفاوتی از درک جهان حرکت میکنند،
ب- وجه تمایز دموکراتیسمِ سوسیالیستی از دموکراتیسم ساده، پیگیری اوست.
ج- یک سوسیالیست اگر موضع طبقاتی پرولتری خود را حفظ کند میتواند در انقلاب بورژوا زی با موفقیت بیشتری حرکت کند. با توجه به همه اینها، جلسه پیشنهاد میکند:
یک گروه واقعی سوسیال دموکرات سازمان داده شود و بهمنظور انجام مبارزه طبقاتی از طریق تهییج (آژیتاسیون) و تبلیغات (پروپاگاند) سازماندهی تودههای کارگری و روشنفکران فعال و آگاه ایران را در دستور کار خود قرار بدهد. (بعداً از کار دموکراتیک طی انقلابِ مشروطیت، صحبت خواهد شد: واسو)
پیشنهاد دوم: ورام و سدراک دوم
۱- ایران هنوز در مرحله مانوفاکتوری قرار ندارد وتازه پا به مرحله سرمایهگذاری میگذارد. پرولتاریای مدرن بوجود نیامده است و لذا زمینه برای فعالیت سوسیال- دموکراتیک آماده نیست. و تمام اینها؛ سرمایهداری و پرولتاریا؛ در حالت جنینی هستند و حتی اگر این پرولتاریا وجود داشته باشد، زمینه فعالیت برای سوسیال دموکراسی وجود نخواهد داشت و نتایج مثبتی بهبار نخواهد آورد. زیرا اوضاع و احوال عینی و ذهنی برای آن آماده نشدهاند که بتوان سازماندهی و وحدت پرولتاریا را تحقق بخشند.
در چنین اوضاع و احوالی و بهویژه اکنون، فعالیت سوسیال- دموکراتیک بدون آنکه نتیجهای دربر داشته باشد، میتواند با محروم ساختن دموکراسی از عناصر رادیکال و انداختن آنان بهآغوش ارتجاع در لحظهای که باید مواضع خود را تقویت کند، و از طریق مطالبات دموکراتیکِ اجتنابناپذیر، اجرای رسالت تاریخ خود را تضمین کند، عواقب خسرانباری برای انقلاب و انکشاف اقتصادی کشور داشته باشد، برعکس هر گام اشتباهآمیز میتواند یک سلسله اثراتی ایجاد کند که به انکشاف آینده و تقویت و سازماندهی پرولتاریا لطمه وارد سازد.
موفقیت مسئلهای چون انقلاب بورژوا- دموکراتیک در ایران که در اوضاع و احوال ویژهای انجام میگیرد، فعالیت همبسته و موزون تمام عناصر ناراضی و شاکی و فعالیتی واقعبینانه و مثبت را میطلبد. ما بر این نظریم که کنارگذاشتن فعالیت صرفا سوسیال- دموکراتیک درحال حاضر و واردشدن در صفوف دموکراسی، پاک ساختن آن از عناصر ارتجاعی و همکاری در سازماندهی آن و البته فعالیت در بطن آن چون رادیکالترین عناصر که در پس این جنبش، مبارزه طبقاتی را مشاهده میکنند و آمادهاند در این زمینه یعنی در زمینه سوسیالیسم هنگامی فعالیت کنند که اوضاع و احوال آماده باشد، امری عقلانی و متناسب با دوراندیشی سیاسی است، بهدلیل وجود اوضاع و احوال اقتصادی حاکم در کشور، اصول سوسیال دموکراسی درحال حاضر، در چارچوب تئوریک باقی خواهند ماند، و البته این مانع نمیشود که اشخاصی جهانبینی سوسیال- دموکراتیک خویش را حفظ کنند، زیرا این مسئلهایست مربوط به صلاحدید سیاسی و خردمندی تاکتیکی، نه اصولی.
طی رأیگیری، پیشنهاد اول با ۲۸ رأی موافق و ۲ رأی مخالف پذیرفته شد. (۹)
یاد آوری
۱- سوسیال دموکراتهای تبریز از سال ۱۹۰۵ با سوسیال دموکراتهای آلمانی در تماس بودند.
۲- این پروتوکل که صورت جلسه سوسیال دموکراتهای تبریز است همرا دو نامه به پلخانف در آرشیو پلخانف در اتحاد شوروی بهدست آمده است.
۳- در یکی از نامهها سوسیال دموکراتهای تبریز پلخانف را در جریان نامه به کائوتسکی قرار میدهند و مینویسند که با جواب کائوتسکی موافق نیستند.
۴- مخالفت آنها با نظر کائوتسکی (که موافق شرکت سوسیال دموکراتها در انقلاب مشروطه بهعنوان یک دموکرات انقلابی بود) و نامه به پلخانف و ارسال بحثهای تئوریک دو جناح مؤید این نظر است که میخواهند پلخانف نیز نسبت به ایندو نظر، رأیش را صادر کند.
منابع:
۱. اسناد تاریخی جنبش کارگری وسوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران؛ خسرو شاکری – جلد۴.
۲. سردار جنگل؛ ابراهیم میرفخرایی.
۳. کتاب سلطانزاده؛ جلد۴- خسرو شاکری.
۴. خاطرات نورالدین کیانوری.
۵. خاطرات ایرج اسکندری.
۶. خاطرات اردشیر آوانسیان؛ بهکوشش دهباشی. دهباشی در روی جاد کتاب، آوانسیان را عضو گروه ۵۳ نفر اعلام میکند. که معلوم است کتاب را ورق هم نزده است هیچ، هیچ اطلاعی هم از تاریخ معاصر ندارد. بیسوادی هم، خود نعمتی است.
۷. اسناد جنبش کمونیستی؛ خسرو شاکری- ج۶.
۸. همانجا.
۹. همانجا.
محمود طوقی
18. اسفندماه 1396
پنج مشکل برای بیان حقیقت
برای بیان حقیقت ما به :
۱-شجاعت
۲-درایت
۳-هنر
۴-قدرت تشخیص
۵-زیرکی
نیاز داریم.
شجاعت چیست
-از واژه عربی شجاعه گرفته شده است و بمعنای دلیر شدن در کارزار است.
-یکی از کیفیات روحی است و از اقسام خُلق است.
-شجاعت حد میانی تهور و جُبن است
-شجاعت مربوط است به نفس غضبی
انسان دو نفس دارد:
-نفس ناطقه
-نفس غضبی
شجاعت آنست که نفس غضبی نفس ناطقه را انقیاد نمایدتا در امور هولناک مضطرب نشود.
-شجاعت بمعنای فقدان ترس نیست بلکه تسلط بر ترس است
سه مرتبه نفس غضبی
۱- تهور:سمت افراط این نفس است .و ازآن کبر و عُجب منشعب می شود
۲-شجاعت:حد اعتدال است و از آن:عفت -خُلق کرم -نجدت:-شهامت-حلم-ثبات-کظم غیظ-وقار منشعب می شود.
نجدت؛بمعنای دلاوری هنگام مرگ است و اطمینان به ثبات خودکه هنگام مرگ ترس بر ما غلبه نکند.
۳-جُبن: حدتفریط آنست و ازآن:مهابت-ذلت-خساست-ضعف-عدم غیرت-وحقارت منشعب می شود.
شهامت
بمعنای دلیری و توانایی است.
ونوع هفتم از انواع تحت جنس شجاعت است.
سقراط برای فضیلت چهار مرحله قائل است . که یکی از آنها شجاعت است . و برای شجاعت ۱۱ مرحله می شمارد:
-کبر نفس-نجدت-بلند همتی-ثبات-حلم-سکون نفس-شهامت تحمل-تواضع-حمیت-دقت
شجاعت بیان حقیقت بچه معناست
-حقیقت را مسکوت نگذاریم
-چیزی خلاف واقع بیان نکنیم
-دربرابرقدرتمندان سر خم نکنیم
-ضعفا را فریب ندهیم
-در نقد خود نیز شجاع باشیم
-شکست خودرا به بدی طرف مقابل نسبت ندهیم .ضعف خودرا ببینیم
-کلی و چند پهلو حرف نزنیم.از ابهام خلاف حقیقت بیرون می آید.
درایت برای شناخت حقیقت بچه معناست
یافتن حقیقت مقدم است در شجاعت برای بیان آن. نخست باید حقیقت را یافت.
برای کشف حقیقت چند چیز لازم است:
-نگرش
-دانش
-متد
ونگرش مارکسیستی و متد دیالکتیک و دانش اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مارا در رسیدن به حقیقت کمک می کند.
یافتن حقیقت و شجاعت در بیان آن برای آنست که در عمل بکار برده شود.حقیقت سلاحی است که برای استفاده ازآن ما باید هنر بکار گیری ازآن را بلد باشیم. باید نگاه ما به حقیقت اینگونه باشد.
زیرکی برای ترویج وسیع حقیقت بچه معناست
شجاعت یافتن و هنر برای بیان حقیقت کافی نیست .این حقیقت باید بوسعت کافی ترویج شود تا به نیرویی مادی و تغییر ساز بدل شود.
قدرت تشخیص مخاطب بچه معناست
یافتن حقیقت و شجاعت برای بیان آن و هنر ارائه و زیرکی ترویج آن درآخر به یک امر مهم ختم می شود مخاطب کیست .و نویسنده حقیقت جو این راه پر مخاطره را بچه خاطر طی کرده است.
بیان حقیقت برای کسانی که این حقیقت زندگی انها را دگرگون می کند.
با نگاهی به برتولد برشت-۱۹۳۸ -پاریس